۸ بهمن سالروز شهادت اولین ذبیح لشکر فاطمیون، شهید رضا اسماعیلی گرامی باد.
متولد افغانستان، ساکن مشهد و جزء اولین کسانی بود که از ایران به همراه شهید ابوحامد فرمانده فاطمیون از حرم حضرت زینب (س) می کرد. یک شب امام حسین (ع) را در خواب می بیند که به او می گوید فردا سرت را خواهند برید و مانند من شهید میشوی، اما نترس، هیچ دردی ندارد؛ همانگونه که بریدن سر من هیچ دردی نداشت!
منقلب می شود و از خواب می پرد. همان لحظه همه دوستانش را از خواب بیدار میکند و به آنها میگوید که من فردا شهید میشوم! فردا صبح وقتی یکی از نیروها در محاصره افتاده بود، رضا برای جان نجات جان او رفت و اسیر شد. صدایش را در بیسیم سراسری قرار می دهند و از او میخواهند که به حضرت علی (ع) و حضرت زینب (س) فحاشی کند اما او امتناع میکند و می گوید جانم فدای حضرت رقیه (س)، جانم فدای حضرت علی (ع) و حضرت زینب (س).
در همین حین چاقو را زیر گلویش قرار می دهند و در حالی که «یا علی یا علی» می گفت ذبح شد و به کاروان عاشورا پیوست.
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید رضا اسماعیلی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌷🕊🍃
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
صبح یعنی شما بتابید،
و مرا؛
زنده به خود گردانید...
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج 🕊
صبحتون مهدوی 😍
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
خورشید ،
سرک میکشد و میداند
از دست تـو چـایِ جبهه ها ،
خوردن دارد.
صبح وعاقبتتون شهدایی 🕊
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
. 👇تقویم نجومی سه شنبه👇
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇
🌏 تقویم همسران 🌍
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ سه شنبه 👈 10 بهمن / دلو 1402
👈18رجب 1445 👈 30 ژانویه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴 وفات ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله " 10 هجری در 18 ماهگی.😭
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب و مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅مسافرت.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅تجارت و داد و ستد.
✅بنایی عمارت.
✅و خرید دکان و ملک خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه"تقویم همسران"را در تلگرام و ایتا جستجو کنید.
📛ولی ازدواج خیر ندارد.
💠حتما به کانال حرز ما سری بزنید.👇
@Herz_adiye_hamrah
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘 مسافرت : مسافرت خوب است.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز تا ظهر قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️خرید منزل و آپارتمان.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️قباله و قولنامه نوشتن.
✳️و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است.
📛ولی برای ازدواج.
📛 و شروع معالجه مناسب نیست.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
مباشرت و عروسی مکروه است.
🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید.
@taghvimehamsaran
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث قوت بدن می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 19 سوره مبارکه "مریم "علیها السلام است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما...
و از معنای آن استفاده می شود که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🚀 با جستجوی " تقویم همسران" در تلگرام و ایتا و سروش به ما بپیوندید
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع ما👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن : 02537747297
0912 353 2816
0903 252 6300
📛📛📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است
📛📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام👇
@taghvimehamsaran
ارتباط با ادمین مجموع کانال های نجومی👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت59
_همین که گفتم!
قانع نشدم و به دوستانت پیام دادم حتی به خود ابوعلی که گفت :«فقط کمی پشت پای مصطفی آسیب دیده.»
دیگر مطمئن شده بودم که مجروح شدی. در حالی که سبزی خُرد می کردم، به مادرم و مادرت زنگ زدم:«دوباره مصطفی مجروح شده!»
به خانم قاسمی هم خبر دادم و او به یکی از کسانی که در سوریه می شناخت پیام داد. دیدم که ابوعلی از طریق تلگرام عکس خودش و تو را فرستاد. هر دو لباس بیمارستان پوشیده بودید و سرپا.
به مامانم گفتم:«خداروشکر، حتی راضی ام با دست و پای قطع شده بیاد، اما باشه!» باز قیافه مادرم در هم رفت.
با تو تماس گرفتم:«چه ساعتی می رسی؟»
_خونه نمیام، مستقیم ما رو می برن بیمارستان!
ساعت چهار عصر پروازت بود . باید خود را برای صبح فردا آماده می کردم. آیا می توانستم بخوابم؟
پرده ها را که خشک شده بودند زدم ، ملحفه ها را کشیدم و نگاه آخر را به وسایل هال و اتاق انداختم . همه چیز تمیز، منظم و سر جای خودش بود، حتی لباس هایی را که باید تن بچه ها می کردم آماده گذاشته بودم. جز انتظار چه کار
می توانستم بکنم؟! بلند شدم و شروع کردم و شام درست کردن، تا صبح هنوز خیلی مانده بود.
ظرف آب میوه (سیب و هویج مخلوط) دستم بود و داخل طبقات می چرخیدم.
چرا گُم شده بودم؟ بالاخره بخش را پیدا کردم. بوی بیمارستان به سرگیجه ام می انداخت. فاطمه و محمدعلی را پیش مامان گذاشته بودم و حالا همان جایی بودم که باید. سمت راست تو بودی، روی تخت کناری ابوعلی و تخت سوم یکی دیگر از دوستانت. تا مرا دیدی ملحفه را کشیدی روی پایت. آمدم جلو سلام کردم و ظرف آب میوه را گذاشتم روی میز جلوی تخت.
_سالمی آقا مصطفی؟
_آره، ببین هیچی نیست! سالمم و تندرست.
_اذیت نکن، بگو مجروحیتت چیه؟
_چند تا ترکش خورده پشت پام!
همان پایی که دفعه قبل مجروح شده بود. قبلاً مچ پا، این دفعه ترکش نشسته بود پشت زانو. تعدادی ترکش را درآورده بودند و هنوز چندتایی در پایت بود. همان موقع دکتر آمد، پایت را معاینه کرد و گفت:«بعد از ظهر عملت می کنم.»
دستورات لازم را به پرستار داد. دکتر که رفت گفتی:«حالا برو سمیه!»
گفتم:«میمونم تا عملت کنند!»
_بچه کوچیک داری، برو!
_بچه ها پیش مامانم هستند، برم همه فکرم اینجاست!
_برو خونه اینجا مرد هست، نمی تونی راحت باشی!
_مرد من که تو باشی هستم و راحتم!
مامان، بچه ها را آورد. زمان عمل نزدیک می شد. مامان
می گفت:«منم می مونم!»
او را با اصرار فرستادم رفت. دو سه تا دوست دیگرت آمدند که یکی از آن ها داخل اتاق روضه خواند و مداحی کرد، بعد تا جلوی در اتاق عمل آمدیم. سه چهار مجروح با هم نشسته بودند روی یک نیمکت تا نوبتشان بشود. شعر می خواندند و شوخی می کردند. تو را که بردند اتاق عمل، آمدم داخل حیاط. یک ساعت و نیم طول کشید. سبحان هم رسیده بود و کنار هم بودیم. رفتیم سالن انتظار، مانیتوری داشت که اسامی و وضعیت افراد را اعلام می کرد. جلوی اسمت نوشته بود در حال عمل.
_سبحان نکنه این دستگاه خرابه؟ چقدر طول کشید!
آمدیم جلوی اتاق عمل و از وضعیتت پرسیدیم.
_عملش تمام شده و بردنش!
_کی؟
_یه ساعت قبل!
_ولی روی مانیتور نوشته در حال عمل!
_از ساعت پنج از کار افتاده!
به اتاق آمدیم. در حال خوردن شام بودی.
ناراحت شدم:«خوش انصاف من پایین جگرم در اومد، اون وقت تو اینجا نشستی شام می خوری!»
خندیدی:«حالا که می بینی سالمم! صبحم مرخصم و خودم میام!»
_میام که با هم بریم خونه!
_عزیز خواهش می کنم نیا! لااقل تا یازده صبح نیا!
این بار را می خواستم به حرفت گوش کنم، چون واقعا از خستگی داشتم از پا در می آمدم.
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت60
در حال شستن ظرفا بودم که از پشت سر دست انداختی دورگردنم.
- وای چیه ترسیدم!
- تولدت مبارک!
- مگه چندمه؟
- دوازده مرداد روز تولدت !
- دستت درد نکنه که یادت بود!
- فکر نکنی که این سری هدیه ای در کار نیست
ها! حتما برات می گیرم !
- همین که یادم بودی برام بسه!
راه افتادیم سر راه فاطمه را پیش مامانم گذاشتیم وبا محمدعلی رفتیم.در طول راه
در ماشین،تولدت مبارک را می خواندی و
مداحی ومولودی.
در حاشیه خیابانی نگه داشتی ومدارک را بردی دادی وبرگشتی.
- حالا کجا پارک کنیم بریم بازار؟
- بازار ؟کدوم بازار؟
- پانزده خرداد.
- ما الان افسریه ایم.
- پس بریم سید الکریم برای زیارت وتشکر از یکی از بند گان خاص خدا.
- یعنی بریم شهر ری؟
- یعنی نریم؟
- چرا که نه!
رفتیم زیارت .چقدر هم دل چسب بود.زیارت باتو و محمدعلی کوچولو. بعد هم رفتیم ناهار
کباب وریحان خوردیم.لقمه می گرفتی ودر دهانم
می گذاشتی.ازداخل بازارشلوار خریدی.
وآدرس بازار طلا را هم گرفتی.
- سمیه اشکال نداره از همین جا برایت طلا بخرم؟
- بااین وضعیت طلا نمی خوام.چیزای واجب تری لازم داریم!
- اذیت نکن !انتخاب کن. دوتا گزینه روی میزه: طلا یا ماشین ظرف شویی!
- همون طلا خوبه!
رفتیم چند تا نیم ست دیدیم. بالاخره نیم ستی انتخاب کردی که هر دو خوشمان آمد.
گرفتیم ودیدم باید با تتمه حقوق یعنی باپانصدوشصدهزار تومان زندگی کنیم.
- نگران نباش پول بازم دستم میاد! فکرش
رو نکن!
- ولی برای تولد معمولا یه چیز کوچک
میخرن!
- من چند تا بدهکاری داشتم که همه رو یه دفعه حساب کردم!
جعبه طلا رو داخل کیفم گذاشتم.شادبودم،
شاد وسرحال.دیگر سنگینی محمد علی را روی شانه ام احساس نمی کردم واز دست دادن تو
رادرقلبم.یکی دوبار گفته بودی آنجا به تو نیاز دارند،اما من به پایت که می لنگید نگاه کرده
وامیدواربودم که به این زودیها خوب نشود.
سوار ماشین شدیم وبرگشتم واز خانه مامان،
فاطمه رابرداشتیم.وبه مامانم :" گفتی امشب بیاید خونه ما تولد عزیزه!"
- حواسمون بود! بعدازشام میآیم.
به خانه که رسیدیم گفتم:" آقامصطفی بااین
بچه چطوری شام درست کنم؟"
- با کمک هم.توبرنج بگذار ،من هم از بیرون
کباب می گیرم.سبزی خوردن بامن!
اتاق راباسلیقه خودت مرتب کردی.ساعتی بعد برای نمازمغرب رفتی مسجد مامانم این ها
وبرادرم وزن دادشم آمدند.توکه رسیدی شام
خوردیم وبعداز شام،وقتی شیرینی وچای
آوردم،نیم ست را آوردی ونشان همگی دادی
گردن بند راگردنم انداختی،اما گوشواره را گوشم نکردی:" دلم نمیاد!"
نشستی کنارم،شادی کردی وانگشتررادستم کردی.به زن دادشم گفتی:" آبجی اگه تواجازه بدی شوهرت بره سوریه،برات از این کارا می کنه!" خندید وگفت:" نه این چیزارو می خوام،نه
اجازه میدم بره سوریه!"
نگاهی به اطرافم می کنم.چه آرامشی دارد اینجا! کنار مزار رفقای شهیدت.
درست است که برای ما گمنامند،اما آنجا حتما
باهم دوستید و قهقه ی مستانه میزنید.
- پانزده مرداد توی بهشت زهرا سالگرد بچه های گردان عماره.یعنی فردا!
- می خوای بری؟
- حتما صبحونه هم می دن.
- مصطفی،بگوصبحونه راما می دیم!
- واقعا می تونی؟
- آره،بروعدس بگیر بیارخیس کنم تا فردا
می پزم ومی بریم!
صبح بودکه گفتم،اما عدس راساعت یک بعدازظهرها از مسجدجامعی گرفتی.
- می خواستی از جایی بگیری که عدسش خوب باشه!
- از آقا رحمان گرفتم.با این بدبختی مغازه اش راراه انداخته به امید من وتو.از تهرون که
نمیان ازش بخرن.من وتوبایدبخریم!
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
سخت بیمار بود از تب میسوخت. تب مالت حسابی او را از پا انداخته بود، نه تنها توانایی ایستادن نداشت بلکه به سختی در بستر مینشست. صدای اذان به گوش رسید از مادر آب طلب کرد تا وضو بگیرد، حاضر نبود نمازش قضا شود. وضو گرفت و نماز را در بستر به حالت نشسته خواند.
#شهید_درویش_احمدکیا_دلبری
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید درویش احمدکیا دلبری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
❤️#سلام_امام_زمانم❤️
💛#سلام_پدرمهربانم💛
💚#سلام_مهدی_جان💚
🔹السلام علیک یا ابا صالح المهدی
🔸السَّلاَمُ عَلَیک یا بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ
وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ...
🔹سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤲
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
با نگاه شما
همه ی خوبیها
در ما طلوع میکنند ...
صبح وعاقبتتون شهدایی 🕊
#یادشهدابه دلخواه صلوات
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت61
-چون به امید من وتو کسب وکار می کنه باید عدس ناپز بخریم .
- بذار دو ساعت بیشتر بجوشه!
در همین حال تلفن زنگ زد،دوستم بود:" میای بریم استخر؟"
روبه توکردم :"محمدعلی رو نگه می داری من برم استخر؟"
- بله مخصوصا که کم ورزش می کنی وهم استخون درد داری!
- پس نگهش می داری؟
- برو استخر ولی محمدعلی رو بزار پیش مامانت!
- پس پنچ کیلو عدس دستت رومی بوسه،
پاکش کن!
- باشه!
از استخر که آمدم نصفی از عدس هاروپاک
کرده بودی ونصفی دیگر آنجا بود
- پس چرا پاک نکرده بودی آقامصطفی؟
- خسته شدم!
- باید خیس بشه، نمی پزه ها!
شب که از مسجد آمدی:" گفتم قابلمه بزرگه رو
از بالای قفسه آشپزخانه بیار پایین!"
- هنوز زوده،بذار کمی استراحت کنم!
محمد علی رو گذاشتم بغلت،صندلی زیر پایم
گذاشتم وقابلمه رابه سختی آوردم پایین،
عدس ها را ریختم وتا صبح مدام سرزدم،
ناپز بودونمی پخت.کلافه شده بودم،بیدارت
کردم.
- آقامصطفی دیر پزه ولعاب نمی ده!
- اشکالی نداره خورده میشه !
صبح بلند شدی لباس پوشیدی.
- کجا؟
_گمان نمی کنم کسی خانمش رو بیاره، خودم می رم!
_منم میام، اجازه نمی دم تنها بری. جاهای خوب باید زنت رو هم ببری!
_پس آماده شو!
فاطمه خواب آلود را به هر زبانی بود بلند کردم و لباس پوشاندم. محمدعلی را هم آماده کردم. قابلمه عدسی و وسایل لازم را بردی و در صندوق عقب ماشین گذاشتی. با بچه ها نشستیم داخل ماشین و راه افتادیم. شب قبل به مامانم این ها هم گفته بودم و قرار بود آن ها هم بیایند. ساعت شش صبح بود که رسیدیم. بچه های گردان عمار آمده بودند. قابلمه را گذاشتی وسط و برایشان کشیدی. داخل ماشین نشسته بودم. با یک تکه نان و دو تا کاسه آمدی. دوستانت از تو فیلم می گرفتند. دلم لرزید.
_این چه کاریه که می کنن؟
_اشکالی نداره، بذار خوش باشن!
_دلم می لرزه. دوست ندارم اینجور کارارو، انگار باور کردن که میخوای شهید بشی!
_بی خیال سمیه!
دیگر سمت من نمی آمدی و می رفتی لا به لای مزار ها. گاه می آمدی محمدعلی را می بردی، دور می زدی و می آمدی تحویلم می دادی و باز... .
پدر و مادرم آمدند. پدرم پیش شماها آمد و مامان کنار من داخل ماشین نشست. وقت برگشتن، از دوستات خداحافظی کردی. می دیدم بعضی باز فیلم می گیرند، اما دوربین را طرف ما نمی گرفتند. پدر و مادرم رفتند و ما هم حرکت کردیم. سر راه گفتی:«باید برم اسلامشهر. یکی از دوستام شهید شده. باید توی مراسمش شرکت کنم.
_کی هست؟
_از شهدای مدافع حرم!
داخل ماشین گرم بود، به حدی که فاطمه و محمدعلی که خواب بودند از شدت گرما بیدار شده بودند. یک ساعت طول کشید تا آمدی. چند نفر آمده بودند بدرقه ات و سه تا ظرف غذا هم دستت بود. راه که افتادی پرسیدم:«چقدر طول دادی آقا مصطفی، پختیم از گرما!»
_رفته بودم سخنرانی. از بچه های فاطمیون بود. این غذا ها هم مال شهیده و تبرکه. یه روز توی همین قرارگاهی که بودیم اومد و گفت باهات کار دارم. خیلی خسته بودم، گفتم تو برو من میام. با خودم گفتم این هم مثل بقیه رزمنده ها می خواد درد و دل کنه، منم امروز حوصله ندارم. دوباره اومد و به زور دستم رو کشید و برد داخل اتاق. یه قابلمه کوچک روی گاز سه شعله بود. گفت:«تا نخوردی از اینجا بلند نمی شی!» دیدم کله پاچس.
بغض کردی و نگاهت را انداختی به افق.
_حالا اون بالا بالاهاست!
وقت تنگه، دیگه باید از پنج شهید گمنام خداحافظی کنم و برگردم خانه.
امروز آمدم سر مزارت، باز می خواهم برایت حرف بزنم و حرف هایم را ضبط کنم .
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت62
این، ادامه همان حرف هایی است که مدتی است شروع کرده ام، باز آسمان ابری است ونگاه توهم.دریغ ازهمان یک گل آفتاب
که آن دفعه افتاده بود وسط ابروانت.حداقل آدم می دانست اخمت به خاطر آفتاب است.
اما حالا چی؟
بگذریم، بهتر است از حال کنده شوم وبروم به گذشته.
همیشه می گفتی:" دوست دارم به خاطر سختی هایی که این مدت کشیدی یه بار هم شده بیای سوریه واونجا رو ببینی، ببینی چقدر قشنگه! خصوصا شبا وقتی رزمنده ها با لباس
نظامی واسلحه میان دست به دست
نامزداشون یاهمسراشون توی خیابون قدم می زنند،
دلم می خواد تو هم بیایی دستت وبگیرم وقدم
بزنیم! " آن قدر زبیا از آنجا حرف می زدی که رویای من هم شده بود آمدن وعاشقانه با تو قدم زدن.
پیش از آنکه بروی سوریه روز شهادت امام صادق علیه السلام بودوقرار بود دوشهید
گمنام بیاورند و در منطقه فردوسیه به خاک بسپارند.پدرم زنگ زد:" ببین مصطفی میاد؟"
- بیرونه ،اجازه بدین زنگ بزنم بپرسم.
- زنگ زدم.
گفتی:" کار دارم!"
- سفره صبحونه پهنه ،جمع کنم یا میای؟
- میام!
- پس من میرم تشیع جنازه آمدی، سفره رو جمع کن !
بچه ها رو برداشتم ورفتم.بعد از مراسم که آمدم،آمده بودی.دیدم سفره پهن است داخل
آشپزخانه نشسته ای وبه فکر فرو رفته ای.
- چرا اینجا نشستی؟
- اومدم صبحونه بخورم وبرم!
- چرا جمع نکردی؟
- همین طوری!
رفتم داخل اتاق لباس عوض کنم در کمد لباس
ها باز بود.از پنچ تا ساک، چهارتا بود.یکی نبود.
تو هربار بعداز مجروحیتت که بیمارستان می رفتی آنجا ساک مشکی بهت میدادند که
رویش نوشته بود vip. این غیر از مجروحیت هایی بود که کار به بیمارستان نکشیده بود.
به هرحال این پنچ تاساک نشانه خوبی بود.
- آقامصطفی ساک جمع کردی؟
- کی گفته ساک جمع کردم؟
- تو ساک جمع کردی!
- من دست به ساک نزدم!
- مصطفا می گم جمع کردی؟
- به خدا باید برم اسمت را بدم وزرات اطلاعات وبگم زن من را بیارین استخدامش کنین! استعدادش داره هدر میره. فقط قبل از اونکه استخدام بشی بگواز کجا فهمیدی؟
- خب این ساکا پنچ تا بود حالا شده چهارتا!
- یعنی توهروقت درکمد روبازمی کنی،
وسایلش رو دونه دونه می شمری؟
من رو بگو که می خواستم مثه بچه آدم وسایلم راجمع کنم که نخوام برم پشت آماد یه جفت جوراب ویه زیر پوش بگیرم.
- حالا ساک کجاست؟
- فرستادم رفت،دادم بچه ها دربردند پادگان!
- همیشه باید مواظبت باشم،مواظب اینکه من
وبچه ها رو نگذاری وبری!
همیشه باید تو هول و ولا باشم. می دونی اون دفعه چی کشیدم؟
نشستم لب تخت:" خسته شدم از اینکه هم مرد باشم وهم زن، دوست ندارم وقتی هم هستی مدام فکر کنم میری یا نمی ری؟می خوام زن خونه باشم،فقط زن خونه!"
- ولی اونجا به من نیاز دارند،به یه مرد که کارای مردانه بکنه!
- سوریه شده رقیب من ومن از پس این رقیب بر نمیام.اون داره مرد منو می گیره!
نشستی کنارم ودر آغوشم کشیدی :"ولی من فقط عاشق توام ،اما قبول کن که آرمان وهدفم و راهم را می پرستم سمیه. هرچی هم بگی پاش ایستاده م !"
آن روز، روزشهادت بود. همه جاتعطیل. مامان زنگ زد:" بیاین دور هم باشیم!"
زنگ زدی به پدرت موقع رفتن،کلید باغش را
گرفتی.آن روز همگی در باغ جمع شدیم وناهار
خوردیم. هنوز سفره رو جمع نکرده بودیم که یکی از دوستانت از شمال زنگ زد. دیدم مدام ابراز خوشحالی می کنی:" به به مبارکه!چشم
حتما!" گوشی راکه قطع کردپرسیدم:" کی بود؟"
- دوستم بود.تو سوریه باهاش آشنا شدم.هفته
دیگه شمال عروسیشه،
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
سلام. شبتون به خیر.
هرکسی براش مقدوره نمازلیله الدفن بخونه برای مرحومه
مشهدی نازبس،،،نام پدر دُلیخان،،
👇تقویم نجومی چهارشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ چهارشنبه 👈11 بهمن / دلو 1402
👈19 رجب 1445 👈31 ژانویه 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است :
✅آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه.
✅آغاز به تعلیم و تعلم و یادگیری.
✅ صید و شکار و دام گذاری.
✅و وسیله خریدن خوب است.
👶 زایمان خوب و نوزاد خیر از او انتظار می رود.
🚘مسافرت: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️فروش و تبدیل جواهرات.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️مباشرت.
✳️ و آغاز درمان و معالجه نیک است.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، فرزند یا عالم گردد یا حاکم بر مردم شود ان شاءالله.
💉حجامت.
خون دادن و فصد سبب رفع درد بدن می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت.
باعث توانگری می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 20 سوره مبارکه "طه" است.
فالقاها فاذا هی حیه تسعی...
و مفهوم آن این است که دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
@taghvimehamsaran
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
@taghvimehamsaran
شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
0912 353 2816
025 377 47 297
📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید.
📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم اسلامی نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال اصلی ما در تلگرام👇👇
@taghvimehmsaran
ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم
نجومی اسلامی:👇
@tl_09123532816
لینِک کانال در ایتا و سروش 👇
@taghvimehamsaran
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🌹شهید کانادایی #مدافع_حرم حضرت زینب (س) ; حمزه علی یاسین
👈 (مونترآل) دومین شهر بزرگ «کانادا» پس از پایتخت این کشور است که در شرق «کانادا» و جنوب غربِ استان «کبک» واقع است.
👈 این شهر به دلیل وجود تعداد قابل توجه مهاجر ایرانی و لبنانی، دارای شیعیان زیادی است.
🔹 «حمزه علی یاسین» در ۲۷ ژانویه ۱۹۹۴ میلادی، در "مونترآل" به دنیا آمد.
خانواده او اصالتا از اهالی روستای «عباسیه» واقع در جنوب لبنان هستند و از اقوام همسرِ دبیرکل حزب الله به شمار میروند.
👈 «حمزه» چند سال قبل به لبنان برگشت و به عضویت «حزب الله لبنان» درآمد.
🔹 با آغاز جنگ علیه تروریستهای وهابی در «سوریه»، «حمزه» جهت شرکت در جنگ برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) عازم این کشور شد و در ۲۵ جولای ۲۰۱۴ میلادی، در این جهاد مقدس به شهادت رسید و در موطن پدریاش به خاک سپرده شد.
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید همزه علی یاسین 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#سلام_امام_زمانم
بيا ای بهترين درمان قلبم
مداوا كن غم پنهان قلبم
قسم بر خالق دلهای عاشق
تو هستی آخرين سلطان قلبم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
خندهی گرم و دلنشینشان
برفها را در زمستان ،
آب میکند ...
#یادشهدابه دلخواه صلوات
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت63
کارات رو بکن بریم.
روی کردی به پدر و مادرم:" می دونین چطور آشنا شدیم؟ جایی نشسته بود و با دوستش گیلکی حرف می زد.ذوق کردم،رفتم جلو وشروع کردم به حرف زدن تی بلا می سر
گفت:مگه بچه جنوب نیستی؟ گفتم: خانمم
شمالیه. وقتی صدای شمالی حرف زدنت رو
شنیدم دلم برای او تنگ شد."
بعدخواستی بچه ها رو بگذاریم پیش مامان
وباهم قدم بزنیم.درحال راه رفتن گلی چیدی
وبه موهایم زدی. گفتم:" فردانوبت دکتر دارم!"
- همون دکتر اون هفته که نشد بری؟
- بله همون دکتر!
هفته پیش نوبت گرفته بودم برای ساعت پنچ.
ساعت دوگفتی:"حالا کو تا پنچ بیا بریم اکبرآباد
یکی از بچه های گردانمون شهیدشده،تشییع
جنازه س!" رفتیم پرسان پرسان پیداکردیم،
جلورفتی وبچه هایش را دیدم.آمدی گفتی
:" اینابچه شهیدن،برو جلو و باخانما هم کلام شو. مادر وخواهراش هستند ، ثواب داره.بگو شوهرم فرمانده این شهید بوده،بگو تا آخرین
لحظه کنارش بوده."رفتیم جلو،بعداز سلام
وعلیک هرچه را خواسته بودی گفتم .یه مرتبه
زنی شروع کرد به داد و بیداد کردن:" از شما نمی گذریم، حلالتون نمی کنیم پدرش افغانستانه،
گفتیم دو روز پیکرش رونگه داریم بعد دفن کنیم. چرا قبول نکردین؟" گفتم:" منم مثل شمام ، کاره ای نیستم." بعد دوان دوان برگشتم
داخل ماشین وگفتم:" دستت درد نکنه آقا
مصطفی،خوب منو ضایع کردی!" خندیدی:"
ناراحت نباش ، این کارا اجر داره! جایی حساب میشه!"
اما چه فایده وقتی به مطب دکتر رسیدیم نوبتم گذشته بود و باید وقت مجدد می گرفتم.
گفتی:" حتما میام."
- یادت نمیره؟
- اصلا و ابدا
صبح فردا گفتم:" وقت دکتر که یادته؟"
- معلومه که یادمه!
- خدارو شکر ظهر میرم موهامو مش می کنم
تا برای عروسی کارام کرده باشم ، بعدم دکتر!
- خیلی عالیه!
بچه ها رو گذاشتم پیش مامانم و رفتم آرایشگاه
بعداز اینکه مش کردم زنگ زدم:" کی میای دنبالم آقامصطفی؟" باید بریم دکتر،اینجا زیادی طول کشید!"
- متاسفم کاری پیش آمد نمی تونم!
-چه کاری!
- دارم میرم!
- کجا؟
- سوریه!
خشکم زد، زبانم بند آمد،به زور گفتم :" مگه هفته دیگه عروسی دعوت نداریم؟"
سکوت کردی.
- مگه نگفتم میرم آرایشگاه موهام مش می کنم؟
- خب چرا،بعدا میام می بینم،خودت هم روحیه ت عوض میشه! صدایم را بلند کردم:"
چرامتوجه نیستی من نوبت دکتر دارم!
اون دفعه که اون جوری شد . این دفعه هم...."
- بیا آزادی،منم میام!
از کهنز باید میآمدم شهریار،از آنجا ماشین آزادی سوار
می شدم ، اما به شهریار که رسیدم
زنگ زدی :" عزیز کجایی؟"
- شهریارم،می خوام سوار ماشین آزادی بشم!
- داد و بیداد نکنی ها، شرمنده، من نمی تونم بیام! خودت تنهایی برو دکتر!
- اصلا نمی رم!
- تورو به خدا لجبازی نکن!
- نمی رم ،بخدا نمی رم!
داد می زدم، اما جرئت اینکه گوشی را بی خداحافظی قطع کنم نداشتم. به خانه که رسیدم دوباره زنگ زدی:" تورو به خدامن
روببخش عزیز،شرمنده ام!"
- ول کن آقامصطفی،سلامتی من که برات
ارزشی نداره!
- بخدا سلامتی تو اولویت اول منه،ولی اینجا
به من خیلی نیاز دارن!
هروقت از تو عصبانی می شدم ، وقتی که بودی
نهایتش این بود که بروم درون اتاق وساعتی
تنهابمانم . اگر کدورتی پیش می آمد و صدایت بالایی میرفت،سکوت می کردم وباز به اتاق پناه
میبردم . اگر جر و بحثی بود بین خودمان بود،
هیچ وقت جلوی نفر سوم داد و بیداد نمی کردیم .نداری واخم وناراحتی بین خودمان بود. مال خودمان بود آن هم به مدت بسیار کم، بدون توهین به هم. اگر قرار بودبرای
کسی هدیه ببریم بهترین را می بردیم.
همیشه سفره باز بودی برای مهمان رو گشاده.
اگردر تب وتاب نگه داشتن توپیش خودم بودم،
برای این بود که عاشقت بودم .
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت64
اینجا بالای سر مزارت و رو بروی عکست راحت تر می توانم حرف هایم را بزنم.باز هم آمدم پیش خودت ،جایی که
می توانم بغض مانده در گلویم را بشکنم واز خاطره ها بگویم.
خیلی دلم می خواست بیام سوریه.مگر خودت نمی گفتی دلت می خواهد مارا هم ببری.
هرچند، یک بارکه رعد و برق شد و محمدعلی بغلم بود. وقتی از جا پریدم وفریاد زدم،:" گفتی تو سوریه مدام صدای تیر ومسلسل وخمپاره س ، چطور می خواهی ببرمت اونجا؟
اگه قلبت بگیره چی؟ فکر سوریه رو از سرت بیرون کن سمیه!"
اما بعد یادت رفت،وقتی رفتی سوریه فراموشت شد که چه گفته بودی.زمزمه های دلتنگیت باید بیایی هایت.بالاخره پاسپورت خودم وفاطمه روگرفتم ، اما سرگرفتن پاسپورت محمد علی خیلی سختی کشیدم.
.مژده ای که داده بودی این بود:" چون توی عملیات اخیر با کمترین شهید و مجروح نیروهایمان ازصحنه جنگ بیرون اومدن، به من تشویقی زیارت کربلا رودادند، اما من ازشون خواستم شماها بیاین پیشم."
وقتی به خانم صابری زنگ زدم تاخداحافظی کنم گفت:" منم دارم میرم سوریه."
زمانش را که پرسیدم دیدم یکی است، این شد که باهم آمدیم. کاروانمون از خانواده رزمندگان بود و بیشترخانواده شهدا.به فاطمه سپرده بودم اگر تو را دید نپرد بغلت
وبابا بابا نکند، چون می ترسیدم بچه های خانواده شهدا ناراحت شوند. از گیت که
رد شدیم وقتی امغدی خیلی معمولی برخورد کردم وقتی خواستی دست فاطمه رو بگیری
زدم روی دستت.ناراحت شدی:" چرا این طور می کنی؟"
- چون اون بچه ها بابا ندارند ناراحت میشن!
به خودت آمدی:" راست میگی! چراحواسم نبود؟"
با اتوبوس رفتیم هتل. همین که در اتاق جاگیرشدیم،
محمد علی رابغل کردی وگفتی:" من پسرم را بردم!"
- کجا؟
- پادگان!
- این بچه شیر می خواد!
- دوساعت دیگه میایم!
خانواده شهدا طبقه هفتم بودند ماطبقه ششم، اما محمدعلی رو که آوردی گفتی :" وسایلت راجمع کن ماهم میریم طبقه هفتم.
زشته خودمون جدا از اونا بدونیم!"
هر روز می رفتی با خانواده شهدا صحبت می کردی، بیشترشان از نیروهای فاطمیون بودند.
اگر می خواستند باجایی تماس بگیرند، می رفتی وگوشی ات رامی دادی. خانواده مفقودالاثری درجمع بود. اسم گم شده شان را پرسیدی . گفتی فیلم در گوشی دارم چقدر
خوش حال شدی وقتی مادر اسیری تصویر فرزندشون بین اسرا دید! چقدر آن مادر دعایت کرد و تو با همه وجود
می خندیدی!
در روزهایی که سوریه بودیم چقدر کمک حالم بودی.
محمدعلی رو نگه می داشتی تا غذایم را بخورم، برایم لقمه می گرفتی ودهانم می گذاشتی.
برنامه گذاشته بودند برویم زینبیه ،
همراهمان آمدی.
- جایی می برمتون که هرچقدر می خواین پارچه بخرین!
رفتیم و چهار قواره چادر مشکی وبرای تعدادی از دوستانم هم مقنعه گرفتم، تعدادی هم روسری انتخاب کردی وگفتی یکی از اینا رو خودت سر کن. پشت زینبیه مزار شهدا بود،
مارا بردی آنجا.
زیارت حضرت رقیه علیه السلام هم جزء برنامه مان بود.
وقتی طوفان شن وغبار شد، برایم ماسک گرفتی وجلوی حرم عکس انداختیم . سینه ام از شن وماسه اذیت می شد... اما بودن با تو لذت بخش بود .
زیر آن آسمان بی ستاره ،مزار خانم حضرت زینب علیه السلام مثل ماه می درخشید و تو به عنوان مدافع آن ماه در کنارم بودی و من، که نمی خواستم از دستت بدهم.
برای زیارت تا ورودی حرم با هم می رفتیم و بعد مسیر مردانه وزنانه می شد. فاطمه بامن بود و محمدعلی باتو. یک روز از بلندگوهای حرم،کسی به عربی و شعارگونه چیزهایی
می گفت. پرسیدی :" متوجه می شی چی می گه؟"
- نه کاملا؟
- بطل یعنی قهرمان قائد یعنی فرمانده.
تمام شیعیانی که امروز شهید شدن، اسامی شون از مناره های حرم در حال اعلام شدنه.
برای زیارت اجازه نمی دادند تنها بریم باید محافط یا مسئولی که برای ما گذاشته بودند، همراهی مان می کرد. البته وضع ما فرق می کرد. تو مجوز عبور داشتی، برای همین بعضی روزها بدون مجوز راهی می شدیم.
از تهران که می آمدم النگویی که شکسته بود ،فروختم و پولی را هم که جمع کرده بودم رویش گذاشته بودم. در آنجا رفتیم طلا فروشی کوچکی که در زینبیه بود. می خواستم النگوی تازه ای بخرم،
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح خواستگاری از دختران قدیم و الان....😁😁
. 👇تقویم نجومی اسلامی پنجشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ پنجشنبه 👈 12 بهمن / دلو 1402
👈20 رجب 1445 👈اول فوریه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔷سالروز ورود امام خمینی ره به میهن اسلامی پس از پانزده سال(1357 ه ش)
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری عقد و ازدواج.
✅نقل و انتقال و جابجایی.
✅شروع به کسب و کار.
✅آغاز چله نشینی و ریاضت و گرفتن رژیم های معنوی.
✅مسافرت.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅درختکاری.
✅و دیدار با مسولین خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
👩❤️👨مباشرت امروز:
فرزند هنگام زوال ظهر اقا و سیاستمدار و عاقل و بزرگوار خواهد بود و مباشرت برای صحت بدن نیز مفید است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
💠کانال ما در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز های مطمئن و با قیمت مناسب.👇
@Herz_adiye_hamrah
👶 زایمان مناسب و نوزاد فاضل و دانشمند و حاکم گردد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️فروش و تبدیل جواهرات.
✳️آغاز درمان و معالجه.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️و مباشرت نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
@taghvimehamsaran
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب جمعه: مباشرت پس از فضیلت نماز عشاء، فرزند از خطبای مشهور گردد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث ایمنی از بلا می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث صحت می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 21 سوره مبارکه "انبیاء" علیهم السلام است.
اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود ان شاءالله . و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
@taghvimehamsaran
📚 منبع مطالب :
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
انتشارات حسنین قم تلفن.
09032516300
09123532816
02537747297
📛📛📛📛📛📛📛📛
ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است.
📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehamsaran
ادمین کانال ایتا و تلگرام...👇👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
شهید محلاتی نخستین گوینده "صدای انقلاب"
🔹شهید شیخ فضل الله محلاتی مبارزی خستگی ناپذیر که مجاهدت هایش در روزنگار انقلاب ایران به ثبت رسید و در روز موعود، با جمله معروف « توجه بفرمائید، توجه بفرمائید ... بسم الله الرحمن الرحیم؛ این صدای انقلاب اسلامی ایران است» نخستین بار صدای انقلاب اسلامی را از رادیو در سراسر دنیا طنین انداز کرد. قرائت این متن پس از پخش سرود ملی «ای ایران» پایانبخش ۹۹ روز اعتصاب کارکنان سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران بود.
🔹اوایل حضور آیت الله فضل الله محلاتی در مجلس، طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی (ره) بهعنوان نماینده ایشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد. با توجه به اینکه وی در مجلس شورای اسلامی عضو کمیسیون دفاع بود، در آن ایام توانست در جهت تدوین و تصویب قوانین مربوط به تشکیلات دفاعی کشور (ارتش و سپاه) گام های بلندی بردارد.
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید شیخ فضل الله محلاتی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صاحب الزمان❤️
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
سلام بر مردی که هیمَنه آمریکا را نابود کرد
#حضرت_عشق
روزتون ولایی 😍
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
«والفجر و لیال عشر» دهه مبارک فجر، یادآور بصیرت و بشارت ملتی منسجم، خداجوی و ولایت مدار است که توانست تحت هدایت رهبری دوراندیش و شجاع و با بهرهگیری از تعالیم عالیه دین مبین اسلام در رویارویی با استبداد شاهنشاهی فصل جدیدی از حیات سیاسی و فرهنگی خویش را آغاز کند و موجب احیای دین و معارف الهی در سرزمین کهن ایران شود.
فرا رسیدن سال روز بازگشت حضرت امام خمینی رحمه الله به میهن و آغاز حرکت ده روزه ملت مسلمان و انقلابی ایران به سوی پیروزی انقلاب اسلامی و کسب استقلال و آزادی، بر شما ایرانیان با ایمان، فرخنده باد.
🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷💫🇮🇷
🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🌸🌹🌸🌹🌸🌹
. 👇👇👇کانال عمومی 👇👇👇
(تقویم همسران)
اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی.
✴️ جمعه 👈13 بهمن/ دلو 1402
👈21 رجب 1445 👈 2 فوریه 2024
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🏴شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (به روایتی).
🔵امور دینی و اسلامی.
📛 امروز ساعت 00:10 بامداد قمر وارد برج عقرب می شود.
📛و یکشنبه ساعت 9:59 صبح قمر از برج عقرب خارج می گردد.
📛تقارن عقرب و نحس ،صبح جمعه برای سلامتی امام زمان عجل الله فرجه صدقه مطلوب است.
👶برای زایمان مناسب نیست.
💠به کانال ما در موضوع حرز امام جواد. علیه السلام و سایر ادعیه سری بزنید...👇
@Herz_adiye_hamrah
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج عقرب و برای امور زیر مناسب است :
✳️بذر افشانی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️انواع حفاری ها.
✳️تحقیقات و بررسی و وارسی کردن.
✳️جابجایی و نقل و انتقال
✳️کاشت اشجار و جابجایی.
✳️درمان بیماری های عفونی.
✳️جراحی چشم.
✳️کشیدن دندان.
✳️بیرون آوردن خال و زگیل و دمل.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج خوب نیست.
@taghvimehamsaran
🚖 سفر : مسافرت مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)، باعث دولت می شود.
@taghvimehamsaran
💉حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ، باعث روشنی دل می شود.
@taghvimehamsaran
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
@taghvimehamsaran
😴 تعبیر خواب...
امشب : خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 22 سوره مبارکه "حج" است.
کلما ارادوا یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها..
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده پیش آمدی است که موجب ملال خاطر وی می شود و هر چه سعی کند از آن خلاص نگردد صدقه بدهد تا رفع گردد. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب.
تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
02537747297
09123532816
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک ارسال کنید.
📛📛📛📛📛📛📛📛
ارسال مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است.
📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام👇
@taghvimehamsaran
ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی....👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb