#نیکی_کردن ۳ یه روز که رفت سرکار دیدم اصلا نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم احساس میکردم این خونه برام حکم زندان رو داره و هر لحظه دیوار ها به سمتم میان و داره تنگ و تنگ تر میشه برعکس زن های دیگه که لحظه شماری میکردن شوهرشون وارد خونه بشه و به استقبالش برن من هر لحظه ای که میگذشت ناراحت تر میشدم چون به زمان اومدن قاسم نزدیک میشدم بعد از عروسی چند بار به پدرم گفتم من علاقه ای به این ندارم هر کاری میکنم نمیتونم دوسش داشته باشم هر چی میگذره حس تنفرم بهش بیشتر میشه بابامم‌ گفت فکر طلاق رو از سرت بیزون کن بد و خوب باید باهاش زندگی کنی این حرفها توی سرم‌دوره میشدن و همزمان چشمم به درو دیوار خونه بود که هر لحظه تنگ تر میشد و قصد جونم رو داشت توی ی حرکت غافلگیرانه چادرمو سرم کردم و برگشتم خونه بابام مامانم با دیدنم دو دستی زد توی سرش و گفت چرا برگشتی زودتر برگرد سر زندگیت اون مرد خوبیه باهاش اینده داری ولی من بهش علاقه ای نداشتم مامانم هر کاری کرد من برنگشتم قاسمم که منو دوس دوست داشت بارها اومد دنبالم یا واسطه های مختلف میفرستاد که منو برگردونه اما من نمیخواستم‌ برگردم قاسم خیلی تلاش کرد خیلی اومد دنبالم اما من دلم باهاش نبود و نمیخواستم زنش بشم برگشتن به خونه قاسم که منو روی چشم هاش نگه میداشت کابوسم بود بالاخره قاسم از برگشتم ناامید شد و بعد از کلی حرف زدن رضایت به طلاقم داد احساس میکردم بعد از طلاق به ارامش میرسم و سعادتمند میشم تو روز طلاق قاسم زار زار گریه میکرد و با چشم هاش التماسم میکرد که برگردم منم سعی میکردم نگاهش نکنم بالاخره طلاق گرفتم و ازاد شدم اما جرات نمیکردم شادیم رو بروز بدم و به کسی بگم که از این طلاق چقدر ارامش دارم ای کاش میدونستم که تازه روزهای سخت زندگیم میخواد شروع شه ادامه دارد کپی حرام

#نیکی_کردن ۴ بعد از طلاق تو روستا یه پسری رو دیدم که خیلی خوشگل و خوشتیپ بود به دلم نشست و خیلی ازش خوشم اومد برام پیغام فرستاد با من ازدواج می کنی؟ منم گفتم آره میدونستم که مادرش با این ازدواج موافقت نمیکنه ولی نمی خواستم از دستش بدم اما مخالفت مادرشم برام اهمیتی نداشت خودش حسابی دل منو برده بود و مادرش اومد خواستگاریم و بهم گفت تو طلاق گرفتی و بچه من مجرده من اصلا دلم نمیخواد که با این ازدواج کنی اصلا هم راضی نیستم یعنی چون تو انتخاب پسرمی و انتخاب من نیستی کلا ازت خوشم نمیاد بعدم دخترجون پسر من فقط تیپ و قیافه داره کار کن نیست ازش انتظار زندگی نداشته باش من اهمیتی ندادم مامانم بهم گفت ببین این نمیذاره تو زندگی کنی نگاه کن خودشم داره میگه پسر من فقط خوشتیپه و قیافه داره مرد کاری نیست فکر نکنی زن این بشی زندگی خیلی خوبی داری اما قدرت عشق چشمهای منو کور کرده بود من گفتم عیب نداره من میخوام ازدواج کنم بعد از ازدواج براش ایجاد انگیزه میشه میره سرکار با وجود مخالفت های خانواده نادر و من بالاخره ما ازدواج کردیم و من فکر می کردم خوشبختترین دختر دوران خودمم بعد از اینکه رفتیم سر زندگیمون و تفاوت هامون رو متوجه شدم نادر درسته که خوشگل و خوشتیپ بود اما آدمی نبود که کار کنه و خیلی هم عصبی بود حتی نمی شد باهاش کوچکترین مخالفتی کرد فوری بلند می شد منو کتک میزد با وجود این که ازش کتک می خوردم بازم دوسش داشتم و علاقه ام بهش کم نمیشد ادامه دارد کپی حرام

#شفا 🌸✨امام محمد باقر ع ؛ هرگاه بیمارے داشتہ باشے و خوف هلاڪ از آن دارے 《سوره انعام》را بخوان ڪہ از آن بیمارے بہ تو چیز ناگوارے نرسد✨ 📚 عین الحیاة ۲۳۹/۲ #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─

✨آیت الله بهجت: 💍جهت گشایش بخت دختران آیه زیررا بخوانند: «رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا» 📚فرقان ( 74) #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─