eitaa logo
گلچین نکته های ناب
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
17هزار ویدیو
75 فایل
خوش آمدید بزرگواران نشر صدقه جاریه🌴💎🌹💎🌴 #آقا_تنهاست کانال شعرمون @Yas8488 خادم @Yasamanha @YaAbootorab8488
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 نگرانم ولی چه باید کرد عشق دلواپسی نمی فهمد درد من خط ِ میخی است عزیز درد من را کسی نمی فهمد.. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زندگی عالیست پس عاشق زندگیت باش💖 هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده... مهم نیست امروز کجایی...!؟ مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!؟ هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...!!! زمین خوردی!؟عیبی ندارد...برخیز...!!! نگذار زمین به جاذبه اش ببالد... سر به دو زانوی غم فرو مبر،سرت را بالا بگیر... قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!!؟؟ کوله بارت ریخت!؟عیبی ندارد... سبک باشی راحتتر اوج میگیری... زندگی عالیست پس عاشق زندگیت باش💖 میخوام بگم وقتی خدا رو داریم،غم واندوه واسه چیه؟💖
هم دعا ڪن گره از ڪار تو بگشاید عشق هم دعا ڪن گره تازه نیفزاید ...👌🍃 💙🌴🌹💎🌹🌴💙
خـدایـا... بگیـر از مـن! آن چـه که "" را می گیـرد از مـن...😔😔 این روزهــا عجیب دلم؛ به سیم خـاردار هـای ! گیـــر کرده است... را گفتنـد: یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟! چه کردی که شدی!؟ فرمود: إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی! نگهبـــان بودم... حتی اگـر بـه خط هـم رسیدی! آنجـا بـرای شـروعی مجـدد اســت...😭💔 🔻برای شادی روح شهدا صلوات اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💙🌴🌹💎🌹🌴💙
خدایا..... مرا متبرک گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم.🌼🍃 مرا بیاموز حتی به کسانی که درکم نکرده اند، یا به من بدی کرده اند عشق بورزم.🌼🍃 مرا بیاموز تا در همه موقعیت ها و شرایط بخندم، بورزم و بدانم که هر چه روی می دهد نیک است.🌼🍃 " آمین"🤲 🌻سلام،صبح زیبای بهاریتون بخیر و شادی ،صبحتون سرشار از عشق و امید🌼🍃 بهترین های جهان هستی از آن شما باد🤲 💙🌴🌹💎🌹🌴💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک. المهدی"عج" ترانه ی عشق ، بهانه ی ، تـو میراث جاودانه ی عشق زِ دیده نهان ، امیر به دورتو گردم امام مجنون لیلای من ، دوری ای وای من سوزان غمهای من ، میمیرم ناله خیزد از جان ، دل شد غرق طوفان اشکم همچون بارون ، میمیرم بیا بیا ، ی زهرا بیا مولا مولا ، بیا بیا بیا آقا 💙🌴🌹💎🌹🌴💙
❣ نـ✨ـور را ازصبحگاهت میخریم را مااز نگاهت😍 میخریم مهربانی💖 راهمیشه به صبح ازمیان دکه چشم سیاهت 🌸🍃 💙🌴💎🌹💎🌴💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙🌴💎🌴💙 السلام علیک. المهدی"عج" ترانه ی عشق ، بهانه ی ، تـو میراث جاودانه ی عشق زِ دیده نهان ، امیر به دورتو گردم امام مجنون لیلای من ، دوری ای وای من سوزان غمهای من ، میمیرم ناله خیزد از جان ، دل شد غرق طوفان اشکم همچون بارون ، میمیرم بیا بیا ، یوسف زهرا بیا 💙🌴💎🌹💎🌴💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای دلنشین و آشنا...🎼 جالب تر از تمام غزل هاست این سخن من بی بهانه عاشقم و دوست دارمت...✨ دل نوای من تو هستی...♥ ❀اینجا‌صحبٺ در‌میاڹ اسٺ♡ 💙🌴💎🌴💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داری... بعضی صداها را... مدام بشنوی! بعضی راه‌های بلند را... آرام آرام بروی! بعضی روزها... تمام نشوند و... بعضی قاب‌ها... هیچ‌وقت از جلوی چشم‌ت... نروند! این‌جا... است! همان خیابانی که... ابتدای‌ش؛ مِهر است و... انتهای‌ش؛ ! همه‌ی دل‌خوشیِ امروز ماست! 🌴🌴🏴🌴🌴
🌷 وقتی از چیزی که دوست داشتی گذشتی...! با هوای نفست کردی...! همه کاراهاتو برای رضای خدا فقط و فقط رضای انجام دادی...! وقتی بدی کردن بهت ، فقط کردی..! وقتی بجز خدا و اهل بیت (ع) و شهدا تودلت نبود...! وقتی عاشق جونتو سرت در راه (ع) شدی...! وقتی تونستی نگاهتو روی کفشات ثابت کنی...! و راه بری...! و خیلی وقتی های دیگه...! شهید میشی... ✨ 🌴💎❄️🌹❄️💎🌴
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام همیشه از تو سرودن برایم آسان اسٺ چرا که قافیه ها و ردیف ها است میان این همه جذابیت بہ روی زمین فقط ضریح شهنشاه عشق است 🤲🌹 🌴💎❄️💎🌴. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
حنجرم از ماجراے مےخواند حسین غیرِ نامِ تو دلم ذڪرے نمےداند حسین تا نفس دارم در این میخانہ هوهو میڪشم پرچمٺ روے زمین هرگز نمےماند 🌴💎🌹💎🌴
گلچین نکته های ناب
✍️ 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده: