اگه بغل کردن رو دوست داشتی و نیاز داشتی بهش بهم بگو حتما
روحمو برات میفرستم که بغلت کنه
*روی کلامم با همتونه
میشه لطفا از این به بعد بیشتر لبخند بزنی؟
توی این روزایی که بخاطر مشکلات هممون داریم اذیت میشیم، وقتی ببینیم یکی بدون دلیل داره بهمون لبخند میزنه حس خوبی میگیریم.
میشه این حسِ خوب رو رواج بدین؟؛)
من خودم به شخصه امروز همین کارو کردم^^
https://eitaa.com/Romeo_akn/66
اری. مطمئنم وقتی همه عکس الان و بچگیاتو ببینن با من هم نظر میشن که تو نه تنها چهرت کیوته، بلکه درون و شخصیتتم کیوته
اوکۍ. باشہ!
تقدیم به: اوکی. باشه @OKBashe
وای مچکرم ازت مشکاتتتت^^♥️
وایب و آرامششو خریدارم
با پیشنهاد و زور خانم ر.ز قرار شد هر روز، تو هر تایمی که دوست داشتیم، درهر مکانی، تحت هر شرایطی، حداقل یکربع وقت بزاریم برای نوشتن. نوشتن داستان. درواقع...
نویسندگی:]]
از بچگی مامانم میگفت انشاهات خیلی قشنگن و خب این یه انگیزه شد که دوسال پیش کلاس نویسندگی خانم ر.ز رو شرکت و شروع به نوشتن داستان کنم. ولی خب داستانی که مینوشتم به دل خودم نمینشست. بخاطر همین رهاش کردم. چند وقت پیش که با دوستام برای درس خوندن رفتیم کانون، خانم ر.ز از بی معرفتیم گفت و منم گفتم بخاطر شرایط انتخاب رشته و شروع درسا نتونستم دیگه بیام و خب این مطلب که داستانام به دلم نمیشست رو هم گفتم و گفت بخاطر این داستانات به دلت نمیشینه که کتاب نمیخونی. دایره دیدت رو گسترش ندادی. یکوشولو بهم برخورد و همین انگیزهای شد برای ثبتنام مجدد اونجا.
امروز که رفتم هم کارای ثبت نامم رو انجام بدم و هم کتاب بگیرم، خانم ر.ز کارگاه داستان نویسی با نوجوونارو داشت و من چون ثبت نام نکرده بودم، نرفتم پیششون تو کارگاه. خانم ر.ز گفت که چرا نشستی و نمیای؟ منم گفتم ثبتنام نکردم. گفت غلط کردی😂. بیا ببینم بشین پیشمون
اخلاق و رفتارش واقعا خوبه. و هربار که باهامون حرف میزنه من هی بیشتر و بیشتر دوست دارم بنویسم. داستانو میگم.
کتاب پیشنهاد دادنشم عالیه لامصب. من هرچی به پیشنهاد ایشون کتاب امانت گرفتم از خوندن همشون لذت بردم. من کسی نیستم که بخوام مدام کتاب بخرم در عوضش امانت میگیرم از کتابخونه و کانون
اره خلاصه این بود از رویدادهای از ساعت ۱۰ تا ۱۲ ما