بدترین سختی ها رو تحمل میکنه، ولی خسته که نمیشه هیچ یه جورایی لذت هم میبره
وجالب این که همه از قدیما یاد میکنن وخوشی های اون زمان ومیگن که تازه اون موقع بی پول تر هم بودیم!
مخصوصا اگه در راه رسیدن به معشوقش باشه، اگه معشوق ببینه
حتما این جمله رو شنیدین:
ما رایت الا جمیلا
به جز زیبایی ندیم.
بعد از حادثه عظیم کربلا
بعد از از شهادت برادران وفرزندان و برادرزاده ها
بعد از اسارت
بعد از مشکلاتی که تصورش هر انسانی رو از پا میندازه
به نظرتون چه چیزی بهم این قدر نیرو وانگیزه داده بود؟
چه چیزی دلیل شده بود سختی رو تحمل کنم وراضی باشم؟
جز محبت وعشق چیزی میتونه باشه؟!!
سالها پیش با یه جمع دوستانه ۷، ۸ نفری مشهد مشرف شده بودیم.
خیلی علاقه داشتم با یکی از بچه های اون جمع صمیمی بشم، محبتش عجیب به دلم نشسته بود.
مریض شد، تب شدید، ضعف و...
دکتر بردمش حسابی بهش رسیدم، یکی از قرصهاش صبح زود بود.
شب رفتم حرم تا نماز صبح، محل اقامت که رسیدم از بی خوابی نای هیچ کاری نداشتم از طرفی هم باید قرص دوستم رو حدود یه ساعت دیگه میدادم.
ساعت رو برا یه ساعت دیگه تنظیم کردم وخوابیدم ولی خیلی امیدی به بیدار شدن نداشتم...
چند دقیقه قبل ازین که زنگ ساعت به صدا دربیاد بلند شدم، با شوق هم بلند شدم بدون احساس خستگی، قرصش رو دادم.
کلی احساس رضایت وخوشنودی هم داشتم!
چه قدرتی باید باشه که یک فرد بعد ازین همه مصیبت وسختی در مقابل حاکم جامعه سخن از زیبایی این حوادث بیان کنند؟
مشکلاتمون رو با مصائب حضرت مقایسه کنیم،خنده دار به نظر میرسه این مقایسه.
اون هم حاکم ظالم وخونریزی مثل یزید که به ظاهر پیروزی هم به دست آورده!
ما دچار افسردگی ویاس میشیم ومینالیم، وحضرت جز زیبایی نمیبینند.
وهم چنین مقایسه کنیم عکس العمل ما در مقابل مشکلاتمون وعکس العمل حضرت رو!
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، وصلی الله علی محمد وآل محمد ولعن الله علی اعدائهم.
در روزگاری زندگی میکنیم که مشکلات وگرفتاری ها فراوان شده وبه تبع اون ها خیلی اوقات دچار استرس، اضطراب وافسردگی میشیم.