هدایت شده از لشکر قدس
♦️ تهدید جیش الظلم به اقدامات تروریستی
🔹 عده ای از تروریست های گروهک جیش العدل با انتشار چند عکس و ویدئو اقدام به تهدید علیه امنیت کشور کردند.
🔹 این گروهک تروریستی که دستش به خون ایرانی های بیگانه آغشته است، بارها ضربات سختی از نیروی های نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران دریافت کرده است.
🚨به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
هدایت شده از لشکر قدس
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ ویژگی نظام سرمایه داری
🔹بیش از ۹۰ درصد درآمد آبراه پاناما به جیب آمریکایی ها می رود
🚨به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
هدایت شده از لشکر قدس
♦️ ۵٠هزار نفر آمار رسمی که اپوزیسیون از تعداد تجمع کنندگان برلین منتشر کرد
🔹 دیگه ۵۰ هزار نفر این همه بوق و کرنا نداشت!
با این حساب هیات محمود کریمی تو چیذر بیشتر از براندازهای کل اروپا جمعیت داره
حیثیت حامد اسماعیلیون به باغ عظما رفت آخه خیلی رو این تجمع حساب کرده بودند!
🚨به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
هدایت شده از لشکر قدس
♦️-دختره بیگناه فقط داشت فیلم میگرفت که پلیس بهش تیراندازی کرد و کُشتش 😭
+ چرا از پشت تیر خورده مگه پلیس جلوش نبود؟!
- همش دنبال حاشیه ای مهم اینکه این نظام داره مردم رو میکشه :/
🚨به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
هدایت شده از روایتگـــــــر
❤️گوشه ای از منش اخلاقی عجیب و بی نظیر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی.
👈مسئول تراز انقلاب اسلامی یعنی این شهید عزیز!
✔️بخش اول
✅سخنرانی آیت الله بهشتی در دانشکده فنی
یکی-دو روز قبل اعلام شده بود، جلوی دانشکده فنی دانشگاه تهران و هم روی مقواهایی بر دیوار، نوشته بودند: جلسه پرسش و پاسخ پیرامون حوادث و اتفاقات اخیر با حضور آیت الله دکتر بهشتی،
زمان: روز شنبه ۵۸/۱۲/۴ از ساعت ۱۷
و مکان: سالن آمفی تئاتر دانشکده فنی.
خیلی ها خودشان را برای چنین برنامه ای آماده کرده بودند.
بیشتر از همه، ضدانقلاب ها منتظر بودند تا در چنین برنامه ای، به اهداف خود که تخریب دکتر بهشتی بود، برسند. به همین خاطر بود که بچه های چادر وحدت(گروهی حزب اللهی که در مقابل دانشگاه تهران چادری برای مقابله با گروهک های معاند نظام برپا کرده بودند)، از آنچه امکان داشت در این مراسم پیش بیاید، هراس داشتند. یکی-دو ساعت قبل از شروع مراسم و آمدن دکتر بهشتی، ما که ۱۵ نفر بیشتر نمیشدیم، برای پیش گیری از حوادث، در ردیف جلوی صندلی های سالن نشستیم.
این هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می شد. قیافه های همه به خوبی نشان می داد از گروههای چیی یا مجاهدین هستند. غالب دخترها، بی حجاب و تیپ ظاهری مجاهدین بودند. اصلاً دختر مسلمان چادری بین شان به چشم نمی خورد.
صندلی ها کاملاً پر شده بود که آیت الله بهشتی از در پایین، کنار ردیف اول ، وارد شد. ما صلوات فرستادیم ولی همهمه ای در سالن افتاد که صلوات ما، بین آن گم شد.
دکتر بهشتی که پشت میز، بالای سن قرار گرفت، دو محافظش یکی در انتهای سمت راست، و دیگری در انتهای سمت چپ سالن، هر کدام با فاصله ای حداقل ۱۰ متر، ایستادند.
بسم الله الرحمن الرحیم را که گفت، دقایقی به عنوان مقدمه پیرامون حوادث اخیر صحبت کرد و قرار شد بیشتر به سوالات مخاطبين پاسخ بدهد. کاغذهایی که روی آنها مثلاً سوال نوشته شده بود، دسته دسته به ایشان داده می شد که یکی یکی بر می داشت و می خواند.
از هر ده کاغذ، شاید فقط یک سوال درست و حسابی در می آمد. اكثراً اهانت و فحاشی بود. دکتر بهشتی، هر برگ را که بر می داشت، اول با خودش آرام می خواند، سپس می گفت:
- خب ... اینم به مادرم فحش داده ... این یکی هم باز به خونوادم اهانت کرده ...
در سالن همهمه ی ثابتی وجود داشت. ناگهان با فریادی که از عقب جمعیت برخاست، فضا متشنج شد:
- کثافت ... آمریکایی ... مزدور ...
ولی آیت الله بهشتی، آرام و ساکت نشسته بود و فقط به هتاکی های آنها گوش می داد. تبسمی بر لب داشت که اعصاب ما بچه حزب اللهی را خورد می کرد. طرف به ناموست فحاشی کند، ولی تو بخندی!؟ کم کم فضای سالن پر شد از داد و فریاد و فحاشی. ناگهان برق قطع شد و سالن در تاریکی محض فرورفت. چشم چشم را نمی دید. با قطع برق صدای فحاشی بلندتر شد. حرف های بسیار رکیکی خطاب به خانواده آیت الله بهشتی زده می شد.
وحشت وجود ما را گرفت که نکند ضدانقلابیون از فرصت پیش آمده سوء استفاده کنند و به ایشان آسیبی برسانند. هیچ کاری هم از دست ما ساخته نبود. با توجه به این که احتمال زیاد دادیم قطع برق با برنامه ی قبلی و حساب شده باشد، مراقب بودیم کسی از ردیف اول جلوتر نرود؛ ولی به خاطر ازدحام جمعیت که در روی زمین و میان ردیف صندلی ها هم نشسته بودند، امکان کنترل افراد نبود. با هراس و وحشت، نشسته بودیم و مضطرب که چه خواهد شد. بیشتر از ۱۰ دقیقه برق سالن قطع بود. بغض گلویم را گرفته بود. می خواستم در آن تاریکی گریه کنم. اصلاً دیگر بحث سیاست و اختلاف عقیده مطرح نبود. فحاشی های بسیار رکیکی خطاب به خانواده ی آیت الله بهشتی می شد. مخالفت با بهشتی، چه ربطی به خانواده اش داشت که هرچه از دهان كثیف شان در می آمد، به آنها خطاب می کردند. صداها درهم و برهم به گوش می رسید. ما که چاره و توانی نداشتیم، فقط داد می زدیم:
- ببند دهنت رو بی شعور ... خفه شو.
برق که آمد، همه جا خوردند. برخلاف تصور همگان، آیت الله بهشتی در حالی که همچنان تبسم زیبایی بر لب داشت، سر جای خود پشت میز نشسته و دو محافظ هم سر جای خود بودند و اصلاً به کنار او نیامده بودند. آرامش و خونسردی بهشتی، هر دو گروه حزب اللهی و غیر حزب اللهی را عصبانی کرده بود.
🔸ادامه دارد...
eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از روایتگـــــــر
❤️گوشه ای از منش اخلاقی عجیب و بی نظیر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی.
👈مسئول تراز انقلاب اسلامی یعنی این شهید عزیز!
✔️بخش دوم(پایانی)
✅...ضدانقلاب ها از تبسم و خونسردی او در برابر هتاکی ها و اهانت های زشت شان شديداً عصبانی شده بودند و با شدت بیشتری فحاشی می کردند؛ ولی ما، از خونسردی او در برابر پررویی آنها عصبانی می شدیم که چرا با آنها برخورد تند نمی کند و عکس العملی نشان نمی دهد؟ ساعتی که به همین منوال گذشت، آیت الله بهشتی گفت: - اگه دیگه سوالی نیست من برم.
ناگهان از وسط جمعیت، کسی فحش رکیکی داد که دکتر بهشتی با همان خنده همیشگی گفت:
- خب مثل این که هنوز حرف دارید... پس من میشینم و گوش میدم و دوباره سر جایش نشست.
با صبر و تحمل عجیب او، فحاشی های دشمنانش نیز ته کشید. از بالای سن که خواست بیاید پایین، از پله های سمت راست آمد تا از در بیرون برود، ما ده-پانزده نفر، سریع دویدیم و دست های مان را دور کمر او حلقه کردیم که مبادا آسیبی به ایشان برسانند. دست های من درست دور پهلو و جلوی دکتر بهشتی، با یکی دیگر از بچه ها حلقه شده بود. نگاهم در چشمان او خیره مانده بود که نشان از صبر و تحمل بسیارش داشت. همین که به در خروجی نزدیک شد، جوانی حدودا ۲۰ ساله، با چهره ای شدیداً عصبانی که رگ گردنش بیرون زده بود، خودش را رساند جلوی بهشتی، رو در روی او که قرار گرفت، شروع کرد به فحاشی که رکیک تر و کثیف تر از آن، اهانتی نشنیده بودم. بدترین اهانت های ناموسی را نسبت به خانواده آیت الله بهشتی، توی رویش فریاد کرد. من دیگر گریه ام گرفت. سعی کردیم او را از بهشتی دور کنیم، ولی او که ول کن نبود، سفت چسبیده بود و همچنان با عصبانیت و بغض، فحش می داد. ما هم که می خواستیم جوابش را بدهیم، با بودن بهشتی نمی توانستیم. مانده بودیم چه کار کنیم. اما آیت الله بهشتی، تبسمی سخت بر لب آورد و در حالی که سرش را تکان می داد، زبان گشود و با لبخند خطاب به آن جوان عصبی گفت:
- بگو ... باز هم بگو ... بگو.
این دیگر کی بود!!!؟؟؟
طرف داشت بدترین اهانت های ناموسی را جلوی جمعیت نثارش می کرد، ولی او همچنان می خندید و تازه می گفت "باز هم بگو!"
به سرعت بهشتی را به بیرون سالن و طرف در خروجی بردیم.
دم در، ایشان از ساختمان خارج نشد. علت را که پرسیدیم،
گفت: - من اگه از این جا برم بیرون... شما این جوونها رو می زنید...
با تعجب گفتم: - حاج آقا ما ده-پونزده نفر بیشتر نیستیم و اونا صدها نفر ...
که خندید و گفت: - فرقی نمی کنه ... من پام رو از این جا بذارم بیرون، شما اینا رو کتک می زنید... برای همین هم، همین جا می ایستم تا همه ی اینا به سلامت از دانشکده خارج بشن، اون وقت من میرم...
نمی پذیرفت از سالن خارج شود.
جمعیت داشت به طرف در خروجی می آمد؛ هراس داشتیم اینجا هم اتفاق بدی بیفتد، ولی او نمی رفت. سرانجام با کلی قسم و آیه که به هیچ وجه به این جماعت چند صد نفره دست نمی زنیم، آیت الله بهشتی از در دانشکده خارج و در تاریکی، سوار ماشین شد و رفت.
با رفتن بهشتی، ما که داشتیم از بغض می ترکیدیم، سریع در دانشکده را بستیم و به طرف جماعتی که در حال شعار دادن از سالن خارج می شدند، هجوم بردیم. همه آن جماعت فحاش چند صدنفره که کاملاً فضای سالن را در اختیار گرفته بودند، از ترس ما ده-پانزده نفر، به راهروهای دانشکده پناه بردند، و ما که از ظلمی که بی شرفها به آیت الله بهشتی کرده بودند، خون خونمان را می خورد، می دویدیم وسطشان.
بعضی که خیلی ترسیده بودند، از پنجره های دانشکده به بیرون پریدند و فرار کردند.
منبع:
کتاب «چادر وحدت»، خاطرات و ناگفته های سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰.
صص۱۸۶،۱۸۵،۱۸۴،۱۸۳و۱۸۷
به قلم حمید داودآبادی.
🤲شادی روح شهید مظلوم آیتالله بهشتی حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از اخبار سوریه
جنبش مردمی پیوستن نخجوان به ایران را باید به فال نیک گرفت. سالهاست در این مورد حرف زده و گفتهام که نخجوان باید به ایران بازگردد. این منطقه کوچک 18 هزار کیلومتر مربعی نقطه آغاز یک حرکت بسیار بزرگتر است که فعلا نامی از آن نمیبرم تا به روزش؛ اما باید مدنظر قرار داد که روزگار فردا با امروز بسیار متفاوت است. اینکه ما باید چه کنیم و چه نکنیم موضوعی است که در آینده بیشتر به آن خواهیم پرداخت اما از آنجایی که سوال بسیاری از دولتمردان ما در این مورد خواهد شد باید همه نوع پاسخی را از همین امروز در آستین داشته باشند. باید مراقبت کنند که احیاناً صحبتی مبنی بر تکذیب در این زمینه نزنند و البته دهان عباس موسوی را که مقیم باکو هست هم با نخ و سوزن بدوزند که این زحمتها را مفت باد هوا نکند.
حضور نظامی قدرتمند کشورمان در سواحل ارس و همزمانی اعلام این خبر میتواند دلگرمکننده باشد. در طول چند سال گذشته پانترکهای متوهم نقشههای بسیاری برای خود طرح کرده و نصف دنیا را در افکار پریشان میان خود تقسیم کردند اما ما به فعلا به این حذود 6 هزار کیلومتر در شمال و یک 700 کیلومتر در جنوب راضی هستیم بقیه بماند برای بعد...
@syriankhabar
هدایت شده از جنبش مستضعفین
🔴 اجازه هست شک کنیم؟!!
🔹سازمان بهداشت جهانیWHO :
یک سازمان صهیونیستی و زیرمجموعه ارتش آمریکا(طبق دکترین دفاعی پنتاگون)
🔹بزرگترین تامین کننده بودجه WHO :
ایالات متحده آمریکا
🔹مهم ترین سرمایه گذار WHO :
بیل گیتس صهیونیست ، یار دیرین دیوید راکفلر صهیونیست
🔹بزرگترین دشمن صهیونیسم :
جمهوری اسلامی #ایران
🔹شاگرد ممتاز اجرای سیاست های WHO طبق آمار رسمی همین سازمان :
ایران !!!
🔺 حالا پیدا کنید پرتقال فروش (نفوذی) را ...
#نفوذ
✍"قاسم اکبری"
✌️جنبش مستضعفین
@jonbeshmostazafin
هدایت شده از روایتگـــــــر
❤️گوشه ای از منش اخلاقی عجیب و بی نظیر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی.
👈مسئول تراز انقلاب اسلامی یعنی این شهید عزیز!
✔️بخش اول
✅سخنرانی آیت الله بهشتی در دانشکده فنی
یکی-دو روز قبل اعلام شده بود، جلوی دانشکده فنی دانشگاه تهران و هم روی مقواهایی بر دیوار، نوشته بودند: جلسه پرسش و پاسخ پیرامون حوادث و اتفاقات اخیر با حضور آیت الله دکتر بهشتی،
زمان: روز شنبه ۵۸/۱۲/۴ از ساعت ۱۷
و مکان: سالن آمفی تئاتر دانشکده فنی.
خیلی ها خودشان را برای چنین برنامه ای آماده کرده بودند.
بیشتر از همه، ضدانقلاب ها منتظر بودند تا در چنین برنامه ای، به اهداف خود که تخریب دکتر بهشتی بود، برسند. به همین خاطر بود که بچه های چادر وحدت(گروهی حزب اللهی که در مقابل دانشگاه تهران چادری برای مقابله با گروهک های معاند نظام برپا کرده بودند)، از آنچه امکان داشت در این مراسم پیش بیاید، هراس داشتند. یکی-دو ساعت قبل از شروع مراسم و آمدن دکتر بهشتی، ما که ۱۵ نفر بیشتر نمیشدیم، برای پیش گیری از حوادث، در ردیف جلوی صندلی های سالن نشستیم.
این هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می شد. قیافه های همه به خوبی نشان می داد از گروههای چیی یا مجاهدین هستند. غالب دخترها، بی حجاب و تیپ ظاهری مجاهدین بودند. اصلاً دختر مسلمان چادری بین شان به چشم نمی خورد.
صندلی ها کاملاً پر شده بود که آیت الله بهشتی از در پایین، کنار ردیف اول ، وارد شد. ما صلوات فرستادیم ولی همهمه ای در سالن افتاد که صلوات ما، بین آن گم شد.
دکتر بهشتی که پشت میز، بالای سن قرار گرفت، دو محافظش یکی در انتهای سمت راست، و دیگری در انتهای سمت چپ سالن، هر کدام با فاصله ای حداقل ۱۰ متر، ایستادند.
بسم الله الرحمن الرحیم را که گفت، دقایقی به عنوان مقدمه پیرامون حوادث اخیر صحبت کرد و قرار شد بیشتر به سوالات مخاطبين پاسخ بدهد. کاغذهایی که روی آنها مثلاً سوال نوشته شده بود، دسته دسته به ایشان داده می شد که یکی یکی بر می داشت و می خواند.
از هر ده کاغذ، شاید فقط یک سوال درست و حسابی در می آمد. اكثراً اهانت و فحاشی بود. دکتر بهشتی، هر برگ را که بر می داشت، اول با خودش آرام می خواند، سپس می گفت:
- خب ... اینم به مادرم فحش داده ... این یکی هم باز به خونوادم اهانت کرده ...
در سالن همهمه ی ثابتی وجود داشت. ناگهان با فریادی که از عقب جمعیت برخاست، فضا متشنج شد:
- کثافت ... آمریکایی ... مزدور ...
ولی آیت الله بهشتی، آرام و ساکت نشسته بود و فقط به هتاکی های آنها گوش می داد. تبسمی بر لب داشت که اعصاب ما بچه حزب اللهی را خورد می کرد. طرف به ناموست فحاشی کند، ولی تو بخندی!؟ کم کم فضای سالن پر شد از داد و فریاد و فحاشی. ناگهان برق قطع شد و سالن در تاریکی محض فرورفت. چشم چشم را نمی دید. با قطع برق صدای فحاشی بلندتر شد. حرف های بسیار رکیکی خطاب به خانواده آیت الله بهشتی زده می شد.
وحشت وجود ما را گرفت که نکند ضدانقلابیون از فرصت پیش آمده سوء استفاده کنند و به ایشان آسیبی برسانند. هیچ کاری هم از دست ما ساخته نبود. با توجه به این که احتمال زیاد دادیم قطع برق با برنامه ی قبلی و حساب شده باشد، مراقب بودیم کسی از ردیف اول جلوتر نرود؛ ولی به خاطر ازدحام جمعیت که در روی زمین و میان ردیف صندلی ها هم نشسته بودند، امکان کنترل افراد نبود. با هراس و وحشت، نشسته بودیم و مضطرب که چه خواهد شد. بیشتر از ۱۰ دقیقه برق سالن قطع بود. بغض گلویم را گرفته بود. می خواستم در آن تاریکی گریه کنم. اصلاً دیگر بحث سیاست و اختلاف عقیده مطرح نبود. فحاشی های بسیار رکیکی خطاب به خانواده ی آیت الله بهشتی می شد. مخالفت با بهشتی، چه ربطی به خانواده اش داشت که هرچه از دهان كثیف شان در می آمد، به آنها خطاب می کردند. صداها درهم و برهم به گوش می رسید. ما که چاره و توانی نداشتیم، فقط داد می زدیم:
- ببند دهنت رو بی شعور ... خفه شو.
برق که آمد، همه جا خوردند. برخلاف تصور همگان، آیت الله بهشتی در حالی که همچنان تبسم زیبایی بر لب داشت، سر جای خود پشت میز نشسته و دو محافظ هم سر جای خود بودند و اصلاً به کنار او نیامده بودند. آرامش و خونسردی بهشتی، هر دو گروه حزب اللهی و غیر حزب اللهی را عصبانی کرده بود.
🔸ادامه دارد...
eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از روایتگـــــــر
❤️گوشه ای از منش اخلاقی عجیب و بی نظیر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی.
👈مسئول تراز انقلاب اسلامی یعنی این شهید عزیز!
✔️بخش دوم(پایانی)
✅...ضدانقلاب ها از تبسم و خونسردی او در برابر هتاکی ها و اهانت های زشت شان شديداً عصبانی شده بودند و با شدت بیشتری فحاشی می کردند؛ ولی ما، از خونسردی او در برابر پررویی آنها عصبانی می شدیم که چرا با آنها برخورد تند نمی کند و عکس العملی نشان نمی دهد؟ ساعتی که به همین منوال گذشت، آیت الله بهشتی گفت: - اگه دیگه سوالی نیست من برم.
ناگهان از وسط جمعیت، کسی فحش رکیکی داد که دکتر بهشتی با همان خنده همیشگی گفت:
- خب مثل این که هنوز حرف دارید... پس من میشینم و گوش میدم و دوباره سر جایش نشست.
با صبر و تحمل عجیب او، فحاشی های دشمنانش نیز ته کشید. از بالای سن که خواست بیاید پایین، از پله های سمت راست آمد تا از در بیرون برود، ما ده-پانزده نفر، سریع دویدیم و دست های مان را دور کمر او حلقه کردیم که مبادا آسیبی به ایشان برسانند. دست های من درست دور پهلو و جلوی دکتر بهشتی، با یکی دیگر از بچه ها حلقه شده بود. نگاهم در چشمان او خیره مانده بود که نشان از صبر و تحمل بسیارش داشت. همین که به در خروجی نزدیک شد، جوانی حدودا ۲۰ ساله، با چهره ای شدیداً عصبانی که رگ گردنش بیرون زده بود، خودش را رساند جلوی بهشتی، رو در روی او که قرار گرفت، شروع کرد به فحاشی که رکیک تر و کثیف تر از آن، اهانتی نشنیده بودم. بدترین اهانت های ناموسی را نسبت به خانواده آیت الله بهشتی، توی رویش فریاد کرد. من دیگر گریه ام گرفت. سعی کردیم او را از بهشتی دور کنیم، ولی او که ول کن نبود، سفت چسبیده بود و همچنان با عصبانیت و بغض، فحش می داد. ما هم که می خواستیم جوابش را بدهیم، با بودن بهشتی نمی توانستیم. مانده بودیم چه کار کنیم. اما آیت الله بهشتی، تبسمی سخت بر لب آورد و در حالی که سرش را تکان می داد، زبان گشود و با لبخند خطاب به آن جوان عصبی گفت:
- بگو ... باز هم بگو ... بگو.
این دیگر کی بود!!!؟؟؟
طرف داشت بدترین اهانت های ناموسی را جلوی جمعیت نثارش می کرد، ولی او همچنان می خندید و تازه می گفت "باز هم بگو!"
به سرعت بهشتی را به بیرون سالن و طرف در خروجی بردیم.
دم در، ایشان از ساختمان خارج نشد. علت را که پرسیدیم،
گفت: - من اگه از این جا برم بیرون... شما این جوونها رو می زنید...
با تعجب گفتم: - حاج آقا ما ده-پونزده نفر بیشتر نیستیم و اونا صدها نفر ...
که خندید و گفت: - فرقی نمی کنه ... من پام رو از این جا بذارم بیرون، شما اینا رو کتک می زنید... برای همین هم، همین جا می ایستم تا همه ی اینا به سلامت از دانشکده خارج بشن، اون وقت من میرم...
نمی پذیرفت از سالن خارج شود.
جمعیت داشت به طرف در خروجی می آمد؛ هراس داشتیم اینجا هم اتفاق بدی بیفتد، ولی او نمی رفت. سرانجام با کلی قسم و آیه که به هیچ وجه به این جماعت چند صد نفره دست نمی زنیم، آیت الله بهشتی از در دانشکده خارج و در تاریکی، سوار ماشین شد و رفت.
با رفتن بهشتی، ما که داشتیم از بغض می ترکیدیم، سریع در دانشکده را بستیم و به طرف جماعتی که در حال شعار دادن از سالن خارج می شدند، هجوم بردیم. همه آن جماعت فحاش چند صدنفره که کاملاً فضای سالن را در اختیار گرفته بودند، از ترس ما ده-پانزده نفر، به راهروهای دانشکده پناه بردند، و ما که از ظلمی که بی شرفها به آیت الله بهشتی کرده بودند، خون خونمان را می خورد، می دویدیم وسطشان.
بعضی که خیلی ترسیده بودند، از پنجره های دانشکده به بیرون پریدند و فرار کردند.
منبع:
کتاب «چادر وحدت»، خاطرات و ناگفته های سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰.
صص۱۸۶،۱۸۵،۱۸۴،۱۸۳و۱۸۷
به قلم حمید داودآبادی.
🤲شادی روح شهید مظلوم آیتالله بهشتی حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از اخبار سوریه
جنبش مردمی پیوستن نخجوان به ایران را باید به فال نیک گرفت. سالهاست در این مورد حرف زده و گفتهام که نخجوان باید به ایران بازگردد. این منطقه کوچک 18 هزار کیلومتر مربعی نقطه آغاز یک حرکت بسیار بزرگتر است که فعلا نامی از آن نمیبرم تا به روزش؛ اما باید مدنظر قرار داد که روزگار فردا با امروز بسیار متفاوت است. اینکه ما باید چه کنیم و چه نکنیم موضوعی است که در آینده بیشتر به آن خواهیم پرداخت اما از آنجایی که سوال بسیاری از دولتمردان ما در این مورد خواهد شد باید همه نوع پاسخی را از همین امروز در آستین داشته باشند. باید مراقبت کنند که احیاناً صحبتی مبنی بر تکذیب در این زمینه نزنند و البته دهان عباس موسوی را که مقیم باکو هست هم با نخ و سوزن بدوزند که این زحمتها را مفت باد هوا نکند.
حضور نظامی قدرتمند کشورمان در سواحل ارس و همزمانی اعلام این خبر میتواند دلگرمکننده باشد. در طول چند سال گذشته پانترکهای متوهم نقشههای بسیاری برای خود طرح کرده و نصف دنیا را در افکار پریشان میان خود تقسیم کردند اما ما به فعلا به این حذود 6 هزار کیلومتر در شمال و یک 700 کیلومتر در جنوب راضی هستیم بقیه بماند برای بعد...
@syriankhabar
هدایت شده از جنبش مستضعفین
🔴 اجازه هست شک کنیم؟!!
🔹سازمان بهداشت جهانیWHO :
یک سازمان صهیونیستی و زیرمجموعه ارتش آمریکا(طبق دکترین دفاعی پنتاگون)
🔹بزرگترین تامین کننده بودجه WHO :
ایالات متحده آمریکا
🔹مهم ترین سرمایه گذار WHO :
بیل گیتس صهیونیست ، یار دیرین دیوید راکفلر صهیونیست
🔹بزرگترین دشمن صهیونیسم :
جمهوری اسلامی #ایران
🔹شاگرد ممتاز اجرای سیاست های WHO طبق آمار رسمی همین سازمان :
ایران !!!
🔺 حالا پیدا کنید پرتقال فروش (نفوذی) را ...
#نفوذ
✍"قاسم اکبری"
✌️جنبش مستضعفین
@jonbeshmostazafin