🌺 السلام عليك يا صاحب الزمان عج🌺
با نیامدنت
«آن کتاب»
بیتأویل و تفسیر ماند که هیچ
مهجور شد
زینت کتابخانهها و طاقچهها و سفرههای عقد و هفتسین...
نمیخواستم بگویم
اما
تو که دیدی
صفحههاش را هم به آتش...
آه
یعنی میآید آن روز که
بیایی و بالای آن منبر بنشینی و تفسیر بگویی برایمان؟!
ای که آمدنت، ظهورت، قیامت، انقلابت، حضورت، ولایتت، تأویلِ «آن کتاب» است!
اَینَ المؤمّل لاِحیاء الکِتاب؟!
جمعهها ندبه کنان ندبه ز سر میگیرم
با توسل به پر شال تو پر میگیرم
خیمهات را بکجا جمعه سراپا کردی
من ز باد سحری از تو خبر میگیرم
من دعاگوی توهستم کهخدا یارتباد
تا ز چشمان تو من اذن سفر میگیرم
چشمهایت شده گلگون ز غم کرببلا
منازاینگریهی هرجمعه ثمرمیگیرم
گریه بر مشک و علم گریه به حال سقا
من از این روضه جانسوز اثر میگیرم
با دعا بهر فرج زندگیم بیمه شد
من زآه سحریخون زجگر میگیرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحت بخیر آقای من
آقای دلتنگی...
صبحت بخیر آقای من
آقای تنهایی...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
~┄┅┅✿❀💜❀✿┅┅┄~
"بسم رب المهدی"
امام زمانم💚
دوباره جمعه رسیده است و شمیم پاک نفسهایت عجیب حال و هوایمان را به نگاه مهربانت پیوند میزند و چقدر غم غربت عجیبی ست وقتی که میان این همه جمعه ای که می آید و میرود باز هم نور حضور تو را کم داریم..
آقای من💞
کاش که بیایی و از مهربانی حضورت سیرابمان کنی و بر بی کسی هایمان پناه شوی،چه کنیم که دلتنگی امان ما را بریده است و دیگر راه گریز برایمان نمانده و فقط جلوه روی ماه تو درمان و تسکین تمام نا امیدی های ماست..
یوسف زهرا💞
تو برترین و بالاترین جلوه تمام نمای خوشبختی های عالمی و ما همچون گم کرده راهی در برابر تو به انتظار دعایی نشسته ایم که شاید با تلنگری کوچک مسیر زندگیمان عوض شود و از حوالی شهر خیال تو عبور کنیم..
خوبترینم💞
صبح باشد و جمعه و حال و هوای نفس کشیدنت و چقدر قوت قلب شیرینی ست که با مدد نگاه شما روزمان را بیمه اش کنیم و تا اوج سعادت رهسپار شویم.
و من حالا تمام دلخوشی هایم را بر بال های کبوتران مهربانی جمکران تو سنجاقش میکنم و با سلام و عرض ارادتی خالصانه محضرتان ارزانی میدارم به این امید که این جمعه همان موعد وصال باشد و فصل عاشقی ان شاءالله...
❣#صبحت_بخیرمولای_مهربانم❣
💕#السلام_علیک_یابقیت_الله💕
Salar Aghili Vatanam.mp3_1543598487
4.41M
وطنم ای شکوه پا بر جا❤️❤️
#انتخاب_صالحان
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید...
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد!
پس روزهای رفته ی سال را ورق میزنم .......
چه خاطراتی که زنده نمی شوند.......
چه روزها که دلم می خواست تا ابد تمام نشوند.......
وچه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد.......
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود.......
چه لبخندها که بی اختیار بر لبانم نقش بست و
چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد......
چه آدم ها که دلم را گرم کردند و
چه آدم ها که دلم را شکستند......
چه چیزها كه فکرش را هم نمیکردم و شد ...
و چه چیزها كه فکرم را پرکرد و نشد.......
چه آدم ها که
شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان.......
و چه.......!
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می شود.......
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا......
آرامشی که هیچگاه تمام نشود......
و دوست خوب من...
من برای تمام آدم های روی این زمین آرزوی سعادت دارم،
بخند كه بهاری که در راه است...
با شكوفه لبخند تو زییاتر خواهد بود
آرزو دارم ...
هر طپش قلبت
آمیخته با آمین های خدا
برای آرزوهای قشنگت باشد..🙏🏻
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
خدا برای شنیدن صدای ما نیاز به فریاد ما ندارد.اما ما برای شنیدن صدای او نیاز به سکوت داریم.
سکوت صدای خداوند است.
#امام_زمان_علیه_السلام
#جمعه_انتظار
#غزل
ذره ی خاکم و با عشق تو زر میگردم
نامت آید به میان زیر و زبر میگردم
کفتر جلد حریم تو ام آقا , یعنی
هر کجا میروم آخر به تو بر میگردم
گفت در روضه به دنبال چه میگردی تو ؟
من به دنبال تو میگردم اگر میگردم ...
راه عشق تو نه راهیست که ایمن باشیم
پس کجایی که به دنبال خطر میگردم
سروری نه که به دنبال گدایی هستم
من گدای تو شوم از همه سر میگردم
حمیدرضا_محسنات
#صلوات
گفته : "یَداللهِ فَوقَ أَیْدِیهِم"
یعنی بنده ی من نگران فردایت نباش
از افعال آدم ها دلگیر نشو
کاری از دست آن ها بر نمی آید
دستت را به من بده
من تو را از این وضع عبور خواهم داد 🌹
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید،
پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد.
غمگین شد اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کردو نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازان ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند!
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم