آقا جانم عج؛
روزی توخواهی آمد
تومی آیی
خدا کند که آمدنت در حیات ما
وحیات ما مستدام تا زمان آمدنت باشد
ای امید همه
بیا ای تک سوار جاده نور
جدا کن بندها از دست وپامان...😭
🌴🔷💎🔷🌴
شخصی قبل از فوتاش به پسر خود گفت: این ساعت را پدربزرگت به من هدیه داده است.
تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد.
پیش ازاینکه به تو هدیه بدهم، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار پول میخرند.
پسر به جواهر فروشی رفت و برگشته به پدرش گفت: صدوپنجاه هزارتومان قیمت دادند.
پدرش گفت: به بازارکهنه فروشان برو، پسر رفت و برگشت و به پدرش گفت: ده هزارتومان قیمت کردند و گفتند بسیار پوسیده شده است.
پدر از پسرش خواست به موزه برود و ساعت را نشان دهد. پسر به موزه رفت و برگشت و به پدرش گفت: مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه من این نوع ساعت راکم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.
پدرش گفت: میخواستم این را بدانی که جاهای مناسب ارزش تو را میدانند.
هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشات را هم پیدا نکردی خشمگین نشو. کسانی که برایت ارزش قائل میشوند، از تو قدردانی میکنند. در جاهایی که کسی ارزشات را نمیداند حضور نداشته باش؛ ارزش خودت را بدان!
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
فرهنگ_ایرانی
🌴🔷💎🔷🌴
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود
عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن... مادر با چشمانی اشڪ بار و دستانے لرزان
دست بہ دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هـستے...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم... پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه اش از شر گرگ در امان دار ڪہ او تنهـاست...
ندا آمد: ای موسے(ع)...!
مهـر مادر را میبینے...؟
با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند... بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم...
🌴🔷💎🔷🌴
درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"
اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده.
درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم .
آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم.
پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
🌴🔷💎🔷🌴
گلچین نکته های ناب
در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود عروس مخالف مادر شوهـر خود بود... پسر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا:
برای همه بودن های
بی منتی که کنارم بودی
از تو سپاسگزارم 🌷
🌴💎🌹💎🌴
#سلام_امام_زمانم
دست مرا بگیر ببین ورشکسته ام
آب از سرم گذشته و من دست بسته ام
کار مرا حواله نده دست دیگری
محتاجم و فقط به تو امید بسته ام
🌴💎🌹💎🌴
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی....
غروب ِ این همه غربت، چرا نمیآیی؟ 😔
🌴💎💠💎🌴
دوستان در غروب جمعه
به رسم رفاقت
برایتان دعای عاقبت به خیری و شهادت میکنم
برایم دعا
کنید
الهی خط آخر زندگیتون خدا بنویسه لبخند امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
🌴💎🌹💎🌴
خدایا ترا قسم میدیم بناله ها وگریه های شبانه حضرت زهرا سلام الله علیها
در فرج امام ما تعجیل بفرما
خدایا ترا قسم میدیم به اون لحظه ای که فرق امام خوبیها( حضرت علی ع) شکافته شد
در فرج مولای ما تعجیل بفرما
خدایا به پاره های جگر امام مجتبی ع فرج منجی مارا برسان
خدایا تورو قسم میدیم به اون لحظه درناک و وحشتناکی که
حضرت زینب س به بالین برادر شتافت ولبها رو برگهای بریده گردن برادرش نهاد
الباقی فرج امام زمان مارا برما گنه کاران ببخش
🌴🔷💠🔷🌴