💢 رسول از نوجوانی عمّار ولایت بود...
🔹رسول شانزده سال داشت و کرج زندگی میکردیم. توی مدرسه چند بار با معلمش سـرِ مسأله ولایتفقیه بحثش شده بود. یه بار هم تا معلم شـروع کرد به بدگویی از نظام و ولایت؛ باز رسول با او مخالفت کرد. معلم هم گفت: اینجا یا جایِ منه یا جایِ تو ... رسول گفت: من از این مدرسه میرم؛ چون شما استـاد ما هستید و احترامتون واجبه... با اینکه رسول مدرسه رو بخاطر دفـاع از ولایت و نظام ترک کرد؛ اون معلم بخاطر تخلفاتش از اونجا اخراج شد...
👤خاطرهای از زندگی مدافعحرم شهید رسول خلیلی
📚 منبع: پایگاه اینترنتی مشرقنیوز؛ به نقل از پدر شهید
خاکریز خاطرات ۸۹
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢فرار از گناه ...
🔹دور و برِ بابک پُر بود از گناه؛ اما از گناه فراری بود. دو ماه مونده به شهادتش بهم زنگ زد و گفت: بیا بریم قم. گفتم: من وقت ندارم و نمیتونم بیام. اما بابک گفت: نه! یه مشکلی پیش اومده؛ امشب حتماً باید بریم قم... خلاصه راضی شدم و باهاش رفتم. بعد که علتِ سفر ناگهانی به قم رو ازش پرسیدم، فهمیدم برا فرار از گناه بوده... تا این حد مراقب بود که در جمعها و محیطِ آلوده به گناه قرار نگیره...
👤خاطرهای از زندگی مدافعحرم شهید بابک نوری هریس
📚منبع: مستند “ از آسمان ” ؛ به نقل از دوست شهید
🔻خاکریز خاطرات ۹۰
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1731835172-79.pdf
214.3K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 حفظ آبرو؛ خاطره از شهید آیت الله مدنی 🔖
🌷 شهید مدنی:
در یک تابستان قصد داشتم از نجف به آذر شهر برای تبلیغ بروم. یکی از افرادی که حضورم در آذرشهر را مانعی برای خود می دید، پشت سرم شایعات زیادی درست کرده بود.🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢من مرد مبارزه هستم؛ نه پشتِ میز...
🔹 از وزارتِ امورِ خارجه و چند جای دیگه پیشنهاد کار داشت؛ اما رفت عضو سپاه شد وگفت: توی مملکت جنگ باشه و من برم جای دیگه؟!!! من تا زندهام ؛ رزمندهام... یه بار هم رفیقش بهش گفت: اگه جنگ تموم بشه چی؟ اون موقع میخوای چیکار کنی؟ گفت: میرم فلسطین... گفت: اگه جنگ فلسطین تموم بشه چی؟ گفت: میرم جایی که یه مظلوم داره فریاد میکشه؛ و کمکش میکنم...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید عباس ورامینی
📚 منبع: کتاب در هیاهوی سکوت ؛ صفحات ۱۰۳ و ۱۱۹
خاکریز خاطرات ۹۱
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
التزام به ذکر ایام هفته در سیره شهید علی ماهانی.pdf
211.4K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 التزام به ذکر ایام هفته در سیره شهید علی ماهانی 🔖
🌷روزی یکی از بچه ها از علی آقا پرسید: امروز چند شنبه است؟ ایشان با تبسمی روز و تاریخ را گفتند. 🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1732175644-79.pdf
211.4K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 آموزش نظامی! خاطرهای از شهید مصطفی خمینی 🔖
🌷حجت الاسلام سید حمید روحانی:
به مناسبت هفته بسیج
شهید سید مصطفی خمینی، به آموزش های نظامی توجه ویژه داشت و خودش در لبنان دوره های نظامی را دیده بود🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1730196443-79.pdf
207.3K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 چارچوب رفاقت در سیره شهید مصطفی احمدی روشن 🔖
🌷تابستان سال سوم دبیرستان، صبح های سهشنبه می رفتیم مسجد مهدیه همدان، زیارت عاشورا. خیلی گریه می کردیم. اگر یک روزکم گریه می کردیم، تا فردا غصه دار بودیم. 🌷
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1732439851-79.pdf
84.2K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 هزار تومان قرض! خاطره از شهید دکتر سیدرضا پاک نژاد 🔖
🌷دکتر رمضانخانی:
یکبار با دکتر در مطبش برخورد کردم، ایشان با شرمندگی از من درخواست کرد هزار تومان پول توی دخل مطبش بگذارم. 🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢 علیرضا از نوجوانی پهلوان بود...
🔹علیرضا صبحها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسهاش شروع بشه، از خونه خارج میشد میرفت لحافدوزی، یک تشک میدوخت و بعد می رفت مدرسه.
🔹ازش پرسیدم: علیرضا چرا اینکار رو میکنی؟ بهم گفت: میخوام توی هزینههای مدرسهام کمک خرجِ پدرم باشم، و حداقل پولِ قلم و دفترم رو خودم تأمین کنم...
👤خاطرهای از نوجوانی مدافعحرم شهید علیرضا قلیپور
📚راوی: یکی از بستگان شهید
🔻خاکریز خاطرات ۹۲
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1732613701-79.pdf
162.5K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 قرآن بخوان؛ خاطرهای از شهید محسن حججی 🔖
🌷هر روز در پادگان او را میدیدم. از این رو به آن رو شده بود. باورم نمی شد این همان محسن باشد که قبلا با هم شیطنت میکردیم. حرف های خوبی میزد، گاهی ازش می خواستم که نصیحتم کند. 🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1730539084-79.pdf
72.2K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 شهید زین العابدین نبوی 🔖
🌷عازم زیارت امام رضا علیه السلام بودم. خیلی اصرار کردم بیاید. گفت: خیلی دوست دارم بیایم، اما این دفعه می خواهم زیارت امام حسین علیه السلام بروم.🌷
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1732695307-79.pdf
117.4K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 عشق و ارادت شهید نیری به امام زمان عجل الله تعالی فرجه 🔖
🌷شهید نیری ارتباط خاصی با امام زمان (عج) داشت. یک بار یکی از خواب هایش را داشت تعریف می کرد. . . 🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢 با این رفتارها ثابت کرد لایقِ شهادته
🔹ساعت دوازده که کلاس تمام میشد، بهش میگفتم: آقا مجید! بیا بریم ناهار بخوریم... اما ایشون میگفت: حالا تو برو ، من هم میام ... میدونستم میخواد بره تا به نماز اول وقت برسه...
همسر شهید هم تعریف میکرد: آقا مجید نماز شبش به راه بود. حتی شب عروسی هم سجادهی نماز شبش جمع نشد.
🔻خاکریز خاطرات۹۳
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢شهید مدرّس تا این حد سادهزیست بود...
🔹شهید مدرّس بسیار سادهزیست بود. یه روز که دیر به خانه آمده و قصد خوردنِ نانخشک داشت، خواهرش گفت: شما با این نونِخشک خوردن از پا میافتید؛ نان خشک که نشد غذا. ایشون هم گفت: خواهر! از این حرفا نزن؛ من مهمانِ جدمون امیرالمؤمنین (ع) هستم؛ مگه غذای حضرت غیر از این بود؟ پوشششون هم بسیار ساده بود و اکثر اوقات عبای کهنهای بر دوش داشتند. وقتی یکی از سیاسیون به ایشون گفت: شما الان جزو سرانِ درجه یک مملکت هستید؛ نمیخواهید لباستون رو عوض کنید؟ شهید مدرس بهش فرمود: شخصیتِ انسان به اخلاق و رفتار اوست نه لباسش...
👤خاطرهای از زندگی شهید آیتالله سید حسن مدرّس
📚 منبع: کتاب “ تنها در محراب ” ؛ صفحات ۴۹ و ۶۹
🔻خاکریز خاطرات ۹۴
📎 #شهید_مدرس
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢 عملیاتِ جرّاحی با رمز یا زهرا سلام اللهعلیها
🔹 چشمش آسیب دیده بود. دکترها گفتند: محمد بیناییاش رو از دست داده، دیگه نمیشه کاری کرد و جراحی هم بیفایده است. اما محمد اصرار میکرد که شما عمل کنید و کاری به نتیجهاش نداشته باشید، محمد این رو هم به دکترها گفت که فقط با ذکر یا زهرا(س) عمل رو شروع کنند. بعد از عمل دکترها از نتیجهی جراحی حیرت زده شدند. عملِ جراحی موفقیتآمیز بود با رمز یا زهرا(س)
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید محمد اسلامینسب
📚منبع:کتاب رواقخونیسنگر، صفحه ۶۶
🔻خاکریز خاطرات ۹۵
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
جلوه محبت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در سیره شهید سید مرتضی آوینی.pdf
213.5K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 جلوه محبت حضرت زهرا سلام الله علیها در سیره شهید سید مرتضی آوینی 🔖
🌷سر چند قسمت از مطالب مجله سوره انتقاد تندی نسبت به سید مرتضی داشتم.
با ناراحتی رفتم خانه و قصد داشتم که دیگر همکاری نکنم. پلک که روی هم گذاشتم، حضرت فاطمه سلام الله علیها را خواب دیدم. 🌷
📎 #جمادی_الاولی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢 استدلال بانوی شهیده برای رفتن به میدان جنگ در برابر آیتالله قدوسی
🔹تصمیم گرفت بره کردستان. به دوستش گفت: حالا دیگه خیالم راحته که از دور شاهد محرومیت کردستان نیستم و خودم هم در جریان جنگ قرار می گیرم... آیتالله قدوسی که از اساتیدش بود؛ با رفتنش مخالفت کرد و گفت: دخترم! راضی نیستم به این سفر بری؛ حیفه که درس رو رها کنی و ازش دور بیفتی. فهیمه هم در جواب ایشون گفت: شما به جای شهادت چه چیزی به من میدهید؟ آیتالله قدوسی سکوت کرد و فهیمه دوباره سوالش رو تکرار کرد. اینبار ایشون از جا بلند شد و گفت: برو دخترم خیر پیش. إنشاءالله سفرت بیخطر باشه... فهیمه رفت و به آرزویش که شهادت بود؛ رسید.
👤خاطرهای از زندگی طلبهی شهیده فهیمه سیّاری
📚منبع: کتاب “پرندهای در عرش” به نقل از مادر شهیده
🔻خاکریز خاطرات ۹۶
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢 مرامِ بچههای امامحسین علیه السلام...
تانک عراقی آتش گرفت و یک سرباز خودش رو از تانک پرت کرد بیرون. گیجِ گیج بود و به اطرافش نگاه میکرد. یهو سرِ جاش ایستاد و قمقمهاش رو برداشت. تا شروعکرد به آب خوردن، یکی از بچهها نشانهگرفت طرفش. اما علیاکبر زد زیر اسلحه اش و گفت: چیکار میکنی؟ مگه نمی بینی داره آب می خوره؟!!! نگذاشت بزندش و گفت: شما باید مانندِ امام حسین(ع) باشید، نه مثلِ دشمنایِ امام حسین (ع) ...
👤خاطرهای از زندگی شهید علی اکبر محمدحسینی
📚منبع: کتاب خط عاشقی ، صفحه ۱۴۵
🔻خاکریز خاطرات ۹۷
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1733220050-79.pdf
224.5K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 شهید محمد حسین یوسف الهی از نگاه شهید قاسم سلیمانی۱ 🔖
🌷شهید سلیمانی به شدت دلبسته و وابسته شهید یوسف الهی بود. این دلبستگی حتی محدود به ایام حیات دنیوی حسین نشد و تا سالهای سال ادامه پیدا کرد. 🌷
📎 #فاطمیه
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1731404109-79.pdf
115.2K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 پذیرایی از ساواکی ها در سیره شهید
فضل الله محلاتی 🔖
🌷رفتار فضل الله با ساواکی ها هم عجیب بود. یک دفعه ریختند خانه مان. همه شان لباس شخصی بودند به جز یکی شان که لباس نظامی داشت با کلی درجه و واکسیل و مدال دادستان ارتش بود.🌷
📎 #جمادی_الثانی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1733563795-79.pdf
133.6K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم 🔖
🌷 مرتضی شادکام:
سال ۱۳۷۲ مدتی بود در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم و آخر شب با دستخالی به مقر برمیگشتیم و حال حرفزدن با همدیگر را نداشتیم. 🌷
📎 #جمادی_الثانی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢 به احترام مادر چشماش وا شد...
🔹سیدمهدی هیچگاه پاهاش رو جلوم دراز نکرد. جلوی پام تمام قد میایستاد و تا من نمینشستم، او هم نمینشست. فقط یه جا پاهاش رو جلوم دراز کرد؛ اونم وقتی که شهید شد. بهش گفتم: سید! تو هیچوقت پاهات رو جلو من دراز نمیکردی،حالا چی شده مادر؟! یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برا چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشماش اومد...
[شاید میخواسته به مادرش بگه: اگه میتونستم، جلو پاهات تمام قد میایستادم...]
👤خاطرهای از زندگی روحانی شهید سید مهدی اسلامیخواه
📚منبع: کتاب رموز موفقیت شهیدان ، جلد۱، صفحه ۲۵
🔻خاکریز خاطرات ۹۸
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
🎥 بابایِ فاطمه گمنام شد...
همهی زندگیاش با حضـرت زهرا (س) پیوند خورده بود. وقتی ازدواج کرد، مهریهی همسرش شد مهریه ی حضرت زهرا (س)... حمزهعلی دو تا آرزو توی زندگی داشت: اول اینکه خدا بهش یک دختر بده، تا اسمش رو بذاره فاطمه. دوم اینکه وقتی شهید شد، گمنام بمونه مثلِ حضرت زهرا (س)... هر دو تا آرزوهاش مستجاب شد و بابایِ فاطمه گمنام موند...
👤خاطرهای از زندگی شهید حمزهعلی احسانی
📚منبع: کتاب خط عاشقی۲ ، صفحه ۱۵
🔻خاکریز خاطرات ۹۹
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
💢خطبههایش دزد را هدایت کرد...
هم اهلِ اخلاق بود، هم اهلِ عمل به آنچه میگفت. برا همین کلامش در دیگران اثر میگذاشت. یه روز مرد میانسـالی باچهـرهی عشایری اومد پیش آیت الله دستغیب و گفت: آقا من دزدی می کنم و زمانِ شاه هم دنبالم بودند و متواری شده بودم؛ بهنماز، روزه و احکام هم عمل نمی کنم و انواع جنایتها رو مرتکب شدم. تا اینکه جمعهی گذشته از رادیو، خطبه های نماز جمعهی شما رو شنیدم و حرفایِ شما منو عوض کرد و به فکر مرگ و آخرت افتادم. حالا هم اومدم که توبه کنم...
👤خاطرهای از زندگی امام جمعه شهید آیتالله دستغیب
📚منبع: کتاب یادواره شهید دستغیب ؛ صفحه ۵۳
🔻خاکریز خاطرات ۱۰۰
📎 #شهدا
📎 #سیره_شهدا
📎 #خاطرات_شهدا
📎 #جهاد_تبیین
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh
message-1733998033-79.pdf
159.9K
🌷سیره شهدا🌷
🔺موضوع 👇👇🔺
🔖 روایتی از همسرداری شهید ابوالفضل عباسی 🔖
🌷ابوالفضل مرد زندگی بود. نه از غذا انتقاد می کرد نه از چیز دیگر. مهمان هم که می آمد می گفت: هر کاری دوست داری بکن؛ فقط سختت نباشد.🌷
📎 #جمادی_الثانی
📎 #سیره_شهدا
🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه
════════════
🆔 @Pasdar_Eshgh