eitaa logo
نو+جوان تنهامسیری
7.3هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
46 فایل
اینجا اَبرها کنار رفتن،آسمون آبیِ آبیه💫 تو آسمونت چه رنگیه؟!بیا کنار هم باشیم رنگها با هم که باشن🎨 دنیا رو قشنگ میکنن...😍 ادمین: @F_mesgarian پاسخگویی مطالب کانال : @Hosein_32
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷 📖مروری بر خاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💎این قسمت ✍شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم 🧕نام میترا را برای او انتخاب کرد. 🔸اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. 🌹 بارها به مادرم گفت: ✨«مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا🌈 از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم 💫زینب💫 باشد. 🌟 من می‌خواهم مثل زینب (س) باشم.» 🗣میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. 🧚‍♂البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد.🧚‍♀ ادمه دارد........ 🌷🌷🌷🌷 😎 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
🦋🦋🦋 📖مروری برخاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💎این قسمت ✍ زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد.🙏 🌷 زینب بین بچه‌هایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه بود. 🌷از هیچ چیز نمی‌گرفت. 🌷 اما بود. 🌷از بچه‌گی به من در می‌کرد. 🌷زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال و و بود. 🌷زینب بود. 🌷زینب و بود. 🌷زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن می‌رفت. 🌷زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به پیدا کرد. زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه می‌رفت. در مدرسه او را مسخره می‌کردند و اُمّل صدایش می‌زدند. 🌷از همان دوران روزه می‌گرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه می‌گرفت. 🌷زینب کوچکترین دخترم بود، زمان انقلاب شرکت می‌کرد. زینب فعالیتهای انقلابی‌اش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.🕊 ادامه دارد....... 🌷🌷🌷🌷🌷 😎 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
🦋🦋🦋 📖مروری برخاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💎این قسمت ✍زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره)؛ هر هفته دوشنبه و پنج‌شنبه روزه بود .🕊 ❇️خیلی مقید به انجام برنامه‌های بود. 🔹 زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود و بشود. او می‌گفت «ما باید دین‌مان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» 🔻هنوز در حال و هوای انقلاب بودیم که ناغافل، جنگ بر سرمان خراب شد. 🔺مردم کم‌کم به دلیل بمباران و موشک از شهر خارج شدند ولی بچه‌های من مخالف بودند. زینب هم عاشق آبادان بود. 🔶 دختران بزرگترم برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند. 🔹 ولی زینب چون لاغر و ضعیف و هم کم سن و سال بود به جامعه معلمان که فعال بودند می‌رفت و انجام می‌داد. ادامه دارد....... 🌷🌷🌷🌷🌷 😎 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri