💥معارف،قرآن وجهاد تبیین💥
با سلام و احترام و تشکر از زحمات شما بزرگوار
خسته نباشید میگم خدمت شما و همه ادمین های فعال
ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم ، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد
اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد
با خودم گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا می دهد و می گوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴واقعاداستان چیه🤔؟؟؟؟
.
🔴 اگر این خیانت نیست پس چیه
#تعهد #دولت_بی_کفایت
🌼🌼🌼🌼
عرض سلام و ارادت به همه هم گروهی های عزیز؛
روز و روزگار بر وفق مرادتون باشه انشاءالله...
خواهشی که از شما داریم لطفا سفره یلدا تون رو به تصویر نکشید، تو استوری یا وضعیت یا.... خیلی از پدر مادر ها با دیدن این تصاویر شرمنده خانواده ها وفرزندان خود میشوند که نمیتوانند همه چیز رو مثل شما تهیه کنند یا برعکس.
همدردی با فقرا کمترین کاریه که از عهده هرکس برمیاد. لطفا اگه موافقید این پیام رو تو هر گروهی که هستید نشر بدید شاید دل چند طفل معصوم کمتر شکسته شود
اجرتون بابی بی دوعالم
https://eitaa.com/QURAN110110
🔵 رشته های معارفی👇
🔶تفسیر سوره صف🔶
🔺در بخش خواهران:
🥇خانم کبری نیک آیین از گرمسار
🥈خانم فاطمه عرب مقنی از شاهرود
🥉خانم صبیه حامدیان از مهدیشهر
🔺در بخش برادران:
🥇آقای علی خراسانی نژاد از دامغان
🥈آقای علیرضا باقری از شاهرود
🥉آقای عرفان مرادی از سمنان
🔶تسلط بر ترجمه جزء یکم قرآن کریم🔶
🔺در بخش خواهران:
🥇خانم فرشته محمدی از سمنان
🥈خانم فاطمه بیتانه از شاهرود
🥉خانم سعیده پورسلیمی از سمنان
🔺در بخش برادران:
🥇آقای سید علی شنایی از دامغان
🔶کتاب درسنامه صراط جلد دوم 🔶
🔺در بخش خواهران:
🥇خانم فاطمه رهبری از سمنان
🔺در بخش برادران:
🥇آقای احمد بیک محمدی از سمنان
🌀با ما همراه باشید
┄┄┅═✧❁🪴❁✧═┅┄┄
🆔@hamsangaransalehin
*شب سردی بود ...*🤶
*زن بيرون ميوهفروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه میخريدند.*
*شاگرد ميوهفروش، تُند تُند پاكتهاى ميوه را داخل ماشين مشترىها میگذاشت و انعام میگرفت.*
*زن پیش خودش فكر كرد چه میشد او هم میتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه...*
*کمی نزديکتر رفت..* *چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوههاى خراب و گنديده داخلش بود.*
*با خودش گفت: «چه خوبه سالمترهاشو ببرم خونه».*
*می توانست قسمتهاى خراب ميوهها را جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد...*
*هم اسراف نمیشد و هم بچههايش شاد میشدند.*
*برق خوشحالى در چشمانش دويد...*
*ديگر سردش نبود!*
*زن رفت جلو؛*
*نشست پاى جعبه ميوه.*
*تا دستش را برد داخل جعبه،*
*شاگرد ميوهفروش گفت: « دست نزن ننه !*
*بلند شو و برو رد كارت! »*
*زن زود بلند شد،*
*خجالت كشيد.*
*چند تا از مشترىها نگاهش كردند.*
*صورتش را قرص گرفت...* *دوباره سردش شد و...*
*راهش را كشيد و رفت ...*
*چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد:*
*«مادرجون، مادرجون ! »*
*زن ايستاد،*
*برگشت و به آن زن نگاه كرد زن لبخندى زد و به او گفت:*
*« اينارو براى شما گرفتم. »*
*سه تا پلاستيك دستش بود ،*
*پُر از ميوه؛ موز، پرتقال و انار ...*
*زن گفت : دستت درد نكنه،*
*اما من مستحق نيستم.*
*زن گفت : « اما من مستحقم مادر ...*
*من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسانها و احترام گذاشتن به همه آنها بىهيچ توقعى؛*
*اگه اينارو نگيرى،*
*دلمو شكستى.*
*جون بچههات بگير »*
*زن منتظر جواب زن نماند،*
*ميوهها را داد دست زن و سريع دور شد...*
*زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه میكرد....*
*قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود،*
*غلتيد روى صورتش دوباره گرمش شده بود...*
*با صدايى لرزان گفت:*
*« پير شى !...*
*خير ببينى...*
*آبرومو خریدی مادر»*
*🔻هيچ ورزشى براى قلب، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست*
*یلدای امسال در هنگام خرید میوه، سهم تنگدستان را فراموش نکونیم
🌸🌸🦋
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام مامان یلدات مبارک باشه عزیز دلم
قربون این خندههای قشنگت برم