eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
332 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمة الله علیه می فرمایند: 🕋بعد از نماز مغرب دستها را بلند کن و هفت مرتبه یا قاضی الحاجات بگو و بعد از خدا حاجتت را بخواه...که برآورده می‌شود. ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز کردن راحت سلفون ✍اینو بلد بودی!؟ د نه د! یاد بگیر به دردت میخوره خااااانوم هنرمنددد😎😎😎 ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ بزرگواری تعریف می‌کرد پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش به دنیا آمدم در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست «در بزم غم حسین مرا یاد کنید» بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتاً حسینی بوده؟ روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه می‌رفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت: حسین آقا قربان اسمت با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس به پول آن زمان صد تومان هم از دخل درآورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه می‌کردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم!! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ بلکه صد تومان خرج عروسی‌ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدت‌ها شنیدم حاجی عباسعلی در سن ۴۱ سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در می‌زند من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله آقا امام حسین علیه السلام است لطفا به دامادتان نگوئید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبائی با ما کرده بگونه ای که آن روز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین علیه‌السلام بر سر میزده دست نوازش بر سر یتیمان هم می‌کشیده همانگونه که در عزا بر سینه میزده مرهمی به سینه دردمندان هم بوده و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده و یک حسینی راستین بوده است اَلّلهُمَّ ارزُقنا توفيق خِدمَة الحُسين عليه السلام فِی الدُّنيا وَالاخرة لطفا حسینی و حسین چی واقعی باشیم ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خدای خوبم شکر که امروز هم گذشت در کنار نگاه مهربانت در کشاکش لحظه‌های روزگار حضورت مایه آرامش است ✨خدای خوبم فردایی سراسر مهر و عشق برایمان بساز تا پر شویم از عشق بی پایانت و عشق بیفروزیم در دل‌های بندگانت شبتـ🌙ـون پر از عطر خدا🌟 ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ✨﷽✨الهی به امیدتو 🍃🌸صبح دوشنبه تون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍃🌸 🍃🌸👈 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم :↯↯↯ 🍃🌸در روز قیامت من پیش میزان اعمال هستم یعنی که هر کس کفه گناهانش سنگین تر از کفه ثواب‌هایش باشد من صلوات‌هایی را که برایم فرستاده می‌آورم و در کفه حسناتش گذارم تا کفه حسناتش سنگین تر گردد 🌸🍃 📚 آثار و برکات صلوات ص ۱۳ ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️زشت ترین خیانت ❤️امام علی علیه‌السلام ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
✨یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی نشد. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف رو آورد، اما نتیجه نگرفت. ✨روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر بروی». او نیز رفت و در آنجا چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روزهای آخر بود که به او گفتند: «الان امام زمان، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند». سریعا به آنجا رفت. وقتی رسید دید امام زمان نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز میگویند. سلام کرد، حضرت پاسخ دادند و اشاره به سکوت کردند. ✨دید پیرزنی قد خمیده با عصا آمد و قفلی را داد و گفت: اگر ممکنه برای رضای خدا این قفل را از من سه شاهی بخرید که به سه شاهی پول محتاجم. پیرمرد قفل را دید سالم است و گفت: این قفل هشت شاهی ارزش دارد... من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمتش خواهد بود! پیرزن گفت: نه، نیازی ندارم. ✨پیرمرد با سادگی گفت: تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقت را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافیست. باز تکرار میکنم: قیمت واقعی آن هشت شاهی است، چون من کاسبم و باید سود ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم! پیرزن باورش نمیشد. پیرمرد هفت شاهی به او داد و قفل را خرید. ✨همین که پیرزن رفت، امام به من فرمودند: «این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جِفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار... همه میخواستند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی میکنم.» 📚 ملاقات با امام عصر ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
📣 تسهیلات قرض الحسنه اشتغال زایی ویژه اعضای صندوق ذخیره بسیجیان 🔰صندوق ذخیره بسیجیان به منظور توانمندسازی و ایجاد اشتغال پایدار جامعه هدف خود اقدام به پرداخت تسهیلات اشتغال با اقساط ۳۶ ماهه به صورت قرض‌الحسنه تا سقف یک میلیارد ریال می نماید . 🔰 شرایط تسهیلات: 1️⃣ اعضایی که سابقه عضویت و پرداخت سالانه حق عضویت بیشتری دارند در اولویت هستند. 2️⃣ عدم بدهی حق عضویت صندوق در سامانه سحاب اعضای متقاضی وام 3️⃣ عدم اشتغال متقاضی و همسر در ادارات دولتی و خصوصی (بیمه اجباری) 4️⃣ داشتن کارت پایان خدمت و یا گواهی اشتغال به تحصیل برای متقاضیان مرد 5️⃣ عدم دریافت و یا درخواست تسهیلات نقدی از صندوق 6️⃣ عدم دریافت تسهیلات اشتغال از نهاد های حمایتی کشور 8️⃣ توانایی تشکیل پرونده تسهیلاتی برابر شرایط و ضابط بانک عامل ✅ روش ثبت نام: مراجعه به سامانه سحاب شخصی - منوی تسهیلات - درخواست خدمات حمایتی- وام اشتغال زایی 🔴 تذکر مهم: با توجه به حجم درخواست ها و سهمیه استان ثبت درخواست به معنای قطعی بودن تسهیلات نیست و اعضایی که تعداد سال بیشتری در صندوق ذخیره بسیجیان عضویت دارند در اولویت می باشند. 🔊لطفا رسانه بوده و به دیگر بسیجیان اطلاع رسانی نمایید. باسپاس 🌹🌹 سیدمحمد ضابط زاده مسئول نمایندگی صندوق در استان اصفهان 📱ارتباط با نماینده ذخیره بسیجیان در استان اصفهان به شناسه کاربری 📩 Eitaa.com/Esfahan_ticket ✳️ ثبت نام سامانه سحاب 🌐Sahabcard.ir ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
.... 🌷يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد: دست و من عنايت و لطف و عطاى فاطمه (سلام الله علیها) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) » 🌷تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (علیه السلام) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. 🌷كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج الله تعالی فرجه) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود. 🌷بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. 🌷حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن. 🌷ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. 🌷در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: «حسين سعيدى از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. راوی: حاج حسین کاجی 📚 کتاب کرامات شهدا ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛