eitaa logo
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
10هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
50 فایل
روزانه #تفسیری کوتاه از آیات کلام‌الله مجید رو باهم مرور میکنیم (به ترتیب از اول قرآن😍) ‌ ‌🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻خطرِ نفس🔻 ✍ هیچوقت خودمون رو زیادی تحویل نگیریم، و فکر نکنیم خیلی آدم خوبی هستیم. ☝️ اصلاً شرطِ کمال اینه که، اگر همه‌ی مردم ما رو کامل دونستند، ما خودمون رو کامل ندونیم، و مدام این نفسِ سرکش رو سرزنش کنیم. ❌ خطرِ کاملاً جدّی است. در روایات به ما گفتند: "راضی بودن از نفس، بزرگ ترین دام است." پیغمبرِ بزرگی مثل یوسف، با اونهمه پاکی میگه: «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» من خودم و نفسِ خودم رو تبرئه نمی‌کنم،😨😰 و اگر هم نکردم لطفِ خدا بوده: 🕋 وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی، إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی، إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (یوسف/۵۳) 💢 من خودم را تبرئه نمی‌کنم، زیرا نفسِ سرکش بسیار به بدیها امر می‌کند. 💢 مگر آنچه را پروردگارم رحم کند، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است. 👈 اگر رحمت و لطفِ نباشه، و یک لحظه به حال خودمون رها بشیم، سقوط حتمی است.💯 ❌ شک نکنیم. ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻عمل و عکس‌العمل🔻 ✍ قرآن کریم می‌فرماید بازتابِ کارهای خوب و بدِ آدم به خودش برمی‌گرده: 🕋 إِنْ أَحْسَنْتُمْ، أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ، وَ إِنْ أَسَأْتُمْ، فَلَهٰا. (اسراء/۷) 👈 اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده‌اید، و اگر بدی کنید، باز هم به خودتان بد کرده‌اید. ☝️ چه در برابرِ ، چه در برابرِ ، نیکی و بدیِ ما، به کسی سود یا زیانی نمی‌رسونه، بلکه نتیجه‌اش به خودمون برمیگرده. ❌️ اگر با و خدا خُدعه کنیم و نیرنگ بزنیم، با خودمون خُدعه کردیم و به خودمون کَلَک زدیم. سرِ کلاه نمیذاریم، سرِ خودمون کلاه میذاریم. 👈 با هم همینطور: ❌ اگر به کسی کردیم، یه جایی تو زندگی نتیجه‌اش رو می‌بینیم، و اگر هم به کسی خوبی کردیم، حتماً نتیجه‌اش رو تو زندگی می‌بینیم... ❌ حقّ مردم رو بخوریم، حقّمون رو میخورند... ❌ سر مردم کلاه بذاریم، سرمون کلاه میذارن... ❌ به ناموس مردم نگاه کنیم، به ناموسمون نگاه میکنن... ❌ به بچّه‌های مردم ظلم کنیم، به بچّه‌هامون ظلم می‌کنند.. و... ☝️ درست مثل یه آینه است، بازتاب چیزهایی که بهش می‌تابند رو بر می‌گردونه. هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی ☝️ دقّت کنیم. اینکه هر کسی، هر کارِ خوب و بدی کنه، به خودش کرده، یک جمله‌ی ادبی یا یک نکته‌ی اخلاقیِ صِرف نیست، این یک حقیقتِ وجودی است.🤔 هندسه‌ی عالَم اینطوری شکل گرفته. یعنی ساختارِ این جهان طوری طراحی شده که هرچی از ما صادر بشه، آثارش به خودمون بر میگرده.😐 👈 به این میگن «قانونِ عمل و عکس‌العمل». و اینطوری میشه که با نیکی‌ها و خوبی‌های خودمون، صاحبِ خودمون میشیم..😌 و یا با زشتی‌ها و بدی‌های خودمون، صاحبِ خودمون میشیم..😰 ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 📖 🕋 لا تَحزَن، اِنَّ اللهَ مَعَنا. (توبه/۳۹) 💢 غمگین نباش، یقیناً با ماست! چه غمی⁉️ چه اندوهی⁉️ وقتی با کسی باشه، غمگین بودن معنا نداره.😌 جای همه‌ی نبودن‌ها و نداشتن‌‌ها رو پُر میکنه.❤️ به قول امام حسین(ع) در دعای عرفه: 🤲 خدایا!! ... اون کسی که تو رو داره، دیگه چی کم داره؟!😌 ... و اون کسی که تو رو نداره، اصلاً چی داره؟!😔 ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻عجله در دعا🔻 ✍ خیلی وقتها، ما آدمها چون دنبالِ منفعتِ بیشتر هستیم، و داریم که رهِ صد ساله رو یک شبه بریم،🏃 همه‌ی جوانبِ مسائل رو در نظر نمی‌گیریم، و شتاب‌زده و با عجله عمل می‌کنیم. اصلاً فکر نمی‌کنیم، و عواقب کار رو در نظر نمی‌گیریم. بدون فکر و مشورت، فقط دوست داریم زودتر کار رو انجام بدیم. مثلاً به طرف میگن: ❌ این دختر خانم یا آقا پسر برای ازدواج به دردِ شما نمیخوره.. ❌ یا این شغل و حرفه به دردِ شما نمیخوره.. ❌ یا این رشته‌ی دانشگاهی به دردِ شما نمیخوره.. یا... ☜ ولی گوشش 👂 بدهکار نیست. 👈 میخواد زودتر اون مطلوبِ مورد نظرش رو بدست بیاره. 🤲 همه‌ش هم میکنه زودتر بهش برسه. به بقیّه هم میگه کنید جور بشه. ولی بیچاره نمیدونه که داره برای بدبختیِ خودش دعا میکنه.😨😰 این همون حرفِ قرآنه: 🕋 وَ یَدْعُ اَلْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ دُعٰاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ عَجُولاً (اسراء/۱۱) 💢 انسان همانگونه که برای رسیدن به نیکی‌ها دعا می‌کند و خوبی‌ها را می‌طلبد، بدی‌ها را نیز طلب می‌کند، و برای رسیدن به شرّ دعا می‌کند. 💢 و انسان همیشه عَجول بوده است. ☝️ چه بسیار تصمیم‌گیریهای عجولانه، که یک عمر به دنبال داشته.😔💔 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اِنَّما أهلَکَ النّاسَ العَجَلَة» 👈 بیشترین هلاکت و تباهی انسان از است. 📚 بحار، ج ۱۷، ص ۳۴۰. بسیاری از دعاهای ما برامون ضرر داره، و هلاکت‌ و بدبختی به دنبالش داره، ولی خودمون خبر نداریم.😱 ☜ خدا رو شکر که بسیاری از دعاهای ما رو نمی‌شنوه و ترتیبِ اثر نمیده! و اِلّا وا مصیبتا! ☜ خدا رو شکر که از بسیاری از دعاهای ما می‌گذره! "یَعفُو عَن کَثِیرِِ"! ☜ خدا رو شکر که دعاهای ما رو اونطوری که خودش صلاح میدونه اجابت میکنه! اونطوری که حکمتش اقتضا میکنه! چون او عاشق بنده‌هاشه، و جز و صلاح بنده‌هاش رو نمیخواد! برادرم! خواهرم! ❗️☝️ شاید به ظاهر خیلی ساده و آسون باشه، امّا از جهتی یکی از سخت‌ترین و پیچیده‌ترین امور باطنی است. چون شخص میخواد که به درگاهِ بره، و ریز به ریز بگه چی میخواد و چی نمیخواد!🤲 و البته پایِ تمام خواسته‌هاش هم تا آخر بایسته!😐 دوست عزیز!! ☝️ مغزِ ، شنیدن است، نه گفتن. آدم با ، به اون خدایِ مطلقِ لایتناهی وصل میشه، تا اراده‌‌ی رو دریافت کنه،😌😇 نه اینکه اراده‌ی خودش رو به خدا تحمیل کنه. ☜ ما باید گیرنده باشیم.. ✔ ، دریافت و پذیرشِ حکمِ ، در رابطه با درخواستِ ماست. ما با دنبالِ اراده‌ی هستیم. چون این اراده‌ی اوست که جاودانه است.. اراده‌ی اوست که است، و مملوِ از فرزانگی است.🤔 ☝️ اگر بنده‌ای در این فضا و اینطوری کنه، هر اتفاقی براش بیفته، پر از خیر و برکت هست. هر ماجرایی براش پیش بیاد، به صلاحش هست. هر داشتن و نداشتنی براش رشد و بالندگی است. 👈 اصلاً چنین بنده‌ای، یک برنده‌ی واقعی است.😍❤️ ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻یادِ خدا🔻 ✍ خدا در قرآن می‌فرماید: اگر کسی در ذهنش به یادِ من نباشه، مجازات میشه، و زندگیش به هم می‌ریزه!😨 🕋 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی، فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی (طه/۱۲۴) 💢 هر کس از یادِ من روی‌گردان شود، زندگی سخت و تنگی خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم. 👈 یعنی یاد، یادآوری، تذکّر، توجّهِ ذهنی و درونی و... ❌ با وِرد فرق میکنه. مثلاً کسی که تسبیح دستش می‌گیره و «سبحان‌الله...» میگه، اگه حواسش نباشه که چی داره میگه، این میشه «وِرد»، ولی نیست. ☝️ البته «وِرد» هم در جای خودش آثاری داره، امّا خیلی بالاتر از «وِرد» هست. با ذهنِ انسان کار داره و معناش به «تفکّر» خیلی نزدیکه.🤔 ❌ زندگی و مشغولیت‌های اون، باعث میشه که به نباشیم، و ذهن‌مون رو در خدمتِ قرار ندیم.. و اینجوری میشه که زندگیمون به هم می‌ریزه و همه‌ش گره به کارمون میخوره.😔💔 ✔ اگر به‌ باشیم، همه‌ چیز در زندگی سر جایِ خودش قرار می‌گیره.😌 👈 راهش هم اینه که، توجّه به رو از کم شروع کنیم. ☜ اوّل سعی کنیم یک‌ لحظه به یادِ بیفتیم. ☜ هر وقت ذهن‌مون منصرف شد، دوباره اون رو برگردونیم. ☜ و بعد این کار رو ادامه بدیم و تعدادش رو زیاد کنیم؛ زیاد و زیادتر... یعنی تعدادِ «به‌ یادِ خدا افتادن» رو در زندگی‌‌مون زیاد کنیم، تا مقدارِ یادِ خدا افزایش پیدا کنه.😎 چون خودِ قرآن هم می‌فرماید: 🕋 وَاذْکُرُوا اللهَ کَثِیراً لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (انفال/۴۵) 💢 خدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید. وقتی یادِ خدا همه‌ی زندگی رو پُر کرد، اونوقت اثرش رو میبینیم.😌 ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
⚠️ 💠وقتی انسان به سوی  نرود و خیلی مشغول  شود،  به دنیا می گوید او را مشغول خودش کند که به در خانه ی من نیاید. 💠خیلی اوقات گرفتاری های ما مجازات پروردگار عالم است و چون سراغ نرفته ایم گرفتاری داریم. ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
📖 هیچ حادثه ای برای ما رخ نمیدهد مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است 📖«توبه ۵۱» ⌛️یه بار از یه بزرگی پرسیدم : وقتی یه اتفاقی تو زندگیمون میفته از کجا بفهمیم امتحانه یا تقاصه؟ بهم گفت: هر لحظه از زندگی ما یک امتحانه. ما همواره و با هر اتفاقی در معرض سنجش هستیم. و همیشه روی تک تک کار های ما ناظره. ⏳بله درسته، در حقیقت تو زندگی همه ی ما چالش هایی وجود داره و اتفاقات زیادی برامون میفته مبادا فکر کنید تصادفی بودن! هرگز.... همه ی اونا رو خداوند برای ما تنظیم کرده. ⏳ حالا شاید سوال بشه که چرا؟ اصلا چرا باید این چالش ها وجود داشته باشن؟ در پاسخ باید بگم که شما وقتی از یک حادثه خارج میشید دیگه آدمی نیستید ک به اون حادثه وارد شدید💎 شما بزرگ تر شدید✓ قوی تر شدید✓ خیلی چیزا رو فهمیدید✓ و روحتون رو وسعت بخشیدید✓ °•°شما تکامل پیدا کردید°•° ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
جایگاه واقعی نماز،در صدر عشق هاست 🌸امام حسین علیه السلام: « می داند که من به و تلاوت عشق می ورزم و دعا و را دوست دارم» (بحارالانوار،ج 44، ص 391)📚 ↖️استاد در این مورد: نماز باید در جامعه و علنى اقامه شود؛«اقیموا الصلوة» 🔹امام حسین علیه السلام با آنكه مى‏توانست در خیمه نماز بخواند و با اینكه نمازش شكسته بود، در مقابل جمعیت نماز بپا داشت. 💥 هنگام اقامه ‏ى نماز در ظهر ، 30 تیر به سوى حضرت رها شد، یعنى در برابر هر كلمه از حمد و ركوع و سجده تقریبا یك تیر به امام پرتاپ شد. 🤔به راستى نماز چیست كه در عصر هنگامى كه به سید الشهداعلیه السلام پیشنهاد حمله مى‏شود، حضرت طى چند نوبت گفتگو، جنگ را یك روز به تأخیر مى‏ اندازند و مى‏ فرمايند : «انّى اُحبّ الصلوة» و نفرمود: مى‌خواهم نماز بخوانم، بلكه فرمود: من نماز را دوست دارم. بسیارى از ما نماز مى‏ خوانیم ، ولى چقدر نماز را دوست داریم؟! ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻راهِ بخشش🔻 ✍ همه‌ی ما دوست داریم خدا ما رو ببخشه. امّا چکار کنیم که خدا ما رو ببخشه⁉️ 🤔 قرآن می‌فرماید یکی از راه‌های تضمینی برای اینکه خدا شما رو ببخشه اینه:👇 🕋 وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا، أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ؟! وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. (نور/۲۲) 💢 مومنان باید نسبت دیگران و چشم‌پوشی کنند. 💢 آیا شما دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است. یعنی خداوند، برای و بندگانش، این استدلال رو میاره: مگه شما دوست ندارید که شما رو ببخشه⁉️ 👈 پس شما هم دیگران رو ببخشید. شما این کار رو بکنید، تا خدا هم در قبالِ این کار، شما رو ببخشه. دو تا کلمه توی این آیه اومده: عَفو☜ وَلْیَعْفُوا ☜ عفو کنید. صَفح ☜ وَلْیَصْفَحُوا ☜ صفح کنید. صَفح👈 یعنی کردن و بخشیدنِ بدونِ سرزنش. صَفح، مرحله‌ای بالاتر از عفو هست. چون گاهی میشه که انسان عفو می‌کنه، ولی صَفح نمیکنه. صَفح👈 یعنی علاوه بر اینکه طرفت رو عفو کردی، به روی خودت هم نیاری.. 😊 حتّی بهش رویِ خوش نشون بدی... علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگه: صَفح👈 یعنی صفحه‌ی خطاهای دیگران رو رد کردن، و صفحه زدن... 😌 یعنی صفحه‌ای که گناه و جرمِ شخص رو در اون ثبت کرده بودی، ورق بزنی، و به صفحه بعد بری... درباره خودِ توی دعاها داریم: یا کَریمَ الصَّفح☜ ای خدایی که بندگانت رو کریمانه صَفح می‌کنی.😇❤️ ❌ یکی از مشکلات ما در زندگی فردی و اجتماعی، عدمِ و از خطاهای دیگران است. دوستان و همکاران، ارباب رجوع و کارمند، همسران و همسایگان و فامیل و... کلاً به سختی از اشتباهات همدیگه میگذرند، و به سختی دنبالِ وصل و بازسازیِ روابط هستند. ❌ بعضی‌ها میگن اگر پیش قدم بشم، ذلیل و خار میشم، کسرِ شأن داره. ولی توجّه ندارند که عزّت و ذلّت دست خداست. بعضی‌ها میگن: اگر من ببخشم، کوچیک میشم. نخیر!!!!!!❌ اگر با گذشت کردن، کسی کوچیک میشد، خدا انقدر بزرگ نبود...😇 ⛔️ این حرف‌ها حرف‌های الهی نیست، اینها زمزمه‌های 😈 هستند. ✔ خداوند کسی رو که تواضع داره دوست داره، و عزیزش میکنه. ✔ و ، سیره‌ی پیامبران و اولیاء الهی است. ✔ هیچ چیزی بالاتر از این نیست، که بنده‌ای وقتی از دنیا میره، با دلِ بی‌کینه از این دنیا بره و خدا رو ملاقات کنه. اگر توقّع داریم خدا ما رو ببخشه،😍 اوّل باید دیگران رو ببخشیم.👌 ☝️ اگر می‌تونیم بقیه رو ببخشیم، می‌تونیم امیدوار باشیم که خدا هم ما رو ببخشه... ولی اگر نمی‌تونیم،💔 توقّع نداشته باشیم.. از همه‌ی اینها گذشته، و رنجش، آرام آرام روحِ آدم رو مسموم و بیمار میکنه.🤕🤒 آسیبی که و به روحِ ما میزنه، با هیچ چیزی درست نمیشه.😔💔 👈 دیگران رو ببخشیم تا خودمون هم راحت‌تر زندگی کنیم. به قول حضرت علی (ع): 👈 لذّتی که در هست، در نیست. اگر با کسی مشکل و کدورتی داریم، همین الان تلفن رو برداریم 📞☎️ و پیش‌قدم بشیم، تا خدا در بخششِ ما پیش‌قدم بشه.✋ ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
میگن‌آدم‌ها خیلـی‌شبیه‌ڪتاب‌هایی‌ڪه📚‌ میخونند؛میشـن... رفیق . . . ! نزار‌خاڪ‌بخوره روۍمیز☝️ اگر‌میخواۍ‌بنده‌واقعی‌‌باشی، قرآن‌بخون وعمل‌ڪن بعد‌شبیه‌اونۍ‌میشی‌ڪه‌خدا‌میخواد...🙂 💞اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج💞 ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻آفاق و أَنفُس🔻 ✍ آدم در هر راهی که میخواد قدم بذاره، و هر چیزی رو که میخواد بشناسه، به یکسری نشانه و علامت احتیاج داره. برای شناختِ هم همینطوره. 🚶‍♂🚶 برای قدم گذاشتن در مسیرِ ، به یکسری علامت و نشانه نیاز هست. ☜ در زبانِ قرآن به این علامت‌ها و نشانه‌ها، میگن . 👈 یعنی نشانه و علامت. قرآن کریم می‌فرماید برای دو جور آیات در اختیارِ آدمیان قرار گرفته: 👈 آیاتِ آفاقی و آیاتِ اَنفُسی. 🕋 سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ. (فصلت/۵۳) 💢 بزودی آیات و نشانه‌های خود را در (اطرافِ عالم)، و در (درونِ جانشان) به آنها نشان می‌دهیم، تا برای آنان آشکار گردد که او حق است. آفاق👈 جمعِ اُفُق، و به معنی کران، ناحیه، کرانه‌ی آسمان، کنار و گِردِ جهان است. 👈 یعنی دور تا دورِ ، یعنی همین عالمِ ظاهر که می‌بینیم، بهش عالمِ کبیر هم میگن.🌎 أنفُس👈 جمع نَفْس، به معنی ذات، روح و خود است. 👈 یعنی وجودِ خودِ ، یعنی عالمِ باطن، بهش عالمِ صغیر هم میگن.👤 بنابراین: سِیرِ در 👈 یعنی تفکّر در . یعنی تفکّر در این عالمِ کبیر.🌎 سِیرِ در 👈 یعنی تفکّر در وجودِ . یعنی تفکّر در باطنِ آدمی. چون در وجودِ انسان یک عالمِ صغیر وجود داره.👤 در بینِ موجوداتِ عالم، کامل‌ترین موجود هست، که بهش عالمِ کوچک میگن. تمامِ عجایبِ دنیایِ بیرونی، در این دنیایِ کوچکِ درونی وجود داره.🤔 ☝️ به همین خاطر، امیرالمومنین علی (ع) می‌فرماید: از این دو معرفت، معرفتِ نَفس مهم‌تر است. یعنی سیرِ در ، از سیرِ در مهم‌تر هست. 📚 غرر الحکم خوانساری، ج۲، ص۲۵. 🗝 در واقع، کلیدِ دستیابی به آیاتِ الهی، همین است. چون شناختِ هر چیزی پس از شناختِ خود، امکانپذیر هست. این حدیثِ پیامبر اکرم (ص) هم اشاره به همین مطلب داره، که فرمود: ⚡️ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ. ☜ هر کس که نَفسِ خود را بشناسد، خدای خود را شناخته است. 📚 بحارالانوار، ج۲، ص۳۲. و دو کتابند✌️ که باید اسرارِ عالمِ هستی رو در این دو کتاب مطالعه کرد و خوند.🧐 📣📣 خلیفه‌ی خدا و مظهر تمامِ اسماء الهی است. یعنی تمامِ صفات و اسماء‌الهی در کتابِ نوشته شده. ← کتابِ توضیح و تفسیرِ کتاب هست. 🔚 پس خدا برای هدایتِ ما دو تا کتاب فرستاده: کتابِ و کتابِ . کتابِ اَنفُس و کتابِ آفاق، دو کتاب واقعی، زنده و قابل مشاهده هستند، که هر دو از سوی خدا نازل شدند.🤔 ☜ کتابِ درون و کتابِ بیرون. ☜ کتابِ باطن و کتابِ ظاهر. ❌ امّا ما انسانهای پر مُدّعا، نه کتابِ ظاهر رو خوب می‌شناسیم، و نه کتابِ باطن رو. نه رو خوب می‌شناسیم، و نه رو.😔 قدرِ خودمون رو بیشتر بدونیم. ❌ کتابِ خدا، جوهرِ روی کاغذ نیست. جوهر و کاغذ نازل نمی‌کنه. همونطور که خودش در قرآن فرموده:👇 🕋 وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (انعام/۷) 💢 حتّی اگر ما مکتوبی را بر روی کاغذی بر تو نازل کنیم، و آن را با دستهای خود لمس کنند، به یقین کافران باز هم ایمان نمی‌آورند و می‌گویند: «این، جز یک سحر آشکار نیست»! ☝️ پس این قرآن‌هایی که دستِ ماست، این کاغذها و جوهرها، یک نمادی از اون حقیقتِ زنده و بزرگ هستند. ❌ البته نباید فکر کنیم که با وجود آیات آفاقی و انفسی، دیگه نیازی به قرآن نداریم. اصلاً و ابداً اینطور نیست.❌ ✔ بلکه این هم هدایت کننده است به همان آیاتِ آفاقی و انفسی. اینهمه آیاتِ قرآن سفارش می‌کنند به سیر در آفاق و انفس. کتابِ خدا زنده است.😌 چون اگر زنده نبود، نمی‌تونست زنده‌ها رو هدایت کنه. ✅️ یک قرآنی، در هر لحظه، آیاتِ زنده رو در درون و بیرونِ خودش میبینه، و با تمامِ وجود لَمس میکنه. و با استفاده از این آیات، مسیرِ رو طِی میکنه. ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
چک با کوچکترین قلم خوردگی از اعتبار می افتد،مگر اینکه پشت نویسی شود ، گناه ، قلم خوردگی است ، و آدم را از چشم می اندازد، ولی ، پشت نویسی است. ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🌸🍃﷽🌸🍃 📖 🕋 لا تَحزَن، اِنَّ اللهَ مَعَنا. (توبه/۳۹) 💢 غمگین نباش، یقیناً با ماست! چه غمی⁉️ چه اندوهی⁉️ وقتی با کسی باشه، غمگین بودن معنا نداره.😌 جای همه‌ی نبودن‌ها و نداشتن‌‌ها رو پُر میکنه.❤️ به قول امام حسین(ع) در دعای عرفه: 🤲 خدایا!! ... اون کسی که تو رو داره، دیگه چی کم داره؟!😌 ... و اون کسی که تو رو نداره، اصلاً چی داره؟!😔 ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز ...!🍂💔 ‎سیف‌_الله_شیعه‌_زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین شد برگه و کدهای را قبل از خورد و پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد ... ‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
🔸از بالا نگاه کنیم 🔸از بالا نگاه کردن یعنی گذشته و آیندۀ هر چیزی را دیدن و ملاحظۀ اطراف را کردن ؛ ✅
🔸کار برای خدا 🔸 وقتی کار برای نباشد ، دقت‌ها کم می‌شود و اشتباهات زیاد ! ♨️ کاری که برای خداست جدا از اینکه برکت پیدا می‌کند تا حد زیادی اشتباهاتش هم پوشانده می‌شود . ✅💯 جهان هستی با کسانی که برای خدا کار نمی‌کنند ، دوستی ندارد و همکاری نمی‌کند ! ❌ همچنانکه با کسانی که علیه خدا کار می‌کنند ، دشمنی هم دارد . ✅💯 💌 🍃 🔍 شماره ۲۵۱ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
🔔⚠️ : 🐈دم خونه مثه گربه های دم رستوران نباشیم ✅که تا گشنمونه دم تکون بدیم و تا سیر شدیم دممون رو بذاریم رو کولمونُ بریم! 💕إِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا... فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
ای زنده ای که مردگان را زنده می کند... در این بهار دل ما رو هم با یادت زنده کن...🤲 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳درست که آغوش همیشگی بازاست برای بازگشتمان↪، ولی شرطش، پشیمانی از و اصلاح گذشته، باادای حق الناس و جبران واجباته👈«تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ» 🌳بخاطر جذب ورضایت دل مردم، نباید از اصول و مبانی دینی کوتاه بیاییم! به‌هیچ‌ وجه ⛔👈«لَّآ أَتَّبِعُ أَهْوَآءَكُمْ» 🌳فرماندهی ازآن خداست، نه شیطانی که این روزها یکّه تازی میکند در اقصی نقاط جغرافیای دل هایمان💛👈«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»👉پای 👹 را قطع کنیم از مرزهای زندگی خویش، و ریاست جمهوری قلبمان را، به مالک و فرمانده اش، حضرت خداوند واگذار نماییم💝 🌳ذره مثقالی👌 از اعمال وگفتارمان، پنهان نمی ماند از نگاه خداوند📷 👈«مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»👉بیشترحساب ببریم از قاضی و محکمه ای که خودقاضی شاهد📷 و ناظرِ جرم و گناهمان است یقینا⚠ ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تهِ تهِ همه‌ی ناامیدی‌ها نداشتن‌ها بن‌بست‌ها نرسیدن‌ها بد آوردن‌ها شكست‌ها « » رو داری❤️ که آغوشش رو برات باز کرده ناامیدی چرا؟😉 ‌ ‌ ‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
۱ ☘ 💥قسمت دوم : محبت پدر ✔️ راوی : رضا هادی 🔸درخانه اي کوچک و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم. اولين روزهاي ارديبهشت سال 1336 بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است. خدا در اولين روز اين ماه، پسري به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشكر ميكرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند. البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: «ابراهيم » 🔸پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند: حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پسر اينقدر خوشحالي ميكني؟! پدر با آرامش خاصي جواب مي داد: اين پسر حالت عجيبي دارد! من مطمئن هستم كه من، بنده خوب خدا م يشود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند! راست مي گفت. محبت پدرمان به ، محبت عجيبي بود. هر چند بعد از او، يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،اما از محبت پدرم به چيزي كم نشد. ٭٭٭ 🔸 دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد. يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توي خواب ديده. وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت داشته، حضرت عباس را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده. زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه، آقاي كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه. حتي بابام مي گه: همه بايد به دستورات اون آقا عمل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می مونه. 🔸دوستانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم1
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دورا
۱ ☘ 💥قسمت پنجم : ورزش باستانی ( ۲ ) ✔️راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸از ديگر کارهائي که در مجموعه باستاني انجام ميشد اين بود که بچه ها به صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر م يرفتند و آنجا ورزش ميکردند. يک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم. 🔸آن شب را فراموش نميکنم. شعر ميخواند. دعا ميخواند و ميکرد. مدتي طولاني بود که در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما همچنان مشغول شنا بود. اصلاً به کسي توجه نميکرد. 🔸پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. » وقتی تمام شد اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد. هميشه ميگفت: 🔸براي خدمت به و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن. در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه. ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزشهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است. 🔸بعد از آن وقتي مياندار بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع را عوض ميکرد. اما بدن قوي يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ميکرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت نهم : شرطبندی ✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال 135
۱ ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب کرده بود. اکثر حريفها را با شکست داد. 🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت: 🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به رفتم. ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و داش ابرام رو دارن. 🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
۱ ☘ 💥قسمت چهاردهم : يدالله ✔️راوی : سيد ابوالفضل كاظمي 🔸ابراهيم در يکي از مغاز ههاي مشغول کار بود. يك روز را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشش بود. جلوي يک مغازه،کارتنها را روي زمين گذاشت. 🔸وقتي کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما! نگاهي به من کرد و گفت: که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره! 🔸گفتم: اگه کسي شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاري و... خيلي ها ميشناسنت. خنديد وگفت: اي بابا، هميشه كاري كن كه اگه تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم. ٭٭٭ 🔸به همراه چند نفر از نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟ با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟! 🔸گفت: من قبلاً تو سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار مي ايستاد. يه كوله هم مي انداخت روي دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟ گفت: من رو صدا كنيد! 🔸گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟ گفتم: نه، چطور مگه! گفت: ايشون واليبال و كشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم! 🔸صحبتهاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با اصلاً با جور در نمي آمد ٭٭٭ 🔸مدتي بعد يكي از دوستان را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم. ايشان گفت: قبل از انقلاب. يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين و سالاد و نوشابه را سفارش داد.خيلي خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم. بعد از غذا آقا گفت: چطور بود؟ گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
۱ ☘ 💥قسمت سی ام : شروع جنگ ۱ ✔️ راوی : تقی مسگرها 🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند. سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام. 🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد. 🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد! يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. 🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟ من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند. 🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از ميخواستم كه وقتي با دشمنان و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه رو نصيبم كنه! ديگه تحمل رو ندارم! 🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر. 🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند. آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد. 🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم. قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند. با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند. 🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم. شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله جلوي درب همان خانه منفجر شد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد. 🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي را خوانديم. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت سی و دوم: دومین حضور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸هشتمين روز مهرماه با بچه ه
۱ ☘ 💥قسمت سی و سوم : تسبیحات ✔️ راوی : امیر سپهر نژاد 🔸دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بيفايده بود. تا نيمه هاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميم يترين دوستم هيچ خبري نداشتم. بعد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. سكوت عجيبي در پادگان ابوذر حکم فرما بود. روي خاكهای محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور ميشد. 🔸هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري وارد شدند. ناخودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. توي گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم. يكدفعه از جا پريدم! خودش بود، يكي از آ نها ابراهيم بود. دويدم و لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم. خوشحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچه ها نشستيم. 🔸ابراهيم ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد: با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقيها تا كجا آمده اند. كنار يك تپه محاصره شديم، نزديك به يكصد عراقي از بالاي تپه و از داخل دشت شليك ميكردند. ما پنج نفرهم دركنار تپه در چال هاي سنگر گرفتيم و شليك ميكرديم. تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقيها عقبنشيني كردند. دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند. از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درختها رفتيم. 🔸در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم. بعد از نماز به دوستانم گفتم: براي رفع اين گرفتاريها با دقت حضرت زهرا را بگوئيد. 🔸بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را ، زماني به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختيهاي بسيار بودند.بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقيها نبود. مهمات ما هم كم بود. يكدفعه در كنار تپه چندين عراقي را ديدم. اسلحه و خشاب و نارنجكهاي آنها را برداشتيم. مقداري آذوقه هم پيدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟ 🔸هوا تاريك و در اطراف ما دشتي صاف بود. تسبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم! نيمه هاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم. به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت.چندين هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد. 🔸ما نميدانستيم در كجا هستيم. هيچ اميدي هم به زنده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم! بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم! با ياري توانستيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم. وقتي رادار از كار افتاد، هر سه از آنجا دور شديم. ساعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. 🔸نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم. باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشتيم. با تاريك شدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم. ادامه داد: آنچه ما در اين مدت ديديم فقط عنايات خدا بود. 🔸تسبيحات حضرت زهرا گره بسياري از مشكلات ما را گشود. بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ، از نيروهاي ما ميترسد. ما بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گسترش دهيم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم