eitaa logo
دانلود
💐 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی شب۹۴/۱۰/۲۱ شب عجیبی بود،عمو سعید مثل همیشه،برای شناسایی می‌رفت. فردا موعد عملیات بود.عمو سعید هرشب که میرفت،امیدی به برگشتش نبود.موقع رفتن،مجید سرکوچه آتش درست میکرد. عمو سعید که از کوچه رد میشد،مجید می‌پرید جلو و چنددقیقه ای ،او را به حرف میکشید: _چاکر حاج سعید!عمو بریم؟ _کجا مجید جون؟ _اِ عمو سعید!همون جایی که میری شناسایی دیگه!خودت گفتی امشب خواستم برم،تو رو هم با خودم می‌برم. به همین زودی یادت رفت؟ _نه مجید جون،نمیشه تو را ببرم.ان شاالله عملیات بعدی. آن شب مجید،جلوی عمو سعید نپرید.آرام پای دله ء آهنیِ آتش ایستاده بود.کلاهش را تا نزدیک چشمانش پایین کشیده بود و گاهی با آتش ور می‌رفت.مجید و عمو سعید باهم دست دادند‌.حسین امیدواری هم از راه رسید.مجید شیطنتش گل کرد. _حسین،حسین،حسین! حسین پسری آرام و سربه زیر بود،درست نقطه مقابل مجید.بچه ها می‌گفتند:حسین خواب شهادت خودش و بقیه را دیده است. _حسین انگشتر را از دستش درآورد،نگاه معنی داری به آن انداخت. _مجید جون!بی خیال شو. _چشم منو بدجوری گرفته. _بیا دادمش به تو،ولی تو هم انگشتر را بده به یکی،دست خودت نکن! مجید ذوق زده انگشتر را از حسین گرفت. عمو سعید رو به حسین کرد و یواشکی پرسید:برای چی انگشترت رو به مجید دادی؟ _عمو سعید صداش رو درنیار!این انگشتر نه به من وفا میکند،نه به مجید.دادمش که مجید بده به کسی دیگه،تا نیفته دست دشمن..😔عمو سعید هاج و واج به بچه ها نگاه می کرد.یعنی قرار بود فردا چه خبر شود؟حسین رفت و مجید با انگشترِ توی دستش، کنار عمو سعید ماند. _عمو سعید امشب شب آخره،من رو هم با خودت ببر! _مجید جون،فردا عملیات داریم، باید زود برم.بمونه عملیات بعدی.من هیچ کی رو با خودم نمی‌برم، فقط تو رو،دو تایی باهم میریم.عمو سعید قولش را داد و بعد پرسید:مجید !یه چیزی بگم؟ _چاکریم عمو جون!بفرما. _مجید!داریم به عملیات نزدیک میشیم،ترسیدی؟ _نه عمو سعید،ترسِ چی،داش مجید و ترس؟ _مجیدجون!عجیب امشب ساکتی،من به مجیدِ به این آرومی رو تا حالا ندیده ام.نمیدونم چرا ،چه خبر شده که داداش مجید ما رو آروم کرده؟ _نه عمو سعید،چیزی نیست.خیالتون راحت.😔 مجید این را گفت و ادامه داد؛ _راستی حاجی! نمیدونم با این دردسری که برا خودم درست کردم،چی کارکنم؟ عمو سعید یک آن جا خورد پرسید: _چی داری میگی؟دردسر چی؟ 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💐 حرّ مدافعان حرم،شهید مجید قربانخانی✨ مجید به جای جواب،آستینش را بالا زد.روی دستش خال کوبی عجیبی بود.عمو سعید تا به حال ندیده بود.شنیده بود بین بچه ها،کسی هست که خال کوبی دارد،اما فکرش را هم نمی‌کرد آن آدم،مجید با حال و با مرام باشد. _هیچی مجید جون،کاری نمیخواد بکنی! _نمیدونم چی کار کنم.ابروم رو برده‌. _ناراحت نباش،خداوند توبه پذیره،خدا می بخشه،اگه نبخشیده بود که اینجا نبودی،مدافع حرم نمی شدی.قدر جایی رو که هستی بدون.اصلا فکر این رو که خدا تو را نبخشیده،نکن.چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی؟ _خدایا!یا پاکش کن،يا خاکش کن! _مجید،به خدا قسم پاک شده،باور کن! عمو سعید خداحافظی کرد و رفت،به سمت تو تویاتی که از قبل منتظرش بود.چند قدم رفت و ایستاد.دستی برای مجید تکان داد و دوباره خداحافظی کرد.توی آن ظلمات شب،تنها نور چراغ های ماشین بود که غلظت تاریکی را گرفته بود.حاج سعید در ماشین را که بست و خواستند راه بیفتند،صدای مجید را شنید که پرده ی شب را می شکافت و پیش می آمد: _حاج سعید،حاج سعید،عمو سعید!به مولا قسم خودت فردا میبینی این درد سر رو،هم خاکش میکنن،هم پاکش می کنن! مجید از بین تجهیزات،چراغ قوه ای را که پیدا کرده،به پیشانی اش بسته بود.توی تاریکی شب،برای شوخی و خنده،به اتاق مرتضی کریمی آمد.با ادا و اطوارش که وارد اتاق شد،برای شوخی و خنده،به اتاق مرتضی کریمی آمد.با ادا و اطوارش که وارد اتاق شد،صدای خنده ی بلند بچه ها،تا چند اتاق دیگر هم رفت.همه به کار مجید می‌خندیدند و او هم نور چراغ را،تیز میکرد توی چشم بچه ها.از خنده،غش و ریسه می‌رفتند.شلوغی و هیاهو،اتاق را پر کرده بود.چند دقیقه ای نگذشته بود،که حال و هوای اتاق عوض شد.هيچکس نفهمید چه شد که بحث به روضه کشید.مرتضی کریمی میخواند و بقیه گریه می کردند.مجید،کارش از ضجه و جیغ هم گذشته بود.عربده می کشید،((لبیک یا زینب))میگفت و عینهو ابر نیسان،اشک می‌ریخت. آن قدر صدای گریه بچه ها،بالا گرفته بود که بیشتر رزمنده ها،از اتاق شان بیرون آمدند.پشت اتاق مرتضی کریمی ازدحام بود.از هم می پرسیدند؛(خدایا چه خبر شده).حسین امیدواری بی صدا و آرام،در اتاق را باز کرد و با همان نگاه آرام و محجوبش،تک تک بچه ها را از نظر گذراند.یکی از داخل صدا زد: _حسین جان!تو هم بیا تو،بیا استفاده ببر برادر! _حسین در را تمام باز کرد و آمد توی اتاق.آرام گوشه ای نشست و شانه هایش شروع کرد به لرزیدن. 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
       👇تقویم نجومی چهارشنبه👇       👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                    (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ چهارشنبه 👈 18 بهمن / دلو 1402 👈26 رجب 1445 👈7 فوریه 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 وفات حضرت ابوطالب علیه السلام " 10 هجری.قمری ". 📛از سفر و ازدواج صرف نظر شود. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 👶مناسب زایمان و نوزاد عمرش طولانی است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️تشکیل شرکت و موسسه ها. ✳️برداشت محصولات کشاورزی. ✳️انواع جراحی. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️دید و بازدیدهای سیاسی. ✳️و نو پوشیدن نیک است. 🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. ✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب. ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله. 💉حجامت. خون دادن و فصد سبب خلاصی از مرض می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث رهایی از بلاست. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 27 سوره مبارکه " نحل" است. قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین.. و مفهوم آن این است که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او در صدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد @taghvimehamsaran 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . @taghvimehamsaran شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید. 📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم اسلامی نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال اصلی ما در تلگرام👇👇 @taghvimehmsaran ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی:👇 @tl_09123532816 لینِک کانال در ایتا و سروش 👇 @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️ 🌹عملیات والفجر 2 بود. در ارتفاعات حاج عمران، در حال احداث جاده ای بودیم، طبق معمول خلیل پشت لودر جلودار در حال کار بود. ناگهان روی لودر ایستاد و فریاد زد: جلو نیاید، میدان مین است! نگاهم به سمتی که ایستاده بود رفت، چند مجروح عملیات، در حال پائین آمدن از ارتفاعات بودند که بی اطلاع وارد میدان مین شده بودند، و جلو می آمدند. اگر هم متوجه می شدند بر می گشتند باید با تن زخمی این ارتفاع را دور می زدند. خلیل معطل نکرد، سریع مسیر لودر را عوض کرد و وارد میدان مین شد. اولین مین گوجه ای که زیر چرخ لودر، منفجر شد مجروحین متوجه شدند کجا وارد شده اند، همان جا ایستادند. تا خلیل به آنها برسد چند مین گوجه ای دیگر زیر چرخش منفجر شد. خودش را به آنها رساند و آنها را سوار کرد و از میدان مین عبور داد و به سمت جاده برگشت. هنوز نرسیده بود که انفجار عظیمی رخ داد. این بار چرخ لودر روی مین والمر رفته بود که قدرت انفجار و ترکش های بیشتری دارد رفته بود. به سمتش رفتیم که فریاد زد: نیایید خطر دارد. من خوبم. لودر را تا بیرون میدان مین و جاده آورد و ایستاد. تازه صدای ناله اش را شنیدیم، پای چپش پر از ترکش شده بود. مجروحیتش شدید بود، او را با آمبولانس به عقب فرستادیم. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حاج خلیل پرویزی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
ای یوسف‌ گمگشتۀ‌ غایب‌ ز‌ نظرها جان‌ بر‌لب‌ عشاق‌ رسیدست‌ کجایی؟! باز‌ آی‌ و نظر‌ کن‌ به‌ منِ‌ خستۀ‌ بیمار جانم‌ به‌ فدایت‌ که طبیب‌ دل‌ مایی 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ‌رفیقی‌میگفت: شھید‌،‌شھید‌می‌شود مـامُرده‌هـا‌هم،‌خواهیم‌مُرد هـرآنطورکه‌زندگی‌کنیم هم‌آنطور‌می‌رویم..! شھیدانه‌زندگۍکنیم⁩⁩!' 🥀 🕊 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
. 👇تقویم نجومی اسلامی پنجشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) (اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ پنجشنبه 👈 19 بهمن /‌ دلو 1402 👈27 رجب 1445 👈8 فوریه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❤️ مبعث عقل کل هادی الرسل حضرت ختمی مرتبت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم" 13 قبل از هجرت " 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خرید رفتن. ✅مسافرت. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅شروع به کسب و کار. ✅داد و ستد و تجارت. ✅و دیدار با هر کسی که خواستی خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: فرزند هنگام زوال ظهر اقا و سیاستمدار و عاقل و بزرگوار خواهد بود و مباشرت برای صحت بدن نیز مفید است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 💠کانال ما در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز های مطمئن و با قیمت مناسب.👇 @Herz_adiye_hamrah 👶 زایمان مناسب و نوزاد حشر و نشر خوبی با مردم دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️تشکیل شرکت و موسسه ها. ✳️برداشت محصولات کشاورزی. ✳️انواع جراحی ها. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️دید و بازدیدهای سیاسی. ✳️و لباس نو پوشیدن نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب شب جمعه: ممکن است فرزند بهره هوشی خوبی نداشته باشد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث پشیمانی می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث ایمنی از ترس می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 28سوره مبارکه "قصص" است. قال ذالک بینی و بینک... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب : تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 09123532816 02537747297 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین کانال ایتا و تلگرام...👇👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💐 سه نصفه شب_۹۴/۱۰/۲۱ بچه ها همه شان جمع بودند،سیّد فرشید ،گردان به گردان میرفت و توجیهات عملیات و شرایط خط مقدم را،به رزمنده ها گوشزد میکرد.اما هیچ کجا مجید را ندید.اصلا در فکر مجید نبود.از این طرف به آن طرف میرفت،آن قدر عجله داشت که راه نمیرفت،میدوید.تقریبا همه آماده بودند.قرار نبود مجید را ببرند.اصلا قرار نبود مجید،توی عملیات باشد.فرمانده هان گفته بودند،مجید را توی خانه هایی که ساکنیم،نگهبان می گذاریم تا برویم عملیات و برگردیم.مجید ولی به قول خودش،قرار بود همه را بپیچاند،که پیچاند.دم رفتن هم دست از شوخی برنمی‌داشت، حاج قاسم را دید کلاه نظامی سرش نگذاشته بود. _حاجی!چرا کلاه نذاشتی؟ _مجید جون!برای چی کلاه سرم بذارم؟ مجید کلاهش را پایین تر کشید و محکم ترش کرد.ذوق زده گفت: _دیروز به بابام زنگ زدم، بابام گفت:دیگه حالا با اجازه یا بی اجازه ما رفتی سوریه؟اشکالی نداره،ولی بابا هرجا رفتی،کلاه از سرت ورندار،محکم ببندش که یه وقت تیر نیاد بشینه تو سرت! _خب مجید جون،بابات به تو گفته ،به من که نگفته! _از ما گفتن بود حاجی جون! ده دوازده تایی تویوتا آمد دم کوچه.بچه ها یکی یکی سوار تویوتا ها شدند.دو نفر عقب و هفت هشت نفری هم عقب نشستند و راه افتادند به سمت خان طومان. مجید هم توی یکی از همین تویوتا ها بود و کسی از سوار شدن و آمدنش به منطقه عملیاتی خبر نداشت.شرايط منطقه، اصلا مناسب نبود.هرکسی نمازش را به طریقی خواند.کسی از یک ساعت بعدش،خبر نداشت که آیا زنده می ماند یا نه؟ 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💐 نزدیک منطقه خان طومان گردان مرتضی کریمی به خط شد که اول راه بیفتد.حاج مهدی با صدای بلند حرف می‌زد و دستور می داد: _مرتضی کریمی! گردانت را بردار و بزن به خط! نیروهای مرتضی می بایست یکی یکی،از پشت دیوار آجریِ نصف و نیمه ای که معلوم بود،از اصابت توپ و تیر،به این حال و وضع افتاده،می پریدند و وارد دشت می شدند.دشتی وسیع که از انبوه درخت های کاج و زیتون پر بود.هدف،گرفتن تپه ای بود که عرب ها به آن((تَل)) می‌گفتند.بعد از گرفتن تل،چند تا خانه،هدف بعدی بچه ها بود.سوز سرمای دم صبح،به صورت شان سیلی میزد و همه منتظر بالا آمدن آفتاب بی رمق دی ماه بودند. مرتضی کریمی بلند فرمان داد: _بچه ها لبیک یا زینب،یاعلی،حرکت! حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و یکی یکی بچه ها را وارد خط میکرد.مجید نفر دوم یا سوم بود که می‌خواست وارد خط شود. تا چشم حاج مهدی به مجید افتاد،خونش به جوش آمد: _مجید!تو اینجا چه غلطی میکنی ؟کی تو را تا اینجا آورده، برو عقب،برو فقط نبینمت ،تا بفرستمت عقب. نگاهی به حاج مهدی کرد.برعکس همیشه که جوابی دست به نقد در جیبش داشت،این بار حرفی نزد.فقط نگاهش بود که حرف می‌زد.آرام آرام رفت ته ستون .صدای شلیک تیر و ((لبیک یا زینب))بچه ها در هم پیچیده بود.همه لبیک گویان به سمت خودش برگرداند.این صدای ((لبیک یا زینب )) مجید بود،بیشتر فرماندهان هاج و واج مانده بودند.مجید شانه به شانه حاج قاسم می دوید.همه توانش را در صدایش جمع کرده بود و یک ریز لبیک میگفت.حاج قاسم تا صدایش را شنید،داد زد: _مجید!تو این جا چی کار میکنی،مگه قرار نبود نیایی؟تو را میخواستن برگردونن عقب. _از زیر دست حاج مهدی فرار کردم و اومدم .مگه من مُرده م که این نامردا بخوان،به بی بی نگاه چپ کنن. این را گفت و بلندتر از قبل فریاد زد: _لبیک یا زینب😭😢 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
یک سقف یک آرزو ... روزگار ، شوخی‌ هایشان را خرید..! و آرزوهای آمیخته با خنده‌هایشان را برآورده کرد. حالا که بر مزار سیدعلی می‌روی و به سوله‌ ساکت گلزار شهدا که دیگر ، رواق حـرم سید شده است نگاه می‌کنی، به یاد آرزوی شوخی‌وار او می‌ اُفتی که گفته بود : " ای کـاش روی قبر ما هم سایبانی و گنبدی بسازند" 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید سید علی دوامی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ 💛💛 💚💚 ﴿مـُــــولٰا؎ مآ۔۔𑁍﴾؛ یآ صـــــآحب الزمـــᰔــآن۔۔۔ ؏ِـــید مَبـــــعث آمَد و دینِ مُحّمـــــدﷺ «انتظٰار طَلعَت رو؎ِ تــُـــو دٰارد۔۔‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀» بیـــــآ !! و تمٰام کُن هَمہ چِشم انتظاریهـــــآ رٰا۔۔۔ ﴿؏ِــیدت مُبـــــٰارک جٰانـــــآنَم۔۔﴾ 🌸🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌ ✍️ پيامبر خدا (ص) فرمودند : با صداى بلند بر من صلوات بفرستيد كه آن نفاق را از بين مى برد. (الكافي:2/493/13) 👈 فرا رسیدن عید مبعث حضرت محمد(ص) را خدمت شما تبریک عرض می نمایم. 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 ‌‌‌‌ 🤲 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 بخیر مے شود این روزهاے دلتنگے ببین کہ روشنم از یاد خوب لبخندت 🕊 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💐 پشت هم تیر خالی می‌کرد. از آن طرف،نزدیک دیوار،تا دیدند مجید چندمتری از آنها فاصله گرفته،هرکس دستوری بهش می‌داد: _مجید،مجید،مجید نرو! _این رو کی راه داد تو خط؟مجید برگرد! _مجید کی رفتی اون وسط؟برگرد! اما مجید دیگر صدای پشت سری ها را نمی شنید.صدای تیرهایی که ردوبدل می شدند،نمی گذاشت حرف کنار دستی هایش را هم بشنود.کمتر از بیست دقیقه به تل رسیدند و آنجا را گرفتند.تیر از همه طرف می بارید.هرکسی پشت سنگر کوچکی که قبلا تکفیری ها درست کرده بودند،پناه گرفت.سنگرهایی از سنگ های کوچک و بزرگ،که پای هرکدام را از دو طرف،بیست سی متر کنده بودند.بیشتر بچه ها کف زمین خوابیده بودند.برای کمین و تیراندازی،پناهگاهی به غیر از همین سنگرهای کوچک یک متری،توی آن دشت نبود.چندتا از بچه ها،لحظات اول شهید شدند.مجید جزء نفراتی بود که جلوتر از بقیه،شلیک می‌کرد. می خواست از سنگر عقبی،به سنگر جلوی خودش برود،حمیدرضا تا مجید را دید که از پشت سنگرش بلند شده،ترسید و داد زد: _مجید بشین،تکون بخور! همان موقع خم شد.نای دویدن نداشت. دستش را به شکمش گرفت.با زحمت خودش را به پشت سنگر جلو رساند.رد خونی که روی زمین افتاده بود،خبر از تیرخوردن مجید می داد.بادگیر آبی رنگی که به تن داشت،عین خون شده بود.مجید تیر خورده بود.حمیدرضا خودش به مجید رساند و حاج قاسم را صدا زد.حاج قاسم نیم خیز،خودش را یک نفس به مجید رساند .می خواستند جیب خشاب را از حمایل بند مجید جدا کنند.بیشتر نیروها،چاقو همراه شان بود.حاج قاسم اسلحه اش را زمین گذاشت.چاقو را زیر یقه اش وصل کرده بود.به زحمت از زیر لباس بیرونش کشید،داشت به سرعت جیب خشاب را می‌برید، که دست خودش را برید.دلهره و نگرانی اش،بیشتر به خاطر مجید بود.بریدگی دست،برایش اهمیت نداشت.دستش را با باندهای که همراهش بود،بستند.جیب خشاب های مجید را باز کردند.ولی آرام نبود.همان طور که دستش را،روی زخم گرفته بود،ناله می‌کرد و می‌گفت:حاجی سرم درد میکنه،انگار دارن توی سرم طبل میزنن.😭😭 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💐 _حاج قاسم گفت:مجید آروم باش!بچه ها حالا میان می برنت عقب.و بلند شد ،تق تق،تق تق،.....،صدای گوش خراش تیراندازی حاج قاسم بود.هرچند لحظه، یک مرتبه بلند میشد رگباری می گرفت و دوباره به زانو می‌نشست و فوری سرش را می دزدید،تا سیبل رگبار تکفیری ها نشود. حتی برای یک لحظه، تیراندازی به مسلّحین ،نه خاموش می شد و نه کم.حاجی این بار همین که نشست،مجید گفت:آخ آخ،حاجی پاهام،درد دارم،کمکم کن! حاج قاسم تکه سنگی زیر سر مجید گذاشت،با عجله رفت پایین پاهایش نشست و شروع کرد به ماساژ دادن آنها، عمو سعید توی این هول و ولا،سراغ مجید را از بقیه گرفته بود.گفته بودند: _مجید تیر خورده،بدنش داغه و به تکفیری ها بد و بیراه میگه. سیّد فرشید،با عجله خودش را به مجید رساند.دل نداشت مجید را در آن حال ببیند.مجید که چشمش به سید افتاد،تکانی به خودش داد و گفت: _سیدجون،سه تا تیر خوردم،میرم یا می مونم؟😔 _مجید و جا زدن؟می مونی،الان با بچه ها می بریمت عقب. با همان حالش،هنوز داشت تکفیری ها را،لعن و نفرین میکرد.خونش هم بند نمی‌آمد. جایی که خوابیده بود،پر از خون تازه و لخته بود.سید فرشید و حاج قاسم مراقبش بودند.حاج قاسم میگفت: _مجید ذکر بگو،بگو یا زهرا،یاعلی،لبیک یا زینب. _آخ سرم،یاعلی،یازهرا،لبیک یا زینب حاجی خیلی درد دارم. حاج قاسم ترسید تیر به صورت مجید بخورد.تکه سنگی را جلوی صورتش سپر کرد .درد زیادی می کشید. سید فرشید چند دقیقه ای با مجید حرف زد.دلداری اش داد و سعی کرد آرامش کند.حاج قاسم دیگر تاب نداشت، درد کشیدن مجید را ببیند.یادش آمد قرص همراهش است.فوری دو تا ژلوفن درآورد و گذاشت دهان مجید. خواست آبش بدهد،اما مجید،در حالی که لبخند میزد،بی هوش شد و قرص ها از دهان نیمه بازش افتاد روی زمین. سحرگاه آن شب،گرچه دفتر زندگی خاکی مجید بسته شد،ولی فصل آسمانی و جاودانه آن،باز شده بود. 😭🥺 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
😍ترکـــــــیب بــــــادام و خـــــــرما برای افزایـــــــش قــــــد👌🏻 🔸ترکیب بادام درختی و خرما منبع خوبی از مواد مغذی است که می‌تواند به رشد و تقویت استخوان‌ها کمک کند 🔸بادام درختی حاوی پروتئین، کلسیم، منیزیم و ویتامین E است که همگی برای سلامتی استخوان‌ها ضروری هستند 🔸خرما نیز حاوی ویتامین‌ها و مواد معدنی مثل پتاسیم، مس، منیزیم و فسفر است که به رشد و تقویت استخوان‌ها کمک می‌کنند
😍🌱انار درمان صفرا و سودا زيد شحام گويد: نزد امام صادق (صلوات‌الله‌علیه) بودم كه حجامتگر را خواستند، و به او فرمودند که ابزار حجامت را بشويد و آن را آویزان کند، و یک انار خواستند و ميل کردند، و بعد از پایان حجامت نیز انار دیگری خواستند و میل کردند و فرمودند: این [، ، ] را خاموش می‌کند.🌺 📚طب الأئمة الصادقین صلوات‌الله‌علیهم، روایت ۵۸۵
و چه خواصی دارند؟ ✍🏻برای داشتن ذهن آرام بدون آشفتگی صبح ناشتا مخلوط عسل و کندر مصرف کنید همچنین و کندر در تقویت حافظه نقش بسیار مهمی دارد.👌 💢(توجه داشته باشید باید طبیعی باشد کندر هم خوراکی کندر صنعتی تاثیری ندارد)
. 👇👇👇کانال عمومی 👇👇👇               (تقویم همسران) اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی. ✴️ جمعه 👈 20 بهمن / دلو 1402 👈28 رجب 1445 👈9 فوریه 2024 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 🌹اولین نماز جماعت در اسلام توسط پیامبر و علی علیهما السلام. هفت سال این جماعت ادامه یافت و تنها دو نفر به پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند علی و خدیجه سلام الله علیهما. 🐪 خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه "۶۰ هجری ".و آغاز نهضت حسینی (بوی کربلا و محرم از امروز به مشام می رسد)😭 🔵 امور دینی و اسلامی. ❇️امروز روز مبارک و خوبی برای همه امور است خصوصا امور زیر شایسته است: ✅آغاز عمارت و بنایی. ✅خوستگاری عقد و ازدواج. ✅تهیه ضروریات و لوازم منزل. ✅انواع دیدارها. ✅درختکاری. ✅و خرید رفتن خوب است. 👶 مناسب زایمان و نوزاد زیبا و خوشرو و محبوب است و عقیقه و صدقه نیز برایش لازم است. 💠به کانال ما در موضوع حرز امام جواد علیه السلام و سایر ادعیه سری بزنید...👇 @Herz_adiye_hamrah 🚖سفر: مسافرت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓امروز قمر در برج دلو و برای امور زیر مناسب است: ✳️به خانه نو نقل مکان کردن. ✳️حفر چاه و کندن قنات. ✳️ختنه کودک. ✳️تاسیس شرکت. ✳️معامله خانه و آپارتمان. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و درختکاری نیک است. 🔵نگارش ادعیه و حرز و نماز و بستن حرز خوب است. @taghvimehamsaran 💑مباشرت امشب :شب شنبه ممکن است فرزند سبک سر و کم عقل باشد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت)،خوب نیست. @taghvimehamsaran 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا حجامت ،باعث قوت دل می شود. حجامت هنگام ظهر جمعه کراهت دارد. @taghvimehamsaran ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. @taghvimehamsaran 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است. قال رب انصرنی علی القوم المفسدین... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب. تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 02537747297 09123532816 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک  ارسال  کنید. 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی....👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
شياكوه لرزيد اما انشایی نلرزيد 🔹شهید عبدالحميد انشایی ديدبان منطقه شياكوه بود. جايی كه برای آزادی‌اش ايثارها شده، تمام حركات دشمن را زير نظر داشت . منطقه شياكوه ارتفاعاتي در منطقه مرزی است که تسلط بر آن برای دو طرف درگير در جنگ حائز اهميت بود. 🔹عبدالحميد انشایی گرای دشمن را به توپخانه ارسال می‌کرد و با بی‌سيم موقعيت دشمن را اطلاع می‌داد و توپخانه نيز انجام وظيفه می‌کرد. در مدتی که در گيلان غرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هر كدام مقداری پول از حقوق سربازی خود گذاشت و سفارش كرد كه به فقرای محل بدهند. 🔹در لحظات آخر ناگهان بیسيم به صدا در می‌آید، بله صدای عبدالحميد است: « از قول من به امام و مادرم بگوييد شياكوه لرزيد ولي انشایی نلرزيد»، ديگر صدا قطع شد. فرمانده پشت بی‌سيم صدا زد: انشایی، انشایی، جواب بده ! اما ديگر صدایی نيامد. شهید🕊🌹 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید عبدالحمید انشایی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 ❤️ چه سپیده دمان دلربایی است وقتی آفتاب یادت بر آستان دلم میتابد و گوشه گوشه ی دلم پر از شکوفه های معطر محبتت می شود ... انگار پر از امید می شود، پر از لبخند، پر از آرامش و زندگی... من با تو بهاری ام حتی در یخبندان زمستان... من با تو زنده ام... اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 حرف دل؛ سعی کنید مثل شهدا باشید. مثلِ شھدا یعنی اول گریه برای حسین بعدش شہادت رو پای حسین و آخرش قرار وسط جنت الحسین... :)♥️ 🕊 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💐 قهوه خانه حاج مسعود صدای قل قل قلیان به گوش می رسید و بوی تنباکوی میوه ای،شامّه را تحریک میکرد.جماعت روی تخت های دو سه نفره،با چای و قلیان مشغول بودند.گاهی دود تنباکو،از تختی بالا میرفت،چرخی میزد و لحظه ای دیگر،در فضای قهوه خانه محو میشد.این جا برای مجید نا آشنا نبود.بیشتر شب ها و روزهای جوانی اش را،با دوست و آشنا، روی همین تخت ها گذرانده بود. مجید از راه رسید.دفتر و خودکاری در دستش بود.با بیشتر آن هایی که جابه جا روی تخت ها نشسته بودند،سلام و علیک داشت‌.بعضی ها برای مجید پا می‌شدند و برایش جا باز می‌کردند. یکی دو نفری هم،نی قلیان را به سمتش گرفتند و تعارف کردند: _آقا مجید پرتقالی یه،بفرما! _نه داداش!من چند ماهی میشه نمیکشم _ای بابا مجید جون،بیا یه دم بزن،حالش و ببر. _میگم دیگه نمیکشم،تو میگی بیا یه دم بزن، و بی آنکه پی حرفِ این و آن را بگیرد،رفت به طرف حاج مسعود.حاج مسعود مداح هیأت بود.بیشتر محرم ها را مجید ،توی همین هیئت سینه زده بود و گاهی میدان داری میکرد.آقا مسعود در بچگی، به حج رفته بود و از همان سربند شده بود حاج مسعود. مجید سلام کرد و گفت: _حاجی بیا کارت دارم. حاج مسعود در حالی که از اتاق بیرون می آمد، با حوله کوچکی دستش را خشک کرد _جونم مجید،کاری داری؟ _بیا داداش،بیا حاجی جون چارتا حرف قلمبه سلمبه یادم بده،من سواد آن چنانی ندارم، میخوام وصیت بنویسم. _مجید!این دیگه از اون حرفهاست ها! خودت باید بنویسی،من آخه چی بهت بگم؟ روی لبه ی یکی از تخت ها نشست.شروع به نوشتن کرد.مجید و مسعود باهم زیاد خاطره داشتند.سال های سال باهم بودند.اول هم صنف بودن و بعد بچه محل بودنشان، آن ها را تنگ هم گذاشته بود،اصلا قاطی بودند. مسعود نگاهش کرد و یاد روزی افتاد که بچه های قهوه خانه،خبردار شدند مجید قرار است به سوریه برود. 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💐 حرف سوریه،سینه به سینه و دهان به دهان،به گوش همه رسید.خیلی ها تعجب کردند و هرکس چیزی گفت: _نه بابا،این سوریه برو نیست.حالا هم میخواد یه اعتباری جمع کنه. _اخه اصلا مجید را سوریه نمیبرن،مگه میشه؟! هیچکس خبر نداشت که چه اتفاقی ،مجید را راهی سوریه خواهد کرد.یک روز بعد از این که بیشتر بچه ها خبردار شدند،مجید از راه رسید.سلام و علیکی کرد و رفت پیش حاج مسعود.یکی از آن هایی که نی قلیان توی دستش بود،دود دهانش را بیرون داد و گفت: _مجید الهی بری و برنگردی! جمع یک صدا داد زدند:ایشاالله! _مجید،استخوان هات هم برنگرده! دوباره صدای جمع توی قهوه خانه پبچید:ایشاالله. مجید فقط نگاهشان کرد و خندید. حاج مسعود هم چنان تماشا میکرد و مجید با خط بدش می‌نوشت. حاجی به یاد نداشت،حتی پول یک قلیان را از مجید گرفته باشد. پیش خودش فکر میکرد: _مجید بیاد قهوه خونه و فقط یک سری از دوستاش رو بیاره،من برا یه روزم بسه! اون خودش خود به خود مشتری جمع کنه.مشتری های من،همه واسه خاطر مجید میان. مجید گاهی یک کلمه می‌نوشت و خودکار را روی کاغذ می‌گذاشت و به کلمه بعدی فکر می‌کرد.حاج مسعود خوب می‌فهمید که مجید،آن مجید یک سال پیش نیست،آن قدر که حتی لباس هایش هم،لباس های یک سال پیش نبود.کتانی های گران قیمت و تی شرت های رنگ وارنگ و شلوار لی،از بچگی تا همین چند ماه قبل،تیپ مجید بود.اما حالا پیراهن و شلواری ساده می‌پوشید.جنگ و دعواهای هر روزه،يا چند روز در میان،مهمانی های آن چنانی و رفت و آمدهای بیش از حدش تمام شده بود.حاج مسعود دستی به ريشش کشید و نگاهی به محاسن مجید انداخت.توی این همه سال،اولین بار بود که مجید را با ریش میدید.هميشه یک مثلث کوچک،زیر لبِ پایین،روی چانه می‌گذاشت.آن قدر مجیدِ یک سال پیش نبود،که جواب شوخی های رفقا را هم نمیداد.هرکس حتی یک کلمه به مجید میگفت، بدون جواب،از او رد نمی‌شد. قبل ترها،جواب یک کلمه را حتما با دو تا کلمه می داد و بعد هم میزد زیر خنده.حرف درشت را با درشت ترش جواب می داد و بی ناراحتی رد میشد .اما این اواخر دیگر جواب نمیداد.فقط یک خنده زورکی روی لبش می نشست و حرف را بی جواب می گذاشت و می گذشت.آن قدر جواب نداد و نداد،تا دوستانش دیگر پیِ شوخی را نگرفتند.فقط سؤال از رفتن و اعزام بود،که بین شان رد و بدل میشد. _مجید چی کار کردی،آخرش میری يا نه؟ _اگه خدا بخواد و بی بی بطلبه،راهی ام. _مجید تو تَک پسری،خانواده ات راضی شدن؟ _راضی شون میکنم. نوشتنش تمام‌شد .برگه را از دفتر کند و داد دست حاج مسعود. _حاجی جون،این هم از وصیت نامه ام! حاج مسعود برگه را گرفت،نگاهی به بالا تا پایین ورق نوشته انداخت و زد زیر خنده. _مجید تو خجالت نمیکشی! آخه این چه خطّی یه؟ این بار هم خندید و جوابی نداد. وقتی خبر شهادتش توی قهوه خانه پیچید،حاج مسعود تا چند دقیقه بی حرکت ایستاد.یاد آخرین روزی افتاد که مجید را دیده بود.انگار نبود مجید برایش سخت بود.هیچکس شهادت مجید را باور نداشت.اما حاج مسعود چرا،باور داشت. می‌دانست که مجیدِ روزهای آخر ،با مجیدی که یک عمر می شناخت، از زمین تا آسمان توفیر کرده بود.هرکسی به جز حاج مسعود، وقتی خبر را می شنید، میگفت: _مثل همیشه داره شوخی میکنه، همین فرداست که پیدا بشه! 😔😔😔 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
🔥 ی عمومی در سرزمين هاي اسلامي كه در شام هم وجود دارد‼️ 💥روايات عصر ظهور، جوي متلاطم و متشنج را در اكثر كشورهاي اسلامي در آستانه ظهور به تصوير مي كشند كه البته اين تلاطم و اختلافات، جزء لاينفك هر تغيير و انقلابي مي باشد، چون عده اي كه مخالف تغيير و انقلاب هستند و منافع و موجوديت خود را در خطر مي بينند، تلاش مي كنند تا به هر وسيله ممكن، حتي با جنايات هولناك جلوي انقلاب و تغییر را بگيرند. هرچند مبداء زماني و فاصله مشخصي براي اين فتنه ها و اختلافات تا ظهور ذكر نگرديده است اما آنچه مسلم است اين فتنه ها و اختلافات كه مدتي قبل از ظهور در جوامع انساني و مخصوصا در خاورميانه بعنوان مكان جغرافيايي ظهور وجود دارد، در سالهاي منتهي به ظهور تشديد مي گردد و در سال ظهور به اوج خود مي رسد: فتنه تير و تاري پديد آيد و آنگاه فتنه به دنبال فتنه برپا شود تا مردي از اهل بيت من به نام مهدي خارج شود، اگر او را درك كردي با او باش تا از هدايت يافتگان باشي. الحاوي للفتاوي ج 2 ص 138 مردم شرق و غرب به اختلاف مي گرايند، اهل قبله (مسلمانان) نيز دچار اختلاف مي شوند، مردم از ناامني به شدت رنج مي برند و اين چنين روزگار سپري مي شود تا منادي آسماني ندا دهد .... غيبت نعماني ص 132 – ملاحم و الفتن ص 114 ...و آن سالي است که در تمام سرزمين عرب اختلافات روي ميدهد بحار الانوار ج‏52 ص 222 💥آنگاه كه در عراق اضطرابهاي شديد سلب آرامش نمود و اختلافات شام را فراگرفت و اهل يمن بر سر حكومت درگير شدند... الزام الناصب ص 204 شما را به مهدي(عج) بشارت مي دهم، هنگامي كه اختلاف شديد در ميان مردم پديد آيد و زلزله هاي سختي واقع شود، او قيام مي كند. غيبت شيخ طوسي ص 111 ، ملاحم و الفتن ص 134 قائم قيام نمي كند مگر پس از وحشت شديد، زلزله ها و فتنه هاي فراگيري كه بر مردم چيره شود و طاعوني پيش از آن شايع شود و شمشير برنده اي در ميان عرب پديد آيد و اختلاف در ميان مردم افتد.... غيبت نعماني ص 123، بشارت الاسلام ص 92 اي جابر قائم ظهور نميکند مگر هنگامی که شهرها را فتنه و آشوب فرا گرفته باشد، و مردم راه فرار بجويند ولي راهي پيدا نکنند مهدي موعود (ترجمه بحارالانوار) ص 1055 🌹 @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
       👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                   (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ شنبه 👈21 بهمن / دلو 1402 👈29 رجب 1445👈 10 فوریه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. ❇️مرگ ابوحنیفه " 150 هجری " ❇️ مرگ شافعی " 204 ه.ق " 🐪 هجرت مسلمانان به حبشه. 🏴 وفات نجاشی پادشاه حبشه. 🏴 شهادت مالک اشتر نخعی رحمت الله علیه نیز در ماه رجب بوده است. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅خرید حیوانات و چهارپایان. ✅خواستگاری عقد و ازدواج. ✅تاسیس امور خیریه. ✅ و ملاقات با دوستان و بزرگان و روسا خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 💠 به کانال ما در موضوع حرز امام جواد علیه السلام و ادعیه همراه بپیوندید مناسبترین قیمت و مطمئن.👇 @Herz_adiye_hamrah 🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان: نوزاد حلیم و صبور و مبارک است. 💑مباشرت امشب و فردا: شب یکشنبه و روز یکشنبه ممکن است فرزند دیوانه متولد شود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️به خانه نو نقل و مکان کردن. ✳️حفر چاه و قنات. ✳️ختنه کودک. ✳️تاسیس شرکت. ✳️معامله خانه و آپارتمان. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و درختکاری نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث نجات از بیماری می شود. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او می گردد. چیزی همانند ان قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 02537747297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran تماس با ادمین ایتا👇کانال تقویم همسران در ایتا و سروش و تلگرام. 👇ادمین...👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🌷 حاج مجید انسانی نبود که از کنار مشکل دیگران به راحتی عبور کنه، اگر خودش هم نمی‌توانست مشکل رو حل کنه واسطه می‌شد تا گره زندگی مردم رو باز کنه. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید مجید صانعی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر