💢 اکنون وقت درنگ نیست! اگر نمی‌دونی توی ثانیه‌های باقی‌مونده برای انتخابات چه‌کار کنی، توی این سایت، عملیات‌های خیلی خوبی پیشنهاد شده. 🔻 هم برای بانوان، هم نوجوون‌ها، هم مبلّغ‌ها از دست ندید...

😡اف بر دنیایی هایی که حاج قاسم را موی دماغ آمریکا بداند... 🍃✨🇮🇷🍃✨🇮🇷🍃✨🇮🇷 ❤️سردار سلیمانی خوار چشم دشمنان داخلی و خارجی بود واقعاً دردآور است پزشکیان خجالت بکش 🌹🇮🇷🌹

🔹🍃🌹🍃🔹 ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🔹🍃🌹🍃🔹 #امام_زمان #صبح_بخیر #سلام

══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. در هیچ برهه دست از ولایت برندارید و.... 🔶️شادی روح شهدا صلوات.. 🔶️#شهید ذبیح الله طهماسبی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊

💔 ناگهان باز دلم یاد تو افتاد ، شکست... #انتخابات #سردار_دلها

#نیکی_کردن ۲ سر سفره عقد زار زار گریه می کردم قاسم در گوشم زمزمه های عاشقانه ای میکرد و از روزهایی میگفت که قرار بود با هم خوشبخت و خوشحال باشیم قاسم منو خیلی دوست داشت اما متاسفانه هیچ کدوم از این حرفها برای احساس غرور شکسته و خورد شده من کارساز نبود تو دوران عقدمون از هر لحظه ای استفاده می کردم که از قاسم فرار کنم و هر جوری شده می خواستم یه طوری این ازدواج رو بهم بزنم ولی موفق نمی شدم اما قاسم برعکس من از هر لحظه ای استفاده میکرد که بیاد منو ببینه و باهم باشیم چندین بار به خاطر اینکه قاسم رو دوست نداشتم از پدرم کتک خوردم اما برام مهم نبود فقط می خواستم باهاش ازدواج نکنم این فکری که من و اون تا ابد با همدیگه زندگی می کنیم کابووس هر شبم بود و بالاخره متاسفانه یا خوشبختانه شب عروسیمون فرا رسید شب عروسی مثل بقیه عروسها که شادی می کردن من هق هق گریه می کردم و با چشمام به پدرو مادرم التماس می کردم که نجاتم بدن اما هیچکس اهمیتی به من نمیداد و قاسم هم فارغ از دنیا بود و حسابی شادی میکرد بالاخره شب عروسیمون تموم شده و از فردا رسما زندگی مون شروع شد قاسم مرد خوبی بود هیچ وقت هیچ کاری نکرد که ناراحتم کنه هر جوری میتونست سعی میکرد منو خوشحال کنه و نظرمو جلب کنه تا میفهمید ی خوراکی دوست دارم سریع میخرید و میاورد و مدام بهم هدایای مختلف میداد تاکید زیادی داشت روی اینکه من هر چیزی که میخوام رو داشته باشم ولی من دوسش نداشتم هر چقدر تلاش میکردم که بهش علاقه مند بشم یا حتی ی فرصت بهش بدم که بتونیم ی زندگی خوب بسازیم‌ نمیتونستم ادامه دارد کپی حرام