eitaa logo
فلسفه ذهن
907 دنبال‌کننده
138 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 همایش بین‌المللی فلسفه ذهن با تمرکز بر مسئله آگاهی به همت انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و با حمایت ستاد توسعه علوم شناختی برگزار شد. 🗓 در این رویداد که از 29 بهمن آغاز شده و تا 3 اسفند ادامه دارد، اساتید برجسته داخلی و خارجی به ارائه 41 مقاله می‌پردازند. همایش طی سه روز حضوری و دو روز مجازی برگزار شده و با استقبال شایانی از سوی علاقمندان مواجه گردید. 📣 مهمانان خارجی حاضر از مرکز مطالعات آگاهی موسکو و دانشگاه دولتی موسکو به ارائه 5 مقاله مختلف و 1 معرفی مرکز مطالعات آگاهی پرداختند. همچنین اساتید مطرح این حوزه از آمریکای شمالی و اروپا طی دو روز مجازی (یکشنبه 29 بهمن و پنجشنبه 3 اسفند)، به ارائه 9 مقاله همراه با پرسش و پاسخ می‌پردازند. 💥طرح مباحثی از حوزه‌های پزشکی و فیزیک و نوروساینس و ... در کنار فلسفه، منجر به شکل‌گیری برخی مباحثات و گفتگوهای بینارشته‌ای شد که جذابیت زیادی برای عموم مخاطبان داشت. 🚩 فایل سخنرانی‌ها و اسلایدهای ارائه شده در رویداد بزودی از طریق کانال‌های فلسفه ذهن (@philmind) و انجمن مغز (@mindphilosa) منتشر و در اختیار عموم علاقمندان قرار خواهد گرفت. @PhilMind
📣 هسته پژوهشی فلسفه ذهن و علوم شناختی و انجمن فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کند: 🟢 سمینار «ذهن‌شناخت» ✅ با ارایه اساتید فلسفه ذهن و علوم شناختی 🗓 ۹ اسفند ۱۴۰۲ ⏰ ۸:۱۵ تا ۱۹:۳۰ 📍دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده مکانیک، سالن شورا 📌 هزینه ثبت‌نام: ۴۰۰ هزار تومان 💢💢 این سمینار برای دانشجویان ۲۰۰ هزار تومان است 📌لوکیشن: https://maps.app.goo.gl/E6LRPUZw1x8TzofD8 ✅ برای اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام از طریق لینک زیر اقدام کنید: 🌐https://evnd.co/UX854
🔥دومین مدرسه زمستانی فلسفه ذهن توسط هسته فلسفه ذهن «موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» با همکاری دانشگاه ادیان و مذاهب و با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی برگزار می‌شود. 📋تاریخ: دوشنبه و سه شنبه 7 و 8 اسفند 📣 جهت شرکت در دوره بصورت مجازی به لینک زیر مراجعه نمایید (کد ورود22) https://el.urd.ac.ir/lms/index.php?option=com_bigbluebutton&view=meetingview&id=3274 همچنین جهت ثبت نام به سایت دانشگاه ادیان مراجعه کنید. 📍مکان: دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن شهید بهشتی
فلسفه ذهن
🔹بسیاری از دانشمندان #علوم_اعصاب بر این اعتقاد بوده و هستند که تعداد و تراکم نورون‌ها در پیدایش #تجر
👇 🧩 سال‌هاست که با غلبه رویکرد محاسباتی در ، فرآیندهای انتزاعی محاسبات بعنوان زمینه تولید هوش و آگاهی به رسمیت شناخته شده و نزد بسیاری از دانشمندان و محققان این حوزه، ماده سازنده سیستم پردازشگر از اهمیت و‌ موضوعیت چندانی برخوردار نبوده است. استراتژی ساخت با پیاده‌سازی بر روی سیستم‌های دیجیتالی و تراشه‌های الکتریکی و ... از همین دیدگاه نشأت گرفته است. 🧩 اما با وجود موفقیت‌ها و پیشرفت‌های کاربردی، ناکامی سیستم‌های محاسباتی در ارائه خروجی‌های شبیه انسان و چالش‌های نظری که در این‌باره قوت گرفته است، اهمیت دیدگاه‌های بیولوژیکی را توسط برخی صاحبنظران روی میز گذاشته است. سیستم‏های هوش مصنوعی در توسعه‏های اخیر بدنبال جایگزینی معدنی برای اجزای بیولوژیک آگاهی،‌ شبکه‏های مصنوعی عصبی بجای نورون‏های سلولی، و منطق فازی منعطف بجای دستورالعمل‏های مبتنی بر پروتئین و DNA هستند تا بر متریال سازنده سیستم نیز تمرکز کنند. (Pagel & Kirshtein, 2017, Machine Dreaming and Consciousness, p.30) 🧩 موضوعیت در هوش مصنوعی البته می‌تواند به معانی مختلفی مورد بحث قرار گیرد. اگر منظور از پایه بیولوژیک آگاهی صرفا در حد جریان الکتروشیمیایی موجود در شبکه‌های نورونی باشد، شاهد استراتژی حداقلی برای تامین هوش مصنوعی شبه بیولوژیک خواهیم بود که فقط در پی جاسازی ماده شیمیایی حامل جریان الکتریکی در شبکه‌های مصنوعی است. اما چنانچه ساختار مولکولی و ژنتیک مغز نیز در تولید نقش داشته باشد، چالش‌های عمیق‌تری پیش روی مهندسان خواهد بود. 🧩 مقاله مهمی که سه ماه پیش توسط محققان دانشگاه هایدلبرگ آلمان در محله به چاپ رسید، نشان داد که مخچه با ساختار مولکولی و ژنتیکی خود در برخی توانایی‌های شناختی مرتبه بالاتر انسان دخالت دارد. در حالی‌که غالب دانشمندان، مخچه را بدلیل عدم وقوع پردازش اطلاعات در آن، دارای نقش خاصی در تولید آگاهی نمی‌دانستند. یافته‌هایی از این دست ضمن نوعی شیفت پارادایمی در و هوش مصنوعی، چالش مهمی را نیز روی میز می‌گذارد: و سلول‌های نورون طبیعی را چگونه می‌توان بنحوی مصنوعی زمینه‌سازی کرد؟ آیا صرف منطق فازی می‌تواند محقق‌کننده چنین هدفی باشد؟ 🧩 به هرحال اما نکته قابل توجه اینست که رویکرد () با تاکید بر محاسبات توزیع‌شده و پردازش موازی اطلاعات، و همچنین رویکرد () با تمرکز بر بدن و مواجهه مکان‌مند سیستم حسی- حرکتی با محیط، بصیرت‌های ناشی از پژوهش‌های بیولوژیک آگاهی را جدی نمی‌گیرند و بنظر می‌رسد باوجود فواید بزرگ کارکردگرایانه، در ساخت و تولید با ابهامات و تردیدهای جدی مواجه هستند. @PhilMind
🌀 دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کند: 💢 سلسله نشست‌های «فلسفه هوش مصنوعی» نشست پنجم موضوع نشست: 🔻 آینده هوش مصنوعی 👤 ارائه‌کننده: دکتر بهروز مینایی استاد دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت ایران 🗓 سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۲ 📍 قم، ابتدای جاده قدیم تهران، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران، دانشکده مهندسی، سالن اجتماعات 📌 https://balad.ir/p/POi01R3IoFzLRV 🔵 لینک شرکت در جلسه به‌صورت برخط: 🔗 http://vroom.cysp.ir/a 🔴 پخش زنده مستقیم رویداد از سایبرنما: 🔗 http://tv.cysp.ir
☘️ نفس و را مختص حیوانات و انسان‌ها دانسته و در موارد متعدد تاکید کرده که جمادات (و نباتات) بدلیل غیبت هر جزء از اجزاء دیگر، فاقد علم و ادراک هستند. او تنها نوعی شعور لمسی برای نباتات قائل شده که در نظر برخی مفسران می‌تواند به وجود نحوه‌ای علم و ادراک در گیاهان نیز تفسیر شود. اما در هر صورت نفس مجرد را تنها برای حیوان و انسان ثابت کرده و بر نفی علم و آگاهی از جمادات تصریح دارد. 🍁 این موضع البته نزدیک به دیدگاه غالب فیلسوفان مسلمان در طول تاریخ بوده و طبیعتاً نافی و وجود ادراک و آگاهی در همه موجودات است. اما نکته این‌جاست وی در جلد هشتم اسفار و آن هم ذیل عنوان «فی اللمس و احواله»، پس از بیان این‌که ادراک در نبات و جماد هم وجود دارد و ادعای این‌که چنین دیدگاهی با مبنای او در باب علم (حضور صورت مجرد نزد مجرد) منافاتی ندارد، ادامه می‌دهد: «پس جسمانیت مانع صورت وحدانی که قابل حیات باشد، نیست. به شرط آن‌که دچار تضاد [در عناصرش] نباشد؛ همان‌طور که افلاک این‌چنین‌اند [طبق دیدگاه قدما که برای افلاک نیز قائل به نفس و ادراک بودند] و بدلیل عدم تضاد و تفاسد، حیات نطقی (عقلی) دارند. [منظور صرف حیات زیست‌شناختی نیست؛ بلکه حیات نطقی و ادراک عقلی را مطرح می‌کند]. پس گیاهان نیز بدلیل آن‌که تضاد در عناصر آن‌ها شدید نیست، بعید نیست که قوه شعور ضعیف متناسب با خودشان را داشته باشند». 🌕 صدرا در ادامه توضیح می‌دهد که بر اساس مبنای فلسفی خویش که وجود را مساوق و هم‌مصداق با علم و حیات می‌داند، لاجرم باید به چنین دیدگاهی ملتزم گردد: «چگونه این‌طور نباشد؛ در حالی‌که وجود با مراتب مختلفش در نظر ما عین علم و شعور (با مراتب مختلفش) است؟ و به همین دلیل است که عارفان الهی اعتقاد دارند تمام موجودات آگاه نسبت به پروردگارشان هستند و همان‌طور که قرآن می‌فرماید بر پروردگارشان ساجدند». البته وی تأکید مجدد دارد که این علم و ادراک و شعور دارای مراتبی از شدت و ضعف است (مانند خود مراتب وجود) و هرچه وجود از شوب عدم رهاتر باشد (مرتبه بالاتری داشته باشد)، ادراکات او نیز تمام‌تر و شدیدتر است. بنابراین سطح شعور و ادراک نباتات را ضعیف باید دانست.   🔻برخی شارحان برای توجیه تفاوت نظر مؤلف گفته‌اند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد که نافی ادراک و علم از جمادات بود، از باب همراهی با دیدگاه جمهور فلاسفه بیان شده است. اما در شرایطی که بحث ذیل اتحاد عالم و معلوم، و نیز مباحث و ... هماهنگ با دیدگاه عموم فیلسوفان بوده و اکنون ذیل عنوانی فرعی و در خلال بحثی حاشیه‌ای بر این نکته تصریح شده، بیشتر نوعی ناهماهنگی درونی را بازتاب می‌دهد. علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار (ص۱۶۴)، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش می‌کند برای تأیید وجود جنبه‌ای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ هرچند که کار شاقی است و با تصریحات سابق صدرا نیز در تضاد است. حاجی سبزواری اما اعتقاد دارد: «در این کلام صدرالمتألهین، جنبه‌های مختلفی از مسامحه وجود دارد که بر کسی که اصول سابق در مباحث عاقل و معقول را به یاد داشته باشد، مخفی نیست ...». @PhilMind
📚 📙 «اراده آزاد و آگاهی» ۲۱۰صفحه مجموعه مقالات که توسط آکسفورد در ۲۰۱۰ بچاپ رسیده است. 📘در این کتاب ۱۲مقاله از نویسندگان مختلف ارائه شده. دونالد در مقاله اول بر محوریت فرهنگ و اجتماع در ساختن آگاهی و تاکید دارد. بامیستر اما در مقاله دوم، این‌دو را محصول فرآیند تکامل می‌داند. 📗مِل در مقاله بعد با طرح مفهوم تجربی «تصمیم آگاهانه»، ریشه مهم تردید درباره اراده آزاد را بچالش می‌کشد: این اعتقاد که تصمیمات و قصدهای آگاهانه با تولید اعمال آشکار سروکار ندارند. 📕وهز در مقاله بعد اراده آزاد را بمثابه کارکرد اجرایی، عملیاتی می‌کند: هدف‌گرا و جهت‌ده رفتارهای آتی و مشمول انتخاب عقلانی و خودکنترلی. هولتون اما در مقاله بعدی، اراده آزاد را غیرمعقول می‌داند. چه بمعنای تجربه‌ای درونی، چه بمعنای ویژگی‌ای که به هنگام مسئولیت اخلاقی به افراد نسبت بدهیم، و چه بمعنای توانایی برای رفتار بنحوی دیگر. 📒شولر در مقاله آخر ۳دیدگاه مهم را معرفی می‌کند: «تعین‌گرایی» که اراده آزاد را توهم می‌داند، «سازگارگرایی» که اراده آزاد و تعین آن را سازگار می‌داند، و «آزادی‌گرایی» که فقط به وجود اراده آزاد اعتقاد دارد. و توضیح می‌دهد که چرا دانشمندان بسمت این ادعا رفته‌اند که علم را حامی دیدگاه اول ببینند. @PhilMind
📣 قابل توجه دوستانی که پیگیر فایل‌های همایش بین‌المللی فلسفه ذهن بودند👇 💥صوت‌های ارائه مقالات همایش در کانال تلگرام با همین آیدی بارگذاری شده است: https://t.me/PhilMind متاسفانه بدلیل محدودیت سقف حجم ۵۰ گیگ، امکان بارگذاری در کانال ایتا وجود ندارد.
و 🔆 اگر انسانی را آنقدر تغییرات فناورانه دهند که دیگر نتوان او را متعلق به گونۀ انسان متعارف دانست، و به میزان کافی تفاوت در توانایی‌ها و وضعیت بدنی‌اش نسبت به انسان‌های معمولی حاصل آید که بتوان او را در طبقۀ مجزای مخصوص به خود قرار داد، موجودی پدید می‌آید که با تعبیر () بدان اشاره می‌کنند. بر این اساس پساانسان موجودی است که پیشتر انسان بوده است، اما وضعیت فیزیکی و شناختی‌اش به میزانی تغییر یافته است که به‌کلی باید گونۀ دیگری به شمار رود. ازآنجاکه شیوه‌ها و انواع چنان تغییری بی‌شمارند، تنها یک نوع مشخصی از پساانسان وجود نخواهد داشت و بلکه بی‌شمار گونه از پساانسان‌ها قابل تصور است. پساانسان، در صورتی که موجود شود، تنها سابقۀ انسان بودن داشته است، و ممکن است برخی یا بسیاری از نشانه‌ها و آثار تاریخی و تکاملی نوع انسانی را نداشته باشد، و اکنون دیگر انسان نیست. 🔆 پساانسان‌گروی شیوۀ جدیدی از فهم شخص انسانی در ارتباط با جهان طبیعی به‌صورت کلی است. نظریۀ پساانسان‌گرایانه در پی از میان برداشتن مرزهای سنتی میان انسان، حیوان و فناوری است. پساانسان‌گروی دوگانه‌های مرسوم انسان-ناانسان، فرهنگ-طبیعت و انسان‌گروی-ضدانسان‌گروی را رد و انکار می‌کند. 🔆 پساانسان‌گروی از ایدۀ انسان و انسان‌محوری عبور می‌کند و انسان را دارای وضعیت ممتاز اخلاقی، وجودشناختی و قانونی نمی‌انگارد، بلکه آن را همتراز با دیگر اشیای جهان می‌نگرد. شکل‌گیری ایدۀ پساانسان‌گروی از نتایج پیشرفت‌‌های علم حیات (the science of life) است. علم حیات نشان داد خصائصی که پیشتر مختص نوع انسانی شمرده می‌شد، به دیگر اشیا هم نسبت داده می‌شوند و مختص انسان نیستند. مطابق پساانسان‌گروی، دیگر نباید انسان را تافتۀ جدابافته دید. 🔆 پساانسان‌گروی بر پیشرفت‌های علمی، که مرزهای انسان و دیگر موجودات زنده را کم‌رنگ کرده است، توسعۀ فناوری‌های جدید ازجمله هوش مصنوعی، و تغییر نگرش به انسان در فلسفۀ پسامدرن متکی است. 🔆 مبنای ایدئولوژیک پساانسان‌گروی رد و انکار انسان‌محوری (anthropocentrism) اخلاقی و زیست‌شناختی است، اما ایده‌هایی را از عصر روشنگری به ارث برده و بر انسان متمرکز است، و هدفش تغییر و ارتقای خصوصیات انسان است از راه اصلاح‌های زیست‌شناختی، فناورانه و شناختی. تراانسان‌گروی در پی غلبه بر قیود فیزیکی و شناختی انسان است، اما پساانسان‌گروی می‌کوشد بر انسان‌گروی غلبه کند و از ایدۀ انسان فرارود. بنابراین تراانسان‌گروی تقویت انسان‌گروی است، اما پساانسان‌گروی به بحران انسان‌گروی توجه می‌کند. 🖋️رضا درگاهی‌فر 📘Hopkins P. D. (2012) “Transhumanism”, in: Chadwick, Ruth (ed.) (2012). Encyclopedia of Applied Ethics. 📕Bolter, J.D. (2016). Posthumanism. In The International Encyclopedia of Communication Theory and Philosophy. 📗Merzlyakov, S.S. (2022). Posthumanism vs. Transhumanism: From the “End of Exceptionalism” to “Technological Humanism”. @PhilMind
📣 اطلاعیه‌ی دوم: فهرست جمعی استادان 💎 جامعه علوم اعصاب علامه حلی (HNS) برگزار می‌کند؛ 🔰 دومین کنگره علوم اعصاب علامه حلی تهران 📌 زمان: ۱۸ ام و ۱۹ ام مرداد ماه ۱۴۰۳ 📌 نوع رویداد: حضوری 📤 برای حضور یا ارسال مقاله، به پایگاه اینترنتی رویداد مراجعه کنید. 🔗 https://neuro.helli.ir
انسان معلق در فضا 💠 در فایدون ادعا کرده است که نفس از بدن جدا است. نظر در این‌باره چندان روشن نیست؛ از آنجا که وی نفس را کمال بدن یا صورت بدن معرفی کرده است، می‌توان چنین برداشت کرد که گویا وجود نفس صرفاً برای اصلاح بدن است و از این روی بدن بخشی از ذات نفس (یعنی آنچه نفس را نفس می‌کند و نفس نمی‌تواند بدون آن باشد) است. 💠 اما با استفاده از آزمایش فکریِ ادعای دیگری را مطرح کرد: اگر چه نفس می‌تواند به بدن بپیوندد، ولی این امر ضروری نیست. این استدلال غالباً نوعی پیش‌دستی بر استدلال معروف دکارت در تأمل ششم (در کتاب ‏‫ت‍أم‍لات‌ در ف‍ل‍س‍ف‍ه‌ اول‍ی)‌‬‏‫ برای تمایز نفس و بدن تلقی می‌شود. دکارت نیز در تأمل ششم با آزمایش فکریِ تصور کردن خود (یا نفس یا ذهن) بدون بدن، حکم به تمایز نفس از بدن کرده است.‬‬‬‬ 💠 تصور کن که خدا به یک مرتبه تو را به طور کامل و معلق در فضا آفریده است. تو هیچ چیزی را نمی‌بینی و هیچ یک از اعضایت در تماس با یکدیگر نیستند. بدنت خودت را نمی‌بینی یا حس نمی‌کنی. همچنین فرض کن که هوای اطراف پوستت را نیز حس نمی‌کنی. در این حالتِ معلق و عجیب، با این که تو هیچ گونه هوشیاری نسبت به بدنت نداری، اما می‌توانی مطمئن باشی که وجود داری. تو نه تنها می‌دانی که وجود داری، حتی بدون فکر کردن به این که مکانی را اشغال کرده‌ای ذات خودت را درک می‌کنی. از آنجا که بدون اندیشیدن به خودت به مثابۀ امری مکان‌مند یا بدن‌مند می‌توانی ذات خود را درک بکنی، ذات تو (و لذا نفس تو) غیرمادی و در نتیجه از بدن مادیِ تو متمایز است. 💠 طبیعی‌ترین پاسخ به استدلال انسان معلق این است که در این استدلال از مقدمه‌ای معرفت‌شناختی (دربارۀ آنچه انسان معلق دربارۀ خودش می‌داند یا نسبت به آن هوشیار است) نتیجه‌ای متافیزیکی (دربارۀ ذات انسان معلق و غیرمادی بودن نفس او) گرفته شده است. به این مثال توجه کنید: من می‌توانم بدانم که سرما خورده‌ام بدون آن که بدانم این یک ویروس است؛ در نتیجه می‌توانم تصور کنم که در جهانی که ویروس وجود ندارد سرما خورده‌ام. ولی در واقع تصور من اشتباه است، زیرا من همۀ واقعیت‌های مربوط را نمی‌شناسم. به همین ترتیب، ممکن است نفس در واقع امری بدنی باشد، ولی هوشیاریِ انسان معلق دربارۀ نفس این واقعیت را درنمی‌یابد. 💠 در مورد پاسخی که علی‌القاعده به این اشکال خواهد داد، در پست‌های آینده خواهیم نوشت. ادامه دارد ... 🖋احمد لهراسبی 📚Philosophy of Mind; 50 Puzzle, Paradoxes, and Thought Experiments
📚 📕 «آیا ما نفس داریم»؟ اثر اریک اولسون و آرون سگال توسط راتلج در سال 2023 به چاپ رسیده است. این کتاب از جمله مناظره‌هایی است که راتلج ذیل مجموعه مناظره‌های کوچک دربارۀ پرسش‌های بزرگ منتشر کرده است. 📗بحث با این استدلال اولسون شروع می‌شود که بهترین تبیین برای وابستگی حیات ذهنی ما به شرایط مغزمان، این است که حیات ذهنی ما فعالیت‌هایی فیزیکی در مغز و نه فعالیت‌هایی غیر فیزیکی در نفس ماست. 📘سگال ایراد می‌گیرد که این دیدگاه با دو واقعیت بدیهی و مهم دربارۀ خودمان ناسازگار است. نخست: فقط یکی از تو وجود دارد و نه تریلیون‌ها موجودِ تقریباً این‌همان که اینک در حال اندیشیدن به همان اندیشه‌های تو باشند؛ دوم: ما بیشتر از یک لحظه وجود داریم و آگاه باقی می‌مانیم. او ادعا می‌کند که این دو واقعیت، پیش‌فرض احکام اخلاقی ما هستند، و لازمۀ این واقعیت‌ها آنست که ما غیر مادی باشیم. 📙اولسون اعتراف می‌کند که نقدهای مذکور، پاسخی غیر قابل مناقشه ندارند، ولی در این امر تردید دارد که غیرمادی تلقی‌کردن انسان کمکی بکند. 📓در این مناظره هم استدلال‌های سنتی و هم استدلال‌های جدید مورد بحث قرار گرفته و سؤالات مهمی نیز مطرح می‌شود که کمتر دربارۀ آن‌ها گفتگو شده است، مانند این‌که: آیا در تجربۀ عادی، ما مادی به نظر می‌رسیم؟ آیا باید ماده‌انگاری دیدگاه پیش‌فرض تلقی شود؟ آیا استدلال احتمالاتی خوبی به سود ماده‌انگاری وجود دارد؟ 📒کتاب بنحوی شیوا نوشته شده است و فقط از تعدادی اندک اصطلاحات فنی استفاده می‌کند که تمامی آنها را نیز در واژه‌نامه توضیح می‌دهد. @PhilMind
و ⛵️ یکی از پیامدهای پیشرفت علم حیات (the science of life) این بود که خصائصی که پیشتر مختص گونۀ انسانی شمرده می‌شد، به دیگر اشیا و گونه‌ها نیز نسبت داده شد، که از جملۀ مهمترین آنها، آگاهی است. از این گرایش، می‌توان با تعبیر «رهاسازی آگاهی» یاد کرد. در قرن بیستم برخی حیوانات را داری کارکردهای سطح بالای ذهنی دانستند و سپس بحث‌هایی در مورد تحقق آگاهی در یک حامل مصنوعی و امکان حضور آگاهی در گیاهان مطرح شد. یک پیامد طبیعی این فرایند، ظهور تقریر جدیدی از بود. اکنون فضا باز شده بود که به بسیاری از اشیا آگاهی نسبت داده شود. ⛵️ پساانسان‌گروی از این ایده بهره گرفت تا ایدۀ لزوم ترک دیدگاه انسان‌محوری خود را پی بگیرد. بر این اساس، پایان نگرش به انسان به عنوان موجودی مستثنا و فوق‌العاده وارد مرحلۀ تازه‌ای شد. از این منظر، درواقع دیدگاه انسان‌محورانه و نگرش انسان به‌سان موجودی استثنایی، مطالعه دربارۀ برخی پدیده‌ها، ازجمله آگاهی را محدود و مقید ساخته بود. ⛵️ اما آیا بر این اساس، پساانسان‌گروی را می‌توان ایده‌ای علمی (scientific) دانست؟ آیا واقعاً می‌توان گفت غیر انسان آگاهی دارد؟ خفاش می‌تواند با استفاده از سامانه‌ای راداری راه خود را پیدا کند. آیا گوزن هم این قابلیت را دارد؟ بیشتر تمایل داریم که به این پرسش پاسخ منفی دهیم، زیرا به نظرمان گوزن‌ها نیازی به کارکرد این سامانه ندارند و این سامانه نقش بقایی برای آنها ایفا نمی‎‌کند، آن‌سان که برای خفاش‌ها می‌کند. به همین وزان، چرا باید خصیصه‌ای مانند آگاهی را، که از دید ناظر بیرونی پنهان است و نمی‌دانیم چگونه خود را در رفتار یک موجود نشان می‌دهد، به موجودی غیر از انسان نسبت داد؟ اگر خفاش‌ها به میزانی باهوش بودند که بتوانند خصائص خود را به موجودات دیگر هم نسبت دهند، اما آنقدر باهوش نبودند که بتوانند درک کنند که چرا خودشان نیازمند این سامانۀ راداری هستند، آنگاه ممکن بود فکر کنند که انسان‌ها هم این توانایی را دارند، که به‌وضوح اشتباه است. بنابراین آگاهی می‌تواند خصیصه‌ای مختص گونۀ انسانی باشد و بر این اساس، پساانسان‌گروی تعمیم و توسعۀ ناموجهی را مطرح می‌کند. ⛵️ ممکن است به دلایل دیگری، مثلاً اخلاقی، با ایدۀ استثنایی بودن و تافتۀ جدابافته بودن انسان همراه نباشیم، اما از منظری کاملاً علمی نمی‌توانیم این ایده را انکار کنیم. واقعاً ممکن است حیوانات دیگر آگاهی نداشته باشند. تا زمانی که کارکرد آگاهی نامعلوم و تعریف‌ناشده است، دلیلی علمی برای اسناد آن به دیگر موجودات در دست نیست. بنابراین همچنان ممکن است تفاوتی بنیادین میان انسان و دیگر موجودات جهان وجود داشته باشد. پساانسان‌گروی بنابراین مستلزم گونه‌ای است. 🖋️رضا درگاهی‌فر 📗 Merzlyakov, S.S. Posthumanism vs. Transhumanism: From the “End of Exceptionalism” to “Technological Humanism”. Her. Russ. Acad. Sci. 92 (Suppl 6), S475–S482 (2022). @PhilMind
و درک واقعیت به شیوه‌ای ناانسانی (1) 🔆 نویسندگان کتاب عصر هوش مصنوعی و آینده انسان پرسیده‌اند: آیا هوش مصنوعی به بخش‌هایی از واقعیت پی می‌برد که انسان از درک آن عاجز است؟ پاسخ ترجیحی آنها به این پرسش مثبت است؛ یعنی هوش مصنوعی، که یادگیرنده است و نوآور، به شیوۀ خودش مسائل را حل می‌کند. برای نمونه، برنامۀ شطرنج آلفازیرو در اواخر سال 2017 برنامۀ استاک‌فیش را، که نیرومندترین برنامه تا آن زمان بود، شکست داد. قدرت آلفازیرو به خاطر وسعت و سرعت پردازشش نبود؛ آفازیرو هیچ ترکیب یا راهبردی را از انسان وام نگرفته بود و به روش ویژه‌ای رسیده بود که تمامًا نتیجۀ یادگیری هوش مصنوعی بود. حرکت‌های آلفازیرو ناب و نامعمول بودند و در بیشتر موارد انسان‌ها اصلًا آنها را ندیده بودند. آلفازیرو راهبرد را به معنای انسانی خودش دنبال نمی‌کرد و منطق خودش را داشت. 🔆 نمونۀ دیگر کشف آنتی‌بیوتیک تازه‌ای در 2020 بود. هوش مصنوعی ویژگی‌هایی را از مولکول‌های آنتی‌بیوتیک شناسایی کرد که پیش‌تر برای انسان‌ها ناشناخته بودند و در هیچ‌یک از دسته‌بندی‌ها جای نمی‌گرفتند. عجیب‌تر این بود که هوش مصنوعی توانست روابطی را میان مولکول‌ها بیابد که نه‌تنها برای انسان ناشناخته بودند، که دامنۀ درک انسان را به چالش می‌کشیدند. نکته در این است که هوش مصنوعی تنها داده‌ها را سریع‌تر پردازش نمی‌کرد، بلکه جنبه‌هایی از واقعیت را می‌یافت که برای انسان ناشناخته بود یا شاید انسان هرگز بدون هوش مصنوعی نمی‌توانست بشناسد. 🔆 نویسندگان پس از نقل نمونه‌ای از متن تولید شده توسط جی‌پی‌تی3، چنین نتیجه گرفته‌اند که در این شیوۀ جدید، جنبه‌هایی اساسی از واقعیت، که انسان پیشتر نمی‌توانست آنها را درک کند، آشکار شده‌اند. آنها معتقدند هوش مصنوعی واقعیت را کاملاً متفاوت از انسان درمی‌یابد و به نظر می‌رسد عملکرد آن نوید پیشرفت به سوی ماهیت و ذات اشیا را می‌دهد؛ چیزی که فیلسوفان و متکلمان و دانشمندان طی هزاره‌ها تنها تا حدی در رسیدن بدان موفق بوده‌اند. با پیدایش هوش مصنوعی ناگزیریم با جنبه‌هایی از واقعیت روبه‌رو شویم که پیش‌تر نمی‌شناختیم یا شاید هرگز هم کاملًا نشناسیم. وقتی هوش مصنوعی مدلی را می‌آموزد و به کار می‌گیرد که هیچ انسانی نمی‌تواند آن را بیابد یا بفهمد، آیا ما به سوی دانش پیش می‌رویم یا از آن دور می‌شویم؟ تا کنون فناوری روش‌های پیشین ما را در توضیح و به نظم در آوردن جهان زیر سؤال نبرده بود. 🔆 بنابراین هستۀ دگرگونی مورد انتظار توسط هوش مصنوعی، فلسفی است؛ اینکه ما انسان‌ها چگونه واقعیت را می‌بینیم و نقش خود را در آن چه می‌دانیم. هوش مصنوعی را خواه ابزار بینگاریم، یا شریک یا رقیب، تجربۀ ما را در مقام موجودات خردمند تغییر خواهد داد و رابطۀ ما را با واقعیت برای همیشه دگرگون خواهد ساخت. هوش مصنوعی جایگرین درک انسان از واقعیت و درک انسان از خودش خواهد شد. حال این پرسش دکارتی مطرح است که وقتی هوش مصنوعی «می‌اندیشد» یا کاری شبیه اندیشیدن انجام می‌دهد، ما چه خواهیم بود؟ 📗 اریک اشمیت، هنری کیسینجر و دانیل هوتنلاکر، عصر هوش مصنوعی و آیندۀ انسان، ترجمۀ پوریا هامونی، سروش، 1402. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️اینکه علم برای تبیین هویات و رویدادهای سطح بنیادین ذرات بکار گرفته می‌شود، و اینکه علم برای تبیین سطح مولکولی کاربرد دارد، و اینکه علم در سطح سلولی جواب می‌دهد، برخی دانشمندان و فیلسوفان را واداشته تا درباره بیندیشند و اینکه آیا می‌تواند به علمی تجربی برای تبیین تجربه‌های آگاهانه منجر شود؟ ♦️البته فرمولیزه‌کردن فاکتورهای تاثیرگذار در پدیده آگاهی و ارائه دانشی شبیه سایر علوم تجربی در سطح ذهن، بسیار دشوار بنظر می‌رسد. چراکه در یافتن ساختار و کارکرد نواحی مختلف مغز خلاصه می‌شود و دانش ما را نسبت به ساختار شبکه نورونی و همبسته‌های عصبی کارکردهای ذهنی افزایش می‌دهد. ♦️اما همانطور که توضیح می‌دهد، این یک خلاء متدولوژیک در نوروساینس بشمار می‌رود که اساسا به تبیین آگاهی نمی‌انجامد. کشف ساختارها و کارکردهای مغز از آنجا که تمام قابلیت علم تجربی است (که از منظر سوم‌شخص و آبجکتیو به مطالعه سوژه می‌پردازد)، در نهایت آگاهی را (که پدیده‌ای اول‌شخص و سابجکتیو است) باقی می‌گذارد. ♦️در نتیجه بنظر می‌رسد تغییر روش‌شناسی نوروساینس برای تبیین آگاهی بدلیل محدوده قابلیت علم تجربی ممکن نیست، اما آیا دستیابی به برخی اصول تبیینی هم از این طریق امکان ندارد؟ و آیا افزودن برخی اصول و فرضیه‌های فلسفی به یافته‌های آزمایشگاهی نمی‌تواند به شکل‌گیری چارچوبی برای علم آگاهی بینجامد؟ این‌ها پرسش‌هایی اساسی است که علوم مختلف از تا بیولوژی و نوروساینس را با درگیر می‌کند. @PhilMind
💥 ابهام در چگونگی ظهوریافتن () آگاهی از تجمیع ذرات ناآگاه، برخی را به سمت این دیدگاه کشانید که در همان ذرات بنیادین وجود دارد () و قرار نیست از ترکیب پیچیده مجموعه‌ای از ذرات ناآگاه، یکمرتبه پدید آید () 💥نسخه‏ای از پنسایکیزم که را ساخته‌شده و تشکیل‌یافته از تجمیع حقایق خُرد پدیداری می‌داند، آگاهی را بعنوان یک عنصر بنیادین در خردترین سطح جهان در نظر می‏گیرد که در تمامی موجودات بنحوی وجود دارد. این نسخه مذکور البته با مشکلی جدی به نام (combination problem) مواجه است: چگونه تعدادی تجربه جداگانه می‌توانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز شود؟ فاعلیت‌های چندگانه‌ای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا می‌کند؟ 💥نسخه پنسایکیزم نوظهورگرا اما انسان‏ها و حیوانات را اساساً مستقر در سطح خرد نمی‏داند. بلکه طبق این دیدگاه، ارتباط و تعامل بین حقایق آگاه در سطح خرد، بنحوی علّی باعث نوظهوریافتن آگاهی در سطح کلان می‏شود. 💥پنسایکیست‏های نوظهورگرا خود را از نوظهورگرایی صرف برتر می‏دانند؛ چرا که طبق دیدگاه ایشان، پدیده نوظهوریافته از سنخ همان حقیقت پایه‏ای است و در سطح پایه، پیچیدگی آگاهی خرد موجب ظهوریافتگی آگاهی کلان پدیداری می‏شود. در حالی که نوظهورگرایی صرف، سطح پایه را از سنخ نوروبیولوژی در نظر می‏گیرد که پیچیدگی‏های این سطح منجر به ظهوریافتگی آگاهی خواهد شد. طبیعتاً سنخ آگاهی از سنخ حقایق مربوط به سطح نورونی و شیمیایی و ... کاملاً متفاوت است و تبیین این‏که چطور نوع خاصی از آرایش و پیچیدگی سطح مغز به ظهور آگاهی می‏انجامد، بسیار دشوار می‏نماید. طبق این دیدگاه اگر حقایق سطح پایه نیز از سنخ آگاهی باشند، ظهوریافتن آگاهی کلان پدیداری از پیچیدگی آن سطح پایه، مقبول‏تر و تبیین‏پذیرتر است. 💥برای مثال می‏توان به دفاعیه گلن استراسون از پنسایکیزم نوظهورگرایانه اشاره کرد که برقراری رابطه بین محصول ظهوریافته و سطح تولیدکننده آن را با استفاده از مجموعه واحدی از مفاهیم به اندازه کافی همگن، امکان‏پذیر می‏داند که قرار نیست بین سطح غیر تجربه‏ای/غیرآگاه و سطح تجربه‏ای/آگاه پل بزند. اما بسیار دشوار است که آگاهی را برآمده و نوظهوریافته از حقایقی غیر تجربه‏ای ترسیم کنیم. استراسون بدین ترتیب استدلال می‏کند که فقط با این فرض که آگاهی انسان و حیوان از اشکال اساسی‏تر آگاهی برآمده باشد، از پس مشکل تبیینی آن بر خواهیم آمد. (See: Strawson, G, 2006, “Realistic Materialism: Why Physicalism Entails Panpsychism”, Journal of Consciousness Studies, 13(10–11): pp. 18–20.) @PhilMind
و درک واقعیت به شیوه‌ای ناانسانی (2) 🔆 توجه به این نکته مهم است که نتیجۀ به‌کارگیری هوش مصنوعی تنها رسیدن به روش‌های کارآمدتر برای انجام وظایف انسان نخواهد بود، بلکه در بسیاری موارد هوش مصنوعی راه‌حل‌ها را رویکردهایی را پیشنهاد می‌دهد که در قالب یادگیری و ارزیابی منطقی، با منطق انسان متفاوت خواهند بود. 🔆 مثلاً اگر هوش مصنوعی برای امنیت ملی به فرمانده کل قوا توصیه کند بسیاری از شهروندان را قربانی کند یا با توجه به ارزیابی‌ها و محاسبه‌های هوش مصنوعی، بعداً جان انسان‌های بیشتری حفظ شود، آیا می‌توان به این توصیه عمل کرد؟ آیا این قربانی کردن در منطق انسانی موجه است؟ آیا انسان همیشه از منطق هوش مصنوعی سر در خواهد آورد و آیا به موقع خواهد توانست از تصمیم‌های ناخوشایند هوش مصنوعی باخبر شود و جلوی اجرایشان را بگیرد؟ 🔆 هوش مصنوعی درک ما را از واقعیت بیشتر خواهد کرد؛ روش‌هایمان را برای ارتباط گرفتن، شبکه‌ساختن و همرسانی اطلاعات دگرگون خواهد ساخت. هنگامی که دیگر در جست‌وجو و شکل دادن به واقعیت، تنها نباشیم و هوش مصنوعی را برای کمک به دریافت و اندیشۀ خود به‌کار بگیریم، نقش خود را در جهان چگونه خواهیم دید؟ چگونه هوش مصنوعی را با مفاهیمی چون اختیار و ارزشمندی انسان هماهنگ خواهیم ساخت؟ 🔆 هوش مصنوعی برای شناختن جهان به دو راه کهن ایمان و خرد، راه سومی افزوده است. در زمانه‌ای که هوش مصنوعی واقعیت را پیش‌بینی، برآورد و شبیه‌سازی می‌کند و سپس بر اساس آن تشخیص می‌دهد که در زندگی ما چه مهم است و آیندۀ آن چه خواهد شد و بعد تصمیم می‌گیرد چه باید کرد، نقش عقل انسان تغییر خواهد کرد. انسان به میدان‌داری و توانایی خود خو گرفته و به عقلی که او را اشرف مخلوقات ساخته می‎بالد، اما هوش مصنوعی همۀ دیدگاه‌های او را در خواهد نوردید. 🔆 هوش مصنوعی با درکی متفاوت از درک انسان از واقعیت، می‌تواند یاور ارزشمندی برای انسان باشد، اما برای این همکاری انسان باید با دنیایی سازگار شود که در آن دیگر عقل، تنها و شاید آموزنده‌ترین راه شناخت واقعیت و پیش‌رفتن در جهان نباشد. 🔆 شاید لایه‌هایی که هوش مصنوعی می‌یابد یا به کمک هوش مصنوعی می‌یابیم، یکسره با آنچه تا کنون می‌انگاشتیم، متفاوت باشد. شاید الگوهایی را نشان دهد که ما هرگز درنیافته بودیم یا نتوانیم به مفهومشان پی ببریم. شاید آن لایه‌ها را نتوان به زبان انسان توضیح داد. این‌گونه شاید گفته‌هایی گنوسیان دربارۀ اینکه جوهر واقعیت فراتر از درک انسان است، دوباره معنا یابد. 📗 اریک اشمیت، هنری کیسینجر و دانیل هوتنلاکر، عصر هوش مصنوعی و آیندۀ انسان، ترجمۀ پوریا هامونی، سروش، 1402. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
📚 📕"ذهن آگاه" نوشته‌ی دیوید چالمرز (1996) به چالش‌های اساسی پیرامون می‌پردازد. تفکیک مسائل آسان و مسئله‌ی دشوار آگاهی اولین بار توسط وی در مقاله‌ای با عنوان "The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory" در سال 1995 مطرح شد و سپس در این کتاب بعنوان یک فصل مجزا بچاپ رسید. 📗مسائل آسان، مسائلی هستند که براحتی می‌توان آن‌ها را با روش‌های و توضیح داد، مانند گزارش‌پذیری، تمایزگذاری، هدایت و کنترل رفتار، ... . مسئله‌ی سخت اما به این چالش اشاره دارد که چرا و چگونه این فرآیندها به تجربه‌ی آگاهانه منجر می‌شوند. 📘این تفکیک بعنوان یک نقطه عطف در و مباحث مربوط به آگاهی شناخته می‌شود و تأثیر زیادی بر تحقیقات و نظریه‌های بعدی در این حوزه گذاشته است. چالمرز سوالاتی را مطرح می‌کند مانند اینکه آیا آگاهی تنها یک ویژگی فرعی از فعالیت‌های مغزی است یا اینکه خود یک پدیده‌ی مستقل و خاص است. 📙«ذهن آگاه» همچنین به بررسی نظریه‌های مختلف در مورد آگاهی و نحوه‌ی تعامل آن با مغز می‌پردازد. چالمرز ضمن نقد و بررسی رویکردهای مختلف فلسفی و علمی در این‌باره تلاش می‌کند یک چارچوب جامع برای فهم آگاهی ارائه دهد. این کتاب تأثیر عمیقی بر فلسفه‌ی ذهن و علوم شناختی گذاشته و بحث‌های زیادی را در مورد ماهیت آگاهی و چگونگی تجربه‌ی آن به راه انداخته است. 📒تاکنون دو ترجمه از این کتاب به فارسی انجام شده است: اولی توسط سیدمصطفی حسینی که انتشارات خزان در سال 1401 منتشر کرده. دومی توسط یاسر پوراسماعیل که نشر نو در سال 1402 بچاپ رسانده است. 🖋 هادی قهار @PhilMind
Neuroscience and Consciousness, Dr. Homazadeh.m4a
47.87M
♦️سخنرانی دکتر همازاده ابیانه با موضوع «ناکارآمدی متدولوژیک در تبیین »👆 سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران @PhilMind
📚 “Toward an empathy‑based trust in human‑otheroid relations” 📘 مقالۀ "بسوی اعتمادی مبتنی بر همدلی در روابط انسان-آدِراُویدها (Otheroids)" توسط دکتر ابوطالب صفدری در سال 2024 و در مجلۀ ‌AI & SOCIETY به چاپ رسیده است. 📗واژۀ Otheroids یک اصطلاح مجعول (ساخته شده) و مرکب از دو بخش Other و Oid است که نویسنده آن را معادل موجوداتی درنظر می‌گیرد که در عین غیر انسانی بودن،‌ ویژگی‌های ارتباطی‌ای دارند که می‌توانند اعتماد را تقویت کنند. بر این اساس نویسنده استدلال می‌کند که برای انسان‌ها امکان توسعه اعتماد به ربات‌ها و سیستم‌های هوش مصنوعی وجود دارد. این اعتماد صرفاً مبتنی بر قابلیت اطمینان نیست، بلکه بر یک رابطه همدلانه استوار است که از تعامل هماهنگ ناشی می‌شود. 📕نویسنده با بررسی و رد استدلال‌های مخالف امکان اعتماد به اتوماتا (Automata) آغاز می‌شود. این استدلال‌ها مبتنی بر فرضیاتی هستند از جمله: 1) اعتماد، مستلزم توانش‌های عامل مانند اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی است که اتوماتا فاقد آن هستند. 2) اعتماد، با احساس خیانت هنگام نقض مشخص می‌شود، که در تعاملات انسان و اتوماتا وجود ندارد. 3) اعتماد به اتوماتا مضر است، زیرا می‌تواند منجر به فرار خلق‌کنندگان اتوماتا از مسئولیت اخلاقی شود. 📒نویسنده با ارائه شواهدی دربارۀ اینکه "انسان‌ها روابط همدلانه با اتوماتا ایجاد می‌کنند"، این استدلال‌ها را به چالش می‌کشد و تمایز بین انسان و ماشین را محو می‌کند و پیشنهاد می‌کند که همدلی، پایه و اساس اعتماد به آدِراُویدها را تشکیل می‌دهد و این همدلی مبتنی بر یک حلقه تعامل هماهنگ است که با پیش‌بینی متقابل و افق وسیعی از امکانات مشخص می‌شود. 📓این تعامل هماهنگ منجر به خودِ غیرِمتمرکز (de-centered self) می‌شود و آنگاه سوژه انسانی دیگر کنترل کاملی بر تعامل ندارد. این عدم تمرکز،‌ باعث احساس آسیب‌پذیری می‌شود که شرط لازم برای اعتماد است. از طریق تکرار تعاملات هماهنگ، تاریخچه‌ای از تعامل، ساخته می‌شود که اعتماد به آدِراُوید را تقویت می‌کند. این تاریخچه صرفاً مجموعه‌ای از اطلاعات نیست، بلکه یک تجربه اجتماعی غنی و پیچیده است که نمی‌توان آن را در یک محیط آزمایشگاهی تکرار کرد. 📘مقاله همچنین با توضیح اینکه چرا نقض اعتماد در روابط انسان و آدِراُویدها منجر به ناامیدی می‌شود و نه خیانت، به چالش پدیدارشناختی پاسخ می‌دهد. هنگامی که نقض، رخ می‌دهد، آدِراُوید، دیگر به عنوان "دیگری" درک نمی‌شود، بلکه به عنوان یک مصنوع تکنولوژیکی صرف درک می‌شود که منجر به ناامیدی می‌شود. 📕در نهایت، این مقاله استدلال می‌کند که تشخیص واقعیت همدلی و اعتماد به آدِراُویدها برای مدیریت ادغام آنها در جامعه، حیاتی است. نادیده گرفتن این واقعیت مانند اجازه ورود یک اسب تروا به میان ما خواهد بود، زیرا آدِراُویدها همچنان به رشد نفوذ خود ادامه می‌دهند، در حالی که ما برای پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن آماده نیستیم. نتیجه اینکه اعتماد آدِراُویدها نه تنها ممکن، بلکه مطلوب نیز هست. با درک پویایی اعتماد مبتنی بر همدلی، می‌توانیم جنبه‌های مثبت روابط انسان و آدِراُویدها را پرورش دهیم و در عین حال پاسخگویی اخلاقی را تضمین کنیم. 🖋هادی قهار @PhilMind
☄️ تراانسان‌گروی جنبشی سیاسی و اخلاقی است که تقویت و قدرت‌مندتر شدن حیات فیزیکی، روانی و اجتماعی انسان را با استفاده از فناوری‌های نوین و آینده دنبال می‌کند. تراانسان‌گرایان معتقدند باید مجاز شمرد که انسان‌ها با استفاده از فناوری، کارکردهای شناختی و بدنی خود را تقویت کنند تا بتوانند توانایی‌ها و ظرفیت‌های خود را از محدودۀ زیستی موجود فراتر برند. این تقویت ممکن است از راه‌های گوناگونی حاصل شود؛ از اعضای مصنوعی (prosthetics) و قطعات کاشته در بدن (implant) گرفته تا بارگذاری ذهنی (mental uploading). ☄️ تراانسان‌گرا کسی است که معتقد و حامی ایدۀ تراانسان‌گروی است، بنابراین تراانسان‌گروی نوعی ایدئولوژی است، اما تراانسان، انسانی است که به میزان کافی تغییرات فناورانه کرده است که دیگر نمی‌توان به‌سادگی او را انسان متعارف و معمولی دانست (مثلًا عمر طولانی‌تری یافته است، توانایی‌های شناختی‌اش تقویت شده است یا اعضایی مصنوعی در بدنش کار گذاشته شده است)، اما هنوز در شناخت و وضعیت زیست‌شناختی ذاتی، به میزان کافی انسان است و فردی از نوع انسان شمرده می‌شود. تراانسان‌گرایان از علامت H+ برای اشاره به موضع تراانسان‌گروی استفاده می‌کنند، که به تقویت و بهسازی انسان اشاره دارد. البته به نظر می‌رسد هنوز تراانسانی تحقق خارجی نیافته است. ☄️ تراانسان‌گروی مشتمل بر مجموعه‌ای از ارزش‌هاست، که در قلب آنها ارزش تجربۀ حسی است، که تعامل پدیداری شخصی (subjective phenomenal interaction) با جهان است، اعم از تجاربی که خودشان غایت شمرده می‌شوند، و تجاربی که ارزش طریقی و واسطه‌ای دارند. برخی (مانند لذت‌گرایان) تجاربی مانند لذت، شادمانی و رضایت‌مندی را غایی، و تجاربی مانند علم، معرفت و خردمندی را واسطه‌ای می‌دانند و برخی برعکس. در هر حال تراانسان‌گرایان بر این نکته تأکید دارند که تجربۀ انسانی مقید به ظرفیتی است که انسان برای تجربه کردن دارد، و این ظرفیت مقید به شرایط ارگانیزم فیزیکی انسانی است. انسان می‌تواند و حق دارد که با تغییر محدودیت‌های فیزیکی، زیستی و شناختی خود، به ظرفیت‌هایی فراتر برای تجربه کردن برسد. برای این کار باید از فناوری‌های نوین بهره برد. محدودیت کنونی محصول طبیعت و فرایند فرگشت است، اما انسان امروزین به انتظار فرگشت نمی‌نشیند. تراانسان‌گرا معتقد به پیشرفت و تغییر است، اما فقط آن را گریزناپذیر نمی‌داند و تنها با فعالیت‌های روشنفکرانه و عقلانی آن را دنبال نمی‌کند. ☄️ برخی مسائل مورد بحث در مورد تراانسان‌گروی از این قرارند: آیا فناوری خاصی را می‌توان به‌مثابه درمان یا تقویت در نظر گرفت؟ آیا مخاطرۀ تغییراتی که در انسان ایجاد می‌شود، بیش از مزایای آن است یا نیست؟ آیا اهداف مشخص تراانسان‌گروی اصلاً ممکن و دست‌یافتنی‌اند؟ کدام تغییرات بر وضعیت اخلاقی یا وجودشناسانۀ انسان‌هایی که دستخوش آنها می‌شوند، اثر می‌نهند؟ 📒Hopkins P. D. (2012) “Transhumanism”, in: Chadwick, Ruth (ed.) (2012). Encyclopedia of Applied Ethics (2nd Edition). 📔https://plato.stanford.edu/entries/life/ 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind