#شرکت_کننده۱۵۹
#دلنوشته
✅اعظم جلیلی
روزی
در آن عصرآشوب به دنبال روزی اش بود ، ناامیدانه به اطراف می نگریست ناگهان در آن میانه انگشتری نظرش راجلب کرد ، برق انگشتر چشمانش راگرفته بود، جلوتر رفت ، خم شد، هرچه تلاش کرد نتوانست روزی اش را در آورد، فکری به ذهنش نمی رسید دیگر نه چیزی را می دید ونه می شنید ، سرانجام با هر زحمتی که بود روزی اش را به دست آورد ، مبهوت انگشتربودکه ندایی آمد، وحشت سرتاسر وجودش را فراگرفت سراسیمه از گودال بیرون دوید دست هایش می لرزید توان ایستادن نداشت به زمین نشست،کمی آرام گرفته بودکه صدایی نظرش راجلب کرد ،نگاهش را چرخاند، گویی آن سوتر هیاهویی برپابود،همه به سمت خیمه ها در حرکت بودند، بلند شد، رد خون روی صورتش را پاک کرد، انگشت را زیر عبایش زد و به سمت خیمه های سوخته دوید . .
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
#شرکت_کننده۱۶۰
#دلنوشته
✅اعظم سادات سرابانی
تعبیرطوفان
غبار همه جا را فرا گرفته بود شترها آماده حرکت شدند به همه کمک کرد تا سوار شوند دوباره به عقب برگشت همانطور که درحرکت بود زنان وکوکان را از برابر نگاهش گذراند تا مطمئن شود کسی جا نمانده،پا دررکاب و دستی بر ناقه نهاد،سرش را به عقب قافله چرخاند و به نقطه ای خیره مانده سکوت همه جا را فراگرفت اندوهی درنگاهش نهفته او را تنها زمانی که تعبیر خوابش را شنید اینگونه پریشان دیده بود یکباره پا بر زمین گذاشت و سراسیمه و مضطرب، چند قدمی به عقب برگشت ،گوئی چشم انتظار کسی است شاید زمانی را به یاد می آورد که همیشه وهمه جا در کنارش بودند این مصیبت ها تعبیر همان طوفانی است که در کودکی در خواب دیده بود چشم های نگران حاضر به او دوخته شده وقت حرکت است ولحظه ی تلخ جدایی نگاهی به کاروان اسراء انداخت این تازه اول راهی که خدا وعده داده بود بلند شد چیزی را زیر لب زمرمه می کرد با آرامشى به وسعت یک اقیانوس و قامتی استوار سوار بر ناقه شد کاروان آماده حرکت شد دشمن با دیدن صبرزینب (س) لرزه بر اندامش افتاد بود .
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
#شرکت_کننده۱۶۱
#دلنوشته
✅فاطمه خدایاری
داغ یوسف
چه روزهای سختی است
این روزها، چشم انتظاری چه سخت است
انگار همه اتفاقهای دنیا با فرزند شهید مادر مرتبط است
هر بار که خبر از تفحص شهدا به گوشش میرسد، با ذوق و شوق فراوان به استقبال آنها میرود، شاید در این میان خبری از یوسف گمگشتهاش باشد، مادر آنقدر در انتظار شهید خود اشک ریخته که چشمهایش سویی ندارد، گویا یوسف مادر، قصد برگشتن ندارد
حالا پس از گذشت سالها ، اشکهای مادر شهدا است که جگر شهدا را میسوزاند و داغ دل آنها را زنده میکند همچنان با هر زنگ خانه ای با شوق و امید به سوی در می روند تا شاید یوسفی پشت در باشد و به کنعان بازگشته است. و چه بسیار مادرانی که چشم انتظار، چشم بر روی این دنیا بستند
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
#شرکت_کننده۱۶۲
#دلنوشته
✅نادرحقانی
انتظار
لحظه ای آرام وقرار نداشت شبا نه وبه قصد آوردن آب بیرون رفت مشکش را پرکرد بلند شد نگاهی به اطراف انداخت، گویی راه را گم کرده چاره ای نبود بایدراهی می شد اما هیچ وقت به مقصد نرسید کم کم هوا روشن می شد ولی هیچکس در گردان ازماجرای دیشب خبرنداشت، چندی گذشت ،خبری از اونشد حالا سالهاست، ازکوچه ای می گذریم که روی تا بلوی آن نوشته شده
جاویدالا اثر سید عباس ندیمی
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
#شرکت_کننده۱۶۳
#دلنوشته
✅مرضیه خوانساری
مثل مادر
زنی خمیده که تابلوی فرزند شهیدش را در دست های پینه بسته بود نزدیک شد اشک می ریخت و زیر لب می گفت: مراسم با عظمتی که برای «گمنام » گرفتیم
بغض گلویم را می فشرد
خدایا! تنها تو می توانی برای «گمنام » ، «مادری آشنا» قرار دهی چرا که تنها مامن غریبان تو هستی
دلم می خواهد بدانم کیستی و از کجا آمده ای؟
تا به دنبال نشانه ات خانه به خانه می رفتیم تا که نشانه ی خانه ی مادرت را می یافتیم می دانم که نمی پرسی کدام مادر، او را که سال هاست می شناسی.
پیرزن در نگاه اول به پیکر گلگون شهید گمنام در دلش یقین حاصل شد که تو فرزند او نیستی ولی نمی دانم چه سبب شد تا تو در دلش جای گرفتی
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
#شرکت_کننده۱۶۴
#دلنوشته
✅نداحقانی شمامی
مسیر وصال
تازه از راه مدرسه رسیده بود کیف اش را روی زمین گذاشت رو به مادر کرد وبی مقدمه وبا بغضی در گلوگفت
بابا چه وقت از ماموریت بر می گردد
گویی از قبل انتظار این سوال را داشت نگاهی به قامت دخترک کرد دستی روی سرش کشید وگفت
هروقت که حرم امن شد بابا خودش می آید
- دخترک را در آغوش گرفت دوباره برایش قصه کربلا را زمزمه کرد به ماجرای شام که رسید کمی مکث کرد دلشوره خواب دیشب با سوال دخترک بیشتر شده بود دستی بر سرش کشید در همین افکار بود که خبری از تلویزون سکوت مادر ودختر را شکست
ورود پیکر 9 شهید مدافع حرم به کشور کمی آرام تر شد مثل اینکه خوابش تعبیر شد بود
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
هدایت شده از 🔴 مقاومت نیوز🌴
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا می گویند چادرت را بتکان روزی ما را بفرست؟
🎙علامه مصباح یزدی
ایام فاطمیه🏴
همراه شهدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان 🇮🇷
🔴 شبکه رسانه ای "مقاومت نیوز"
🇮🇶🇵🇸🇱🇧🇸🇾🇮🇷🇾🇪🇦🇫🇵🇰
🔵 اخبار مقاومت جهان اسلام
https://eitaa.com/joinchat/2218066109C2272e7b5f3
#شرکت_کننده۱۶۵
#دلنوشته
✅زهرا فولادی
نام خدا
دلنوشته به مادرم فاطمه زهرا (س)
مادر عزیزتر از جانم، بی بی دو عالم، زیباترین بهانه خلقت، سلام… بگذار تا برایت از دردهای انبوه قلب داغآلودم بگویم..
من اشکهای تو را بر کوبههای کوچه پس کوچههای سرد و خسته مدینه یافتم. خط تو را که بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را مینوشتی، خواندم. من نشان کبودین تو را از قافلههایی که از کناره بقیع میگذشتند گرفتم.
این شعلههای عشق توست که انسان خسته را به میهمانی آفتاب میخواند. در حجم نگاه تو افق نیز رنگ میباخت. سبزی این سالها هنوز وامدار آن نگاه بلندی است که از قله ناپیدای تو سر زد. من با نوای آشنای تو از قناعت انجمادها و از پسکوچههای حقیر خلافتها رهیدم.
اوج تسلیت تو را آنجا که مردِ راه را پای انداخت شناختم. من در خاموشی قبرت تابش هزاران خورشید را دیدم. اگر قبرت را نشانی نیست چه باک؟ هر سنگْنبشتهای حکایت تو را دارد. من فریاد سکوت بلوغ بیداری رنج قرنها انس مهربان و در آخر عروج سبز را از تو آموختم.
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
•●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝