اما چه کسی جرات دارد در دنیایی که هیچکس بی گناه نیست ، مرا محکوم کند!
آلبر کامو-
من از آن تافتههای جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشم، ولی سرانجام آنها را از یاد میبردم. آن کس که گمان میکرد از او متنفرم، وقتی میدید لبخندزنان و با رویی گشاده به او سلام میکنم، غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلقوخوی خودش، بزرگواری و اعتلای روحم را تحسین یا بیغیرتیام را تحقیر میکرد، بی آن که فکر کند انگیزهی من سادهتر از اینها بود؛ من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.
آلبر کامو،سقوط-