❤️ درختی که ریشه در خاک نداشته باشد سقوط میکند. کلامی هم که ریشه در جان نداشته باشد و فقط لقلقۀ زبان باشد لغو است؛ حتی اگر قسم باشد کفاره ندارد مثل کلام فروشندهای که برای بازارگرمی میگوید: والله این لباس برازندۀ تن شماست.
📖 مائده، آیه ۸۹
#درمحضرقرآن
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 61 . 62 . 63 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋قالُوا فَأْتُوا بِهِ
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 64 تا 70 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🕋فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ «64»
🦋🦋پس به (وجدانهاى) خود بازگشتند، پس (به يكديگر يا به خويش) گفتند: هر آينه شما خودتان ستمگر و ظالميد.
🕋ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ «65»
🦋🦋سپس سرهايشان را به زير انداختند (و با شرمندگى گفتند: اى ابراهيم!) براستى تو خود مىدانى كه اينها (حرف نمىزنند و) اهلسخن گفتن نيستند.
📝پیام ها🔰
🔶1- بيدار كردن وجدانها، خوديابى، بازگشت به خويشتن و توجّه به فطرت، از اهداف عمده انبياست. بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ ... فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ
🔶2- شرك، ازخود بيگانگى و توحيد، خوديابى است. «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ»
🔶3- در وقت بيدارى افكار، هر خلافكارى تقصير را به گردن ديگران مىاندازد. «إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ» چنانكه در قيامت نيز گناهكاران و مجرمين به يكديگر مىگويند: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ» «1»
🔶4- تاريخ، فطرت و وجدان، از جمله عوامل روشن كنندهى حقايقاند. «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ- أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ» كسانى كه تا ديروز، ابراهيم را ظالم مىدانستند، «مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ» امروز با مراجعه به وجدانهاى خود، خويشتن راظالم مىدانند. «إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ»
📖«1». سبأ، 31.
📚تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 470
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
🕋قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ «66»
🦋🦋(ابراهيم) گفت: پس آيا شما بجاى خداوند چيزى را مىپرستيد كه هيچ سودى براى شما ندارد و هيچ زيانى به شما نمىرساند؟!
🕋أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «67»
🦋🦋اف بر شما و بر هر چه كه غير از خدا پرستش مىكنيد، آيا نمىانديشيد؟!
🕋قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ «68»
🦋🦋(امّا مشركان لجوج و متعصّب) گفتند: اگر مىخواهيد كارى انجام دهيد! او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى كنيد.
🕋قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ «69»
🦋🦋(و سرانجام آتشى فراهم آورده و ابراهيم را به درون آن انداختند، امّا ما) گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش.
🕋وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ «70»
🦋🦋و (اگر چه) آنان براى او (تدبير بد و) كيدى را اراده كردند، ولى ما آنها را از زيانكارترين (مردم) قرار داديم.
📝نکته ها👇
🔷مردان خدا اهداف مقدّس خود را در هر شرايطى دنبال مىكنند و لحظهاى آرام نمىگيرند، هرچند تلاشهاى آنان در قالبهاى متفاوتى صورت پذيرد. حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير رسالت الهى خويش ابتدا به سراغ عمو و قومش مىرود و آنانرا به سوى توحيد و يكتا پرستى دعوت مىكند و چون نتيجهاى حاصل نمىشود در دوّمين مرحله به سراغ بتها مىشتابد و همه آنها را درهم مىشكند، آنگاه فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بيدار كردن آنان مىپردازد و سرانجام پس از اندرز و توبيخ، آنها را به تعمق و انديشه وامىدارد.
📚جلد 5 - صفحه 471
🔷در ماجراى پرتاب حضرت ابراهيم به درون آتش، مطالب زيادى در تفاسير آمده است، از جمله اينكه مشركان با كمك و راهنمايى شيطان منجنيق ساختند، ولى آن حضرت با توكّل بىنظيرش به خداوند، از احدى از فرشتگان حتّى جبرئيل كمكى نگرفت ودر آن هنگام به مناجات و راز و نياز با پروردگار و توسّل به محمّد و آل محمّد عليهم السلام مشغول بود.
🔷واژهى «أخسرين» در قرآن كريم به كسانى اطلاق شده است كه كار بدى را انجام مىدهند، امّا گمان مىكنند كه كارشان خوب است، پس زيانِ خود را درك نمىكنند، تا در پى جبران آن باشند.
🔷امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى خداوند به آتش امر كرد: «كُونِي بَرْداً» دندانهاى ابراهيم از شدّت سرما (در ميان آتش نمروديان) به هم مىخورد، تا آنكه گفته شد: «وَ سَلاماً» «1»
📝پیام ها🔰
🔶1- يكى از شيوههاى دعوت مردم به دين، آگاه كردن آنان به ضرر بىدينى است. «لا يَنْفَعُكُمْ و لا يَضُرُّكُمْ»
🔶2- سرچشمه و انگيزهى عبادت، دستيابى به خير و يا نجات از شر است كه بتها بر هيچكدام قادر نيستند. «لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ»
🔶3- اگر زمينه مناسبى براى بيدارى پيدا شد بايد منحرفان را تحقير كرد. «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»
🔶4- عواطف بايد تحت الشعاع مكتب باشد. «أُفٍّ لَكُمْ» با توجّه به اينكه عموى او نيز بتپرست بود.
🔶5- بتپرستى با عقل سازگار نيست. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ؟» (افراد بى خرد لجوج سزاوار توبيخ هستند) «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
🔶6- توحيد، انديشهاى عقلانى است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
🔶7- كسانى به زور متوسل مىشوند كه از عقل و منطق بىبهرهاند. «حَرِّقُوهُ»
📚«1». كافى، ج 8، ص 318.
📚جلد 5 - صفحه 472
🔶8- مردان خدا تا پاى جان بر اهداف خود پايدار هستند. «حَرِّقُوهُ» سوزاندن، سختترين نوع قتل است.
🔶9- بقاى شرك با نابودى موحّدان امكان پذير است. «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ»
🔶10- تعصّبات نابجا، انسان را تا مرز سوزاندن پيامبر به پيش مىبرد. «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ»
🔶11- دشمن در تحريك تودههاى ناآگاه، به مقدّسات متوسّل مىشود، «انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ» وبه غيرت وحميّت نيز تمسّك مىجويد. «إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ»
🔶12- خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً»
سبب ساز است، زيرا نفسِ حضرت عيسى عليه السلام را سبب زنده شدن مردگان قرار مىدهد، و سبب سوز است، زيرا سوزندگى را از آتش مىگيرد و آن را بر ابراهيم سرد و سلامت مىكند.
🔶13- هستى شعور دارد ومخاطب قرار مىگيرد. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» و نفرمود: «فجعلنا النار بردا و سلاما»
🔶14- آثار موجودات به خواست و ارادهى الهى است. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً»
🔶15- نور حقّ، با نار كفر خاموش نمىشود. قالُوا حَرِّقُوهُ ... قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً
🔶16- قدرت خداوند مىتواند همهى توطئهها را خنثى كند. «أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ»
🔶 17- عاقبت، حقّ پيروز است. «أَرادُوا- فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_انبیاء
❤️🍃
🆔 @QURAN_SOUND114
📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلاوت
محمودشحات(سوره مبارکه أعلی)
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بهترین شیوه ارتباط با #امام_زمان در این عصر چیست؟!
🎙#آیت_الله_بهجت(ره)
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت شصت : سلاح کمری ( ۲ ) ✔️ راوی : امیر منجر رفتيم جلوي پادگان، ماشين
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت و یکم : فتح المبین ( ۱ )
در خوزستان ابتدا به شهر شوش رفتيم. زيارت حضرت دانيال نبی (علیه السلام).
آنجا خبردار شديم، كليه نيروهاي داوطلب (که حالا به نام بسيجي معروف شده اند) در قالب گردان ها و تيپ هاي رزمي تقسيم بندي شده و جهت عمليات بزرگي آماده میشوند.
در حين زيارت، حاج علي فضلي را ديديم. ايشان هم با خوشحالي از ما استقبال كرد. حاج علي ضمن شرح تقسيم نيروها، ما را به همراه خودش به تيپ المهدي (عج) برد. در اين تيپ چندين گردان نيروي بسيجي و چند گردان سرباز حضور داشت.
حاج حسين هم بچه هاي اندرزگو را بين گردان ها تقسيم كرد. بيشتر بچه های اندرزگو مسئوليت شناسايي و اطلاعات گردان ها را به عهده گرفتند.
رضا گوديني با يكي از گردان ها بود. جواد افراسيابي با يكي ديگر از گردان ها و ابراهيم در گرداني ديگر.
كار آمادگي نيروها خيلي سريع انجام شد. بچه هاي اطلاعات سپاه ماه ها بود كه در اين منطقه كار ميكردند.
تمامي مناطق تحت اشغال توسط دشمن، شناسايي شد. حتي محل استقرار گردان ها و تيپ هاي زرهي عراق مشخص شده بود.
روز اول فروردين سال 1361 عمليات فتح المبين با رمز يا زهرا (سلام الله علیها) آغاز شد.
عصر همان روز از طرف سپاه، مسئولين و معاونين گردان ها را به منطقه عملياتي بردند. از فاصله اي دور منطقه و نحوه كار را توضيح دادند. يكي از سخت ترين قسمت هاي عمليات به گردان هاي تيپ المهدي (عج) واگذار شد.
با نزديك شدن غروب روز اول فروردين، جنب وجوش نيروها بيشتر شد.
بعد از نماز، حركت نيروها آغاز شد.
من لحظه اي از ابراهيم جدا نميشدم. بالاخره گردان ما هم حركت كرد.
اما به دلايلي من و او عقب مانديم! ساعت دو نيمه شب ما هم حركت كرديم.
در تاريكي شب به جايي رسيديم كه بچه هاي گردان در ميان دشت نشسته بودند. ابراهيم پرسيد: اينجا چه میكنيد؟! شما بايد به خط دشمن بزنيد!
گفتند: دستور فرمانده است. با ابراهيم جلو رفتيم و به فرمانده گفت: چرا بچه ها را در دشت نگه داشتيد؟ الان هوا روشن ميشه، اين ها جان پناه و خاكريز ندارند، كاملاً هم در تيررس دشمن هستند.
فرمانده گفت: جلو ما ميدان مين است، اما تخريبچي نداريم. با قرارگاه تماس گرفتيم. تخريبچي در راه است. ابراهيم گفت: نميشه صبر كرد، بعد رو كرد به بچه ها و گفت: چند نفر داوطلب از جان گذشته با من بيان تا راه رو باز كنيم!
چند نفر از بچه ها به دنبال او دويدند. ابراهيم وارد ميدان مين شد. پايش را روي زمين میكشيد و جلو ميرفت... بقيه هم همينطور!
هاج و واج ابراهيم را نگاه میكردم. نَفَس در سينه ام حبس شده بود. من در كنار بچه هاي گردان ايستاده بودم و او در ميدان مين.
رنگ از چهر هام پريده بود. هر لحظه منتظر صداي انفجار و شهادت ابراهيم بودم! لحظات به سختي میگذشت. اما آنها به انتهاي مسير رسيدند... شكر خدا در اين مسير مين كار نشده بود.
آن شب پس از عبور از ميدان مين به سنگرهاي دشمن حمله كرديم. مواضع دشمن تصرف شد. اما زياد جلو نرفتيم.
نزديك صبح ابراهيم بر اثر اصابت تركش به پهلويش مجروح شد. بچه ها هم او را سريع به عقب منتقل كردند.
صبح ميخواستند ابراهيم را با هواپيما به يكي از شهرها انتقال دهند. اما با اصرار از هواپيما خارج شد. با پانسمان و بخيه كردن زخم در بهداري، دوباره به خط و به جمع بچه ها برگشت.
در حمله شب اول فرمانده و معاونين گردان ما هم مجروح شدند. براي همين علي موحد به عنوان فرمانده گردان ما انتخاب شد.
همان روز جلسه اي با حضور چند تن از فرماندهان از جمله محسن وزوايي برگزار شد. طرح مرحله بعدي عمليات به اطلاع فرماندهان رسيد.
كار مهم اين مرحله تصرف توپخانه سنگين دشمن و عبور از پل رفائيه بود. بچه هاي اطلاعات سپاه مدت ها بود كه روي اين طرح كار میكردند. پيروزي در مراحل بعدي، منوط به موفقيت اين مرحله بود.
شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها حركت میكرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند.
هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم.
علي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم!
با اين حال، آرامش عجيبي بين بچه ها موج میزد. به طوري كه تقريباً همه بچه ها نيم ساعتي به خواب رفتند.
ابراهيم بعدها در مصاحبه با مجله پيام انقلاب شماره فروردين 1361 ميگويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف ميرفتيم چيزي جز دشت نميديديم، لذا در همان جا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدا را به حق حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمه معصومين قسم ميداديم.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت و دوم : فتح المبین ( ۲ )
او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان (عج) فقط آقا را صدا میزديم و از او كمك ميخواستيم، اصلاً نمیدانستيم چه كاركنيم،
تنها چيزي كه به ذهن ما میرسيد توسل به ايشان بود.
هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزي بين آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت! پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ ميرسد. زماني هم كه به پشت خاكريز نگاه میکند. تعداد زيادي از انواع توپ و سلاح های سنگين را مشاهده ميکند. نيروهاي عراقي در آرامش كامل استراحت ميكردند. فقط تعداد كمي ديده بان و نگهبان در ميان محوطه ديده ميشد. ابراهيم سريع به سمت گردان بازگشت.
ماجرا را با علي موحد در ميان گذاشت. آنها بچه ها را به پشت خاكريز آوردند. در طي مسير به بچه ها توصيه كردند: تا نگفته ايم شليك نكنيد. در حين درگيري هم تا ميتوانيد اسير بگيريد، از سوي ديگر نيز گردان حبيب به فرماندهي محسن وزوايي به مقر توپخانه عراق حمله كردند.
آن شب بچه ها توانستند با كمترين درگيري و با فرياد الله اكبر و ندای يا زهرا (سلام الله علیها) توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقي ها را اسير بگيرند.
تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلي جدي روبرو كرد، بچه ها بلافاصله لوله هاي توپ را به سمت عراق برگرداندند. اما به علت نبود نيروي توپخانه از آنها استفاده نشد.
توپخانه تصرف شد. ما هم مشغول پاكسازي اطراف آن شديم. دقايقي بعد ابراهيم را ديدم که يك افسر عراقي را همراه خودش آورد!
افسر عراقی را به بچه هاي گردان تحويل داد، پرسيدم: آقا ابرام اين كي بود؟!
جواب داد: اطراف مقر گشت میزدم، يكدفعه اين افسر به سمت من آمد.
بيچاره نمیدانست تمام اين منطقه آزاد شده.
من به او گفتم اسير بشه، اما او به سمت من حمله كرد. او اسلحه نداشت، من هم با او كشتي گرفتم و زدمش زمين، بعد دستش را بستم و آوردم.
نماز صبح را اطراف توپخانه خوانديم. با آمدن نيروي كمكي به حركتمان در دشت ادامه داديم.
هنوز مقابل ما به طور كامل پاكسازي نشده بود.
يكدفعه دو تانك عراقي به سمت ما آمد! بعد هم برگشتند و فرار كردند.
ابراهيم با سرعت به سمت يكي از آن ها دويد، بعد پريد بالاي تانك و دَر برجك تانك را باز كرد و به عربي چيزي گفت. تانك ايستاد و چند نفر خدمه آن پياده شدند و تسليم شدند.
هوا هنوز روشن نشده بود، آرايش مجدد نيروها انجام شد و به سمت جلو حركت كرديم. بين راه به ابراهيم گفتم: دقت كردي كه ما از پشت به توپخانه دشمن حمله كرديم!
با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟!
ادامه دادم: دشمن از قسمت جلو با نيروي زيادي منتظر ما بود، ولي خدا خواست كه ما از راه ديگري آمديم كه به پشت مقر توپخانه رسيديم.
به همين خاطر توانستيم اين همه اسير و غنيمت بگيريم. از طرفي دشمن تا ساعت دو بامداد آماده باش كامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند كه ما به آنها حمله كرديم!
دوباره اسراي عراقي را جمع كرديم. به همراه گروهي از بچه ها به عقب فرستاديم، بعد به همراه بقيه نيروها براي آخرين مرحله كار به سمت جلو حركت كرديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
#کلام_شهدا #مناجات
💚 خدایا...به من چشمانی بده
که هـمیشه تو را ببینم
و حسی که هـمیشه
تو را احساس کنم..
🌹 #شهـید_داریوش_ریزوندی🌹
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
#سلام_امام_زمانم💞
🔅 السَّلاَمُ عَلَى الْحَقِّ الْجَدِيدِ...
🌱سلام برآن حقیقتی که با ظهورش هرچه باطل است رنگ خواهد باخت و زمین و زمان را حیاتی نو خواهد بخشید.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💠 شادی و خنده لذت بخش 👤 کسانی که می خندند تا نشاط پیدا کنند بسیار کمتر از کسانی که چون نشاط دارند
🔎 فیلتری به نام #ولایت
💢 برای امتحان نهایی عدم خودخواهی نفس ، خدا فیلتری به نام «ولایت» قرار داده است .
کسی که بخواهد مستقیم از خدا دستور بگیرد ، نه از ولیّ خدا ، متکبر است . 📛
✔️ ولایـت ، نقطه نهایی مشخص شدن پاکی انسان است .
⚠️ "ولایت" همان چیزی است که ابلیس نتوانست بپذیرد و بعد از ۶۰۰۰ سال عبادت معلوم شد دروغ میگفته است و هنوز منیت دارد .
💌 #پیام_معنوی
🍃 #استاد_پناهیان
شماره ۷۳۹
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_5846183091017616655.mp3
11.56M
#خانواده_آسمانی ۶۷
#استاد_شجاعی
✍ تشنگی قبل از رسیدن به آب است، که باعث میشود، ما قدر آب را بدانیم !
اینکه سالها در دریای دین غوطهوریم ؛
ـ اما نه از نجاسات روحی تطهیر شدهایم،
ـ و نه هنوز لذت و مستیِ غرق شدن در آغوش الله را تجربه کردهایم،
یعنی تشنگی نکشیدهایم ....
و نمیدانیم دریایی که در آن غوطهوریم؛ تنها علّت حیاتِ انسانی ماست.
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
💠 آیت الله مرعشی نجفی (ره) :
سفارش میکنم به خواندن #قرآن وهدیه آن به ارواح مومنین بی وارث ، که این عمل موجب #توفیق بیشتر میشود.
#کلام_بزرگان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢سوزناکترین لالایی، لالایی آخرست
🔹بوسهای از گونهای سرد و چشمی برای همیشه بسته
🔸دارای صحنههای پر درد
#فلسطین
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
32.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
« إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا »
با مدّاحی: #حاج_مهدی_رسولی
انتشار به مناسبت اتفاقات اخیر
🗓 پنجشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲
جلسه روضه هفتگی اباعبدالله الحسین علیهالسّلام
📍هیئت ثارالله زنجان (رهروان امام و شهدا)
#فلسطین
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 64 تا 70 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِ
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره انبیاء ( آیات 71 . 72 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🕋وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ «71»
🦋🦋و ما، او (ابراهيم) ولوط را (از شرّ كافران) به سرزمينى كه در آنجا براى همه جهانيان بركت نهاديم، نجات داديم.
🕋وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ «72»
🦋🦋وبه او (ابراهيم) اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون بخشيديم و همه را از صالحان قرار داديم.
📚جلد 5 - صفحه 473
📝نکته ها👇
🔷دشمن مىخواست ابراهيم را نابود كند «أَرادُوا بِهِ كَيْداً» امّا ما نه تنها او را نجات داديم «نَجَّيْناهُ» بلكه به او نسل با بركتى بخشيده «وَ وَهَبْنا لَهُ» و همه آنها را نيز از صالحان و شايستگان قرار داديم. «وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
🔷اينكه نام اسحاق عليه السلام دراين آيه ذكر شد، ولى از اسماعيل عليه السلام كه فرزنداوّل حضرت ابراهيم است، نامى به ميان نيامد، شايد بخاطر توجّه دادن به تولّد عجيب و فوق العادهى اسحاق باشد كه با ارادهى الهى از مادرى نازا يعنى ساره، آن هم در سن پيرى بدنيا آمده است.
📝پیام ها🔰
🔶1- خداوند، اولياى خود را رها نمىكند. «وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً»
🔶2- كسى كه از كوه آتش و درياى دشمن نترسد، به منطقه مبارك خواهد رسيد. «إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا»
🔶3- نجات الهى در گرو تلاش و هجرت انسان است. نَجَّيْناهُ ... إِلَى الْأَرْضِ
🔶4- نوادگان، عطيّه الهى هستند. (يعقوب نوه ابراهيم است) «وَهَبْنا لَهُ»
🔶5- زمينها يكسان نيستند. «الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا» گاهى قطعه زمينى براى همه جهانيان بركت دارد. «لِلْعالَمِينَ» (بعضى مبارك بودن زمينها را بخاطر سكونت اولياى خدا در آنها مىدانند، ولى اين آيه، بركت را به خود زمين نسبت داده است.)
🔶6- بركت بدست خداست. «بارَكْنا»
🔶7- ايمان و عمل صالح، علاوه بر خود شخص، در نسل او نيز بازتاب و اثر دارد. وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ ... كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ
🔶8- افراد و نسل مبارك مىبايست در سرزمين مبارك باشند. «إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا- كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
🔶9- فرزند، عطيهى الهى است «وَهَبْنا» ولى آنچه از وجود فرزند مهمتر است، صالح بودن اوست. «كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
📚جلد 5 - صفحه 474
🔶 10- صالح بودن، شرط اساسى در رهبرى و نبوت است. «كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_انبیاء
❤️🍃
🆔 @QURAN_SOUND114
📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی بسیار زیباا از قاری جوان
یونس شاهمرادی
#تلاوت
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاوی تصاویر دلخراش| مجروحیت و شهادت کودکان غزه نباید برای جهان عادی شود!
🔹لحظات سختی که عکاس فلسطینی «معتز عزایزه» ثبت کرده و دل هر انسان شریفی را به درد میآورد.
🔹شک نکنید صهیونیستها تاوان این همه ظلم را خواهند داد، بد هم خواهند داد!
#فلسطین
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کی میخواد به #امام_زمان برسه خوب گوش بده...
🎙#استاد_پناهیان
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥 قسمت شصت و دوم : فتح المبین ( ۲ ) او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و ا
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت وسوم : مجروحیت
✔️راوی : مرتضی پارسائیان
همه گردان ها از محورهاي خودشان پيشروي کردند. ما بايد از مواضع مقابل مان و سنگرهاي اطرافش عبور ميكرديم، اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شد!
در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سخت تر بود. يك تيربار عراقي از داخل يك سنگر شليك ميكرد و اجازه حركت را به هيچ يك از نيروها نميداد. ما هر کاري كرديم نتوانستيم سنگر بتوني تيربار را بزنيم.
ابراهيم را صدا كردم و سنگر تيربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه كرد وگفت: تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توي سنگره!
بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينه خيز به سمت سنگرهاي دشمن رفت.
من هم به دنبال او راه افتادم.
در يكي از سنگرها پناه گرفتم، ابراهيم جلوتر رفت و من نگاه ميكردم. او موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد، اما اتفاق عجيبي افتاد! در آن سنگر يك بسيجي كم سن و سال، حالت موج گرفتگي پيدا كرده بود. اسلحه كلاش خودش را روي سينه ابراهيم گذاشت و مرتب داد ميزد: ميكُشمت عراقي!
ابراهيم همينطور كه نشسته بود دست هايش را بالا گرفت، هيچ حرفي نميزد. نفس در سينه همه حبس شده بود، واقعاً نميدانستيم چه كار كنيم.
چند لحظه گذشت. صداي تيربار دشمن قطع نميشد.
آهسته و سينه خيز به سمت جلو رفتم. خودم را به آن سنگر رساندم. فقط دعا ميكردم و ميگفتم: خدايا خودت كمك كن! ديشب تا حالا با دشمن مشكل نداشتيم، اما حالا اين وضع بوجود آمده.
يكدفعه ابراهيم ضربه اي به صورت آن بسيجي زد و اسلحه را از دستش گرفت.
بعد هم آن بسيجي را بغل كرد!
جوان كه انگار تازه به حال خودش آمده بود گريه كرد. ابراهيم مرا صدا زد و بسيجي را به من تحويل داد و گفت: تا حالا تو صورت كسي نزده بودم، اما اينجا لازم بود، بعد هم به سمت تيربار رفت.
چند لحظه بعد نارنجك اول را انداخت، ولي فايده اي نداشت، بعد بلند شد و به سمت بيرون سنگر دويد. نارنجك دوم را در حال دويدن پرتاب كرد.
لحظه اي بعد سنگر تيربار منهدم شد، بچه ها با فرياد الله اكبر از جا بلند شدند و به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچه ها نگاه میكردم.
يكدفعه با اشاره يكي از بچه ها برگشتم و به بيرون سنگر نگاه كردم!
رنگ از صورتم پريد. لبخند بر لبانم خشك شد! ابراهيم غرق خون روي زمين افتاده بود. اسلحه ام را انداختم و به سمت او دويدم.
درست در همان لحظه انفجار، يك گلوله به صورت (داخل دهان) و يك گلوله به پشت پاي او اصابت كرده بود. خون زيادي از او ميرفت، او تقريباً بيهوش روي زمين افتاده بود. داد زدم: ابراهيم!
با كمك يكي از بچه ها و با يك ماشين، ابراهيم و چند مجروح ديگر را به بهداري ارتش در دزفول رسانديم.
ابراهيم تا آخرين مرحله كار حضور داشت، در زمان تصرف سنگرهاي پاياني دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت.
بين راه دائماً گريه ميكردم، ناراحت بودم، نكند ابراهيم... نه، خدا نكنه، از طرفي ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود، خون زيادي از بدنش رفت، حالا معلوم نيست بتواند مقاومت كند.
پزشك بهداري دزفول گفت: گلوله اي كه به صورت خورده به طرز معجزه آسائي از گردن خارج شده، اما به جايي آسيب نرسانده، اما گلوله اي كه به پا اصابت كرده قدرت حركت را گرفته، استخوان پشت پا خرد شده، از طرفي زخم پهلوي او باز شده و خونريزي دارد، لذا براي معالجه بايد به تهران منتقل شود.
ابراهيم به تهران منتقل شد. يك ماه در بيمارستان نجميه بستري بود. چندين عمل جراحي روي ابراهيم انجام شد و چند تركش ريز و درشت را هم از بدنش خارج كردند.
ابراهيم در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اينكه بچه ها براي اين عمليات ماه ها زحمت كشيدند و كار اطلاعاتي كردند، اما با عنايت خداوند، ما در فتح المبين عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمائي كرديم و شعارمان يا زهرا (سلام الله علیها) بود، آنجا هر چه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها) بود.
ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچه ها را به اين طرف و آن طرف ميبرديم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم و توسل پيدا كردم به امام زمان (عج) از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم بچه ها آرامش عجيبي داشتند، اكثراً خوابيده بودند. نسيم خنكي هم مي وزيد. من در مسير آن نسيم حركت كردم. چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف مقر توپخانه رسيدم.
در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم داريد؟ گفت: «ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود ميزنند و براي رزمندگان میفرستند، خود من بايد بدنم تكه تكه شود تا بتوانم نسبت به اين مردم اداي دِين كنم.»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘
💥 قسمت شصت وچهارم: مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها)
✔️راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸به جلسه مجمع الذاكرين رفته بوديم، در مسجد حاج ابوالفتح. در جلسه اشعاري در فضايل حضرت زهرا (سلام الله علیها) خوانده شد كه ابراهيم آنها را مينوشت. آخر جلسه حاج علي انساني شروع به روضه خواني كرد.
ابراهيم از خود بيخود شده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدايي بلند گريه ميكرد.
من از اين رفتار ابراهيم بسيار تعجب كردم. جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم.
در بين راه گفت: «آدم وقتي به جلسه حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد ميشه بايد حضور ايشان را حس كنه، چون جلسه متعلق به حضرت است.»
🔸يك شب به اصرار من به جلسه عيدالزهرا (سلام الله علیها) رفتيم. فكر میكردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه است خيلي خوشحال میشود.
مداح جلسه، مثلاً براي شادي حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف هاي زشتي را به زبان آورد! اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم.
🔸در راه گفتم: فكر ميكنم ناراحت شديد درسته؟!
ابراهيم در حالي كه آرامش هميشگي را نداشت رو به من كرد و در حالي كه دستش را با عصبانيت تكان ميداد گفت: توي اين مجالس خدا پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه. چند بار هم اين جمله را تكرار كرد. بعدها وقتي نظر علما را در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم.
در فتح المبين وقتي ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالني كه مربوط به بهداري ارتش بود قرار داديم. مجروحين زيادي در آنجا بستری بودند.
سالن بسيار شلوغ بود.
🔸مجروحين آه و ناله میكردند، هيچ كس آرامش نداشت. بالاخره يک گوش هاي را پيدا كرديم و ابراهيم را روي زمين خوابانديم.
پرستارها زخم گردن و پاي ابراهيم را پانسمان كردند. در آن شرايط اعصاب همه به هم ريخته بود، سر و صداي مجروحين بسيار زياد بود. ناگهان ابراهيم با صدایي رسا شروع به خواندن كرد!
🔸شعر زيبايي در وصف حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواند كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشان بود! براي چند دقيقه سكوت عجيبي سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحي ناله نم يكرد! گویی همه چيز رديف و مرتب شده بود.
به هر طرف كه نگاه ميكردي آرامش موج ميزد! قطرات اشك بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاري ميشد، همه آرام شده بودند!
خواندن ابراهيم تمام شد. يكي از خانم دكترها كه مُسن تر از بقيه بود و حجاب درستي هم نداشت جلو آمد. خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود.
آهسته گفت: تو هم مثل پسرمي! فداي شما جوون ها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوسيد!
قيافه ابراهيم ديدني بود. گوش هايش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روي صورتش انداخت. ابراهيم هميشه ميگفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاً حضرت زهرا (سلام الله علیها) حلال مشكلات است.
***
🔸براي ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارستان نجميه. دور هم نشسته بوديم.
ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمود. دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش ميكردند. باتعجب پرسيدم: چيزي شده؟!
گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش ميرفت و به هوش مي آمد.
اما درآن حال هم با صدايي زيبا در وصف حضرت مداحي میکرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم