شنبه 18 تیر 1367ـ بغداد ـ زندان الرشید
از میان پنج مجروحی که از زندان شمارهی یک الرشید آورده بودند، وضعیت یکیشان وخیم بود. با ترکش خمپاره، رودههایش پاره شده بود، مثل احمد سعیدی. سینه و سرش هم آسیب دیده بود. لهجهی مازندرانی داشت. به نظر میآمد چهل و پنج سالی داشته باشد. از بچههای لشکر 25 کربلا بود. محاسن زرد رنگ و بوری داشت. وقتی او را میدیدم یاد برادرم سید قدرتالله میافتادم. شلوارش کرهای بود. عراقیها پیراهن فرم پاسداریاش را پاره کرده بودند. نگهبان زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده بود. محاسن بلند و زیبایی داشت. با اینکه مجروح بود، هر عراقی که از راه میرسید به شکلی به او طعنه میزد و سعی داشت تحقیرش کند. صباح دستش را دور سرش میچرخاند و با اشاره به او میگفت:
عمامهات کو؟! بعضی از دژبانها خیال میکردند او روحانی است. خود من هم همین تصور را داشتم. آدم ساکت و متینی بود. کم حرف میزد. اما وقتی حرف میزد، عراقیها را تا استخوان میسوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت کتمان کند.
معاون زندان که ستوان یکم بود، به او گفت: انت حرس الخمینی؟
در جوابش گفت: بله من پاسدارخمینیام!
ستوان که حرفهایش را فاضل ترجمه میکرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتی که داری به خمینی پایبندی؟
در جواب ستوان گفت: هر کس رهبر خودشو دوست داره. یعنی شما میخواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمیکنه، عقیده رو محکم میکنه!
ستوان که بیشتر اوقات بیکاریاش با اسرا بحث میکرد و سعی داشت از اسرای ایرانی بیشتر بداند، گفت: پشیمانی، مطمئنم.
در جوابش گفت: عاقبت اسارت حضرت زینب (س) اگه بیشتر از شهادت نبود. کمتر نبود. من که پشیمون نیستم، این شرایط تو جنگ عادیه!
هوا خیلی گرم بود. دژبانها برای ورود افسران ارشدشان آماده میشدند. معمولاً روزی یکی، دو افسر عراقی وارد زندان میشدند. پنج، شش روز اول برای ثبت اطلاعات فردی و نظامی اسرا بود. روزهای بعد برای بازدید و شناسایی فرماندهانی که هنوز شناسایی نشده بودند.
ستوان اسرا را از ورود یکی از افسران ارشد که گویا از وزارت دفاع عراق میآمد، باخبر کرد. وقتی مجروح ایرانی از رسالت حضرت زینب (س) در اسارت قوم یزید صحبت کرد. ستوان ادامه گفت: فرمانده که میآد بازدید، اگه میخوای دستور بده بهت رسیدگی کنن، قهرمان بازی در نیار و در حضورش اظهار ندامت کن. به فرمانده بگو پشیمونی. اینطوری دلش به رحم میآد و دستور میده ببرنت بیمارستان!
ستوان خطاب به من و بقیه مجروحین که پشت به دیوار نشسته بودیم، گفت: با شما هم هستم، هر که اظهار پشیمونی کنه، میره بیمارستان!
دروغ میگفت. حتی اگر اظهار پشیمانی هم میکردیم نمیبردند بیمارستان. قصد ستوان تحقیر اسرا در برابر افسر ارشدشان بود. از اظهار ندامت اسرای مجروح لذت میبرد. ستوان گفت: ماه گذشته همین سرهنگ اومد اینجا برای بازدید، دو مجروح ایرانی اظهار ندامت کردند، یکیشون عکس صدام رو در حضور دیگر اسرا بوسید. همین سرهنگ دستور داد به خاطر این کارش او را ببرند بیمارستان. وقتی این حرف را زد یقین پیدا کردم دروغ میگوید. باورش سخت بود اسیر ایرانی عکس صدام را در برابر دیگران بوسیده باشد. مجروح مازندرانی درحالی که با چهرهای از رمق افتاده، سرش را پایین انداخته بود، به ستوان گفت: اینکه بخواید ما ذلیل بشیم، عرض ندامت کنیم، عکس صدام رو ببوسیم غیرممکنه! ما به یه اصولی پایبندیم، حتی اگه بمیرم، نمیگم پشیمانم. اگه کسی خیال کنه با عرض پشیمونی و بوسیدن عکس صدام دل شما به حالش میسوزه، سخت در اشتباهه!
وقتی مجروح ایرانی این را گفت، سعی داشت به ما بفهماند، من این کار رو انجام نمیدم، شما هم حواستون جمع باشه، اشتباه نکنید و با غیرت و آبروی مملکتتون بازی نکنید.
نیم ساعت بعد نظامیای که دژبانها و نگهبانها منتظرش بودند، وارد حیاط زندان شد. آدم تنومندی بود با چشمانی گود افتاده و سری تاس. عینکی بود و یونیفورم پلنگی آستین کوتاهِ چسبان، درست به هیکلش نشسته بود، به قیافهاش میآمد حدود پنجاه و چند سالی داشته باشد. از در ورودی زندان که وارد شد، اسرا را از نظر گذراند. کنار مجروحین که رسید، مکث کرد و به ما خیره شد. از مجروحین سؤالات مختلفی پرسید. ریش مجروح مازندرانی توجهاش را جلب کرد. روبهرویش ایستاد. و گفت: انت حارس الخمینی؟
مجروح مازندرانی جواب داد، بله من پاسدار خمینیام!
سرهنگ از او پرسید: روحانی هستی؟
مجروح ایرانی گفت: نه پاسدارم!
افسر معاون زندان به سرهنگ گفت این مجروح میگوید هنوز هم خمینی را دوست دارم، اسارت کمتر از شهادت نیست، رسالت این اسرا مثل رسالت زینب است و ... فرماندهی عراقی که سعی داشت امام را مسبب همهی گرفتاریها و شکنجههای اسرا معرفی کند، با طعنه به مجروح مازندرانی گفت: قراره شما تو عراق چه پیامی را به ما برسانید، حالا خمینی کجاست که بیاد کمکت کنه، با این وضعی که داری میخوای چهکار کنی، با این زخمهای شکمت چهکار میکنی، حالا خمینی بیاد کمکت کنه؟
مجروح ایرانی که رمق در بدن نداشت، لبهای تشنهاش را به هم فشرد، نم دهانش را به زور قورت داد و در جواب سرهنگ گفت: من تو جبهه مدتها تو عقیدتی سپاه کار کردم. برای بچهها درس نهجالبلاغه میدادم. فقط میتونم جواب شما رو با یه شعری از نهجالبلاغه بِدم.87 امام علی (ع) میفرماید:
فان تسألینـی کیفت انت؟ فاننـی
صبورٌ علـی ریب الزمان صلیبٌ
یعـز علی ان تـری بی کـابـه
فیشمتٌ عــاد اویساء حبیبٌ
(از کلام 48 نهج البلاغه
یعنی اگر از من بپرسن چگونه ای بر سختی روزگار، می گویم بسیار شکیبا و توانا هستم، دشوار است بر من که غم و اندوهی در من دیده شود تا دشمنی شاد و یا دوستی اندوهگین گردد)
نیازی به ترجمهی این شعر نبود. سرهنگ که خودش عرب بود، مات و مبهوت از جواب مجروح مازندرانی فقط نگاهش میکرد. از قیافه و حالاتش پیدا بود انتظار جواب به این زیبایی را نداشت. احساس کردم مثل بادکنکی که بادش را خالی کنند، سرهنگ پنچر شده بود! او را نزدند. سرهنگ با هیچیک از اسرا بحث نکرد.
مجروح مازندرانی درآن گرمای سوزان قرآن تلاوت میکرد. فردای آن روز، نزدیک غروب جوهرهی صدایش به ته رسید و شهید شد. او تزکیه شده و تکامل یافتهی مکتب امام علی(ع) و پاسدار وفادار امام بود. در و دیوار آجری زندان الرشید هیچگاه دشمنشناسی و غیرت او را فراموش نخواهد کرد. قرآن و نهجالبلاغه در شریانها و مویرگهایش جریان داشت.
*وظیفه همه تا قبل۱۴۰۰*
الان پنج حزب و گروه در کشور یکدست و فعال شدند و مهیا می شوند که برای ۱۴۰۰ نگذارند یک دولت انقلابی جوان ولایی شجاع مردمی سرکار بیاد. دشمن این ملت و سرزمین یعنی مجموعه غرب و یهودیها و عرب مرتجع با تمام امکانات خود بعنوان پشتیبان و لجستیک این پنج حزب در یک خط در راستای عدم تحقق دولت جوان و انقلابی همکاری می کنند.
*جریانهای:*
*✨حزب احمدی نژاد بهاری*
*✨سازندگی هاشمی رفسنجانی*
*✨خاتمی اصلاحات*
*✨ اصول گراهای لاریجانی*
*✨اعتدالهای حسن روحانی*
*قطعا این پنج حزب سیاسی انقلابی نما روی یک شخص اتحاد و توافق می کنند.*
*این پنج حزب سیاسی داخل کشور برای نابودی و براندازی و اجرای تفکر اسلام آمریکایی شبکه نفوذی یهودیان مخفی داخلی وابسته به موساد و انگلیس هستند که هدف اول و آخرشان حذف ولایت فقیه و سپاه از نسخه قانون اساسی است.*
*انتخاب دولت جوان انقلابی ولایی مردمی شجاع باید مقابل این پنج حزب منحرف شده ایستادگی کند تا درست انتخاب شود وگرنه باز هم همین مشکلات گذشته و سیر قهقرایی و فروپاشی نظام حتی چندین برابر و خطرناکتر خواهد شد.*
*تا ۱۴۰۰ روشنگری کنید که بزرگ ترین کار سیاسی چهل سال گذشته که مردم باید انقلابی دیگر کنند.*
*حجامت نظام و حذف این تفاله های صاحب قدرت و ثروت و اشخاص و تفکر لیبرالی غربزده ضد ولایت فقیه آنها از امور اجرایی و فرهنگی و سیاسی کشور .*
*مهمترین وظیفه مردم در دفاع از ولایت و خون شهیدان همین کار است:*
*بصیرت افزایی سیاسی و وحدت کلی بین مردم با روشنگری جهت شناخت فتنه و نفوذ و درست از غلط تا انتخاب یک کاندید انقلابی ولایی محقق شود.*
*در انتخابات 1400 جبهه انقلابی ولایی با جبهه های انقلابی نماهای ضدولایی در انتخابات در رقابت هستند.*
*مواظب باشید در جبهه جنگ نرم بی طرف نباشید و سکوت نکنید. مانند سلیمان صرد خزایی نباشید که در یاری نائب امام زمانش تردید کرد و جامانده پشیمان کربلا شد. یادمان باشد در لشکر معاویه و عمروعاص هم احکام اسلام اجرا می شد ولی با شایعه و دروغ پراکنی و ایحاد جو روانی تخریب، رعب، تردید، تطمیع بعلاوه مردم بعلت نداشتن بصیرت دینی و عمارگونه آنقدر دچار فریب و تردید شدند که کشتن ولی خدا را ثواب پنداشتند*.
*ولایت علی را گم نکنید.*
*چشم و گوشتان به ولایت فقیه باشد.*
*که چشم و گوش ایشان به دهان مبارک امام زمان عج است.*
نشر حداکثری در تمام گروهها .....
نه_به_تکرار_اصلاحات
نه_به_ظریف
نه_به_علی_لاریجانی
فقط_دولت_انقلابی
سربازان .جان بر کفان گمنام بدون مرز مراقب باشیددر .سنگرهای فضای مجازی فعالیت کنید .دشمنان فتنه گر داخلی را به هموطنان معرفی کنید .اجازه ندهیم انتخاب نالایق رانت خور دیگر صورت بگیرد
شنبه 11 شهریور 1368ـ تکریت ـ کمپ ملحق
بعد از مدتها که دلم برای میوه لک زده بود، برایمان دِسر آوردند. دِسر چند ماه پیش هر دو نفر یک خیار بود. دسر امروز انگور بود. جمعیت ملحق 1063 نفر بود. مسئولین غذا برای دریافت دِسر جلوی در ورودی کمپ صف کشیدند. یکی از بچهها در حالی که ظرف قُسوه دستش بود، وارد بازداشتگاه شد. تا امروز هیچکداممان انگور نخورده بودیم. اما عراقیها را در حال خوردن انگور دیده بودیم. بچهها دور تا دور ظرف قُسوه جمع شدند. جلال رحیمیان ارشد بازداشتگاه سعی میکرد، انگورها را به عدالت بین بچهها تقسیم کند. عارف یزدانپناه معروف به عارف دو کله مسئول تقسیم بود. تقسیم انگورها دانه دانه صورت گرفت. مُقسم کل، تمام انگورها را دانه دانه بین بیست و چهار بازداشتگاه تقسیم کرد. در مرحله دوم داخل بازداشتگاه با جدا کردن دانههای کوچک و بزرگ، انگورها بین اسرا تقسیم شد. تقسیم بندی انگورها بیش از یک ساعت طول کشید.
سهم هر اسیر چهار دانه انگور بزرگ و دو دانه انگور کوچک و یا متوسط شد. در بازداشتگاه هشتاد و پنج نفری ما عدالت به گونهای بود که تکلیف بیست و پنج دانه انگور باقیمانده هم مشخص شد. تقسیم آن بین هشتاد و پنج نفر کار سختی بود. جلال ارشد بازداشتگاه از بچهها نظرخواهی کرد. بچهها قبول کردند بیست و پنج دانه انگور بین افراد سالخورده و مریض تقسیم شود. سالمندان و مجروحان بازداشتگاه دوازده نفر بودند. دوازده دانه انگور را به ما دادند و سیزده دانهی دیگر را برای اسرای مبتلا به اسهال خونی که در قسمت درمانگاه بستری بودند، بردند.
دکتر بهزاد روشن که در قسمت درمانگاه کار میکرد، انگور آنها را تقسیم کرد. بازداشتگاه کناریمان بچهها سی وپنج دانه انگور را بین هشتاد نفر تقسیم کردند. خودشان گفتند، ده نفر از هشتاد نفر آن بازداشتگاه کنار کشیدند، بچهها سی وپنج دانه انگور را بین هفتاد نفر تقسیم کردند. وقتی از محمد رمضانی پرسیدم، چه جوری؟
گفت: سی وپنج دانه انگور را با تیغ از وسط نصف کردیم و بین بچههای بازداشتگاه تقسیم کردیم!
مدتها بعد یک بار برایمان دسرِ پرتقال آوردند و بین بازداشتگاهها تقسیم کردند. به هر سه نفر یک پرتقال رسید؛ هر چند تقسیم پرتقال بین سه نفر سخت بود. ارشد کمپ از عراقیها خواست چنانچه دفعات بعد قرار شد دسر پرتقال بیاورند، کاری کنند که یا به هر دو نفر یک پرتقال برسد، یا هر چهار نفر. آن روز پرتقالها بین بچهها تقسیم شد. فردی که مسئول نظافت بود، در حالی که سطل پلاستیکی دستش بود، برای جمعکردن پوست پرتقالها وارد بازداشتگاه شد. بیستوچهار بازداشتگاه را که دور زده بود. سطل خالی را به عراقیها نشان داده بود!حبوش پرسیده بود: مگه پوست پرتقالها رو جمع نکردی؟
ـ سیدی! رفتم همهی بازداشتگاهها هیچ پوست پرتقالی نبود. بچهها از گرسنگی پوست پرتقالها را خورده بودند!
✔️ این هم از جو بایدنِ شما
عملیات بمباران منطقهای در «دیرالزور سوریه» که منجر به شهید و زخمی شدن چند نفر از عناصر «کتائب حزبالله عراق» گردید، مباحث تازهای پیرامون حضور نظامی آمریکا در عراق و سوریه در پی آورد. در این عملیات از خاک عراق و سوریه استفاده و در واقع حاکمیت ملی دو کشور عرب منطقه نقض گردید و در همان حال به اتباع کشوری در کشور دیگر و در شرایطی که در همکاری با ارتش کشور میزبان بودند، حمله شد و وقایع قبلی که در زمان ریاستجمهوری ترامپ صورت گرفته بود، تکرار گردید. پس از آن این سؤال مطرح شد که جبهه مقاومت چه اقدامی و چگونه به این اقدام جنایتکارانه آمریکا واکنش نشان خواهد داد. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد.
✅ @khonekhoda_Ushkaya
سهشنبه 16 آبان 1368ـ تکریت ـ بیمارستان القادسیه
قبلازظهر با اجازهی دکتر قادر ترخیصمان کردند. به اتفاق محمد بخرد و دو اسیر دیگر سوار تویوتا وانت خاکستری رنگی شدیم. قبل از اینکه ماشین از بیمارستان القادسیه خارج شود، دستهایمان را بستند. دژبانهاگفتند نرسیده به پادگان صلاحالدین چشمهایمان را خواهند بست. ماشین که خیابانهای تکریت را پشتسر گذاشت، فکرهای مختلفی در مغزم میگذشت. باور نمیکردم روزی با دستهای بسته و یک پای قطعشده خیابانهای تکریت زادگاه صدام را ببینم. احساس غربت داشتم. با خودم گفتم: اگر الان ما را توی یکی از این خیابانها تحویل همشهریهای صدام بدهند، مردم تکریت تکه تکهمان خواهند کرد. ماشین که خیابانهای تکریت را پشت سر میگذاشت حرفهای علی جارالله یادم میآمد که میگفت: سید! سعی کن با تکریتیها بحث نکن و با سلام و صلوات از کنارشان رد شو. میگفت: نه عدی به کامل حنا صندوقدار و محافظ پدرش رحم کرد، نه صدام به عدی و نه شفیق عاصم به شما. هیچکس به هیچکس رحم نمیکنه. اینجا مثل جنگل است. حیوانات بزرگ حیوانات کوچک را میخورند. جریان کامل حنا را برایم گفت. عدی در باشگاه السعید، کامل حنا صندوقدار و محافظ پدرش را به ضرب شلاق الکتریکی مصدوم کرده بود. معلول شده کامل. جرمش این بود که ترتیب ازدواج یک پزشک زن عراقی را با صدام داده بود. صدام، عدی را به دفتر کارش احضار کرده بود و پنج گلوله به دست و پای عدی شلیک کرده بود؛ فکرها و افکار مشوش من با توقف ماشین در پمپ بنزین خروجی شهر تکریت رهایم کرد.دو دژبان مسلح مراقبمان بود. مردم عادی که در پمپ بنزین مشغول سوختگیری اتومبیلهایشان بودند، وقتی فهمیدند اسیر ایرانی هستیم، به تماشا آمدند. بعضی از جوانان ماجراجو دیگران را صدا زدند و با گفتن: مجوس ... الاسرای الایرانی ... حرس خمینی دیگران را برای تماشای ما فرا میخواندند. فردی که مسئول جایگاه سوخت بود، به دیدنمان آمده بود. دستش پر بود از دینارهای عراقی. گویا ترجیح میداد به جای اینکه پول بنزین را از رانندگان بگیرد، ما را تماشا کند. همهی کسانی که در پمپ بنزین بودند، کنار ماشینهایشان ایستاده و محو تماشا بودند!برخورد تکریتیها با ما چهار نفر کینهتوزانه بود. بعضیهاشان زیاد فحش و ناسزا میدادند. دژبانها به مردم تذکر میدادند نزدیک نشوند و متفرق شوند. چنان محو تماشای ما بودند که احساس کردم اولین بارشان بود ایرانی میبینند. خیلی از فحشهاشان را متوجه میشدم. بعضیها فحشهای رکیک میدادند. دو، سه نفرشان با پرتاب گوجه فرنگی و لنگ کفش کینهشان را بروز دادند!
سوختگیری تمام شد. ماشین در حال خارجشدن از پمپ بنزین بود؛ پیرزن عربی که عقب یک تویوتای سبز رنگِ مدل قدیمی رنگ و رورفتهای بود، لنگ دمپاییاش را به طرفمان پرت کرد. دمپایی به شانهام خورد و توی ماشین کنارم افتاد. میگویند: عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد. دمپایی پیرزن عرب، لنگ چپ بود و من پای راستم قطع بود. مدتی بود لنگ دمپاییام از چند جا پاره و فرسوده بود. این کار او را لطف خدا دانستم. شکر کردم که بالاخره در این گیر و دار پمپ بنزین، صاحب یک لنگ دمپایی آن هم پای چپ شدم! از بین همهی کسانی که به طرفم گوجه و لنگ کفش، پرت کردند، پیرزن عربی که لنگ دمپاییاش نصیبم شد را بخشیدم!
🔴 *تابحال شناسنامه قرآن رو به این زیبائی دیده ای👇👇👇*
🔹 *نام: قرآن، قرآن یک کلمه ی عبری است، اسم اصلی قرآن فرقان میباشد.*
🔹لقب قرآن: مجید 🔹زبان قرآن: عربی 🔹زمان نزول: ماه رمضان، شب قدر 🔹محل نزول: مکه مکرمه، غار حرا 🔹 *فرستنده: الله جل جلاله 🔹ملکه وحی: حضرت جبرئیل 🔹 *گیرنده: حضرت محمد ص*🔹 *تعدادوحی:۲۴۰۰۰ مرتبه 🔹مدت نزول: ۲۳ سال 🔹اولین آیه: إقرا باسم ربک الذی خلق 🔹اولین سوره: العلق 🔹آخرین سوره: النصر 🔹آخرین آیه: الیوم اکملت لکم دینکم 🔹تعدادجزء:۳۰ جزء 🔹تعداد سوره:۱۱۴ سوره 🔹با عظمت ترین آیه: آیت الکرسی 🔹طولانیترین سوره: سوره بقره 🔹کوتاه ترین سوره: سوره کوثر 🔹بزرگترین آیه: آیه ی ۲۸۲ سوره ی بقره 🔹کوچکترین آیه: کلمه (طه) از سوره بیستم 🔹تعداد سوره های مکی: ۸۲ سوره 🔹تعداد سوره های مدنی: ۲۰ سوره 🔹تعداد سوره های مکی و مدنی: ۱۲ سوره 🔹سوره نصف قرآن: سوره کهف 🔹مادر قرآن: فاتحه 🔹قلب قرآن: یس 🔹عروس قرآن: سوره ی الرحمن 🔹سوره ای که دو بسم الله دارد: نمل🔹سوره ای که بسم الله ندارد: توبه 🔹تعداد حزب: ۱۲۰ حزب 🔹سوره ای که در تمام آیات اسم الله دارد: مجادله 🔹تعدا آیات: ۶۲۳۶ آیه 🔹تعداد کلمات: ۷۷۴۳۹ کلمه 🔹تعداد حروف کل قرآن: ۳۳۰۷۳۳ حروف 🔹تعداد نقطه ها: ۱۰۵۶۸۴نقطه 🔹 *قرآن به سه قسمت تقسیم شده:* *وحدانیت خدا، قصص، احکام* 🔹 *سوره ای که سه بار خواندن آن حکم ختم قرآن را دارد: سوره اخلاص و …*
🔴 *قابل تأمل: در زمان نزول قرآن چرتکه هم وجود نداشته، چه رسد به ماشین حساب، کامپیوتر، ماهواره، تلسکوپ، وسیله پرواز و زیردریایی، اسکنر و...*
🔴واقعیات شگفتانگیز در مورد قرآن!
🔻 *برابری مرد با زن: واقعیت اعجابآور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده میشود ۲۴ مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده میشود هم ۲۴ مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بیاشکال است، یعنی ۲۴=۲۴*
🔻 *برابری در قرآن در همه مسائل دیده میشود:*
*دنیا ۱۱۵ / آخرت ۱۱۵ 🔹ملائک ۸۸ / شیطان ۸۸ 🔹زندگی ۱۴۵ / مرگ ۱۴۵ 🔹سود ۵۰ / زیان ۵۰ 🔹ملت (مردم) ۵۰ / پیامبران ۵۰ 🔹ابلیس ۱۱ / پناه جستن از شر ابلیس ۱۱ 🔹مصیبت ۷۵ / شکر ۷۵ 🔹صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣ 🔹فریب خوردگان (گمراه شدگان) ۱۷ / مردگان (مردم مرده) ١٧ 🔹مسلمین ۴١ / جهاد ۴١ 🔹طلا ۸ / زندگی راحت ٨ 🔹جادو ۶٠ / فتنه ۶٠ 🔹زکات ٣٢ / برکت ٣٢ 🔹ذهن ۴٩ / نور ۴٩ 🔹زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵ 🔹آرزو ٨ / ترس ٨ 🔹آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨ 🔹سختی ١١۴ / صبر١١۴ 🔹محمد (ص) ۴ / شریعت، آموزه های حضرت محمد (ص) ۴*
🔻 نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن:
🔹نماز ۵، ماه ١٢، روز ٣۶۵
🔹دریا ٣٢، زمین (خشکی) ١٣ ، دریا + خشکی = ۴۵=۱۳+۳۲
🔹 حال درصد دریا و خشکی در کره ی زمین: دریا = %۱۱۱۱۱۱۱. ۷۱ = ۱۰۰ × ۴۵/۳۲ ، خشکی = % ۲۸.۸۸۸۸۸۸۸۹ = ۱۰۰ × ۴۵/۱۳ ، دریا + خشکی = % ۱۰۰
🔹دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب ۱۱۱. ۷۱ % و خشکی ۲۸.۸۸۹ % از کره زمین را فراگرفته است!!!!!
🔹از سوره قمر تا آخر قرآن ۱۳۸۹ آیه وجود دارد و سال ۱۳۸۹ قمری برابر ۱۹۶۹ میلادی است که تاریخ فتح ماه توسط بشر است. همچنین درسوره ۱۹ (مریم) آیه ۵۷ در ذکر ماجرای ادریس نبی (علیه السلام) میفرماید: و رفعناه مکانا علیا : و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا دادیم. ۱۹۵۷ تاریخ تسخیر فضا توسط انسان است. فضاپیمای اسپوتنیک روس در ۴ اکتبر این سال به خارج از جو پرتاب شد.
🔹در تمام حیوانات، تعداد کروموزومهای حیوان نر و ماده برابر است و زنبور عسل تنها حیوانی است که ساختار کروموزومی آن با سایر حیوانات متفاوت است زیرا زنبور ماده ۱۶ جفت کروموزوم دارد در حالی که زنبور نر ۱۶ تک کروموزوم دارد و جالب است که شانزدهمین سوره قرآن به نام زنبور عسل(نحل) نام گذاری شده است.
🔹همچنین در چند جای قرآن کلمه حمیر(الاغ) همراه نام سایر چهارپایان به کار رفته اما تنها در دو آیه قرآن نام این حیوان به تنهایی ذکر شده است. ان انکر الاصوات لصوت الحمیر(لقمان) و، مثل الذین حملوا التورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا (جمعه) این حیوان ۳۱ جفت کروموزوم یعنی: ۶۲ کروموزوم دارد و این دو سوره سوره های ۳۱ و ۶۲ قرآن هستند.
🔻گويا یک پژوهشگر هلندی غیر مسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داد و به این نتیجه رسید که ذکرکلمه ی زیبای الله و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود واسترس و نگرانی را ازبدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد. خداهم که درقرآن میفرماید:( الا به ذکر الله تطمئن القلوب)