فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
🌴🥀🌴🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت عاشورا
علی فانی
🌴💎🕯💎🌴
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴💎🌴#زیارت_ال_یاسین با صدای استاد فرهمند
#امام_زمان
🌴💎💢💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای باد صبا برسان
به حسین سلام مرا
سلام بر حسین
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام ✋🏻
🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم ✋
اݪسلامعلیڪیابقیةالله..
دنیا با همه زرق و برقش
بدون شما
مثل ویرانه ایست!
همان قدر بی روح🥀
وهمان قدر عذاب آور...
ای کاش بیایید تا دوباره حیات🌻
در رگهای خشکیده جهان جاری شود!
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
سلام،صبحتون خدایی
🌴🥀🌴🥀🌴
چرا خدا از ما امتحان میگیرد؟
✍️ خدا از ما امتحان نمیگیرد که معلوم شود ما قبول میشویم یا رد.
خدا در تمام امتحانات بنا دارد خوبیهای ما را رو کند و زیباییهای روح ما را متجلّی نماید.
هر بار که ما در یک امتحان شکست میخوریم خدای مهربان از راه دیگری وارد میشود تا بلکه ما بتوانیم روسفید درگاه احدیت شویم
🌴 علیرضا پناهیان 🌴
و خدا پیش ملائکه ها به بنده اش افتخار کند وبه شیطان نشان دهد که این آدم همانی بود که از سجده بر او تکبر ورزید.
🌴🥀💎🥀🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴💎🌴الهی
چون اندوهناک شوم تو دلخوشی منی،
و چون محروم گردم تو محل امید منی،
و چون غم و غصه و مصیبت بر من
هجوم آرد پناهم به توست،
و آنچه از دستم رود تدارکش نزد توست،
و هر چه تباه گردد اصلاحش از جانب توست،
🌴🍁🌴و هر چه را ناپسند داری
تغییرش به دست توست،
پس قبل از بلا عافیت را،
و پیش از طلب توانگری را،
و پیش از گمراه شدن
هدایت را بر من منّت گذار،
و مرا از آزار مردمان کفایت کن،
و ایمنی از روز قیامت را نصیبم فرما،
و حسن ارشاد را به من مرحمت کن.
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیایش_صبحگاهی
✨بارالهی...
ترسهای بی دلیلم را
✨که ریشه در باور ضعیفم دارد را
از من بگیر
✨جاری کن چشمه ای از
آرامش بی مثال خودت را بر قلبم
✨و کنارم باش تا یادم بماند
که اول و آخر تویی.
✨خدایا...
در این صبح زیبا
✨نوری از وجود نورانيت
برقلب گرفته ما بتابان
✨وباحرارت عشق ومعرفت خويش
قلبهای خسته ما راگرمی عشق ببخش
✨و قلب ما را احیـا بفــرمـا
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشکل همه آدما....
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
"مواظب همدیگه باشیم"
از یه جایی بــه بعد دیگه
بزرگ نمیشیم؛ "پیر میشیم"...
از یه جایی بــه بعد دیگه
خسته نمیشیم؛ "می بُرّیم"...
از یه جایی بــه بعد دیگه
تکراری نیستیم؛ "زیادی هستیم"...!
پس "قدر خودمون" ،
"خانواده مون" ، "دوستانمون"،
"زندگیمون" و کلأ حضور
خوشرنگ مون رو تو
صفحه ی"دفتر وجود" بدونیم
@Noktehhayehnab
گلچین ناب
.
گاهی اوقات این دردهامون
نیست که باعث رنج میشه...
فکرهای منفی باعث میشه
که همه چیز بدتر به نظر بیاد...
زندگی هزار دلیل داره برای
شکرگزاری از خدای مهربون
@Noktehhayehnab
گلچین ناب
40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیییییییییلی خوب بود این کلیپ خدایی
#احساس_تکلیف 😐
طنز سیاسی
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نوای مسحور کننده بسیار زیبای قرآن در دورترین نقطه کره خاکی
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ امانتدار رازهای دیگران باش ...
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
قدر اونایی که بخاطرتون صبر میکنن رو بدونین.
اونایی که برای دیدنتون، برای حرف زدن باهاتون،
برای داشتنتون تلاش میکنن.
باور کنین خیلی کم پیش میاد کسی شمارو
با همهی نقصهاتون دوس داشته باشه.
کم پیش میاد کسی نبودن شمارو
به بودن یکی دیگه ترجیح بده.
کم پیش میاد کسی اونقد دوستون داشته باشه
که مثل یه مادر توی هر لحظهی زندگیش نگران شما باشه.
اگه یکی از اینارو داری، قدرشو بدون؛
و بهش بگو که قدرشو میدونی،
بذار بدونه.....❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم خوبای روزای بد
آدم خوبای یه عمرن(:
🌴💎🌹💎🌴
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
گلچین نکته های ناب
✍#تنهـا_مـیان_داعش 🦋 #قسمت_نهم برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و
✍#تنهـا_مـیان_داعش🌴 🦋🌴
#قسمت_دهم
عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط جنگی آذوقه انبار میکنند.
سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🌸
@Noktehhayehnab
#گلچین_نکته_های_ناب
🌴💎📚💎🌴