فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ارسالی از زهرا خانم 🌺
سلام دختر گلم 🙏✨🌷
#ارسالی_کاربران
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 قسمت اول گل رز با احساسِ سردردِ شدیدی از خواب😴 بیدارشدم. دلم می خواست فریاد 😫بزنم. یا یک
🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃
قسمت دوم
گل رز🌹
مرا به خانه شان🏠 برد. بعد از خوردن نان و کالباس،🌭 از کمدش لباسی 👗در آورد و به من داد.
بعد هم زنگ زد📞 و آرایشگری به خانه اش آمد.
از کارهایی که می کردم بیزار بودم😔. ولی پریسا مرتب تعریف و تمجید می کردو تشویقم 👏👏می کرد.
🌃شب شد. پدر ومادرش هنوز نیامده بودند.
آژانس گرفت.🚖 پریسا نگذاشت مانتو بپوشم❌
به بهانه بلند بودنِ لباس👗.
با آن وضع؛ داشتم از خجالت آب می شدم😥. ولی پریسا راحت با راننده بگو و بخند 😂😃می کرد.
خیلی پشیمان بودم. ولی راه باز گشت نداشتم.⛔️❌
رسیدیم، صدای🎶 آهنگ کوچه را پر کرده بود.وقتی داخل شدیم.
صحنه ای را دیدم که تا آن موقع ندیده بودم😳.دخترها با لباس باز و پسرها یی که در حال خودشان نبودند.
حالم بد شد😠. بر عکس ِ من پریسا بود.
سرخوش و ذوق😍 زده دستم را کشید و به وسط برد.
شالم را از سرم کشید 👩⚖و به دوستانش مرا معرفی کرد.
از نگاه های👱♂ هرزه پسر ها ناراحت بودم.😒😔😞
راحت بودنِ دختر و پسرها برایم غیر عادی بود.
باتعجب و شرم 😥گوشه ای نشستم. آرش به سمتم آمد و جامی🍷 را تعارفم کرد. قبول نکردم.
دستش را جلو آورد. دستم را کشیدم. با صدای بلند خندید و گفت:😂😅😆
_پس برای چی اومدی اینجا دهاتی.
بعد هم وسط رفت و دست پریسا را گرفت و مشغول رقص شدند.🕺🕺
باورم نمی شد. "پس آن همه دوستت دارم هایش چه شد؟"⁉️
بغض کردم بلند شدم😟. با سرعت به سمت در ورودی🚪 رفتم.دست وحید روی مچم نشست. ترسیدم جیغ زدم.😱
خندید و گفت:😁😄
_ نترس. فقط می خوایم برقصیم. بازور مرا دنبال خودش می کشید👫
صدای زنگ در آمد.🎶
به دنبال آن، نیروی انتظامی....👨✈️👮♂👮♀
اگر دعای 🤲مادرم نبود، نمی دانستم چه بر سرم می آمد. من از مهلکه نجات پیدا کردم. ولی
از آن شب شوم و آن خاطره ی بازداشت و گریه های😭😭 مادرم و حرفهای مردم، برایم بی آبرویی و افسردگی و تنهایی ماند.😩😔😟
جشمم به گلدان گل رز مصنوعی روی میز افتاد. باعصبانیت بلندش کردم.🌹
صدای شکستن گلدان و فریادِ فرو خفته ام فضای اتاق را پر کرد.
بعد از مدتها اشکم جاری شد.
😭😭😫😩
#داستان_عفاف
#نویسنده_فرجام_پور
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▪️▫️▪️
▪️متشکریم بخاطر گل های⚽️ زیبایت و بخاطر بازی های خوبت که لبخند به لب مردم آوردی🙏، اما بیش از همه ما تورا با این قاب بخاطر خواهیم سپرد...🌿
#شادی_روحش_صلوات
#مرحوم_مهردادمیناوند
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
⚠️ تلنگر
وقتی گلی شکوفه نمی دهد گل
را عوض نمی کنند بلکه شرایط
رشدش را فراهم می سازند.
اگر موفق نشدی هـدفت را
تغیـیر نده مسیر حرڪتت را
عوض کن و تلاشت را بیشتر
ڪُن.✅
#تلنگر
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
همه ی التماس چشمای ترم
یه شب جمعه حرمت ....
#شب_جمعه
🎤#سیدمجیدبنی_فاطمه
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
ســــــــــلام امام زمانم 😍💕
ظھورتو
تنهاآرزویمـٰاغریباناست ...
بیا که دلم فقط با وجود تو آرام میگیرد. ❤️
🌻🌷🌹🌸☘☘
سلام دوستان عزیزم 😌
خوبین؟ 🌹
#سلام_امام_زمانم 💞
#یاایهاالعزیزتمامندارها..🌱
#روز_از_نو
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱تلاوت سیدعلیرضا موسوی در محضر امام خامنه ای مدظلهالعالی ❤️
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨💕
#تلاوت_نور28
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
14.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷کلیپ شهادت سردار سلیمانی
فاطمه ارجمندی
ممنون دختر عزیزم 😊🌹
احسنت بر شما 👏👏👏
#ارسالی_کاربران
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
😱😴
✍« نهر بلامه مشغول تمرین آبی بودیم. 🏊♂
حسینیه ای بود که بچه ها جهت نماز، ادعیه وعبادات آنجا حاضر می شدند.📿
🌀 سعید(ازهمرزمان شهیدحمد الله شمس الدینی)همیشه، گوشه ای معین از نمازخانه مشغول قرائت قرآن ودعا می شد.✨
💢آن روز قبل از اینکه در حسینیه حاضر شود، حاج قاسم جای او نشسته بود و سرش روی کتاب دعا خم بود.
📘📗📕📙
♨️ حاجی چفیه ای به رنگ چفیه سعید روی سرش انداخته بود، شهیدحمد الله شمس الدینی که از بچه های شوخ طبع تخریب بود. 😁
🌀وقتی پس گردنی را به فرمانده لشکر زد، تازه متوجه شد چکار کرده‼️
😱😱😱🤭🤭🙄
🌿حاج قاسم چون فهمید اشتباهی رخ داده حتی سرش رابلند نکرد تا زننده پس گردنی را ببیند. 😇
حمدالله تا چند روز از خجالت حاجی ، آفتابی نمی شد تا چه رسد به معذرت خواهی.» 😰
📚راوی:سیف الله شمس الدینی مقدم
#شهید_قاسم_سلیمانی
#الگوی_خودسازی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri