eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
346 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍏مصرف هویچ پخته در کنار غذا باعث افزایش جذب آهن و پروتئین و ویتامین های موجود در غذا شده و به هضم بهتر غذا کمک می کند https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 چه قدر خوبه که بعضی آدمای خوب، بدون این که خودت بفهمی، توی زندگیت ظاهر میشن. در وجودت تاثیرات مثبت میذارن و زندگیت رو تغییر میدن... اون وقته که می فهمی خدا خیلی وقته جواب دعاهاتو با فرستادن بنده هاش داده... 💞زندگیتون پر از آدمای خوب https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توماج کیست؟رزومه خانوادگی توماج صالحی این ویدیو رو واسه هرکی میتونید بفرستید اجازه فتوا ندارم والا میگفتم واجبه😁 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 خواستگاری در حال عده طلاق 💬 سوال: خواستگاری از زنی که در عده طلاق است چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ: به طورکلی خواستگاری از زنی که در عده طلاق است تصریحا حرام است، فرقی ندارد برای عقد دائم باشد یا عقد موقت. 🔹 خواستگاری از زنی که در عده طلاق رجعی باشد چه به صورت تصریح و یا به صورت کنایه و اشاره حرام است ولی خواستگاری از زنی که در عده غیر رجعیه (مانند وفات یا طلاق بائن) ‌باشد به نحو کنایه ای حرام نیست؛ و در هر صورت این خواستگاری باعث حرام ابد نمی‌شود. 📚 استفتا از سایت آیت الله خامنه ای https://eitaa.com/Noorkariz
💐🌼☘🌸 🌼🌺🍃 ☘🍃 🌸 یک روز از پدرم پرسیدم : فرق بین و چیست؟ روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم. چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم، در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیب زمینی با سس قارچ 🥔🍄 یکی از بهترین روش هایی که میتونید سیب زمینی رو تنوری کنید همین روشه ‎‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/Noorkariz
پیش‌بینی بارش در استان‌های غربی کشور 🌧امروز سامانه بارشی از غرب وارد کشور می‌شود و بارش‌ها در ایلام، کرمانشاه، کردستان،‌ لرستان و جنوب آذربایجان غربی روی می‌دهد. 🌦فردا سامانه بارشی ضمن تقویت، نوار غربی و بخش‌هایی از بوشهر و فارس را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. https://eitaa.com/Noorkariz
🔴برخی برای حج ۳۰ سال در نوبت خواهند ماند! 🔹نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت:افرادی که سال ۸۵ برای حج سپرده‌گذاری کرده‌اند همچنان در صف هستند و برخی از آنها حدود ۳۰ سال در نوبت حج خواهند ماند. 🔹اعزام کاروان‌های حج تمتع از ۲۴ اردیبهشت‌ماه آغاز می‌شود و پایان این حضور در دهه اول ماه محرم خواهد بود. https://eitaa.com/Noorkariz
🔴عجله دارم هم از تپسی حذف شد 🔹روابط‌عمومیِ تپسی اعلام کرد «گزینهٔ «عجله ندارم» به‌دستور قضایی از ابتدای هفتهٔ جاری از تپسی حذف شده. https://eitaa.com/Noorkariz
♦️هدیه روز معلم امشب واریز می‌شود وزیر آموزش و پرورش: 🔹رفاهیات فرهنگیان در سال گذشته نداشتیم اما امسال پاداشی به عنوان روز معلم برای فرهنگیان امشب واریز می‌شود. 🔹معلمان محدودیت حقوق دریافتی خود را با اضافه کار و حق التدریس جبران کنند. 🔹پاداش بازنشستگان هر ساله در نیمه دوم سال بعد واریز می‌شود. 🔹به دنبال احیای پرداخت حق ایاب و ذهاب به معلمان هستیم./ایسنا https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روایت یک زندگی واقعی " سال ۱۳۹۰ خورشیدی"🌱
پلاستیک میوه را برمی دارد و لب می جنباند. - تو هنوز سید رو نشناختی دخترم. دستش به کم نمی ره. هر چیش موند می ذارم واسه گربه ها معلوم است که من او را نمی شناختم. اصلاً مگر چند روز می شد که زیر این سقف نفس می کشیدم! کنار یخچال می ایستم و نگاهش می کنم. دل و جگر را سیخ می کشد و دستانش را می شورد. آتش منقل را باد می زند و من سفره پهن می کنم. بوی جگرِ کباب شده معده ام را مالش می دهد. به خودم تشر می زنم. خجالت زده سر پایین می اندازم. - بفرمایید تا سرد نشده.. نوش جان - دستت درد نکنه مادر افتادی تو زحمت نگاه به مادرش می کند. - کدوم زحمت حاج خانم! شما رحمتی مادر مکث می کند. - کاش فقط مدیون همسایه ها نشیم منظور حرفش را نمی فهمم. - نترس مادر مدیون نیستی. زنِ حامله نداریم این دور و بر خیالت راحت سر تکان می دهد و بسم الله می گوید. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
مرد عجیبی ست انگار. شاید هم من اینطور فکر می کنم. منی که جز خودخواهی و خودبینی از مردهای اطرافم ندیده ام. شکمم سیر است و چشمانم ولی گرسنه. چه مرگم زده نمی فهمم. دو تکه جگر باقی مانده را توی بشقابم می گذارد. - ممنون.. من سیر شدم دروغ نمی گویم. ولی راست هم نمی گویم. با خودم می گویم حتماً نگاه خیره ام را دیده است. - بمونه حیف می شه.. بفرمایید غرورم را حفظ می کنم. هر چند کار سختی ست. می گویم "نه" و تشکر می کنم. ظرف ها را می شورم و آشپزخانه را مرتب می کنم. صدایش را از پشت سر می شنوم. - چایی رو من می ریزم شما خسته شدی هول زده سر می چرخانم و نگاهش می کنم. - کاری نکردم.. خودم می ریزم گوش به حرفم نمی دهد. استکان ها را از چای پُر می کند. صدایش می زنم. سر بالا می آورد و به آنی نکشیده چشم می دزدد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
- بفرمایید - ببخشید اینو می گم ولی حس می کنم شما از بودن من ناراحیتن. البته حقم دارین. خب.. آدم می خواد تو خونه اش راحت باشه شما الان راحت نیستین بخاطر من. راستش.. حرفم را قطع می کند. - این حرفا چیه خانم!؟ استغفرالله.. کی به شما گفته من راحت نیستم؟ من گفتم یا حاج خانم؟ نفسش را رها می کند، محکم. - شما نه.. اما خب.. گفتم که طبیعیه راحت نباشین. هر چی نباشه اینجا خونه ی شماس و من یه غریبه ام سر کج می کند. - این حرفا رو بذارید کنار لطفاً. من نه ناراحتم نه شما دست و پاگیری زبان روی لبش می کشد. - در ضمن غریبه نیستی مریم خانم. بد نیست یه نگاه به شناسنامه تون بندازید بعد ادعا کنین اینجا غریبه اید سینی را برمی دارد و من انگشتانم را در هم فرو می برم. حرف آخر را می زنم. - حتی.. الان که حامد مُرده؟ زبانم به حرف دیگری نمی چرخد. شاید هم خجالت می کشم. صورتش را نمی بینم. مکث کرده و لحظه ای می ایستد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- شما هنوزم ناموس اون خدا بیامرزی قلبم مچاله می شود انگار. او رفته و من هنوز از جای خالی اش چشم برنمی دارم. واقعیت را نمی شد کتمان کرد. حتی اگر بر زبان نمی آمد. دنیای من با آدم های این خانه به قدر روزها و شاید ماه ها تفاوت داشت ولی انگار به واسطه ی همان نسبت نه خیلی دور جزوی از خودشان به حساب می آمدم. صدای بسته شدن در می آید. از خواب می پَرم و پشت هم پلک می زنم. آفتاب نزده و هوا نیمه تاریک است. از لای در سرک می کشم. - بیدارت کردم؟ نگاهش می کنم. - س.. سلام. شما نه، صدای در اومد. شایدم خواب دیدم علیک می گوید و آستین پیراهنش را پایین می کشد. - حواسش نبوده واِلا مراعات می کرد. سید و می گم. آخه بیشتر وقتا می ره نماز جماعت آهانی زیر لب می گویم. برمی گردم به اتاقم و دراز می کشم. تصویر صورت گُر گرفته ی حاج صادق پشت چشمان بسته ام ظاهر می شود. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
صدای بلندش در ذهنم پژواک می شود. - هر کی تو این خونه زندگی کنه باید نماز بخونه. دل بخواهی نیست که. بخوری و بخوابی خداتم شکر نکنی اسمت و می ذاری مسلمون! روتو برم هی پوزخندم را نمی دید واِلا بدتر از این بارم می کرد. خواب به چشمانم نمی آید. افکار مزاحم در سرم می چرخد و می چرخد. پوف بلندی می کشم و لباس عوض می کنم. هوا روشن شده که صدایش می آید. آرام حرف می زند. مراعات می کند، می فهمم. - چایی حاضره حاج خانم؟ نون تازه گرفتم.. سنگک لبم بی اراده کش آمده و روی هم می فشارم. موهای جمع کرده ام را با گیره می بندم و شال مشکی سر می کنم. خودش گفته بود غریبه نیستم. اهل خانه ام انگار که پیشواز می روم. - سلام آقا سید.. صبحتون بخیر حواسش جمع من می شود. - صبح شمام بخیر دستی لای موهایش می کشد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz