🌸🍃﷽🌸🍃
🔻خطرِ نفس🔻
✍ هیچوقت خودمون رو زیادی تحویل نگیریم، و فکر نکنیم خیلی آدم خوبی هستیم.
☝️ اصلاً شرطِ کمال اینه که، اگر همهی مردم ما رو کامل دونستند، ما خودمون رو کامل ندونیم، و مدام این نفسِ سرکش رو سرزنش کنیم.
❌ خطرِ #هوای_نفس کاملاً جدّی است.
در روایات به ما گفتند: "راضی بودن از نفس، بزرگ ترین دام #شیطان است."
پیغمبرِ بزرگی مثل یوسف، با اونهمه پاکی میگه: «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» من خودم و نفسِ خودم رو تبرئه نمیکنم،😨😰 و اگر هم #گناه نکردم لطفِ خدا بوده:
🕋 وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی، إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی، إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (یوسف/۵۳)
💢 من خودم را تبرئه نمیکنم، زیرا نفسِ سرکش بسیار به بدیها امر میکند.
💢 مگر آنچه را پروردگارم رحم کند، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
👈 اگر رحمت و لطفِ #خدا نباشه، و یک لحظه به حال خودمون رها بشیم، سقوط حتمی است.💯
❌ شک نکنیم.
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻عمل و عکسالعمل🔻
✍ قرآن کریم میفرماید بازتابِ کارهای خوب و بدِ آدم به خودش برمیگرده:
🕋 إِنْ أَحْسَنْتُمْ، أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ، وَ إِنْ أَسَأْتُمْ، فَلَهٰا. (اسراء/۷)
👈 اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کردهاید، و اگر بدی کنید، باز هم به خودتان بد کردهاید.
☝️ چه در برابرِ #خدا، چه در برابرِ #مردم، نیکی و بدیِ ما، به کسی سود یا زیانی نمیرسونه، بلکه نتیجهاش به خودمون برمیگرده.
❌️ اگر با #خدا و #دینِ خدا خُدعه کنیم و نیرنگ بزنیم، با خودمون خُدعه کردیم و به خودمون کَلَک زدیم.
سرِ #خدا کلاه نمیذاریم، سرِ خودمون کلاه میذاریم.
👈 با #مردم هم همینطور:
❌ اگر به کسی #ظلم کردیم، یه جایی تو زندگی نتیجهاش رو میبینیم، و اگر هم به کسی خوبی کردیم، حتماً نتیجهاش رو تو زندگی میبینیم...
❌ حقّ مردم رو بخوریم، حقّمون رو میخورند...
❌ سر مردم کلاه بذاریم، سرمون کلاه میذارن...
❌ به ناموس مردم نگاه کنیم، به ناموسمون نگاه میکنن...
❌ به بچّههای مردم ظلم کنیم، به بچّههامون ظلم میکنند..
و...
☝️ درست مثل یه آینه است، بازتاب چیزهایی که بهش میتابند رو بر میگردونه.
هرچه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
☝️ دقّت کنیم.
اینکه هر کسی، هر کارِ خوب و بدی کنه، به خودش کرده، یک جملهی ادبی یا یک نکتهی اخلاقیِ صِرف نیست، این یک حقیقتِ وجودی است.🤔
هندسهی عالَم اینطوری شکل گرفته. یعنی ساختارِ این جهان طوری طراحی شده که هرچی از ما صادر بشه، آثارش به خودمون بر میگرده.😐
👈 به این میگن «قانونِ عمل و عکسالعمل».
و اینطوری میشه که با نیکیها و خوبیهای خودمون، صاحبِ #بهشتِ خودمون میشیم..😌
و یا با زشتیها و بدیهای خودمون، صاحبِ #جهنمِ خودمون میشیم..😰
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
📖 #درمحضرقرآن
🕋 لا تَحزَن، اِنَّ اللهَ مَعَنا. (توبه/۳۹)
💢 غمگین نباش، یقیناً #خدا با ماست!
چه غمی⁉️ چه اندوهی⁉️
وقتی #خدا با کسی باشه، غمگین بودن معنا نداره.😌 #خدا جای همهی نبودنها و نداشتنها رو پُر میکنه.❤️
به قول امام حسین(ع) در دعای عرفه:
🤲 خدایا!!
... اون کسی که تو رو داره،
دیگه چی کم داره؟!😌
... و اون کسی که تو رو نداره،
اصلاً چی داره؟!😔
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻عجله در دعا🔻
✍ خیلی وقتها، ما آدمها چون دنبالِ منفعتِ بیشتر هستیم، و #عجله داریم که رهِ صد ساله رو یک شبه بریم،🏃 همهی جوانبِ مسائل رو در نظر نمیگیریم، و شتابزده و با عجله عمل میکنیم.
اصلاً فکر نمیکنیم، و عواقب کار رو در نظر نمیگیریم. بدون فکر و مشورت، فقط دوست داریم زودتر کار رو انجام بدیم.
مثلاً به طرف میگن:
❌ این دختر خانم یا آقا پسر برای ازدواج به دردِ شما نمیخوره..
❌ یا این شغل و حرفه به دردِ شما نمیخوره..
❌ یا این رشتهی دانشگاهی به دردِ شما نمیخوره..
یا...
☜ ولی گوشش 👂 بدهکار نیست.
👈 میخواد زودتر اون مطلوبِ مورد نظرش رو بدست بیاره.
🤲 همهش هم #دعا میکنه زودتر بهش برسه. به بقیّه هم میگه #دعا کنید جور بشه. ولی بیچاره نمیدونه که داره برای بدبختیِ خودش دعا میکنه.😨😰
این همون حرفِ قرآنه:
🕋 وَ یَدْعُ اَلْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ دُعٰاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ عَجُولاً (اسراء/۱۱)
💢 انسان همانگونه که برای رسیدن به نیکیها دعا میکند و خوبیها را میطلبد، بدیها را نیز طلب میکند، و برای رسیدن به شرّ دعا میکند.
💢 و انسان همیشه عَجول بوده است.
☝️ چه بسیار تصمیمگیریهای عجولانه، که یک عمر #پشیمانی به دنبال داشته.😔💔
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
«اِنَّما أهلَکَ النّاسَ العَجَلَة»
👈 بیشترین هلاکت و تباهی انسان از #عجله است.
📚 بحار، ج ۱۷، ص ۳۴۰.
بسیاری از دعاهای ما برامون ضرر داره، و هلاکت و بدبختی به دنبالش داره، ولی خودمون خبر نداریم.😱
☜ خدا رو شکر که بسیاری از دعاهای ما رو نمیشنوه و ترتیبِ اثر نمیده! و اِلّا وا مصیبتا!
☜ خدا رو شکر که از بسیاری از دعاهای ما میگذره! "یَعفُو عَن کَثِیرِِ"!
☜ خدا رو شکر که دعاهای ما رو اونطوری که خودش صلاح میدونه اجابت میکنه! اونطوری که حکمتش اقتضا میکنه! چون او عاشق بندههاشه، و جز #خیر و صلاح بندههاش رو نمیخواد!
برادرم! خواهرم!
❗️☝️ #دعا_کردن شاید به ظاهر خیلی ساده و آسون باشه، امّا از جهتی یکی از سختترین و پیچیدهترین امور باطنی است.
چون شخص میخواد که به درگاهِ #خدا بره، و ریز به ریز بگه چی میخواد و چی نمیخواد!🤲
و البته پایِ تمام خواستههاش هم تا آخر بایسته!😐
دوست عزیز!!
☝️ مغزِ #دعا، شنیدن است، نه گفتن.
آدم با #دعا، به اون خدایِ مطلقِ لایتناهی وصل میشه، تا ارادهی #خدا رو دریافت کنه،😌😇 نه اینکه ارادهی خودش رو به خدا تحمیل کنه.
☜ ما باید گیرنده باشیم..
✔ #دعا، دریافت و پذیرشِ حکمِ #خدا، در رابطه با درخواستِ ماست.
ما با #دعا دنبالِ ارادهی #خدا هستیم. چون این ارادهی اوست که جاودانه است..
ارادهی اوست که #خیر است، و مملوِ از فرزانگی است.🤔
☝️ اگر بندهای در این فضا و اینطوری #دعا کنه، هر اتفاقی براش بیفته، پر از خیر و برکت هست.
هر ماجرایی براش پیش بیاد، به صلاحش هست.
هر داشتن و نداشتنی براش رشد و بالندگی است.
👈 اصلاً چنین بندهای، یک برندهی واقعی است.😍❤️
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻یادِ خدا🔻
✍ خدا در قرآن میفرماید: اگر کسی در ذهنش به یادِ من نباشه، مجازات میشه، و زندگیش به هم میریزه!😨
🕋 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی، فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی (طه/۱۲۴)
💢 هر کس از یادِ من رویگردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم.
#ذکر👈 یعنی یاد، یادآوری، تذکّر، توجّهِ ذهنی و درونی و...
❌ #ذکر با وِرد فرق میکنه.
مثلاً کسی که تسبیح دستش میگیره و «سبحانالله...» میگه، اگه حواسش نباشه که چی داره میگه، این میشه «وِرد»، ولی #ذکر نیست.
☝️ البته «وِرد» هم در جای خودش آثاری داره، امّا #ذکر خیلی بالاتر از «وِرد» هست.
#ذکر با ذهنِ انسان کار داره و معناش به «تفکّر» خیلی نزدیکه.🤔
❌ زندگی و مشغولیتهای اون، باعث میشه که به #یاد_خدا نباشیم، و ذهنمون رو در خدمتِ #یاد_خدا قرار ندیم..
و اینجوری میشه که زندگیمون به هم میریزه و همهش گره به کارمون میخوره.😔💔
✔ اگر به #یاد_خدا باشیم، همه چیز در زندگی سر جایِ خودش قرار میگیره.😌
👈 راهش هم اینه که، توجّه به #خدا رو از کم شروع کنیم.
☜ اوّل سعی کنیم یک لحظه به یادِ #خدا بیفتیم.
☜ هر وقت ذهنمون منصرف شد، دوباره اون رو برگردونیم.
☜ و بعد این کار رو ادامه بدیم و تعدادش رو زیاد کنیم؛ زیاد و زیادتر...
یعنی تعدادِ «به یادِ خدا افتادن» رو در زندگیمون زیاد کنیم، تا مقدارِ یادِ خدا افزایش پیدا کنه.😎
چون خودِ قرآن هم میفرماید:
🕋 وَاذْکُرُوا اللهَ کَثِیراً لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (انفال/۴۵)
💢 خدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید.
وقتی یادِ خدا همهی زندگی رو پُر کرد، اونوقت اثرش رو میبینیم.😌
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
⚠️ #تلنگر
💠وقتی انسان به سوی #خدا نرود و خیلی مشغول #دنیا شود، #خداوند به دنیا می گوید او را مشغول خودش کند که به در خانه ی من نیاید.
💠خیلی اوقات گرفتاری های ما مجازات پروردگار عالم است و چون سراغ #خدا نرفته ایم گرفتاری داریم.
#استاد_پناهیان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
📖 #درمحضرقرآن
هیچ حادثه ای برای ما رخ نمیدهد مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است
📖«توبه ۵۱»
⌛️یه بار از یه بزرگی پرسیدم : وقتی یه اتفاقی تو زندگیمون میفته از کجا بفهمیم امتحانه یا تقاصه؟
بهم گفت: هر لحظه از زندگی ما یک امتحانه.
ما همواره و با هر اتفاقی در معرض سنجش هستیم.
و #خدا همیشه روی تک تک کار های ما ناظره.
⏳بله درسته، در حقیقت تو زندگی همه ی ما چالش هایی وجود داره
و اتفاقات زیادی برامون میفته
مبادا فکر کنید تصادفی بودن! هرگز....
همه ی اونا رو خداوند برای ما تنظیم کرده.
⏳ حالا شاید سوال بشه که چرا؟
اصلا چرا باید این چالش ها وجود داشته باشن؟
در پاسخ باید بگم که شما وقتی از یک حادثه خارج میشید دیگه آدمی نیستید ک به اون حادثه وارد شدید💎
شما بزرگ تر شدید✓
قوی تر شدید✓
خیلی چیزا رو فهمیدید✓
و روحتون رو وسعت بخشیدید✓
°•°شما تکامل پیدا کردید°•°
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
جایگاه واقعی نماز،در صدر عشق هاست
🌸امام حسین علیه السلام:
« #خدا می داند که من به #نماز و تلاوت #قرآن عشق می ورزم و دعا و #استغفار را دوست دارم»
(بحارالانوار،ج 44، ص 391)📚
↖️استاد #قرائتی در این مورد:
نماز باید در جامعه و علنى اقامه شود؛«اقیموا الصلوة»
🔹امام حسین علیه السلام با آنكه مىتوانست در خیمه نماز بخواند و با اینكه نمازش شكسته بود، در مقابل جمعیت نماز بپا داشت.
💥 هنگام اقامه ى نماز در ظهر #عاشورا ، 30 تیر به سوى حضرت رها شد، یعنى در برابر هر كلمه از حمد و ركوع و سجده تقریبا یك تیر به امام پرتاپ شد.
🤔به راستى نماز چیست كه در عصر #تاسوعا هنگامى كه به سید الشهداعلیه السلام پیشنهاد حمله مىشود، حضرت طى چند نوبت گفتگو، جنگ را یك روز به تأخیر مى اندازند و مى فرمايند : «انّى اُحبّ الصلوة» و نفرمود: مىخواهم نماز بخوانم، بلكه فرمود: من نماز را دوست دارم. بسیارى از ما نماز مى خوانیم ، ولى چقدر نماز را دوست داریم؟!
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻راهِ بخشش🔻
✍ همهی ما دوست داریم خدا ما رو ببخشه.
امّا چکار کنیم که خدا ما رو ببخشه⁉️ 🤔
قرآن میفرماید یکی از راههای تضمینی برای اینکه خدا شما رو ببخشه اینه:👇
🕋 وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا، أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ؟! وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. (نور/۲۲)
💢 مومنان باید نسبت دیگران #عفو و چشمپوشی کنند.
💢 آیا شما دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.
یعنی خداوند، برای #عفو و #گذشتِ بندگانش، این استدلال رو میاره:
مگه شما دوست ندارید که #خدا شما رو ببخشه⁉️
👈 پس شما هم دیگران رو ببخشید.
شما این کار رو بکنید، تا خدا هم در قبالِ این کار، شما رو ببخشه.
دو تا کلمه توی این آیه اومده:
عَفو☜ وَلْیَعْفُوا ☜ عفو کنید.
صَفح ☜ وَلْیَصْفَحُوا ☜ صفح کنید.
صَفح👈 یعنی #گذشت کردن و بخشیدنِ بدونِ سرزنش.
صَفح، مرحلهای بالاتر از عفو هست. چون گاهی میشه که انسان عفو میکنه، ولی صَفح نمیکنه.
صَفح👈 یعنی علاوه بر اینکه طرفت رو عفو کردی، به روی خودت هم نیاری..
😊 حتّی بهش رویِ خوش نشون بدی...
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگه:
صَفح👈 یعنی صفحهی خطاهای دیگران رو رد کردن، و صفحه زدن...
😌 یعنی صفحهای که گناه و جرمِ شخص رو در اون ثبت کرده بودی، ورق بزنی، و به صفحه بعد بری...
درباره خودِ #خدا توی دعاها داریم:
یا کَریمَ الصَّفح☜ ای خدایی که بندگانت رو کریمانه صَفح میکنی.😇❤️
❌ یکی از مشکلات ما در زندگی فردی و اجتماعی، عدمِ #عفو و #گذشت از خطاهای دیگران است.
دوستان و همکاران، ارباب رجوع و کارمند، همسران و همسایگان و فامیل و... کلاً به سختی از اشتباهات همدیگه میگذرند، و به سختی دنبالِ وصل و بازسازیِ روابط هستند.
❌ بعضیها میگن اگر پیش قدم بشم، ذلیل و خار میشم، کسرِ شأن داره.
ولی توجّه ندارند که عزّت و ذلّت دست خداست.
بعضیها میگن: اگر من ببخشم، کوچیک میشم.
نخیر!!!!!!❌ اگر با گذشت کردن، کسی کوچیک میشد، خدا انقدر بزرگ نبود...😇
⛔️ این حرفها حرفهای الهی نیست، اینها زمزمههای #شیطان 😈 هستند.
✔ خداوند کسی رو که تواضع داره دوست داره، و عزیزش میکنه.
✔ #بخشش و #گذشت، سیرهی پیامبران و اولیاء الهی است.
✔ هیچ چیزی بالاتر از این نیست، که بندهای وقتی از دنیا میره، با دلِ بیکینه از این دنیا بره و خدا رو ملاقات کنه.
اگر توقّع داریم خدا ما رو ببخشه،😍 اوّل باید دیگران رو ببخشیم.👌
☝️ اگر میتونیم بقیه رو ببخشیم، میتونیم امیدوار باشیم که خدا هم ما رو ببخشه...
ولی اگر نمیتونیم،💔 توقّع نداشته باشیم..
از همهی اینها گذشته، #کینه و رنجش، آرام آرام روحِ آدم رو مسموم و بیمار میکنه.🤕🤒
آسیبی که #کینه و #نفرت به روحِ ما میزنه، با هیچ چیزی درست نمیشه.😔💔
👈 دیگران رو ببخشیم تا خودمون هم راحتتر زندگی کنیم.
به قول حضرت علی (ع):
👈 لذّتی که در #عفو هست، در #انتقام نیست.
اگر با کسی مشکل و کدورتی داریم، همین الان تلفن رو برداریم 📞☎️ و پیشقدم بشیم، تا خدا در بخششِ ما پیشقدم بشه.✋
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
#قرآن #خدا #تلنگر
میگنآدمها
خیلـیشبیهڪتابهاییڪه📚
میخونند؛میشـن...
رفیق . . . !
نزارخاڪبخوره روۍمیز☝️
اگرمیخواۍبندهواقعیباشی،
قرآنبخون وعملڪن
بعدشبیهاونۍمیشیڪهخدامیخواد...🙂
💞اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج💞
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
🔻آفاق و أَنفُس🔻
✍ آدم در هر راهی که میخواد قدم بذاره، و هر چیزی رو که میخواد بشناسه، به یکسری نشانه و علامت احتیاج داره.
برای شناختِ #خدا هم همینطوره.
🚶♂🚶 برای قدم گذاشتن در مسیرِ #خداشناسی، به یکسری علامت و نشانه نیاز هست.
☜ در زبانِ قرآن به این علامتها و نشانهها، میگن #آیه.
#آیه 👈 یعنی نشانه و علامت.
قرآن کریم میفرماید برای #خداشناسی دو جور آیات در اختیارِ آدمیان قرار گرفته:
👈 آیاتِ آفاقی و آیاتِ اَنفُسی.
🕋 سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ. (فصلت/۵۳)
💢 بزودی آیات و نشانههای خود را در #آفاق (اطرافِ عالم)، و در #انفس (درونِ جانشان) به آنها نشان میدهیم، تا برای آنان آشکار گردد که او حق است.
آفاق👈 جمعِ اُفُق، و به معنی کران، ناحیه، کرانهی آسمان، کنار و گِردِ جهان است.
#آفاق👈 یعنی دور تا دورِ #جهان، یعنی همین عالمِ ظاهر که میبینیم، بهش عالمِ کبیر هم میگن.🌎
أنفُس👈 جمع نَفْس، به معنی ذات، روح و خود است.
#انفس👈 یعنی وجودِ خودِ #انسان، یعنی عالمِ باطن، بهش عالمِ صغیر هم میگن.👤
بنابراین:
سِیرِ در #آفاق👈 یعنی تفکّر در #جهان. یعنی تفکّر در این عالمِ کبیر.🌎
سِیرِ در #انفس👈 یعنی تفکّر در وجودِ #انسان. یعنی تفکّر در باطنِ آدمی. چون در وجودِ انسان یک عالمِ صغیر وجود داره.👤
در بینِ موجوداتِ عالم، کاملترین موجود #انسان هست، که بهش عالمِ کوچک میگن.
تمامِ عجایبِ دنیایِ بیرونی، در این دنیایِ کوچکِ درونی وجود داره.🤔
☝️ به همین خاطر، امیرالمومنین علی (ع) میفرماید: از این دو معرفت، معرفتِ نَفس مهمتر است. یعنی سیرِ در #انفس، از سیرِ در #آفاق مهمتر هست.
📚 غرر الحکم خوانساری، ج۲، ص۲۵.
🗝 در واقع، کلیدِ دستیابی به آیاتِ الهی، همین #خودشناسی است.
چون شناختِ هر چیزی پس از شناختِ خود، امکانپذیر هست.
این حدیثِ پیامبر اکرم (ص) هم اشاره به همین مطلب داره، که فرمود:
⚡️ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.
☜ هر کس که نَفسِ خود را بشناسد، خدای خود را شناخته است.
📚 بحارالانوار، ج۲، ص۳۲.
#آفاق و #انفس دو کتابند✌️ که باید اسرارِ عالمِ هستی رو در این دو کتاب مطالعه کرد و خوند.🧐
📣📣 #انسان خلیفهی خدا و مظهر تمامِ اسماء الهی است. یعنی تمامِ صفات و اسماءالهی در کتابِ #انفس نوشته شده.
← کتابِ #آفاق توضیح و تفسیرِ کتاب #انفس هست.
🔚 پس خدا برای هدایتِ ما دو تا کتاب فرستاده: کتابِ #آفاق و کتابِ #انفس.
کتابِ اَنفُس و کتابِ آفاق، دو کتاب واقعی، زنده و قابل مشاهده هستند، که هر دو از سوی خدا نازل شدند.🤔
☜ کتابِ درون و کتابِ بیرون.
☜ کتابِ باطن و کتابِ ظاهر.
❌ امّا ما انسانهای پر مُدّعا، نه کتابِ ظاهر رو خوب میشناسیم، و نه کتابِ باطن رو.
نه #جهان رو خوب میشناسیم، و نه #انسان رو.😔 قدرِ خودمون رو بیشتر بدونیم.
❌ کتابِ خدا، جوهرِ روی کاغذ نیست. #خدا جوهر و کاغذ نازل نمیکنه. همونطور که خودش در قرآن فرموده:👇
🕋 وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (انعام/۷)
💢 حتّی اگر ما مکتوبی را بر روی کاغذی بر تو نازل کنیم، و آن را با دستهای خود لمس کنند، به یقین کافران باز هم ایمان نمیآورند و میگویند: «این، جز یک سحر آشکار نیست»!
☝️ پس این قرآنهایی که دستِ ماست، این کاغذها و جوهرها، یک نمادی از اون حقیقتِ زنده و بزرگ هستند.
❌ البته نباید فکر کنیم که با وجود آیات آفاقی و انفسی، دیگه نیازی به قرآن نداریم.
اصلاً و ابداً اینطور نیست.❌
✔ بلکه این #قرآن هم هدایت کننده است به همان آیاتِ آفاقی و انفسی.
اینهمه آیاتِ قرآن سفارش میکنند به سیر در آفاق و انفس.
کتابِ خدا زنده است.😌 چون اگر زنده نبود، نمیتونست زندهها رو هدایت کنه.
✅️ یک #مومنِ قرآنی، در هر لحظه، آیاتِ زنده رو در درون و بیرونِ خودش میبینه، و با تمامِ وجود لَمس میکنه.
و با استفاده از این آیات، مسیرِ #خداشناسی رو طِی میکنه.
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
#تلنگر #نکته
چک با کوچکترین قلم خوردگی از اعتبار می افتد،مگر اینکه پشت نویسی شود ،
گناه ، قلم خوردگی است ، و آدم را از چشم #خدا می اندازد،
ولی #توبه، پشت نویسی است.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃
📖 #درمحضرقرآن
🕋 لا تَحزَن، اِنَّ اللهَ مَعَنا. (توبه/۳۹)
💢 غمگین نباش، یقیناً #خدا با ماست!
چه غمی⁉️ چه اندوهی⁉️
وقتی #خدا با کسی باشه، غمگین بودن معنا نداره.😌 #خدا جای همهی نبودنها و نداشتنها رو پُر میکنه.❤️
به قول امام حسین(ع) در دعای عرفه:
🤲 خدایا!!
... اون کسی که تو رو داره،
دیگه چی کم داره؟!😌
... و اون کسی که تو رو نداره،
اصلاً چی داره؟!😔
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز #خدا ...!🍂💔
#شهید_سیف_الله_شیعه_زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی #جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانوادهای ندارد. کم سخن میگفت و...
با سن کم سختترین کار جبهه یعنی #بیسیم_چی بودن را قبول کرده بود.
سرانجام توسط منافقین #اسیر شد برگه و کدهای #عملیات را قبل از #اسارت خورد و #منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ...
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
🔸از بالا نگاه کنیم 🔸از بالا نگاه کردن یعنی گذشته و آیندۀ هر چیزی را دیدن و ملاحظۀ اطراف را کردن ؛ ✅
🔸کار برای خدا
🔸 وقتی کار برای #خدا نباشد ، دقتها کم میشود و اشتباهات زیاد ! ♨️
کاری که برای خداست جدا از اینکه برکت پیدا میکند تا حد زیادی اشتباهاتش هم پوشانده میشود . ✅💯
جهان هستی با کسانی که برای خدا کار نمیکنند ، دوستی ندارد و همکاری نمیکند ! ❌
همچنانکه با کسانی که علیه خدا کار میکنند ، دشمنی هم دارد . ✅💯
💌#پیام_معنوی
🍃#استاد_پناهیان
🔍 شماره ۲۵۱
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🔔⚠️ #تلنگر ✍ #نکته :
🐈دم خونه #خدا مثه گربه های دم رستوران نباشیم
✅که تا گشنمونه دم تکون بدیم و تا سیر شدیم دممون رو بذاریم رو کولمونُ بریم!
💕إِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا... فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُ
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
ای زنده ای که مردگان را زنده می کند...
در این بهار دل ما رو هم با یادت زنده کن...🤲
#عید_نوروز
#نوروز #خدا
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درمحضرقرآن
🌳درست که آغوش #خدا همیشگی بازاست برای بازگشتمان↪، ولی شرطش، پشیمانی از #گناه و اصلاح گذشته، باادای حق الناس و جبران واجباته👈«تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ»
🌳بخاطر جذب ورضایت دل مردم، نباید از اصول و مبانی دینی کوتاه بیاییم! بههیچ وجه ⛔👈«لَّآ أَتَّبِعُ أَهْوَآءَكُمْ»
🌳فرماندهی ازآن خداست، نه شیطانی که این روزها یکّه تازی میکند در اقصی نقاط جغرافیای دل هایمان💛👈«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»👉پای #شیطان👹 را قطع کنیم از مرزهای زندگی خویش، و ریاست جمهوری قلبمان را، به مالک و فرمانده اش، حضرت خداوند واگذار نماییم💝
🌳ذره مثقالی👌 از اعمال وگفتارمان، پنهان نمی ماند از نگاه خداوند📷 👈«مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»👉بیشترحساب ببریم از قاضی و محکمه ای که خودقاضی شاهد📷 و ناظرِ جرم و گناهمان است یقینا⚠
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهِ تهِ همهی
ناامیدیها
نداشتنها
بنبستها
نرسیدنها
بد آوردنها
شكستها
« #خدا » رو داری❤️
که آغوشش رو برات باز کرده
ناامیدی چرا؟😉
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥قسمت دوم : محبت پدر
✔️ راوی : رضا هادی
🔸درخانه اي کوچک و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم.
اولين روزهاي ارديبهشت سال 1336 بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است.
خدا در اولين روز اين ماه، پسري به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشكر ميكرد.
هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند.
البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: «ابراهيم »
🔸پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و #توحيد بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود.
بستگان و دوستان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند: حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پسر اينقدر خوشحالي
ميكني؟!
پدر با آرامش خاصي جواب مي داد: اين پسر حالت عجيبي دارد! من مطمئن هستم كه #ابراهيم من، بنده خوب خدا م يشود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند!
راست مي گفت. محبت پدرمان به #ابراهيم، محبت عجيبي بود.
هر چند بعد از او، #خدا يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،اما از محبت پدرم به #ابراهيم چيزي كم نشد.
٭٭٭
🔸#ابراهيم دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد.
يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توي خواب ديده.
وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت #كربلا داشته، حضرت عباس را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده.
زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه، آقاي #خميني كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه.
حتي بابام مي گه: همه بايد به دستورات اون آقا عمل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می مونه.
🔸دوستانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه.
شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم1
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دورا
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥قسمت پنجم : ورزش باستانی ( ۲ )
✔️راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸از ديگر کارهائي که در مجموعه #ورزش باستاني انجام ميشد اين بود که بچه ها به صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر م يرفتند و آنجا ورزش ميکردند. يک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم.
🔸آن شب را فراموش نميکنم. #ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و #ورزش ميکرد. مدتي طولاني بود که #ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما #ابراهيم همچنان مشغول شنا بود. اصلاً به کسي توجه نميکرد.
🔸پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به #ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. #ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من
با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. » وقتی #ورزش تمام شد #ابراهيم اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته #ابراهيم اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد. هميشه ميگفت:
🔸براي خدمت به #خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن.
#ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه.
ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزشهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است.
🔸بعد از آن وقتي مياندار #ورزش بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع #ورزش را عوض ميکرد.
اما بدن قوي #ابراهيم يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي #قهرمان کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به
زورخانه آمده بود و با بچه ها #ورزش ميکرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت نهم : شرطبندی ✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال 135
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥قسمت یازدهم : قهرمان
✔️راوی : حسين الله كرم
🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. #ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب #تمرين کرده بود. اکثر حريفها را با #اقتدار شکست داد.
🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در #فينال #قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم.
🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم #کشتي بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!
آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت:
🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً #آسيب ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي #استاد بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به #فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد.
🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من #برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و #معرفت داش ابرام رو دارن.
🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم #حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. #خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر #سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي »
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥قسمت چهاردهم : يدالله
✔️راوی : سيد ابوالفضل كاظمي
🔸ابراهيم در يکي از مغاز ههاي #بازار مشغول کار بود. يك روز #ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشش بود. جلوي يک مغازه،کارتنها را روي زمين گذاشت.
🔸وقتي کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهي به من کرد و گفت: #کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره!
🔸گفتم: اگه کسي شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاري و... خيلي ها ميشناسنت. #ابراهيم خنديد وگفت: اي بابا، هميشه كاري كن كه اگه #خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم.
٭٭٭
🔸به همراه چند نفر از #دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم.
يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟!
🔸گفت: من قبلاً تو #بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار مي ايستاد. يه كوله #باربري هم مي انداخت روي دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو #يدالله صدا كنيد!
🔸گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشون #قهرمان واليبال و كشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
🔸صحبتهاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با #نفس اصلاً با #عقل جور در
نمي آمد
٭٭٭
🔸مدتي بعد يكي از دوستان #قديم را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم. ايشان گفت: قبل از انقلاب. يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين #غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.خيلي خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم. بعد از غذا آقا #ابراهيم گفت: چطور بود؟
گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥قسمت سی ام : شروع جنگ ۱
✔️ راوی : تقی مسگرها
🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند.
سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟!
گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي #انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي #سپاه را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد!
يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.
از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟
من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد!
قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟!
آن #رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند!
ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا ميخواستم كه وقتي با دشمنان #اسلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد.
بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.
آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و #غيرت داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم.
قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند.
با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم.
شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شد.
گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد!
محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي #توسل را خوانديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت سی و دوم: دومین حضور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸هشتمين روز مهرماه با بچه ه
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥قسمت سی و سوم : تسبیحات
✔️ راوی : امیر سپهر نژاد
🔸دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بيفايده بود.
تا نيمه هاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميم يترين دوستم هيچ خبري نداشتم.
بعد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. سكوت عجيبي در پادگان ابوذر حکم فرما بود.
روي خاكهای محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور ميشد.
🔸هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري وارد شدند.
ناخودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. توي گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم.
يكدفعه از جا پريدم! خودش بود، يكي از آ نها ابراهيم بود. دويدم و لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم.
خوشحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچه ها نشستيم.
🔸ابراهيم ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد:
با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقيها تا كجا آمده اند. كنار يك تپه محاصره شديم، نزديك به يكصد عراقي از بالاي تپه و از داخل دشت شليك ميكردند.
ما پنج نفرهم دركنار تپه در چال هاي سنگر گرفتيم و شليك ميكرديم.
تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقيها عقبنشيني كردند.
دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند.
از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درختها رفتيم.
🔸در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم.
بعد از نماز به دوستانم گفتم: براي رفع اين گرفتاريها با دقت #تسبيحات حضرت زهرا را بگوئيد.
🔸بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را #پيامبر، زماني به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختيهاي بسيار بودند.بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقيها نبود. مهمات ما هم كم بود.
يكدفعه در كنار تپه چندين #جنازه عراقي را ديدم. اسلحه و خشاب و نارنجكهاي آنها را برداشتيم. مقداري آذوقه هم پيدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
🔸هوا تاريك و در اطراف ما دشتي صاف بود. تسبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم!
نيمه هاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم.
به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت.چندين #نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد.
🔸ما نميدانستيم در كجا هستيم. هيچ اميدي هم به زنده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم!
بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم!
با ياري #خدا توانستيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم.
وقتي رادار از كار افتاد، هر سه از آنجا دور شديم. ساعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم.
🔸نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم.
باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشتيم. با تاريك شدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم. #ابراهيم ادامه داد: آنچه ما در اين مدت ديديم فقط عنايات خدا بود.
🔸تسبيحات حضرت زهرا گره بسياري از مشكلات ما را گشود.
بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن #ايمان، از نيروهاي ما ميترسد.
ما بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گسترش دهيم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم