#علامه_حسن_زاده_آملی
اگر آدم چانهاش را مواظب
باشد ، حـــرفش را مواظـب
باشد ، در این صـورت است
که اگـر سخن گفت سخنش
#حکمت است و وجودشان
در میان مـردم برکـت است.
❁❅❁❅❁❅❁❅❁
در جوشن كبير يك عبارتی هست كه مى گوييم:
" يا كٓريمٓ الصَّفْح "
معناش خيلى جالبه :
یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته؛ یك جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یك وقتی، یك کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی.
اصلا هم به روت نمیاره.
به این نوع بخشش میگن صَفح.
و خدای ما اینگونه است...
از صمیم قلب می گویم:
"يا كٓريمٓ الصَّفْح"
بیاییم در واپسين روزهاى سال ببخشیم و بگذریم
فقط_خدا
خدا وقتی نخواهد
عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوی خشک صحرایی
به باران تر نخواهد شد
و تا وقتی نخواهد
برگی از کاجی نمیافتد...
و باغی از هجوم داس ها
پر پر نخواهد شد
خدا وقتی نخواهد
دانه ای کوچکتر از باران
گلی بالا رونده مثل
نیلوفر نخواهد شد...
و کرم کوچکی ؛
پروانه ای زیبا نخواهد شد...
خدا وقتی بخواهد
غیر ممکن میشود ممکن..
ولی وقتی نخواهد
واقعا دیگر نخواهد شد...!
دعـا بخوان
براے عاقبت بخیرے مان
تویۍ کہ ختم ب خیر شد
عاقبتتــ #شهادتـــ ♥️
#سلامبررفیقشهیدم
.✋
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
اے ڪاش تو بودے و دلم بود و خدا بود
اے ڪاش دلم از همہ غیر از تو جدا بود
تا فاصلہ مان ڪم شود و زود بیایی
نذر دل من شاخہ اے از باغ دعا بود
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
ما کاخ نداريم كه هي
فخر فروشيم
اموال نداريم كه بر
فقر بپوشيم
داريم گرانمايه ترين
ثروت عالم
چند دوست كه آنرا به
جهاني نفروشيم
هر چی خوبی دنیاست
تقدیم شما
عصرتون پر امید
داستان کوتاه پند آموز
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی ما نیاید.
آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت.
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تأمین کند، در خانه های مردم رخت و لباس می شست.
حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده است که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.
این موضوع مرا خجالت زده کرده و بر سر دوراهی مانده ام، به نظرتان چه کار کنم؟
استاد به او گفت از تو خواسته ای دارم، به منزل برو و دستان مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و به تو می گویم چه کار کنی.
جوان به منزل رفت و با حوصله دستان مادرش را در دست گرفت که بشوید ولی ناخودآگاه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شد، زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند را دید؛ طوری که وقتی آب را روی دستان مادر می ریخت، از درد به لرزه می افتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درست را به من نشان دادید.
من مادرم را به امروزم نمی فروشم، چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرده است.
برای سلامتی تمام مادران صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ ( #بهانه_عشق )
♥️ تقدیم ب امام زمان
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】