eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.6هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
14.5هزار ویدیو
199 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳شهادت در این خانواده ارثی است 🔻" جلال اسدی‌زاده " با شغل و کار نظامی‌ها بیگانه نبود زیرا پسرعمه و دایی‌اش هرکدام در سپاه و نیروی انتظامی استان در حال خدمت بودند و وی با آنها در ارتباط بود. 🔻وی با دختر مؤمنه ای از فامیل پدریش نامزد کرد و قرار بود عید نوروز مراسم عقد بگیرند. 🔻" شهید جلال اسدی‌زاده " از طرف فرماندهی مامور شد که با لباس شخصی و به شکل ناشناس به محل وقوع جرم برود و کار شناسایی را انجام بدهد. اشرار سابقه دار که وی را می شناختند در راه برگشت او را به رگبار بستند.
شهید زنده وطن 🔹" شهید سید نورخدا موسوی مفرد " در سن ۳۶ سالگی به‌طور صد درصد جانباز شد که در آن زمان سیده زهرا ۷ ساله و محمد ۵ ساله بود، وی حدود ۱۰ سال در کما و زندگی نباتی بود. در این سالها سید نورخدا در کشور به عنوان «شهید زنده وطن» معروف شده بود؛ او سال‌ها ساکت و آرام به‌روی تخت قرار گرفت تا آیتی بر آیات الهی، الگو و سرمشقی برای زمینیان باشد. 🔹همه مردم از هر قشری برای دیدن آقا سید به منزل ایشان می رفتند و بعضی از جوانان هم نزد سید خطبه عقد خود را می‌خوانند، برخی‌ها دسته‌گل خواستگاری خود را قبل از رفتن به مراسم نزد آقا سید می‌آورند، افراد دیگری هم برای عاقبت‌به‌خیری فرزندانشان نزد آقا سید دعا می‌کنند و مسئولان هم می‌گویند با آمدن کنار آقا سید در کارشان موفق‌تر هستند.  
سرهنگ گمنامی که اشرار را عاصی کرد 🔹شهید مهدی توسنگ، بیشتر مواقع پایش را دراز می‌کرد و به‌خاطر زانو درد، کیسه آبگرم می‌گذاشت، دلیل این درد ترکشی بود که در پای وی قرار داشت و ترجیح داده بود به خانواده نگوید تا نگران نشوند، همسرش بعد از شهادتش توسط همرزمانش متوجه شد و بیشتر برای مظلومیت و گمنامی‌اش و از دوران پر فراز و نشیب خدمت شهید اشک ریخت. 🔹مهدی توسنگ در سال ۱۳۸۲ همراه با خانواده به سفر کربلا رفتند. از بین الحرمین به سمت حرم حضرت ابوالفضل(ع) حرکت کردند. آن موقع حرم‌ها مثل الان بازسازی نشده بود. کنار در ورودی حرم آقا ابوالفضل العباس مقداری شن و پاره‌های آجر ریخته و یک کارگر مشغول ریختن خاک‌ها در تراکتور بود. شهید توسنگ بیل را از دست کارگر گرفت و شروع کرد به ریختن خاک‌ها و نخاله‌های ساختمانی داخل تراکتور. دوست داشت که در ثواب این کار شریک باشد. شهید بی‌نهایت به حضرت عباس(ع) و حضرت زهرا(س) علاقه و ارادت داشت. 🔹او در اوج گمنامی، در صف اول دفاع از جان و مال و ناموس مردم میهنش بود؛ شهیدی که در زمین گمنام و در آسمان‌ها پرآوازه است.
راز شهادت؛ بوسه بر دست پدر و مادر 🔹به شهید احسان کربلایی‌پور بارها شغل‌های اداری با موقعیت خیلی خوب پیشنهاد شد که او در جواب می‌گفت:"روحیات من برای کار اداری نیست. من برای انجام کارهای اداری و پشت میز نشینی وارد سپاه نشده‌ام." او سپاه را یک آرمان و مسئولیت می‌دانستند نه یک شغل. 🔹احسان کربلایی پور همیشه عادت داشت دست پدر و مادر را ببوسد و گاهی که پای پدر و مادر درد می‌کرد پایشان را می‌بوسید. برایش فرقی نمی‌کرد که کسی ببیند که او پای پدر و مادر را می‌بوسد‌.
احترام به مادر 🔹همسر شهید می‌گوید:" از خستگی ساعدش را روی پیشانی گذاشته بود و به خواب رفته بود. می‌خواستم صدایش کنم با خود گفتم: این ماموریت چقدر خسته‌ات کرده است، چقدر دلتنگ بودم. تلفن همراهش زنگ خورد. از نگرانی اینکه از خواب بیدار شود سریع برداشتم. چشمانش باز کرد و پرسید: کیه؟ در جوابش گفتم مادرت. تلفن را گرفت و جواب مادرش داد. در همه حال احترام مادرش را نگه می‌داشت. https://eitaa.com/PR_Police
🔖 🌹شهید حسن پور محی آبادی شهید «حسن پورمحی آبادی» بیست ‌و ‌هشتم مهر ۱۳۴۲، در روستای محی‌آباد از توابع شهرستان كرمان زاده شد. وی تا سوم متوسطه تحصیل كرد. ازدواج نمود و صاحب‌ سه پسر شد. پاسدار بود، سرانجام در دهم اردیبهشت ۱۳۶۹، در كوه‌های جوپار كرمان هنگام درگیری با اشرار به شهادت رسید. پیكر وی در گلزار شهدای زادگاهش به خاك سپرده شد. برادرش مهدی نیز به شهادت رسید. 🍃شادی روح مطهرش صلوات🍃 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍ‌‌وَالِ‌مُحَمَّدٍ‌وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
همسر شهید محمد رضا اسماعیلی از چگونگی با خبر شدن شهادت همسرش می‌گوید 🔹با محمدرضا تماس گرفتم و جویای احوالش شدم گفت در حال گشت هستم و هر زمان به پاسگاه برسم با شما تماس می‌گیرم. نمی‌دانستم ۲۰ دقیقه بعد از این تماس، او شهید خواهد شد. به امید تماس محمدرضا بودم، همه کار‌های خانه را انجام دادم. غزاله را خواباندم، اما باز هم خبری از محمدرضا نشد. " 🔹محمدرضا به من قول کربلا و زیارت امام حسین (ع) را داده بود، قرار بود بعد از آخرین مأموریت گذرنامه‌اش را بگیرد و به زیارت کربلا برویم. او رفت به زیارت ارباب و سر بر بالین ایشان نهاد و من و دختر سه ساله‌اش غزاله را تنها گذاشت. غزاله بهانه بابا را می‌گیرد. گاهی بند دلم پاره می‌شود. وقتی تلفنم زنگ می‌خورد، دخترم می‌گوید، مامان باباست؟! چرا بابا نمیاد خانه. امیدوارم شهید کمک کند تا دخترش را که خیلی بابایی بود در مسیر الهی و در راهی که دوست داشت تربیت کنم."
شهید سلطان علی فرهادی فرزندِ آقام علی تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۱/۴ مزار شهید: امامزاده عقیل (ع) 🔻شرح مختصری از زندگی شهید: شهید بزرگوار بر اثر فوت پدرش از همان دوران طفولیت به شغل کارگری مشغول بود و از تحصیل محروم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بسیج مستضعفین مشغول شد. ۱۱ سال در کارخانه ایران خودرو خدمت کرد و با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد و در همان سال در اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🥀شادی روح شهدا صلوات
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈• معرفی شهید شهید محمدجواد شمسی شهید 19 ساله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 تاریخ تولد: 17 / 5 / 1347 تاریخ شهادت: 22 / 5 / 1366 محل شهادت: سردشت عملیات: نصر 7 شهید محمدجواد شمسی هفدهم مرداد 1347 در شهرستان کرمانشاه متولد شد. پدرش محمد و مادرش فاطمه نام داشت. دانشجوي دوره كارشناسی در رشته صنایع شیمیایی بود. از طرف بسيج به جبهه رفت. محمدجواد بیست و دوم مرداد 1366 طی عملیات نصر 7 در سردشت بر اثر اصابت تركش به سر به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای باغ فردوس کرمانشاه بلوک 4 ردیف 4 شماره 2 به خاک سپرده شد. •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•