کانال امام حسین (_۲۰۲۲_۰۲_۱۱_۱۳_۵۹_۵۶_۰۲۱.mp3
4.8M
جونم قربون گل پسر سلطان
کیه که از همه دل برده
اون علی سوم اربابه....💐💐💐
♦️ایام ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر (علیهما السلام)
🎙 کربلایی حسین طاهری
4_345554935284237020.mp3
4.38M
-------‹🎊🎤›-------
یاعلیاکبررضا...❁!
یاعلیاصغرحسین...❁!
-------‹🎤🎊›-------
🏍⃟📓¦⇢ #ڪربلایۍسیدرضانریمانۍ••
🏍⃟📓¦⇢ #مناسبتۍ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری | (سری1)
🌺 #میلاد_امام_جواد(ع)
AUD-20220203-WA0061.mp3
3.93M
آقامگهنگفتےامامحسینهمهاۍ؟
آقامنجنبهندارماربعیننیامها!..
آقاجونمادرت..💔
ببخشیادگرفتیمقسمبدیمها..
#حالخراب..
202030_1575582472.pdf
3.54M
عزیزان شهدا اینم pdf کتاب (سلام بر ابراهیم ) کہ متعلق بہ( شهید ابراهیم هادی ،ابرام حاجات) هست البته این کتاب دیگر شهید هست و (سلام بر ابراهیم ۲) هم هست پیدا کنم میفرستم خدمتتون🌹با شهدا محشور بشید انشاءالله🤲🏻
#کتاب_دختر_شینا🌹🍃
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل چهاردهم ..( قسمت هفتم )🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
اواخر خرداد ماه ۱۳۶۴ بود. چند هفته ای می شد حالم خوب نبود. سرم گیچ می رفت. و احساس خواب آلودگی می کردم یک روز به سرم زد بروم دکتر. بچه ها را گذاشتم پیش همسایه مان خانم دارابی و رفتم درمانگاه.
خانم دکتری که آنجا بود بعد از معاینه آزمایشی انجام داد و گفت: اول بهتر است این آزمایش ها را انجام بدهی.
آزمایش ها را همان روز دادم و چند روز بعد جوابش را بردم درمانگاه. خانم دکتر تا آزمایش را دید گفت:
شما که حامله اید.
یک دفعه زمین و زمان دور سرم چرخید. دستم را از گوشه میز دکتر گرفتم که زمین نخورم.
دست و پایم بی حس شد و زیر لب گفتم: یا امام زمان.
خانم دکتر دستم را گرفت و کمک کرد تا بنشینم و با مهربانی گفت: عزیزم چی شده؟!
مگر چند تا بچه داری.
با ناراحتی گفتم: بچه چهارمم هنوز شش ماهه است.
دکتر دستم را گرفت و گفت: نباید به این زودی حامله می شدی. اما حالا هستی.
به جای ناراحتی بهتر است به فکر خودت و بچه ات باشی.
از این به بعد هم هر ماه بیا پیش خودم تا تحت نظر باشی.
گفتم: خانم دکتر یعنی واقعا این آزمایش درست است؟!شاید حامله نباشم.
دکتر خندید و گفت: خوشبختانه یا متاسفانه باید بگویم آزمایش های این آزمایشگاه کاملا صحیح و دقیق است.
نمی دانستم چه کار کنم. کجا باید می رفتم. دردم را به کی می گفتم. چطور می توانستم با این همه بچه قد و نیم قد دوباره حاملگی را طی کنم. خدایا چطور دوباره زایمان کنم. وای دوباره چه سختی هایی باید بکشم نه من دیگر تحمل کهمخ شستن و کار کردن و بچه بزرگ کردن را ندارم.
خانم دکتر چند تا دارو برایم نوشت و کلی دلداری ام داد او برایم حرف میزد و من فکرم جای دیگری بود. بلند شدم از درمانگاه بیرون آمدم. توی محوطه درمانگاه جای دنجی زیر یک درخت دور از چشم مردم پیدا کردم و نشستم چادرم را روی صورتم کشیدم های های گریه کردم کاش خواهرم الان کنارم بود کاش شینا پیشم بود. کاش صمد اینجا بود ای خدا آخر چرا؟ تو که زندگی مرا می بینی می دانی در این شهر تنها و غریبم. با این بی کسی چطوری میتوانم از پس این همه کار و بچه بر بیایم. خدایا لا اقل چاره ای برسان.
برای خودم همین طور حرف می زدم و گریه می کردم.
وقتی خوب سبک شدم رفتم خانه.
بچه ها خانه خانم دارابی بودند وقتی میخواستم بچه ها را بیاورم خانم دارابی متوجه ناراحتی ام شد ماجرا را پرسید اول پنهان کردم اما آخرش قضیه را به او گفتم دلداری ام داد و گفت:
قدم خانم ناشکری نکن دعا کن خدا بچه سالم بهت بده.
با ناراحتی بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. یک راست رفتم در کمد لباس ها را باز کردم.
پیراهن حاملگی ام را برداشتم که سر هر چهار تا بچه آن را می پوشیدم. با عصبانیت پیراهن را از وسط جر دادم و تکه تکه اش کردم.
گریه می کردم و با خودم می گفتم: تا این پیراهن هست من حامله می شوم.پاره میکنم تا خلاص شوم.
بچه ها که نمی دانستند چه کار میکنم هاج و واج نگاهم می کردند. پیراهن پاره پاره شده را ریختم توی سطل آشغال و با حرص در سطل را محکم بستم.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#انتقام_سخت
#ترور
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃