eitaa logo
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
3.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
56 فایل
「••بِسِمِ‌رَبَّ‌المَـهدۍ✋🏻」 به‌وقت‌⇦²⁹ /¹⁰ /⁹⁹ 🗓••🕊⃞•• ❁الجهاد في سبيل الإمام❁ ♡تو رو مولا دعوت کرده حرف قایمکی♡ https://harfeto.timefriend.net/16617046309439 『مدیر』 • @ALAMDAR18 • 『تبادل』 • @Gomnam313u • 『شرایط‌تبادل‌وڪپے』 • @Nahno_abna
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ببینید این رمان بخشیش واقعی و بخشی دیگرش از تخیله.. و اینکه بعضی از خلافکارها بلدن که چکار بکنن که ردشونو نزنن و اینکه اون روز اون مرده خلافکاره به کمیل گفت باید تنها بیای.. خب مسلما اون تنها رفت اما نیروهای امنیتی هواشو داشتن.. درضمن اونجا چون تنها نرفت و پلیسا هم رفتن به همین دلیل تیراندازی شد و به کمیل تیراندازی کردند، که نمرد فقط الکی گفت مردم.. ما فقط هدفمون این بود بخشی از زندگی نیروهای امنیتی رو ببینید.. که چقدر زندگی براشون سخته.. خودشون و خانوادشون همیشه درخطرن.. و ماهم در آسایشیم😊 ممنون از نظرتون🌱 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
سلام خیلی ممنونم از نظرتون🌱 نویسنده من نیستم اما سعی میشه که تصحیح بشه🙏🏻 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
سلام بعضی اوقات طرف یه عملیات خیلی سخت بهش میخوره که اونو به بهترین شکل انجام میده و بعد اگر صلاح بدونن امتیازش مثلا اینه که درجشو ببرن بالا ترن.. بعضی ها ازن سن کم وارد نیروی انتظامی میشن که خب زودتر به درجه های بالاتر میرسن، البته اگر کارشونو خوب انجام بدن.. بعد اینکه خب تو رمان کسی ترسو نبود؟ فقط چون ارش دست اونا بود یکم استرس داشتن که خب اونام ادمن و ترس و استرس توشون وجود داره😊 و اینکه تو چهارساله اتفاقایی افتاده.. دستیگیری برخی از افراد اون باند و... که حالا اکر قرار میشد که این ها ذکر میکردند، رمان طولانی میشد🤗 از شماهم ممنونم بابت ثبت نظرتون🌱 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خب خب‼️ عروسی مهر و ماه😍 کیا کاشون میشینن؟ کیا اطراف شهر کاشونن؟ شهر کاشان برگزار میکند جشنی برای سالروز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه 🎉🎉 جمعه 10 تیرماه 1401 ساعت 8 شب🙃🙃 مکان کجاست؟؟ خیابان شهید بهشتی، جنب سپاه، سالن ورزشی شهدای بسیج😌 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
#رمان_پلاک_پنهان #قسمت_صد_و_پنجم با گرمای دستی که بر دستش نشست سرش را بالا آورد و نگاه ترسان و وحش
ــ موفق هم شد،اون روز که سراغش رفتم ،بی هماهنگی نبود،باسردار احمدی هماهنگ کردم،اون شب... ــ اون شب چی کمیل؟ ــ اون شب درگیری بالا گرفت،آرشو از دست چنگشون بیرون کشیدم اما موقعی که میخواستم از ساختمون بیرون بیام،تیر خوردم سمانه هینی کشید و دستانش را بر دهانش گذاشت!! ــ دایی محمد اولین نفری بود که به من رسید ــ خونریزیم زیاد بود،برای همین سریع از هوش رفتم. آهی کشید و ادامه داد: ــ وقتی بهوش اومدم یاسر بالا سرم بود،سرگیجه داشتم وبی خبری از اطرافم بیشتر کلافم کرده بود،هر لحظه منتظر بودم تو بیای تو اتاق.اما یاسر حرفایی زد که اصلا باب میل من نبود اما باید اینکارو میکردم،نه اینکه مجبور باشم اما باید این قضیه تموم می شد. دستی به صورتش کشید و کالفه گفت: ــ قرار بود فقط چند ماه زنده بودنم مخفی بمونه اما کار طول کشید،تیمور یه خلافکار ساده نبود،مثل یه درخت بود با کلی شاخه،برای نابودیش باید اول شاخه هارو میشکوندیم. این شد که کار چهارسال طول کشید. سمانه با بعض زمزمه کرد: ــ چرا خودتو تو این چهار سال نشون ندادی؟بلاخره فقط من... ــ نمیشد سمانه،تیمور فک میکرد من کشته شدم ،و این به نفع ما بود،پس نباید خودمو به کسی نشون بدم،چندبار خواستم بهت نزدیک بشم اما بعد پشیمون شدم،چون مطمئن بودم اولین دیدار باتو جون تو به خطر میفته. ــ میتونستیم مخفیانه همدیگرو ببینیم،چرا سختش کردی کمیل دستان سمانه را در دست گرفت و گفت: ــ تیمور اونقدرا که فک میکنی ساده نیست،من بعد از چهارسال اومدم دم در خونه و تو رو دیدم یه بارهم که اومده بودی سر مزار.. سمانه با شوک گفت: ــ اون،اون تو بودی؟ ــ آره من بودم،بعد چند بار که دیدمت تیمور شک کرد،و اون شب لعنتی اون اومد سراغت،فهمیدیم که زیر نظری سمانه با یادآوری آن شب و آن مرد وحشتناک ناخوداگاه لرزی بر تنش نشست. ــ اون تیمور بود،شک کرده بود و برای همین خودش سراغ تو اومد،سمانه باور کن دست و پام بسته بود،تو این چهارسال به من سخت تر گذشت،دور از تو مادرم،صغری،خانوادم،دیگه امیدی جز یه روز بیام پیشتون امید دیگه ای نداشتم. دست سمانه را نوازش کرد و با لبخند غمگینی ادامه داد: ــ بعضی شبا تا صبح نمیخوابیدم،مینشستم خاطراتمونو مرور میکردم،دعواهامون،بیرون رفتنا،لجبازی های تو. ــ حرص دادنای تو،زورگویی هات کمیل نگاهی به اخم های درهم رفته ی سمانه کرد و بلند خندید ــ اِ نخند،مگه من چیز خنده داری گفتم ،حقیقتو گفتم. کمیل که سعی می کرد خنده اش را جمع کند سرش را به علامت "نه"تکان داد. سمانه نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و کمیل را همراهی کرد. کمیل خیره به سمانه لبخندی زد،سمانه که سنگینی نگاه کمیل را احساس کرد،سرش را پایین انداخت و احساس کرد گونه هایش سرخ شده اند. کمیل که متوجه خجالت سمانه شد سعی کرد موضوع را تغییر بدهد. ــ از آرش چه خبر؟تو مهمونی ندیدمش سمانه آهی کشید و گفت: ــ از کارای آرش فقط منو دایی و خاله خبر داریم،البته زندایی هم شک کرد اما با اخم و تخم های دایی دیگه بیخیال شد،دایی هم آرشو فرستاد شیراز اونجا درسشو ادامه بده،خیلی کم میاد. کمیل سری تکان داد و زیر لب گفت: ــ که اینطور،تو این مدت تو چیکار کردی؟ سمانه لبخند تلخی زد و گفت: ــ سال اول که تو شک بودم،نمیتونستم کاری کنم،حتی دانشگاه هم بیخیالش شدم،همش تو اتاقت بودم و زانوی غم بغل گرفته بودم. اهی کشید وادامه داد: ــ اما بعد از چند ماه صغری ازدواج کرد،خاله داغونتر شده بود،دیگه به خودم اومدم،چند واحدی که مونده بودن پاس کردم،بعد با یکی از دوستام شریک شدم و یه موسسه فرهنگی راه انداختیم به قَلَــــم فاطمه امیری زاده ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
روز هفتم چله ترک گناه:) 😍 ترک نگاه به نامحرم، نماز اول وقت❤️
خب تا الان چه قدمی برداشتین برا چله ترک گناه؟ چکارا کردین؟ برامون تو ناشناس بنویسید! 😍 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
سلام چشم همسنگرا برای ایشون دعا کنین لطفا🌱🖇🌸 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
سلام ممنونم بابت اینکه نظراتتون رو میگید 🌸 چشم 🌱 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
سلام بله خیلی زحمت میکشن🥺 خیلی ممنونم بابت نظراتتون🌸🌱 https://harfeto.timefriend.net/16536626915069
15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر بی بی سی در مورد سرود جهانی سلام فرمانده😐😂😂😂 خدا را شکر که خداوند دشمنان ما را احمق افرید😂👍 ————••🕊⃞••————— 🍃|☫•➜「@Nhno_almhdi」 ————••🕊⃞••—————
『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
سلام بله خیلی زحمت میکشن🥺 خیلی ممنونم بابت نظراتتون🌸🌱 https://harfeto.timefriend.net/1653662691506
سلام مجدد 🌸 در رابطه با اون هایی که برای ادمینی سوال پرسیدن که چطور باید ادمین کانال بشیم... قبلا هم گفتم اگر مایل هستید برای ادمین شدن در کانال یه سری شرایطی هست که اگر کسی میخواد ادمین شه باید بیاد پی وی تا بگم بهش 🤍🖇 کانال به یک الی دوتا ادمین نیاز داره 🌱 اینم ایدیه بنده 👇 @Gomnam313u🌱