سلام رفقا👋
ختم صلوات داریم به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمانمون😍
ختم تا نیمه ی شعبان ادامه داره☺️
لطفا هر تعداد که میتونید بفرستید رو به ایدی زیر اعلام کنید🙏
@khadem_shohadaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️🌱🌙🦋
شَهـید اَحمَد مَشلَب
به یاد رفیق شهید یکی از رفیقامون💔😭🌿
دِلتَنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
بک گراند
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی⬅️ زیارت حضرت علی اکبر پسر عزیز امام حسین علیه السلام به مناسبت میلاد ایشان ➡️در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو
میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت خواندن تا دوشنبه شب
۹۹/ ۱ /۱۸
❇️ به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به حضرت علی اکبر علیه السلام
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
📣لطفا تعداد زیارت را که می فرستید به آیدی زیر بفرمایید تا آمار در حرم مطهر امام رضا( ع )ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️ آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد زیارت در ختم دسته جمعی ⬇️⬇️
🆔 @ZZ3362
متن زیارت حضرت علی اکبر علیه السلام در زیر 👇👇👇
💐🍃🌼🍃🌸🍃💐🍃🌼🍃🌸🍃
🌺مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است
🌺بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است
🌺ان یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک
🌺العجب، ماه تر از مَه، بشری آمده است
🌸سلام بر علی اکبرهای امام زمان(عج) که نسل جوان ما را
رو سفید کردند.🌸
🌸میلاد سرور جوانان عالم حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان بر علی اکبرهای امام حسین (ع) مبارک🌸
بیاد #شهید_محمد_حسین_حدادیان که در شب شهادت حضرت زهرا س به حضرت علی اکبر ع اقتدا کرد و توسط عده ای از دراویش گنابادی در قلب تهران به شهادت رسید.
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
💐🍃🌼🍃🌸🍃💐🍃🌼🍃
✨﷽✨
فرازی از وصیتنامہ
#شهیدجاویدالاثر #مجید_سلمانیان
اگر مےخواهید نذری ڪنید
فقط گناه نڪنید
مثلا نذر ڪنید یڪ روز گناه نمےڪنم...
هدیہ بہ آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم ؛
یعنے از طرف خودتان عملے را برای سلامتے و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام مےدهید ڪہ یڪے از مجربترین ڪارها برای آقا است .
یا اگر مےخواهید برای اموات ڪاری انجام دهید ، بہ نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر ڪنید.
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد و تا آخرین ساعات مقاومت کرد.
موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد... تیر خورده بود توی ریه اش سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت...
بهم گفت آب داری؟
گفتم نه
گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینه ام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد شهادتین گفتن
گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت گفت نمیخواد
و لحظاتی بعد شهید شد
پیکر مطهرش هم همونجا موند...
شهدا شرمنده ایم
#وصیت_شهدا
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
تعداد صلوات ها تا این لحظه 112100 شاخه
دوستان کمک کنید انشالله برسونیم به 100000 شاخه🙏
ایدی جهت اعلام تعداد صلوات👇
@khadem_shohadaaa
بسم الله الرحمن الرحیم
ختم صلوات روزانه
شهید امروز:
شهید محمدحسین محمدخانی
۱۰صلوات هدیه به این شهید بزرگوار🌺🌺🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌹🌹
#سردار_بی_سر
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
وصیت نامه شهید
محمد حسین محمد خانی
سلام بر شما (ائمه معصومین) که بندگان خاص خدایید و از هر چه
که داشتید د ر راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتی .سلام
.بر شما که متقیان راه دل هستید
بار الها! از این که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که در راهت گام
بردارد. تو را سپاس می گویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه
در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس
می گویم
در این راه ، دیدار خودت را هم نصیبم گردان.
#سردار_بی_سر
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
بک گراند
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
مثلـ بارانـ بهارے سرزدھ از راه برسـ🍃
یا حضرتـ بارانـ...🥀✨
#چندکلمـہ
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخرانی 🎤
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛🦋🌿
#شهید_حسین_معز_غلامی
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#کافه_کتاب
#من_ادواردو_نیستم
#تازه_های_کتاب
💫حتماً در تاریخ خواندهاید مشرکان مکه رفتن پیش پیامبر. به پیامبر گفتند ای محمد ما هرچه بخواهی به تو میدهیم هر چقدر پول و ثروت و مال و منال بخواهی به تو میدهیم هر پست و مقامی هم بخواهی به تو میدهیم. اصلاً تو را میگذاریم رئیسمان. تو را میگذاریم سرورمان.
✴️ فقط یک شرط دارد آنهم اینکه دست از آیینت برداری.
پیامبر اخمهایش را توی هم کرد. همانجا آب پاکی را ریخت روی دست مشرکان. بهشان گفت: به خدا قسم اگر خورشید☀️ را در دست راست من و ماه🌙 را در دست چپ من بگذارید که دینم و رسالتش را رها کنم هرگز این کار را نخواهم کرد! میبینید چه پیامبری داری؟ میبینی چه ولی و پیشوایی داری؟
با خودت میگویی ببین چه جور دل از دنیا کنده که دنیا توی نگاهش شده هیچ شده.شده پوچ.
✋یک لحظه بایست. یک لحظه توقف کن! من کسی را میشناسم که یه قطره از اقیانوس بیپایان رسول الله در کام او ریخته شد و همچون پیامبر به دنیا و همه مافیهایش پشت پا زد.
👆👆👆👆👆👆👆
شهید ادواردو آنیلی را میگویم. کسی که پدرش صاحب کارخانجات عظیم ماشین سازی🚗 فیات بود و یکی از ثروتمندترین💸 انسانهای دنیا. میدانی داستانش چیست؟ در چند خط.
قرار بود ثروتی که تو توی خوابت هم نمیبینی😇، یکجا به او برسد ثروتی معادل سه برابر درآمد نفتی ایران.💰
⁉️میدانی یعنی چه یعنی؟!یعنی سه برابر پول کشور نفتخیز مان ریخته شود توی جیب یک نفر! فقط و فقط توی جیب یک نفر!
اما... اما این شرط دارد. شرطش هم دست برداشتن ادواردو از ایمانش و اعتقادش بود. اما او از پیامبرش الگو گرفته بود و همچون رسولالله به مشرکان زمانهاش گفت: اگر صد برابر این ثروت را هم در دست من بگذارید در از اسلامم و پیامبرم برنمیدارم.
او میدانست این کارها به سرنوشت تمام میشود و آخرش او را میکشند، اما بارها به دوستانش گفته بود: من خود را برای #شهادت آماده کردهام و میدانم روزی من را خواهند کشت!
خلاصه کنم این کتاب خاطرات کوتاه از مردی است که دین و ایمانش را به دین به دنیا و مظاهرش نفروخت مردی که ثابت کرد می شود در دره #گناه بود اما زنجیر های شیطان را پاره کرد و تا اعلی علیین بهشت پرواز کرد.
مردی که بزرگترین آرزویش این بود که تا وقتی زنده است #امام_زمانش ظهور کند و از یارانش شود.🌸🍀🌸🍀
دلتنگ/...
للهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
رفقا...✋🏻
حواسمون باشه 💕
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است✨🌱
#مثلعلیاکبرحسین(ع)🎈
#پروفایل
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#رنج_مقدس
#قسمت_سیزدهم
سعید با آرنجش مسعود را هل میدهد به عقب و دوباره در را میبندد. از کارشان تعجب میکنم. علی تکیه داده به دیوار و میخندد.
نگاه موشکافانهام را که میبیند، سرش را پایین میاندازد و آرام میگوید:
– لیلا! میخوام چند لحظه حوصله کنی و حرفهامو بشنوی. دلم میخواد کمکم کنی تا بتونم کمکت کنم.
گنگتر میشوم و از تغییر حالتش جا میخورم. چیزی درونم را به آشوب میکشد.
مکث میکند. حالم را میفهمد که حرفش را نیمه رها میکند. علی مصمم است که مرا وادار به کاری کند که دلخواهم نیست. به دیوار روبهروییاش تکیه میدهم و آرام سُر میخورم تا کمی قرار بگیرم.
بدون آنکه نگاهم کند میگوید:
– گاهی اتفاقی میافته که در آن دخیل نیستی؛ اما از شیرینی و تلخیش سهم میبری.
آب چشمانم را قورت میدهم تا اشک نشود.
– تو زندگی همه مردم سختی و گرفتاری هست. همه آدمها از خوب تا بد. خاص و عام هر کدوم یه جوری درگیرن؛ اما برای بعضی، مشکلها بزرگند و برای بعضی کوچیک، از نگاه هر کسی مشکل خودش بزرگه و برای بقیه کوچک و حل شدنی.
طاقت نمیآورم که یکطرفه بگوید و یکنفره بشنوم. خودم را آرام نشان میدهم و میگویم:
– مگه غیر از اینه؟
نفسش را بیرون میدهد و نگاه از فرش بر میدارد و به قاب خاتم بالای سرم میدوزد:
– تو یه نکته رو ندید میگیری! اینکه مشکل هرکسی بزرگتر از ظرفیت روحیش نیست. هرچند هم که براش مثل کوه دماوند باشه.
– نسبت تناسبی حساب میکنی علی؟
– آره دقیقاً. هرکسی مثل یک کسر بخشپذیره! صورت و مخرجش با هم تناسب داره!
حرف درستش را کامل نمیگوید. نگاهی آرمانی دارد و من لجوجانه نمیخواهم خاص باشم:
– اما همه کسرها بخشپذیر نیستند؛ گاهی تا بینهایت اعشار میخورند.
چشمش را میبندد و سکوت کوتاهش را میشکند:
– چرا تقریب نمیزنی قال قضیه رو بکنی؟ چرا توی قصه خودت مدام صورت و مخرج رو ضرب میکنی.
مه غلیظی از ای کاشها روی ذهنم پایین میآید. هر وقت وجودم را مه میگیرد، همه قدرتهای ذهنیام ناکارآمد میشود. نیاز به کسی پیدا میکنم که کمکم کند؛ تا ترس تنها بودن در این فضا زمینگیرم نکند.
– لیلا!
کاش مِه سنگین ذهنم، مثل شبنم مینشست روی سلولهای پژمرده روحم و صبح که میشد، با نم شبنمها بیدار میشدم.
– لیلا میدونی امشب برات تولد گرفتیم.
اگر شبنمها به هم وصل شوند و یک راه درست کنند، مثل یک رود باریک جاری میشوند و چهقدر زیبا میشود! علی زمزمه میکند:
– من الآن نمیخوام بحث کنم. فقط یک خواهش دارم، تو رو خدا یک چند ساعتی بی محلی نکن.
آبها میریزند و ناگهان سراب میشود. خشکی سلولهایم باعث میشوند که فریاد تشنگیشان بلند شود. تازه میفهمم که این شبنمها خیالات بوده و سلولها هنوز خشک و تشنهاند. علی منتظر جواب من نمیماند:
-لیلا! هر چهقدر هم که سخت باشه، باید امشب رو رعایت کنی. حداقل به حرمت اینکه پدره، تو هم نمایش یک دختر خوب رو بازی کن.
آرامتر از آنکه بدانم علی میشنود یا نه میگویم:
– امشب کاری را که قبول ندارم انجام بدم روزهای بعد باید چه کنم؟ علی تو پسری، احساست مثل من درگیر نمیشه، سالها حسرت بودن کنارپدر ومادر رو نداشتی. مجبور نشدی آرزوهاتو
دور بریزی. تو…
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#رنج_مقدس
#قسمت_چهاردهم
حرفم را میبرد. صدایم را شنیده و این حرفها درونم تکرار نشده است. میگوید:
– لیلا! خواهش میکنم اینجوری نگو، من احساسم کمرنگه. چرا فکر میکنی همهچیز و میدونی؟ شاید اون دلیلی که تو رو انقدر ناراحت کرده، اصلش چیز دیگهای باشه.
چشم از صورتش میگیرم و میگویم:
– پس بگو باید بیخیال همه لذتها و دوستداشتنیهام بشم. باید به داشته و نداشتهم اعتراض نکنم و بگم همهچیز خوبه.
خنده مسخرهای میآید پشت لبم و بیرون نمیزند.
– خواهر من. یک عمر با نارضایتی و اعتراض سر کردی، نتیجهاش چی شد؟
نمیخواهم جوابش را بدهم. خودم را مشغول صاف کردن پایین دامنم میکنم. لبههایش را باز میکنم؛چین میدهم. گلهای ریز دامنم به حرف میآیند. همیشه عاشق گلهای ریزم. کوچکاند اما پر از حرفاند.
میگویم:
– تو همیشه زورگویی. لبخند تمسخرش را میشنوم اما صورت معترضش را نگاه نمیکنم. حالت نگاه و ابروی در همش را تصور میکنم:
– شاید من زورگو باشم، اما غلط نمیگم. بگو کجای حرفم اشتباهه و به نفع تو نیست؛ من قبول میکنم. میگم ضعفت همه آیندهات رو بر باد میده، فکرت رو خراب میکنه، جهت حرکتت رو عوض میکنه، زندگی رو سخت نکن لیلا. نمیگم فراموشش کن، اما نگذار موج سنگینی بشه و تو رو غرق کنه. خودت تموم خاطرهها و اثراتش را مدیریت کن. لیلا ببین… گریه نکن.
با سرعت دستم را بالا میبرم و روی صورت خیسم میکشم. داشتم در خیالم ریزترین خاطرات تلخ را جستجو میکردم. صدای سعید همراه با انگشتی که به در میزند از گنگی بیرونم میکشد. با آستین صورتم را خشک میکنم. در را باز میکند و اول چند ثانیه به صورت من خیره میشود. میگوید:
– حل کردی یا حل کنم؟
علی لبخندی میزند و سری تکان میدهد:
– حلّه سعید جان.
مسعود شانههای سعید را میگیرد و به سمت حال هل میدهد و صورت خندانش که با دیدن من سکوت میشود. حرفش در دهانش میماسد. این ضعف من همه را اذیت کرده است. سرم را پایین میاندازم.
– لیلا پارچهها را دید؟
علی پوزخندی میزند و میگوید:
– کور خوندیم. آنقدر خواهرمان کمخرج هست که با هیچ رشوهای حاضر به پذیرش نشد.
مسعود چشمش که به پارچههای کنار چرخ خیاطی میافتد، میگوید:
– خواهرتو نمیشناسی از حیثیت برادری ساقط شدی. پارچهها را گذاشته کنار چرخ خیاطی، یعنی اینکه دلشم خواسته، بیمنت. برمیگردد سمت من:
– خداییش لیلاجان برای این دو نفر را خراب کردی مهم نیست، من رو هواداری کن؛ چون شلوارم مونده روی دستم نمیدونم با چی بپوشمش…
علی پوفی میکند و میگوید:
– با این لباسها هر چی من خوشگل میشم تو زشت. شلوارت رو بده به من، خودت رو بیخود انگشتنمای مردم نکن.
مسعود خیز برمیدارد سمت علی و میگوید:
– ای بیمروت، منو بگو که میخواستم تو رو ساقدوش خودم کنم.
و مشتهایش را به سر و کول علی میزند. علی تلاش میکند تا دستهای مسعود را بگیرد و همزمان فریادش خانه را پر میکند.
از حرکات بچهگانه و از دیدن لباسهای کج و کوله و موهای بههم ریختهشان میخندم. مسعود بلند میشود و دستانش را بههم میزند، لباسش را صاف میکند و میگوید:
– اگه بدونم با زدن علی خوشحال میشی و میخندی، روزی دوسه بار میزنمش.
علی خیز برمیدارد سمت مسعود و فرار و بعد هم دری که محکم بسته میشود. برمیگردد و میایستد جلوی آینه و موهایش را شانه میکند، تیشرت کرمش را صاف میکند و میگوید:
– مسعود دیوانه. خدا شفاش بده!
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
تعدا صلوات ها تا این لحظه 12670 شاخه🌹
دوستان یاعلی انشاءالله امروز به 150000 برسونیم🙏🏼
ایدی جهت اطلاع تعداد صلوات ها👇
@khadem_shohadaaa
بسم الله الرحمن الرحیم
ختم صلوات روزانه
شهید امروز:
شهید محمدهادی ذوالفقاری
۱۰صلوات هدیه به این شهید بزرگوار🌺🌺🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌹🌹
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت میکنم که من را در ایران دفن
نکنند و اگر شد ببرند امام رضا علیه السلم طواف بدهند و برگردانند
و همینطور که در نجف و سامرا و کربل و کاظمین طواف بدهند و در
وادیالسلم دفن کنند و دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام
مستحبات انجام شود و در داخل دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال
گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند داخل قبر من مثل حسینیه
شود و اگر شد جایی که سرم میخورد به سنگ لحد یک اسم حضرت
زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم
.)یا زهرا(س
بالی سر من روضه و سینهزنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالی
)قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید و زیاد یاحسین(ع
بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که میخواستم رسیدم و برای امام حسین و حضرت زهرا
مجلس بگیرید و گریه کنید و رو به قبله صحیح دفن کنید چون قبله در نجف اختلف دارد و روی سنگ قبرم اسم من
را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گناه کار است یعنی العبد الحقیر و المذنب و یا مثل این؛ پیراهن مشکی هم
.بگذارید داخل قبر
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمتها برای مردم عراق این است که من الن حدود سه سال است که خارج از
کشور زندگی میکنم مشکلت خارج کشور بیشتر از داخل کشور است قدر کشورمان را بدانند و پشت سر ولی فقیه
باشند و با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلت بیرون بیاید و از خواهران میخواهم
)که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنندنه مثل حجابهایروز چون این حجابها بوی حضرت زهرا(س
.را نمیدهد
از برادرانم میخواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی
نیست الن دو جهاد در پیش داریم اول جهاد نفس که واجبتر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم میشود که اهل
جهنم هستیم یا بهشت، حتی در جهاد با دشمنها احتمال میرود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون
برای هوا نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشید یعنی برای شیطان رفتید و در این حال چه فرقی است بین
ما و دشمن؟ امام زمان را تنها نگذارید. آنها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر
امام زمان بیاید احتمال دارد روبهروی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پلهای پشت سرم را شکاندهام و راه برگشت ندارم
بچههای ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام دادهام و یکی از دلیلی که آمدم نجف به
خاطر همین بود که پیشرفت کنم نجف شهری است که مثل تصفیهکُن است که گناهها را به سرعت از آدم میگیرد و
.جای گناهان ثواب میدهد این مولی ما خیلی مهربان است
همچنین میخواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصا حرمها دفاع کنند و اجازه به این ظالمان ندهند
و مردم عراق مخصوصا طلب نجف در این جهاد شرکت کنند چون دیدم که مدافع هست لکن کم است باید زیاد شود
و مطمئنم که اینها(ظالمین) کم هستند و فقط با یک هجوم (جهاد) با اسم حضرت زهرا(س) میشود کار این مفسدها
را تمام کرد و منتظر ظهور شویم و بهتر است که دست به دست همدیگر دهید و این غده سرطانی را از بین ببرید. برای
.من خیلی دعا کنید چون خیلی گناه کارم و از همه حللیت بگیرید
وصیت من به طلب این است که اگر برای رضای خدا درس میخوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست
نخوانند. چون میشود کار شیطانی و شهریه امام را هم
میگیرند؛ دیگر حرام درحرام میشود و مسئولیت دارد
اگر میتوانند درس بخوانند البته همهاش درس نیست،
عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف
عبادت کنند چون طلبهای باتقوا کم داریم اول تزکیه
نفس بعد درس، ای داد از علم شیطانی. دنیا رنگ گناه
دارد دیگر نمیتوانم زنده بمانم. انشاءال امام
حسین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) در قبر
.میآیند
1393 19بهمن ماه سال
.العبد الحقیر و المذنب الضعیف محمدهادی ذوالفقاری
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
بک گراند😘
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#رفاقتـ😍✋🏻
- بیا بغلم رفیق!
+ اع این لوس بازیا چیه؟!
- بابا بیا این آخریشه ...
♥️🌿
#رفاقتختمبهشهادت
دلتنگ/...
#پروفایل
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
یعنی از سیصد کیلومتری عمق وجودم ذوق کردم!!!😍😍😍😍😍
آخه...
داشتم درختا رو نگاه👀 میکردم،
یه لحظه موندم!!😲
درخت به این بزرگی🌳🌴
با این همه ساقه و شاخه🌱 و برگ🍃
با وجود کلی باد و بارون💦 و برف❄️
چطوری تو خاک میمونه؟!
خیلی دقیق مهندسی📐🔎 شده...
که ریشه ها
برن تو خاک،
پخش〽️ بشن،
اتصالشون با تنه محکم ✔️ باشه،
شل ✖️ نشن،
نگهش دارن...💫
تازه!
گل ها که ساقه شوق ظریف🌿 ترم هست...
ولی نمی افتن!❌
راحت از خاک در نمیان!❌
خیلی شق و رق می ایستن و گل🌹 میدن...
و البته خیلی قشنگ!!...😋💖
#تفکر
دلتنگ/...
#سمت_خدا
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰
#رنج_مقدس
#قسمت_پانزدهم
روحم نیازمند شفاست. باید تلخیهایی را که دارد خرابم میکند بجوشانم تا زهرش برود. چشمانم را میبندم و با خود زمزمه میکنم: باید مربا شوم. زیتون پرورده شوم. باید تلخی را از بین ببرم. باید باید باید… مقابل آینه میایستم و به خودم خیره میشوم. این خودم هستم یا قسمتی از یک خود. چشمانم وقتیکه خیره آیینه میشود یعنی که هیچ نمیبینند و تنها فکرم است که میبیند. پلک بر هم میگذارم و دوباره باز میکنم؛ خودم را میبینم، چشمان درشت و ابروهای کشیدهام، بینی قلمی و لبهای ساکتم را… دست میبرم و موهایم را باز میکنم. سرم انگار سبک میشود. خون در رگهایم به جریان میافتد.
شانه را روی موهایم میکشم، انگار دستی دارد سرم را نوازش میکند. با هر بار کشیدن، موهای خرماییام به بازی گرفته میشوند. منظم و صاف میشوند و دوباره مجعد میشوند. حس شیرینی میدهد دستان مهربانی که موهایم را با انگشتانش شانه میزند و آرامش وجودش را در طول موهایم امتداد میدهد. شانه را میگذارم، موهایم را سه دسته میکنم و میبافمشان.
بین گلسرهایم چشم میچرخانم. بیشترشان را پدر خریده است. چهقدر با هدیههایش به دنیای دخترانهام سرک میکشید! گلسرها را یکییکی بر میدارم و نگاهشان میکنم. چرا هر بار کنار هر هدیهای که میخرید حتماً یک گلسر هم بود؟!
خندهام میگیرد از جوابهایی که دارد به ذهنم میرسد. بیخیالش میشوم و با آخرین گلسری که آورده بود موهایم را میبندم.
بلوز دامن یاسی حریرم را که تازه دوختهام میپوشم. جعبه گردنبند مرواریدم را درمیآورم. پدرِ همیشه غایبم خریده است. نمیدانم چرا دیگران دلشان میخواهد که من اندازه خودشان باشم، اما من دلم میخواهد که بزرگتر بشوم. بزرگتر فکر کنم، بزرگتر بفهمم، بهتر زندگی کنم. گوشواره مروارید را هم میاندازم.
در اتاق را باز میکنم. صدای سوت سه برادرِ متفاوتم، خانه را برمیدارد. دست روی گوشهایم میگذارم و با چشمانم صورتهای پر از شیطنتشان را میکاوم. سعید و مسعود دو طرف علی نشسته اند و سرهایشان را به سر او چسبانده اند و همانطور که فشار میدهند، شعر میخوانند و سوت میزنند. سعید چشمانش را ریز کرده و صدای سوت بلبلیاش کمی از صدای سوت مسعود با آن چشمان گشادش را تلطیف میکند.
حالا نوبت تکههایی است که اگر به من نگویند انگار قسمتی از ویژگی مردانهشان زیر سؤال است.
– جودی ابِت شدی!
– اعیونی تیپ میزنی!
– ضایعتر از این لباس نبود دیگه!
– هر چی خواهرای مردم ژیگولند، خواهر ما پُست ژیگول!
و فرصتی نمیماند برای حرف زدن من.
دستی برایشان تکان میدهم. کیک و کادوهای کنارش انگار برایم چشمک میزنند که پدر بلند میشود و به سمتم میآید. حیران میمانم. به چشمان علی نگاه نمیکنم، چون حرفهایش را میدانم؛ اما عقلم نهیبم میزند. در آغوش میکشدم و سرم را میبوسد. جعبه کوچکی میدهد دستم و همین هیجانی میشود برای سه برادران که دست بزنند و مسعود دم بگیرد:
– دست شما درد نکنه. خدا ما رو بکشه. کاشکی که ما دختر بودیم اگر نه که مُرده بودیم.
و قهقههشان.
امشب در دلشان بساط دیگری است و یا قصدی دارند که خودشان میدانند و من نمیدانم. پدر دست دور شانهام میاندازد و مرا با خود میبرد و کنارش مینشاندم. این اجبار را دوست ندارم، اما مگر همه آنچه اطرافم است دوستداشتنیهایم هستند؟
دلتنگ/...
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
🌹🌹 به شهید بی سر بپیوندید🌹🌹
•┄═•🕊🌹🕊•═┄•
@shahidesarboland
•┄═•🌹🕊🌹•═┄•۰