eitaa logo
دانلود
هدایت شده از کانال توبه
🔘 حدیث روز
🌷🕊🍃 مثل هرجمعه هوای نفسم سنگین است... خبری از تو ندارم که دلم غمگین است... مثل هر جمعه پر از ندبه ی دلتنگیهام.... عجل الله و فرج ذکر لبم آمین است... تون_مهدوی😊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 ✍ برشی از وصیت نامه 🌷 خداوندا! تو را سپاس که در زمانی اجازه‌ی ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سـرباز رکاب او شوم. وعاقبتتون‌شهدایی 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 صمد چایش را برداشت. بدون این‌که شیرین کند، سر کشید و گفت: « قدم! مانده بودم توی دو راهی. نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می‌توانم ببرم. خودتان بگویید کدام‌تان را ببرم. این‌بار دوباره هر دو اصرار کردند. 💥 رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا. با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمی‌خواهی؟! گفت تشنه‌ام. قمقمه‌ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی‌خالی. » صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: « قدم‌جان! بعد از من این‌ها را برای پدرم بگو. می‌دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند. » گفتم: « پس ستار این‌طور شهید شد؟! » گفت: « نه... داشتم با او خداحافظی می‌کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی‌ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آن‌جا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه‌ها می‌گویند خیراللّه درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی‌ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند. » 💥 بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: « بیا صبحانه‌ات را بخور. » گفت: « میل ندارم. بعد از شهادتم، این‌ها را موبه‌مو برای پدر و مادرم تعرف کن. از آن‌ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم. » بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: « باباجان! بلند شوید، برویم مدرسه. » 🔰ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 همین‌که صمد بچه‌ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه‌اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: « اگر می‌خواهی بروی، تا بچه‌ها خواب‌اند برو. الان بچه‌ها بلند می‌شوند و بهانه می‌گیرند. » صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه‌ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن‌قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق، اسباب‌بازی‌هایش را ریخت جلویش. همین‌که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. 💥 پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: « برو بابا را صدا کن، بیاید تو. » پدرشوهرم آمد و روی پله‌ها نشست. حوصله‌اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می‌زد و صمد را صدا می‌کرد. صمد چهارپایه‌ای آورد. گفت: « کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره‌ها. دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است. » 💥 سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی‌رود. صمد، طوری که بچه‌ها نفهمند، به بهانه‌ی بردن چهارپایه به زیر راه‌پله، خداحافظی کرد و رفت. چند دقیقه بعد دوباره صدای در آمد. با خودم فکر کردم این صمد امروز چه‌اش شده. در را که باز کردم، دیدم پشت در است. پرسیدم: « چی شده؟! » گفت: « دسته‌کلیدم را جا گذاشتم. » رفتم برایش آوردم. توی راه‌پله یک لحظه تنها ماندیم. صورتش را جلو آورد و پیشانی‌ام را بوسید و گفت: « قدم! حلالم کن. این چند سال جز زحمت چیزی برایت نداشتم. » تا آمدم چیزی بگویم، دیدم رفته. نشستم روی پله‌ها و رفتم توی فکر. 🔰ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ نماز دهه ی اول ذی الحجه از امشب شروع میشه از فیض این نماز بی بهره نباشید ان شاءالله بخوانیم تا با ثواب حاجیان شریک باشیم التماس دعای فرج @Tobeh_Channel
🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 صمد چایش را برداشت. بدون این‌که شیرین کند، سر کشید و گفت: « قدم! مانده بودم توی دو راهی. نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را می‌توانم ببرم. خودتان بگویید کدام‌تان را ببرم. این‌بار دوباره هر دو اصرار کردند. 💥 رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا. با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمی‌خواهی؟! گفت تشنه‌ام. قمقمه‌ام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالی‌خالی. » صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: « قدم‌جان! بعد از من این‌ها را برای پدرم بگو. می‌دانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند. » گفتم: « پس ستار این‌طور شهید شد؟! » گفت: « نه... داشتم با او خداحافظی می‌کردم، صورتش را بوسیدم که عراقی‌ها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آن‌جا بیرون انداختم و زدم به آب. بچه‌ها می‌گویند خیراللّه درویشی همان وقت اسیر شده و عراقی‌ها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند. » 💥 بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: « بیا صبحانه‌ات را بخور. » گفت: « میل ندارم. بعد از شهادتم، این‌ها را موبه‌مو برای پدر و مادرم تعرف کن. از آن‌ها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم. » بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: « باباجان! بلند شوید، برویم مدرسه. » 🔰ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 همین‌که صمد بچه‌ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه‌اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: « اگر می‌خواهی بروی، تا بچه‌ها خواب‌اند برو. الان بچه‌ها بلند می‌شوند و بهانه می‌گیرند. » صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه‌ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن‌قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق، اسباب‌بازی‌هایش را ریخت جلویش. همین‌که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. 💥 پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: « برو بابا را صدا کن، بیاید تو. » پدرشوهرم آمد و روی پله‌ها نشست. حوصله‌اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می‌زد و صمد را صدا می‌کرد. صمد چهارپایه‌ای آورد. گفت: « کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره‌ها. دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است. » 💥 سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی‌رود. صمد، طوری که بچه‌ها نفهمند، به بهانه‌ی بردن چهارپایه به زیر راه‌پله، خداحافظی کرد و رفت. چند دقیقه بعد دوباره صدای در آمد. با خودم فکر کردم این صمد امروز چه‌اش شده. در را که باز کردم، دیدم پشت در است. پرسیدم: « چی شده؟! » گفت: « دسته‌کلیدم را جا گذاشتم. » رفتم برایش آوردم. توی راه‌پله یک لحظه تنها ماندیم. صورتش را جلو آورد و پیشانی‌ام را بوسید و گفت: « قدم! حلالم کن. این چند سال جز زحمت چیزی برایت نداشتم. » تا آمدم چیزی بگویم، دیدم رفته. نشستم روی پله‌ها و رفتم توی فکر. 🔰ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                   (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ شنبه 👈19 خرداد / جوزا 1403 👈1 ذی الحجه 1445👈8 ژوین 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌺 تولد حضرت ابراهیم علیه السلام . 🔘 عزل ابوبکر از تبلیغ سوره برائت . 🌹روز عقد ازدواج امیر المومنین و فاطمه زهرا علیهما السلام " 2 هجری " 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅ازدواج عقد و عروسی و خواستگاری. ✅مسافرت. ✅خرید و فروش. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅خرید وسیله ی سواری. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅و دیدارهای سیاسی و اجتماعی خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 💠 به کانال ما در موضوع حرز امام جواد علیه السلام و ادعیه همراه بپیوندید. مناسبترین قیمت و مطمئن.👇 @Herz_adiye_hamrah 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و روزی دار است. 💑مباشرت امشب: شب یکشنبه مباشرت منعی ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید و فروش. ✳️انجام معاملات ملکی. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️مسهل خوردن. ✳️و استحمام نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، برای رگ ها ضرر دارد. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 2 سوره مبارکه "بقره" است. الم ذالک الکتاب لاریب فیه... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 02537747297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran تماس با ادمین ایتا👇کانال تقویم همسران در ایتا و سروش و تلگرام. 👇ادمین...👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
اعمال دهه اول ذی الحجه + فضیلت و دعا ایام معلومات و هشتم و نهم ذی الحجه ده روز اول ذی الحجه یا ایام معلومات دارای فضیلت فراوانی است که روزه، دعا و اعمال مختلفی برای آن توصیه شده است. روز اول تا دهم ماه ذی‌الحجه معروف به ایام معلومات از پرفضیلت ترین روزهای سال است و دارای اعمالی ویژه ای است. فضیلت ماه ذی الحجه ذی‌الحجه یکی از چهار ماه حرام و آخرین ماه در تقویم هجری قمری است واز آنجا که مناسک حج در آن انجام می‌شود، ذی‌الحجه نام گرفته است. ذی الحجه ماه ولایت است که در روز غدیر دین کامل شده و نعمت تمام می‌شود، و به جهت احترام این ماه لازم است انسان با غفلت وارد این ماه نشده از قبل آمادگی ورود و بندگی خداوند در این ماه را فراهم کند. ذی‌الحجه از ماه‌های بسیار شریف است، دهه اول آن فضیلت بسیاری دارد. دهه نخست این ماه از ایام معروف سال و روزهای ویژه حج و زیارت خانه خدا است. وقایع بسیار مهمی از جمله ازدواج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام (روز اول ذی الحجه) و شهادت حضرت امام باقر علیه‌السلام (روز هفتم ذی‌الحجه سال ۱۱۴ قمری) در این ماه اتفاق داده است. عید قربان، عید غدیر، ماجرای مباهله و بسیاری از رویدادها و مناسبت‌های مهم دینی و مذهبی در این ماه قرار گرفته‌اند. در فضیلت این ماه همین بس که حضرت امام جعفربن محمد الصادق علیه السلام در تفسیر این بخش از آیات ۲۰۳ بقره و ۲۲ حج که خداوند می‌فرماید «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی‏ أَیَّامٍ مَعْدُودات؛ و خدا را در روزهایی معین یاد کنید»، ‏فرمود «أَیَّامُ التَّشْرِیقِ الثَّلَاثَةُ وَ الْأَیَّامُ الْمَعْلُومَاتُ الْعَشَرَةُ مِنْ ذِی‌الْحِجَّة؛ یعنی منظور از ایام معدودات سه روز یازدهم تا سیزدهم و ایام معلومات (حج ۲۲) ۱۰ روز اول ذی‏‎‬ الحجه است» محدث قمی اعمال و اذکار و ادعیه و نمازهای مستحبی این ماه را در مفاتیح الجنان برشمرده است. وقایع بسیار مهمی در این ماه روی داده که در دهه اول این ماه ازدواج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام (روز اول ذی الحجه) و شهادت حضرت امام باقر علیه‌السلام (روز هفتم ذی‌الحجه سال ۱۱۴ قمری) اتفاق داده است. در بعضی از روایات آمده است، شب‌های دهگانه‌ای که قرآن در سوره «وَالفجرِ وَ لَیالٍ عَشر» به آن سوگند یاد کرده، شب‌های دهه اوّل این ماه است. خداوند در سوره حج آیه ۲۸ ضمن بیان فریضه حج، سخن از «أیام مَعْلُومات» گفته است که مؤمنان باید در آن به یاد خدا باشند. یکی از تفسیرهای معروفِ «أیام مَعْلُومات» در روایات، ده روز اوّل ماه ذی الحجّه است؛ که نشان دهنده عظمت روزها و شب‌های این دهه دارد. پیامبر (ص) فرمود: «عبادت و کار نیک در هیچ ایامی به اندازه این ایام (ده روز اوّل ماه ذی الحجّه) فضیلت ندارد.» علاوه بر ده روز اول که به ایام معلومات نامیده شده است، برای برخی روزهای ویژه این ماه نام‌های خاصی در قرآن و روایات به کار رفته است، از جمله روز تَروِیه برای روز هشتم، روز عَرَفه و روز مشهود برای روز نهم، عید قربان یا اَضحی یا روز نَحر برای روز دهم، ایام معدودات (مصداق آیه ۲۰۳ سوره بقره) و ایام تَشریق و ایام مِنا برای روزهای یازدهم تا سیزدهم، روز قَر (روز استقرار حُجّاج در مِنا) برای روز یازدهم، روز نَفر و نَفر اول برای روز دوازدهم و روز نَفر ثانی و صَدَر و حَصبَه برای روز سیزدهم اعمال دهه اول ذی الحجه برای این دهه اعمالی ذکر شده است: ۱- نماز ۲- روزه گرفتن در روایتی امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌فرمایند: هر کس ۹روز اوّل ذی الحجّه را روزه بدارد، خداوند ثواب روزه تمام عمر را برای او می‌نویسد. (زاد المعاد، ص ۲۴۰) ۳ - خواندن دعا بعد از نماز ابوحمزه ثمالی روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت، از روز اوّل تا عصر روز عرفه، پس از نماز صبح و قبل از نماز مغرب این دعا را می‌خواند: اَللّهُمَّ هذِهِ الاَْیّامُ الَّتی فَضَّلْتَها عَلَی الاَْیّامِ وَشَرَّفْتَها، وَ قَدْ بَلَّغْتَنیها بِمَنِّکَ خدایا این روزهایی است که برتری و شرافتش دادی بر سایر روزها و به لطف و وَرَحْمَتِکَ، فَاَنْزِلْ عَلَیْنا مِنْ بَرَکاتِکَ، وَاَوْسِعْ عَلَیْنا فیها مِنْ نَعْمآئِکَ، رحمتت مرا بدانها رساندی پس برکات خودت را بر ما فرو بار و از نعمتهای خود در این روزها بر ما وسعت ده اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَنْ تَهْدِیَنا فیها خدایا من از تو خواهم که درود فرستی بر محمّد و آل محمّد و نیز خواهم که ما را دراین روزها به لِسَبیلِ الْهُدی، وَالْعَفافِ وَالْغِنی، وَالْعَمَلِ فیها بِما تُحِبُّ وَتَرْضی، اَللّهُمَّ @Tobeh_Channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرا رسیدن سالروز ازدواج مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام را به محضر قطب عالم امکان امام زمان علیه السلام و مقام معظم رهبری و همه دوستداران حضرتش تبریک و شادباش عرض میکنیم 💖💖💖💖💖💖💖💖 💖💖💖💖💖💖💖 💖💖💖💖💖💖 💖💖💖💖💖 💖💖💖💖 💖💖💖 💖💖 💖 علی و فاطمه💖 💖 💖 💖 💖 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌹 💠داشت وضو می گرفت .. بهش گفتم : عبدالحسین الان برای چی وضو می گیری ؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﺸﻮﻡ ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺷﻮﺧﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ .. ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ🥺😳 🌱🌷🌱 ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴﻴﻦ اﺳﻔﻨﺪﻳﺎﺭﻱ : ۱۸ ﺧﺮﺩاﺩ ۱۳۶۰،ﺁﺑﺎﺩاﻥ 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید عبدالحسین اسفندیاری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
﷽؛ (( لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ )) " در شب عروسى ، زمانی که فقيرى پيراهن كهنه‌اى درخواست كرد ، به ياد آيه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ ...» پيراهن عروسيش را به او بخشيد ". @Tobeh_Channel
درآڪہ‌دردلِ‌خستہ‌توان‌درآیدباز بیـاڪہ‌درتنِ‌مرده‌روان‌درآیـدباز بیاڪہ‌فرقتِ‌توچشم‌من‌چنان‌دربست ڪہ‌فتحِ‌بابِ‌وصالت‌مگرگشایدباز حافظ‌شیرازے 🏝چه روز خوبِ قشنگی است روزی که بازآیید... چه لحظه‌ی نابِ معطری است لحظه ای که ببینیمتان... چه حس بی‌بدیلی است پایان فراق... آغاز زیستن در دولت مرتضاییِ شما... چقدر بی‌تابم... بیقرار... مشتاق... چقدر تنهایم... سردرگریبان... دلتنگ... خدا کند که بیایید🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 تا قیامت سرِ سربند تو ، دعواست معنیِ این سخنم را شهدا می فهمند... _و_عاقبتمون_شهدایی 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
قالَ الإمام محمد تقی الجواد (علیه السلام):🥀 الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: ١- تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ ٢- وَواعِظ مِنْ نَفْسِهِ ٣- وَقَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. [بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح 3] مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: ١- توفیق از طرف خداوند متعال ٢- واعظی از درون خود ٣- قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید @Tobeh_Channel 🍃🏡🍃
❗️نان سفید «لواش/تافتون» بزرگترین لطمه را به سلامتى می زند و سبب کمخونی و یبوست می شود !🥟 🔸نان هر چه سفیدتر باشد احتمالا نانوا جوش شیرین و زاج بیشتری به آن زده و به شدت "روی" بدن را نابود می کند.
🌷 ✅ فصل هجدهم 💥 دلم گرفته بود. به بهانه‌ی آوردن نفت، رفتم توی حیاط. پیت نفت را از گوشه‌ی حیاط برداشتم. سنگین بود. هنّ‌و‌هن می‌کردم و به سختی می‌آوردمش طرف بالکن. هوا سرد بود. برف‌های توی حیاط یخ‌زده بود. دمپایی پایم بود. می‌لرزیدم. بچه‌ها پشت پنجره ایستاده بودند. پتو را کنار زده بودند و داشتند نگاهم می‌کردند. از پشت پتویی که کنار رفته بود، چشمم به عکس صمد افتاد که روی طاقچه بود. کنار همان قرآنی که وصیت‌نامه‌اش را لایش گذاشته بود. می‌گفت: « هر وقت بچه‌ها بهانه‌ام را گرفتند، این عکس را نشانشان بده. » 💥 نمی‌دانم چرا هر وقت به عکس نگاه می‌کردم، یک‌طوری می‌شدم. دلم می‌ریخت، نفسم بالا نمی‌آمد و هر چه غم دنیا بود می‌نشست توی دلم. اصلاَ با دیدن عکس هزار تا فکر بد و ناجور به سرم می‌زد. پیت را دوباره برداشتم ببرم توی اتاق که یک‌دفعه پایم لیز خورد و افتادم زمین. از درد به خودم می‌پیچیدم. پایم مانده بود زیر پیت نفت. هر طور بود پیت را از روی پایم برداشتم. درد مثل سوزن به مغر استخوانم فرو می‌رفت. بچه‌ها به شیشه می‌زدند. نمی‌توانستم بلند شوم. همان‌طور توی حیاط روی برف ها نشسته بودم و از درد بی‌اختیار، به پهنای صورتم اشک می ریختم. 💥 ناخن شست پایم سیاه شده بود. دلم ضعف می‌رفت . بچه‌ها که مرا با آن حال و روز دیدند از ترس گریه می‌کردند. همان وقت دوباره چشمم افتاد به عکس. نمی‌خواستم پیش بچه‌ها گریه کنم. با دندان محکم لبم را گاز می‌گرفتم تا بغضم نترکد؛ اما توی دلم فریاد می‌زدم: « صمد! صمدجان! پس تو کی می‌خواهی به داد زن و بچه‌هایت برسی. پس تو کی می‌خواهی مال ما باشی؟! » هنوز پیشانی‌ام از داغی بوسه‌اش گرم بود. به هر زحمتی بود، بلند شدم و آمدم توی اتاق. بچه‌ها گریه می‌کردند. هیچ‌طوری نمی‌توانستم ساکتشان کنم. از طرفی دلم برایشان می‌سوخت. به سختی بلند شدم. عکس را از روی طاقچه پایین آوردم. گفتم: « بیایید بابایی! ببینید بابایی دارد می‌خندد. » بچه‌ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می‌کرد و با شیرین‌زبانی بابا بابا می‌گفت. به من نگاه می‌کرد و غش‌غش می‌خندید. جای دست و دهان بچه‌ها روی قاب عکس لکه می‌‌انداخت. با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می‌دادم. به سمیه گفتم: « برای مامان یک لیوان آب بیاور. » آب را خوردم و همانجا کنار بچه‌ها دراز کشیدم.؛ اما باید بلند می‌شدم. بچه‌ها ناهار می‌خواستند. باید کهنههای زهرا را می‌شستم. سفره‌ی صبحانه را جمع می‌کردم. نزدیک ظهر بود. باید میر‌فتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می‌آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچهها سرگرم پوست کندن نارنگی‌ها شدند، پنهان از چشم آن‌ها بلند شدم. چادر سر کردم و لنگ‌لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه. 🔰ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷 ✅ فصل نوزدهم 💥 اسفند ماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه‌ها داشتند برنامه کودک نگاه می‌کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف‌ها کم‌کم داشت آب می‌شد. خیلی‌ها در تدارک خانه‌تکانی عید بودند اما هرکاری می‌کردم دست‌ودلم به کار نمی‌رفت. با خودم می‌گفتم: « همین امروز و فردا صمد می‌آید، او که بیاید حوصله‌ام سر جایش می‌آید آن وقت دوتایی خانه‌تکانی می‌کنیم و می‌رویم برای بچه‌ها رخت و لباس عید می‌خریم. » 💥 یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور و افتاد. چرا این کار را کردم؟ چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم؟ بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه‌ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: « صمد خودش می‌آید و برای بچه‌ها خرید می‌کند. » خیلی اصرار کرد. دست‌آخر گفت: « پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگترت هستم. » 💥 هنوز هم توی روستا رسم است نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می‌خرند. نخواستم دلش را بشکنم اما نمی‌دانم چه‌طور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشم نیامد گفت: « خواهرجان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد. » گفتم: « نه، همین خوب است. » همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی‌خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می‌کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش‌آب‌ورنگ می‌خرم. ‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 ✅ فصل نوزدهم 💥 💥 بچه ها داشتند تلویزیون نگاه میکردند. خدیجه مشغول خواندن درس‌هایش بود، گفت: « مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس‌الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس‌های بابا را با خودش برد. » 💥 ناراحت شدم. پرسیدم: « چرا زودتر نگفتی؟!... » خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: « یادم رفت. » اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس‌الله آمده بود خانه‌ی ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد. 💥 بچه‌ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: « بابا!... بابا آمد... » نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه‌پله. از چیزی که می‌دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم امین، هم با او بود. بهت‌زده پرسیدم: « با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟! » پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک‌آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: « نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه. » پرسیدم: « چه‌طور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید! » پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «...کلید...! آره کلید نداریم، اما در باز بود. » گفتم: « نه. در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم. » پدرشوهرم کلافه بود. گفت: « حتماً حواست نبوده؛ بچه‌ها رفتنه‌اند بیرون در را باز گذاشته‌اند. » هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: « پس صمد کجاست؟! » با بی‌حوصلگی گفت: « جبهه! » گفتم: « مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه. » گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.» 🔰ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
       👇تقویم نجومی یکشنبه👇      👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                 (تقویم همسران) اولین و کامل ترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی. 👈 یکشنبه 👈20 خرداد /جوزا 1403 👈2 ذی القعده 1445 👈9 ژوئن 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 🌕امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری و عقد و ازدواج. ✅خرید کردن. ✅مسافرت. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅استقراض قرض دادن و گرفتن. ✅سلف خریدن. ✅و عقد قرار داد خوب است‌. 👼 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و میمون و خوش قدم است. 🚘مسافرت :مسافرت خوب است. @taghvimehamsaran 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج سرطان است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️خرید و فروش. ✳️معاملات ملکی. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️کندن چاه و کانال و آبراه. ✳️مسهل خوردن. ✳️و استحمام خوب است. 🔵برای بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: شب دوشنبه فرزند حافظ قران گردد. 💎 از کانال ما در فروش حرز و ادعیه همراه دیدن فرمایید.👇 @Herz_adiye_hamrah 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حاجت روایی می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،خوب نیست. @taghvimehmsaran 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی3 سوره مبارکه " آل عمران" است. نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه.. و مفهوم آن این است که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . @taghvimehmsaran 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 02537747297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال اصلی و فعال ما در تلگرام👇 @taghvimehmsaran ای دی ادمین 🆔👇 @tl_09123532816 لینک گروه در پیام رسان تلگرام ایتا و سروش👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
اثر جدید استاد حسن روح‌الامین تابلو نقاشی «مَرَجَ البحرین» به معنی تلاقی دو دریا؛ با موضوع شب عروسی حضرت ابوتراب علی علیه اسلام و صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها. 💖💖💖 💖💖💖 💖💖💖 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
پیوندی که ارتباط با زمین نداشت! زمان دفاع مقدس فرهنگ ازدواج آنچنان با فرهنگ جهاد و شهادت در آمیخته بود که رزمنده با همان لباس‌رزم از جبهه می‌آمد ازدواج میکرد بعد هم می‌رفت شهید می‌شد! گویا این پیوند اصلا ارتباطی با زمین ندارد و یک پیوند آسمانی است ... 💖💖💖 💖💖💖 💖💖💖 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
و عشق می‌تواند دو بال پرواز باشد از زمین خاکی تا عرش خدا اگر یار خدایی باشد ... 💖💖💖 💖💖💖 💖💖💖 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💥شهید با کرامت 💐مادر آقا سیدرضا ۵ فرزند داشتند و دیگه قصد بچه دار شدن نداشتند که یک شب در‌خواب می بینند که یک فرد نورانی بچه ای با عمامه و عبا بهش میده و میگه سید جلالت رو بگیر.... 🌿بعداً مادرش میفهمه باردار هست و در تمام دوران بارداری کلاس قرآن داشتند و قرآن یاد میدادند.. وقتی بچه به دنیا آمد قندش پایین بود و خیلی ریز و مریض بود، شب برادرش خواب می بینه که امام رضا (ع) بچه رو شفا داده و سالم داده دستش🌱 از فرداش اسمشو میزارن آقارضا ...حالش خوب میشه.. شایدم بخاطر همینه که خیلی از مریض هارو شفا میده... ایشون شهیدی هستند که خیلی حاجت میدن🌹🌹🌹 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید سیدرضا حسینی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
﷽✨✨✨✨✨✨﷽ 💚 💚 🤍 🤍 ❤️❤️ 📖السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ... 🌸سلام بر تو ای گل نرگسِ گلستان رسول الله. 💞ای که با ظهورت مشام جهان از عطر محمدی آکنده خواهد شد... 💔مولای ما بیاااااا....💔 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578. 📤 اگر ۱ نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃