eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
329 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای پای زندگی است در خلوت کوچه های صبح می شنوی؟ تو نیز ز کلبه شب بیرون آی و بر روشنائی سر فرود آر صبحتون مترنم به عطر خوش زندگی دلتون بی غصه و نگاه خدا بدرقه لحظه هاتون صبح دوشنبه تون بخیر🌷 ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ اگر زانو درد داری 👇 روزی یک دقیقه به مدت ۳ ماه هر کدام از این حرکات رو تجویز میکنم😊 ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
داستان دختر زیبا و مرد حیله گر روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشنهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:... اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد. دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود. در همین لحظه دخترک گفت:آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است.... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️خواهشا با دقت گوش کنید سخنان دکتر عزیزی بسیار جالب و آموزنده است . پدر ومادر ها عزیز با دقت گوش کنین🧐 ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنک کنندگی کولر رو چند برابر کن ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
🌸🌸 🌸🌸 مهد خانه نور کانون فرهنگی مسجد جامع تعداد محدودی ثبت نام می‌نماید. ✨✨ ویژه کودکان ۴ تا ۶ سال✨✨ ⭕️ همراه با آموزش های قرآنی و هدفمند ⭕️ با مربیان مجرب و توانمند ⭕️ بصورت یک روز در میان در طول سال ⭕️ آموزش مفاهیم فارسی، ریاضی و علوم با بازی و قصه ⭕️ برگزاری جشن های مناسبتی ⭕️ اردوهای جذاب و آموزنده ⭕️ انجام بازی های مونته سوری با هدف تقویت حافظه های دیداری، شنیداری، فضایی ، هماهنگی چشم و دست و .... ⭕️ برگزاری جلسات مشاوره و آموزش خانواده بصورت رایگان ویژه مادران ⭕️ هزینه بسیار مناسب لطفا لطفا لطفا جهت کسب اطلاعات بیشتر به افرادی که سالهای قبل فرزندشان در این مجموعه آموزش دیده اند مراجعه نمائید. و جهت ثبت نام با شماره 09138900060 تماس حاصل نموده یا به پایگاه نور جنب مسجد جامع مراجعه نمائید. ❌ ظرفیت محدود ❌ کانون فرهنگی مسجد جامع با همکاری پایگاه نور @kfemamzamani ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ حاج محمد مرزوق حائری نوحه خوانی است که نزدیک به ۱۳۰ سال پیش توسط هیئت بزاز از عراق به ایران می‎آید برای بار اول هیئت بزاز از او درخواست می‌کند تا به ایران بیاید اما او قبول نمی‌کند برای بار دوم او به درخواست هیئت بنی فاطمه برای مهاجرت به ایران پاسخ مثبت می‌دهد خود او می‌گوید که در خواب امام حسین علیه‌السلام را می‌بیند که به او می‌گوید هر جا که باشی با ما در ارتباط هستی اما ما یک سری شیعیان در ایران داریم که بهتر است به آنجا بروی در نتیجه حاج مرزوق در حدود سال ۱۲۷۰ به ایران می‌آید او پدر نوحه ‎خوانی معاصر در ایران است و بسیاری از آداب و رسوم‎هایی که اکنون در هیئت‎ها انجام می‎شود منتسب به ایشان است سینه زنی تهرانیهای قدیم تا قبل از نقل مکان مرحوم حاج مرزوق حائری از کربلا به تهران اینگونه بود که اصطلاحاً سه ضرب و بی وقفه سینه می زدند بدین ترتیب اساساً « دم سرپا » و «زمینه خوانی» در تهران رایج نبود مرحوم حاج مرزوق بنیانگذار سینه زنی سنتی در تهران بوده است اوج تکامل این سبک، در دوره مرحوم شاه حسین و مرحوم ناظم شکل گرفت ایشان از بنیانگذاران سنت «چهارپایه» در شب‌های مسلمیه حرم عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام بودند حاج مرزوق یکی از سوختگان وادی سیدالشهدا علیه‌السلام بود که عمری را در مقامات عالیه توسل و گریه به سر برده و مس گونه هایش به مدد کیمیای سرشک حسینی به طلای ناب مبدل گشته بود هنگامی که فرزند مرحوم حاج مرزوق از دنیا رفت خبر مرگ فرزند را در مجلس روضه امام حسین علیه‌السلام به او دادند اما او به جای قطع روضه خوانی به ادامه آن پرداخت و این را مهمتر دانست حاج مرزوق وقتی به خانه برگشت فرزند مرحوم خود را در دست گرفته و از امام حسین علیه‌السلام خواست که به حرمتش فرزندش را به او بازگرداند که در همان لحظه فرزند او با عنایات خاص سالار شهیدان چشم باز کرده و به زندگی برگشت یک روز حاج مرزوق به یکی از دوستانش به نام سید حسن پیغام می‌دهد که بیا حاج مرزوق با شما کار دارد آن موقع حاج مرزوق در بستر بیماری بود سید حسن می‌گوید: رفتم دیدم به هم ریخته فرمود: من آخر عمرم است سید حسن! می‌خواهم یه رازی را با شما در میان بگذارم دیروز مادرت زهرا سلام الله علیها را دیدم در تب داشتم می‌سوختم تو بیداری دیدم نه خواب گفت: تشنگی بر من غالب شد سه تا دختر داشتم، راضیه، مرضیه و فاطمه دختر اول را صدا زدم راضیه مقداری آب به من بده، دیدم یک بانوی مجلله با روبند سبز پدیدار شد حیا کردم آب نخواستم دختر دومم را صدا زدم: مرضیه! دوباره دیدم بی بی بلند شد آمد طرف من دختر سومم را صدا زدم: فاطمه بار سوم که شد خانم فرمود: حاج مرزوق سه بار من را صدا کردی؟ چه می‌خواهی؟ گفتم بی بی جان! من حیا کردم حرف بزنم فرمود: حاج مرزوق عمری نوکری کردی حالا وقتش است ما جواب بدهیم سرم را پائین انداختم، فرمود: تشنه هستی؟ از زیر چادر ظرف آبی بیرون آورد، نوشیدم به گوارایی این آب تا حالا نخورده بودم طبق عادت بچگی گفتم: صلّی الله علیک یا ابا عبدالله دیدم صدای گریه بی بی بلند شد فرمود: حاج مرزوق دلم گرفته برایم روضه بخوان گفتم خانم دکترها منعم کردند از روضه خواندن، ولی چون شما می‌فرمائید چشم چه روضه‌ای بخوانم؟ فرمود: روضه علی اصغر حسین را بخوان کربلایی احمد (میرزاحسینعلی تهرانی) و جناب شیخ رجبعلی خیاط در خصوص ویژگی‌های اخلاقی حاج مرزوق نکات بسیاری را بازگو کرده اند یکی از اهل معنا در خصوص برزخ ایشان می‌فرمود: حاج مرزوق را در جوار آقا بزرگ تهرانی دفن کردند یکی از مؤمنان در عالم رؤیا آقا بزرگ را مشاهده می‌کند و به وی می‌گوید: چقدر خوب است که حاجی مرزوق را نزد شما دفن کرده‌اند! آقا بزرگ در پاسخ می‌فرماید: این گونه هم که فکر میکنی نیست به محض آنکه حاج مرزوق را اینجا دفن کردند، آقا امام حسین علیه السلام او را برداشتند و با خود بردند ✍️ منبع: جام و عقیق ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛
💠🔹امام صادق عليه السلام می‌فرمايند: هر کس اين سوره را هنگام خواب بخواند از عذاب قبر حفظ خواهد شد 📖 عدّة الداعى / ۲۹۷ 📚 کشکول افشاری، صفحه ۱۱ ┏━🍃🌼🌱🌸☘🌺🍃━┓ https://eitaa.com/Noorkariz ┗━🍂🌼🍃🌸☘🌺🍃━┛