28.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه وداع
مراسم تشییع با شهید استواردوم علی محمودی در ستاد فرمندهی یگان ویژه شرق استان تهران
#شهید
#شهادت
#امنیت
#پلیس
#پلیس_قاطع_امنیت_ملی
#شهید_علی_محمودی
#امنیت_اتفاقی_نیست
#فراجا_نیروی_جان_فدای_ملت
#پلیس_خدمتگزار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگزاری بیست هشتمین دوره مسابقات استانی قرآن کریم کارکنان پایور و وظیفه فرماندهی انتظامی استان همدان_تیرماه ۱۴۰۲
روابط عمومی انتظامی استان همدان
#قرآن
#جهاد_تبیین
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_همدان
48.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸مگر پلیس ها هم شهید میشن!!!!🌸
#مقتدر_مظلوم
#پلیس_شهید
#امنیت
#مازنی
#گرگان
#تولیدی_عس_گلستان
🌹برای استوری و پست در اینستاگرام🌹
@ravabetomomi.golestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پادکست
حجت الاسلام والمسلمین ادیانی نماینده ولی فقیه در فراجا :
مردم به معنای واقعی رکن رکین جمهوری اسلامی هستند .
#پلیس_مجاهد
#اقتدار_امنیت
#تولیدی_آغربی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰پوشش خبری جلسه بصیرت افزایی خانواده کارکنان نیروی انتظامی شهرستان الیگودرز و شهرستان پلدختر باحضور رییس عقیدتی سیاسی استان لرستان حجت الاسلام حسینی مازندرانی
🔰رئیس سازمان عقیدتی سیاسی فراجا:
💢از آثار عمیق جمهوری اسلامی ایران در سراشیبی قراردادن و محو رژیم جعلی اسرائیل است و انشاءالله همه با چشمان خود اتمام عمر این رژیم را خواهیم دید.🇮🇷
#پلیس_مجاهد
#اقتدار_امنیت
#جهاد_تبیین
#پلیس_تراز انقلاب
#تولیدی_عس_مرزبانی گیلان
📸عکس نوشته ریاست محترم سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی کشور حجت الاسلام والمسلمین ادیانی در جمع کارکنان فرماندهی انتظامی استان گلستان ♦️
♦️ ""اقتضای نهضت توحیدی انقلاب اسلامی صفبندیِ میان جبهه حق و باطل است""
♦️ ((برای خدمت صادقانه و بی منت به مردم مدیران و کارکنان انتظامی باید ویژگی هایی مانند اخلاق مداری، تکریم ارباب رجوع، دلسوز بودن، کار برای رضای خدا انجام دادن را سرلوحه کار خود قرار دهند))
#جهاد_تبیین
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
✍ امر به معروف در کلام شهدا
«مسئله ی امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید...»
🌷شهید محمود اسداللهی شهیر
#امربه_معروف_و_نهی_از_منکر
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_خراسان_رضوی
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
🚨شرور مسلح در زاهدان زمینگیر شد
جانشین فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان:
🔹یک فرد شرور که در سطح یکی از خیابانهای شهر اقدام به ایجاد درگیری و قدرتنمایی با استفاده از سلاح گرم کرده بود با روئیت ماموران قصد متواری شدن داشت که بلافاصله با سرعت عمل موثر و هوشمندانه پلیس در محل دستگیر شد.
🔹از این شرور سابقهدار یک قبضه سلاح شکاری غیر مجاز به همراه ۴ فشنگ کشف شد و به علت شرارت و اخلال در نظم عمومی و همچنین نگهداری سلاح غیرمجاز به مقام قضائی معرفی شد.
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
🚨جزییات قتل دروازهبان تیم امید مس کرمان؛ قاتل بلافاصله بازداشت شد
فرمانده انتظامی شهرستان کرمان:
🔹۲ شب گذشته "علیرضا شهریاری پناه" دروازبان ۲۴ ساله تیم امید مس کرمان طی یک نزاع خانوادگی مجروح شد و به قتل رسید.
🔹قاتل که با یکی از اعضای خانواده شهریاری پناه دچار مشکل شده بوده بعد از درگیری به پای وی سه شلیک می کند که با توجه به اصابت تیر به یکی از رگهای اصلی، وی دچار خونریزی شدید می شود و جان خود را از دست می دهد.
🔹سرانجام قاتل دروازه بان تیم امید مس کرمان در محل ارتکاب جرم و به همراه یک قبضه سلاح شکاری بلافاصله بعد از وقوع جرم دستگیر شد
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انهدام ۱۳ باند کلاهبرداری، هرمی و مواد مخدر در گیلان
🔹فرمانده انتظامی استان گیلان از انهدام ۱۳ باند کلاهبرداری، هرمی و مواد مخدر در گیلان خبر داد
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
عامری:
سلام
▪️خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی شهید_چمران:
هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم.
گفتم چرا زود آمدی
گفت ناراحت شدی؟
- نه فقط تعجب کردم.
گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟
ندیده بودم..
+ به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم.
رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف مینگریست.
گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم.
بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد.
دوم ازدواج کن.
گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند.
از این مقایسه ناراحت شد.
شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟
صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین میشد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط مینویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و...
همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند، اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد. جاودانه باد.
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بایدن هنگام پخش سرود ملی هند، دستشو میذاره رو سینه اش😁
وقتی متوجه میشه این سرود ملی هنده آهسته دستش را پایین میاره 😂
ان شاء الله توشادی هاتون جبران کنیم
خیلی بایدن برای شادی ما این ایام داره از آبروی خودش و ملت آمریکا مایه میذاره...
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
قاتل شهید پرکاس در گچساران دستگیر شد
فرمانده انتظامی گچساران:
🔹با انجام یکسری کارهای تحقیقاتی ـ اطلاعاتی، عامل اصلی قتل رئیس موادمخدر مرزبانی استان هرمزگان توسط کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان گچساران دستگیر شد.
🔹در پی دریافت خبری مبنی بر مخفی شدن و حضور قاتل سرهنگ پرکاس رئیس موادمخدر مرزبانی استان هرمزگان در شهرستان گچساران، ماموران پلیس به محل مورد نظر اعزام شدند.
🔹ماموران موفق شدند دریک عملیات غافلگیرانه وضربتی قاتل فراری را در منزلی در یکی از محلات شهرستان گچساران دستگیر و به یگان انتظامی انتقال دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم
❇️ دهه ۶۰، دهه خشنترین تروریسم در کشور
🔰 منافقها هستند که بدتر از کفارند...
#دهه_۶۰
#منافقین
#شهدای_ترور
https://eitaa.com/PR_Police
✨﷽✨
🔰غلط ننویسیم و غلط تلفظ نکنیم
✍️تلفظ درستِ کلمات و معنی صحیح آنها را یاد بگیریم:
غلط: شلیته
درست: سَلیطه (زن زبان دراز و بد زبان)
غلط: خواب زَن چپه
درست: خواب ظن چپه
ظن: شک و گمان (منظور از خواب ظن به این معنی است که با شک و گمان به چیزی خوابیده باشی و خواب دیده باشی، نه خواب زن!)
غلط: گرگ باران دیده
درست: گرگ بالان دیده
بالان: تلهای که برای گرفتن و یا کشتن جانوران از آن استفاده میشود (گرگی که از تلههای مرگبار زیادی، جان سالم به در برده باشد)
غلط: بَعضِ شما نباشه
درست: به از شما نباشه
به: بهتر، برتر
غلط: پیار سال
درست: پیرار سال
پیرار: دو سال قبل!
غلط: تخمه ژاپنی
درست: تخمه جابانی
جابان: منطقهای در دماوند هست که در گذشته این محصول را تولید میکرد! به همین دلیل در زمانهای قدیم، این محصول به عنوان "تخمه جابانی" شناخته میشد که با گذشت زمان، کمکم تلفظ آن از تخمه جابانی به تخمه ژاپنی تغییر یافت
غلط: پهباد
درست: پهپاد
مخفف پرنده هدایتپذیر از دور
غلط: تیلیت (آبگوشت و آبدوغ)
درست: تِرید
غلط: ضربالعجل
درست: ضربالاجل
غلط: طاق زدن
درست: تاخت زدن
تاخت: معاوضه کردن
غلط: پارس کردن سگ
درست: پاس کردن سگ
پاس: نگهبانی، پاسبانی (سعی کنید هرگز، هیچ کجا و در هیچ زمانی نگویید: این سگ پارس میکند، چرا که ریشه و اصالت ایرانی، کلمه "پارس" میباشد و از قدیم ایرانی به اسم "پارسی" شناخته میشد. سگ پاس میکند، یعنی مشغول پاس و نگهبانی است. لذا هر وقت بگوییم "سگ پاس میکند" یعنی دارد با صدایش، پاسبانی میکند و نگهبانی میدهد)
غلط: ارج و قرب
درست: اجر و قرب
غلط: فلاکس چای
درست: فلاسک چای
غلط: جد و آباد
درست: جد و آباء
آباء: پدران
غلط: ظرص قاطع
درست: ضرس قاطع
ضرس: دندان. ضرس قاطع تشبیهی از فردی است که با فشردن دندانهایش روی هم، هنگام صحبت، اطمینان از درستی کلامش را به مخاطب القا میکند.
غلط: راجبِ
درست: راجع به
غلط: پیشِ قاضی و مَلَقبازی
درست: پیشِ غازی و معلقبازی
غازی: بندباز، آکروباتباز (پیش آدم آکروباتباز، معلقبازی نکن)
#غلط_ننویسیم
#غلط_تلفظ_نکنیم
#فارسی_را_پاس_بداریم
#تولید_ع_س_فارس_شهرستان_جهرم
✅کانال روابط عمومی پلیس
┄┅┅┅┅❁🇮🇷❁┅┅┅┅┄
🆔@PR_Police
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 امام خامنهای: تعویق در #فرزندآوری ناشکری است.
🍃🌹🍃
❗️از جواب سخت خدا بترسیم!!
https://eitaa.com/PR_Police
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای #حرم آغوشش را برای قلبم گشود و من پس از اینهمه سال جدایی و بیوفایی از در و دیوار حرم خجالت میکشیدم که قدمهایم روی زمین کشیده میشد و بیخبر از اطرافم ضجه میزدم.
از شرم روزی که اسم زینب را پس زدم، از شبی که #چادرم را از سرم کشیدم، از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم و حالا میدیدم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دوباره آغوشش را برایم گشوده که با دستانم، دامن ضریحش را گرفته و به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد.
💠 گرمای نوازشش را روی سرم حس میکردم که دانهدانه گناهانم را گریه میکردم، او اشکهایم را میخرید و من #ضریحش را غرق بوسه میکردم و هر چه میبوسیدم عطشم برای #عشقش بیشتر میشد.
با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم، میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی #ایران شوم که تمنا میکردم گره این دلبستگی را از دلم بگشاید و نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود.
💠 حساب زمان از دستم رفته بود، مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور #حضرت_زینب (علیهاالسلام) راحت نبود که قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم.
گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُر از اشکم در #صحن دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از نفس افتاد. چشمان مشکی و کشیدهاش روی صورتم مانده و صورت گندمگونش گل انداخته بود.
💠 با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد که تنها نگاهم میکرد و دیگر به یک قدمیام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد :«تو اینجا چیکار میکنی زینب؟»
نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم. صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکیاش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت و به نفسنفس افتادم.
💠 باورم نمیشد او را در این حرم ببینم و نمیدانستم به چه هوایی به #سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
در این مانتوی بلند مشکی #عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه #حجابم را تماشا میکرد و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید و زیر گوشم اسمم را #عاشقانه صدا میزد.
💠 عطر همیشگیاش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس میکردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد که بین بازوان #برادرانهاش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم و او با نفسهایش نازم را میکشید که بدنش به شدت تکان خورد و از آغوشم کنده شد.
مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند، ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.
💠 هنوز در هیجان دیدار برادرم مانده و از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم :«برادرمه!»
دستان مصطفی سُست شد، نگاهش ناباورانه بین من و ابوالفضل میچرخید و هنوز از ترس مرد غریبهای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد.
💠 ابوالفضل سعد را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت که با تنفر دستانش را رها کرد، دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد :«برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده #سوریه؟»
در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید، پیشانیاش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود که به سمتمان آمد و بیمقدمه از ابوالفضل پرسید :«شما از نیروهای #ایرانی هستید؟»
💠 از صراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد :«دو سال پیش خواهرم به خاطر تو قید همه ما رو زد، حالا انقدر #غیرت نداشتی که ناموست رو نکشونی وسط این معرکه؟»
نگاه #نجیب مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد، از همین یک جمله فهمید چرا از بیکسیام در ایران گریه میکردم و من تازه برادرم را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد :«من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!»
💠 در برابر نگاه خیره ابوالفضل، بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید :«تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!»...
#ادامه_دارد
#قسمت_بیست_و_ششم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا