eitaa logo
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
10هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
50 فایل
روزانه #تفسیری کوتاه از آیات کلام‌الله مجید رو باهم مرور میکنیم (به ترتیب از اول قرآن😍) ‌ ‌🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره طه ( آیات 128 . 129 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋 أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَم
💢 مروری کوتاه بر آیات سوره طه ( آیات 130 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋فَاصْبِرْ عَلى‌ ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‌ «130» 🦋🦋پس بر آنچه مى‌گويند، شكيبا باش و پيش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستايش پروردگارت (او را) تسبيح كن و (همچنين) برخى از اوقات شب و اطراف روز را تسبيح بگوى، باشد كه خشنود شوى. 📝نکته ها👇 🔷خداوند در قرآن كريم، 19 مرتبه پيامبر صلى الله عليه و آله را به صبر، فرمان داده است. 🔷اين آيه همچون آيه‌ى‌ «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» «1» پيامبر صلى الله عليه و آله را به شكيبايى و حمد وستايش پروردگار دعوت مى‌كند، وگرچه مخاطب اين آيه ظاهراً پيامبر صلى الله عليه و آله است، امّا بديهى است كه آيه جنبه عمومى دارد. 🔷بر طبق بعضى از روايات‌ «2» و نظر برخى از مفسّرين، اين آيه با نمازهاى يوميه و شبانه روزى تطبيق دارد و مراد از «أَطْرافَ النَّهارِ» نوافل روزانه است. 📝پیام ها🔰 🔶1- توجّه به تدبير خداوند و قانون‌مند بودن كيفر و عذاب و توجّه به سنّت‌هاى الهى، مقدمه‌ى صبر و تسبيح وتحميد است. «فَاصْبِرْ» (با توجّه به آيات قبل) 🔶2- صبر در امور بايد به اندازه‌ى مشكلات باشد. «فَاصْبِرْ عَلى‌ ما يَقُولُونَ» 🔶3- حمد و تسبيح الهى وسيله‌اى براى تقويت روحيه در مقابل لجاجت‌ها و تبليغات دشمن است. «فَاصْبِرْ- سَبِّحْ» 🔶4- تنزيه خداوند از راه ستايش و حمد او است. «سَبِّحْ بِحَمْدِ» 🔶5- پيرايش از بدى‌ها بر آرايش به خوبى‌ها مقدم است. تسبيح بر تحميد تقدم‌ دارد. «سَبِّحْ بِحَمْدِ» 📖«1». بقره، 45. 📚«2». كافى، ج 3، ص 444. 📚جلد 5 - صفحه 410 🔶6- قرآن براى بيان زمان انجام تكاليف، از ابزار و معيارهاى طبيعى استفاده كرده است. قَبْلَ طُلُوعِ‌ ... وَ قَبْلَ غُرُوبِها 🔶7- تسبيح و حمد الهى قبل از طلوع وغروب آفتاب اثر خاصى دارد. قَبْلَ طُلُوعِ‌ ... وَ قَبْلَ غُرُوبِها 🔶8- اوقات خود را با ياد خدا پر كنيم تا زمينه‌اى براى ساير افكار باقى نماند. «قَبْلَ طُلُوعِ‌- قَبْلَ الْغُرُوبِ‌- آناءِ اللَّيْلِ‌- أَطْرافَ النَّهارِ» 🔶9- شب، تنها براى استراحت و خواب نيست، بايد بخشى از آن را به عبادت اختصاص داد. «وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ» 🔶10- اگر ذكر خدا با ساير شرايط انجام شود، نتيجه بخش خواهد بود. «لَعَلَّكَ» «1» 🔶 11- مقام رضا، بالاترين درجه‌ى تكامل است. «لَعَلَّكَ تَرْضى‌» (تكامل داراى درجاتى است: اوّل: صبر «فَاصْبِرْ»، دوّم: تنزيه خداوند وَ سَبِّحْ‌ ... فَسَبِّحْ‌، سوّم: سپاس و ستايش پروردگار «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»، چهارم: رضا به قضاى الهى. «لَعَلَّكَ تَرْضى‌») «1». كلمه‌ى «لعلّ» به معناى آن است كه رسيدن به اين غنچه، چند درصد است نه صد در صد و اين به خاطر آن است كه ياد خدا به تنهايى كافى نيست، بلكه تلاش، وحدت، اخلاص و ساير شرايط بايد جمع شود تا نتيجه صد در صد باشد. ------------------------------------------------- 📚 برگرفته از تفسیرنور ❤️🍃 🆔 @QURAN_SOUND114 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃✨و از آنچه روزى شما گردانيده‌ايم، انفاق كنيد، پيش از آنكه يكى از شما را مرگ فرا رسد و بگويد: «پروردگارا، چرا تا مدتى بيشتر [اجل‌] مرا به تأخير نينداختى تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم؟» ولى‌ هر كس اجلش فرا رسد، هرگز خدا [آن را] به تأخير نمى‌افكند، و خدا به آنچه مى‌كنيد آگاه است. 📖 [منافقون/۱۰-۱۱] ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
مداحی_آنلاین_نگاه_امام_رضا_به_شیعیان_استاد_پناهیان.mp3
3.82M
🏴 (ع) ♨️نگاه مادرانه امام رضا(ع) به شیعیان گنه‌کار 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
4_5787417355608918680.mp3
6.04M
🔳 (ع) 🌴کبوترم هوایی شدم 🌴ببین عجب گدایی شدم 🎙 🎙 ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
سلام و عرض ادب 🌸 با امامِـــمون عهد ببندیم که می‌خوایم خدمت‌گذار تو باشیم... با همین‌تصمیم، ورقِ زندگیت عوض‌میشه!!!😉❤️ از همین امروز شروع کن...👌 • • خیرات همیشه باعث رونق گرفتن زندگی شده ✨ خیریه ما برای یاری (عج)هست و در این راه برای نیازمندان هدایای شما را دریافت میکنیم و این هدایا را به خرید کتاب در مورد شهدا اختصاص دادیم 🌷🙏🏻 اگر دوست دارید به جمع کوچک اما با نیتی بزرگ🌱 بپیوندید تقاضا دارم که روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻💕 eitaa.com/joinchat/1901071Ce18caf6876 توضیحات بیشتر رو در گروه مطالعه کنید حتما قطعا حضورتون اتفاقی نیست شما دعوت شده امام زمان هستید👌💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت چهاردهم : يدالله ✔️راوی : سيد ابوالفضل كاظمي 🔸ابراهيم در يکي از مغا
۱ ☘ 💥قسمت پانزدهم : حوزه حاج آقا مجتهدي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸سالهاي آخر، قبل از بود. به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريباً کسي از آن خبر نداشت. خودش هم چيزي نميگفت. اما كاملاً رفتار واخلاقش عوض شده بود. ابراهيم خيلي معنويتر شده بود. صبحها يک پلاستيک مشكي دستش ميگرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد داخل آن بود. 🔸يكروز با موتور از سر خيابان رد ميشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟! گفت: ميرم بازار. سوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاستيک رو دستت ميبينم چيه!؟ گفت: هيچي کتابه! بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ 🔸با كنجكاوي به دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوي ميخوانه، از آمدم بيرون. 🔸از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم: ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نميکردم ابراهيم شده باشه. آنجا روي ديوار حديثي از نوشته شده بود: «آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء ،کسانيکه به دنبال هستند و انسانهاي با سخاوت .» 🔸شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟ يکدفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: آدم حيفِ عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيستم. همينطوري براي استفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلاً به کسي حرفي نزن. 🔸تا زمان انقلاب روال کاري ابراهيم به اين صورت بود. پس از پيروزي انقلاب آنقدر مشغوليتهاي ابراهيم زياد شد که ديگر به کارهاي قبلي نميرسيد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
۱ ☘ 💥قسمت شانزدهم : پيوند الهي ✔️راوی : رضا هادي 🔸عصر يکي از روزها بود. از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. 🔸شب بعد از ، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم! ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 سلام پدر مهربانم💚 کِـی باغ بہ بوی او مُـــعــطر گردَد ۔۔؟! کـِی دیدَن روی ” او “مُیَسـر گردد۔۔ ؟! آن مـآه ڪِـہ أز فِـــراق او جـــــآن بہ لَبـم ۔۔! کـِی دیـده بِـہ نــــــور او مُنـّور گردَد۔۔۔ ؟! ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
خانواده آسمانی 39.mp3
9.13M
۳۹ 🎤 ❣️می‌گویند: " عشق، رکن آسمانی خلقت و رازی پنهان شده در صفحە آفرینش است. " 💡عشق مابین چه کسانی؟ - اگر خداوند ادعای عشق دارد پس چرا آن‌را ابراز نکرده است؟ - اگر منظور عشق انسان به خداوند است، وقتی الگویی برای عشق ورزی معرفی نشده، چگونه باید عشق ورزیدن را یاد بگیرد؟ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❣به این قشنگی که تو شهید شده‌ای ما حتی نمی‌توانیم بخوابیم .... شهادت : ۱۳۶۵/۲/۱۲ فکه / عملیات سیدالشهداء 🕊🌹 ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
52.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد شجاعی ※ گاهی آدم بیست سال/سی سال زور میزنه تا یه رذیله رو از درونش پاک کنه ! ※ ولی گاهی یه راهی رو میره، که یکجا تمام رذائل و اژدها و آتش‌های درونش رو از بین می‌بره ! ✘ راه میانبر آدم شدن ! ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜موضوع: آیا هر کس بره بهشتی میشه؟ ✅پرسش هشام بن سالم از امام صادق (ع) 🎙 :حجة الاسلام محمدرضا هاشمی ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره طه ( آیات 130 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋فَاصْبِرْ عَلى‌ ما يَقُولُونَ وَ س
💢 مروری کوتاه بر آیات سوره طه ( آیات 131 ) 🌺🍃✨🌸✨🌺🍃 🕋وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‌ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌ «131» 🦋🦋و هرگز به متاعى كه ما به گروهى از آنها داده‌ايم، چشم مدوز كه (اين) شكوفه و جلوه‌ى زندگى دنياست (و ما مى‌خواهيم) تا آنها را در آن بيازمائيم و (به يقين) روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است. 📚جلد 5 - صفحه 411 📝نکته ها👇 🔷از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: هر كس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانى گردد و غيظش باقى ماند. «1» 🔷گرچه قرآن كريم، مال دنيا را خير «2»، فضل‌ «3» و زينت‌ «4» مى‌داند و بهره‌مندى از آن را حلال و مجاز مى‌شمارد، ليكن دلبستگى شديد به آن را مذمّت مى‌كند. چرا كه زندگى دنيا مثل يك غنچه، عمرى كوتاه دارد و با يك نسيم از بين مى‌رود. 📝پیام ها🔰 🔶1- رسيدن به مقام رضايت از خداوند، در صورتى است كه به زرق و برق دنيا خيره نشوى. (آرى كسى كه جذب جلوه‌هاى مادّى شد، احساس كمبود و تبعيض مى‌كند و از خدا راضى نمى‌شود) «لَعَلَّكَ تَرْضى‌ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ» 🔶2- انسان به طور طبيعى به سوى مادّيات گرايش دارد، امّا بايد آن را مهار كند. «لا تَمُدَّنَّ» 🔶3- نگاه، مقدّمه جذب و دلبستگى است. «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ» 🍂ز دست ديده و دل هر دو فرياد * كه هر چه ديده بيند دل كند ياد 🔶4- رهبرى امّت نبايد چشم داشتى به مال ديگران و توجّهى به مادّيات داشته باشد و مقهور و شيفته‌ى دنياى پر زرق و برق ديگران شود. «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ» 🔶5- جلوه‌هاى مادّى حتّى براى انبيا مى‌تواند خطرساز باشد. «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ» 🔶6- همه‌ى متاع‌هاى دنيوى و وسايل كاميابى، نعمت الهى محسوب نمى‌شوند. «مَتَّعْنا» نه، «انعمنا» 🔶7- همه‌ى كافران، كامياب نيستند. «أَزْواجاً مِنْهُمْ» 📚«1». تفسير الميزان. 📖«2». «ان ترك خيراً» بقره، 180. 📖«3». «و ابتغوا من فضل اللّه» جمعه، 10. 📖«4». «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا» كهف، 46. 📚جلد 5 - صفحه 412 🔶8- جلوه‌هاى زندگى دنيوى همچون غنچه و شكوفه‌اى است كه هرگز گل نمى‌شود. «زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» 🔶9- جلوه‌هاى زندگى دنيا، ابزار آزمايش انسان‌هاست. «لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ» 🔶10- به آنچه در خود داريم بينديشيم، نه آنچه در دست ديگران مى‌بينيم. «رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» 🔶11- رزق دادن از شئون ربوبيّت خداوند است. «رِزْقُ رَبِّكَ» 🔶12- همه‌ى دارايى‌هاى انسان رزق او نيست. چون بسيارند كسانى كه همه نوع امكانات دارند، امّا بهره خودشان كم است. لا تَمُدَّنَ‌ ... مَتَّعْنا ... رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ 🔶 13- ملاك ارزش هر چيز دو امر است؛ يكى خير بودن و ديگرى پايدار بودن. «خَيْرٌ وَ أَبْقى‌» ------------------------------------------------- 📚 برگرفته از تفسیرنور ❤️🍃 🆔 @QURAN_SOUND114 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبا از شعبان صیاد 📖 سوره مبارکه نجم ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «ویژگی دولت‌مردان امام زمان» استاد شجاعی👤 [ در حکومت ائمه و امام زمان پارتی‌بازی وجود نداره ...] ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
-مقام معظم رهبری:🌱❤️ دختران با آراستن خود به زیورِ تقوا... عفاف ... دانش ... ایستادگی... تربیتــ صحیح فرزند ... اهمیتــ دادن به خانواده ... در راهِ حضرت زهرا حرکت کنند☁️((: ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁قـ📖ـرآن کریـم(تفسیر نور)❁
☘ #سلام_بر_ابراهیم ۱ ☘ 💥قسمت شانزدهم : پيوند الهي ✔️راوی : رضا هادي 🔸عصر يکي از روزها بود. #ابراه
۱ ☘ 💥 قسمت‌ هفدهم : ایام انقلاب ✔️راوی : امير ربيعي 🔸ابراهيم از دوران کودکي و ارادت خاصي به امام خميني داشت. هر چه بزرگتر ميشد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه برميگشتيم. 🔸از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. شروع کرد براي ما از امام خميني تعريف کردن. بعد هم با صداي بلند فرياد زد: «درود بر خميني » ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم. 🔸دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. 🔸دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشينها را ميگيرند و مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! 🔸به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... 🔸مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آ نها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آ نها هم خبري نداشتند. خيلي نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. 🔸يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويدم دم در، باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و هميشگي پشتِ در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟ نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست. سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم. 🔸رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشي خيلي نترس بود. حرفهائي روي منبر ميزد که خيليها جرأت گفتنش را نداشتند. 🔸حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد: «مردي از مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند » خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت. 🔸ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند. جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند. 🔸ابراهيم خيلي شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد. خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم و مجروح شدند. 🔸ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت. با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامي هها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد. شهید 🕊🌹
۱ ☘ 💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال . با موتور به همان جلسه رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. 🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را کرده اند و... 🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... 🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به باز ميگردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 سرآغاز همه‌ی برکاتی که خدای متعال، برای بشریت مقدر فرموده است... ‌ ‌ ‌‌‌🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 ♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا