✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری درباره حضرت یحیی علیه السلام
🌴حضرت يحيى بن زكريا عليه السلام يكى از پيامبران بنى اسرائيل است كه نام مباركش پنج بار در قرآن آمده است.
🌴چنان چه قبلا ذكر شد، حضرت زكريا عليه السلام با بانويى به نام ايشاع(حنانه) خاله حضرت مريم عليه السلام ازدواج كرد. سالها گذشت و هر و به سن پيرى رسيدند ولى داراى فرزند نشدند. سرانجام زكريا عليه السلام در كنار محراب مريم عليه االسلام غذاها و ميوه هاى بهشتى ديد. دريافت كه بايد اميدوار به خدا بود، با اين كه 120 سال از عمرش گذشته بود و همسرش 98 سال داشت از درگاه خداوند تقاضاى داشتن فرزند كرد. سرانجام فرشتگان به او بشارت دادند كه خداوند پسرى به نام يحيى عليه السلام، به تو عطا خواهد كرد، و چنين نامى تاكنون كسى نداشته است.(سوره مريم، آیه 7 /سوره آل عمران، آیه 39)
🌴حضرت يحيى عليه السلام در كودكى به مقام نبوت رسيد، و خداوند در همين سن آن چنان او را از عقل و درايت و هوش، برخوردار نمود كه شايستگى مقام نبوت را پيدا كرد.
🌴مقام يحيى عليه السلام در پيشگاه خداوند آن چنان در سطح بالايى است كه خداوند مى فرمايد:
🍃وَ سلامٌ علَيهِ يَومَ وُلِدَ وَ يَومَ يَمُوتُ وَ يَومَ يُبعَثُ حَيّاً🍃
✨و سلام بر او آن روز كه تولد يافت، و آن روز كه مى ميرد، و آن روز كه زنده و برانگيخته مى شود.(سوره مريم/آیه 15)✨
🌴از امتيازات حضرت يحيى عليه السلام اين كه: خداوند او را به عنوان تصديق كننده نبوت حضرت مسيح عليه السلام و به عنوان رهبر، و بسيار عفيف و پرهيزگار و پيامبرى از صالحان، معرفى مى كند.(سوره آل عمران/آیه 39)
🌴گرچه از ظاهر آيه 12 سوره مريم استفاده مى شود كه او داراى كتاب مستقل بوده، ولى منظور از كتاب در اين آيه، همان تورات است. او مروج آيين موسى عليه السلام بود، وقتى كه عيسى عليه السلام به مقام نبوت رسيد، به او ايمان آورد، و مروج آيين حضرت مسيح عليه السلام گرديد.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈خوف و پارسايى يحيى عليه السلام در خردسالى
🌴يحيى عليه السلام در همان خردسالى از پارسايان برجسته بود. هرگز دلبستگى به دنيا نداشت و همواره به خدا و آخرت مى انديشيد. او در عصر پدرش زكريا عليه السلام به مسجد بيت المقدس وارد شد، راهبان و دانشمندان عابد را ديد كه پيراهن مويين و كلاه پشمينه و زبر پوشيده اند و با وضع دلخراشى خود را به ديوار مسجد بسته اند و مشغول عبادت هستند، يحيى عليه السلام با ديدن آن منظره نزد مادرش آمد و گفت: براى من پيراهن مويين و كلاه پشمينه بباف تا بپوشم و به مسجد بيت المقدس بروم و با راهبان و علماى عابد بنى اسرائيل به عبادت خدا اشتغال ورزم.
🌴مادرش گفت: صبر كن تا پيامبر خدا پدرت بيايد و با او در اين مورد مشورت كنيم. صبر كردند تا حضرت زكريا عليه السلام آمد، مادر يحيى عليه السلام جريان را به حضرت زكريا عليه السلام خبر داد، زكريا عليه السلام به يحيى عليه السلام گفت: چه موجب شده كه به اين فكرها افتاده اى، با اين كه هنوز كودك هستى؟
🌴يحيى عليه السلام گفت: پدرجان! آيا نديده اى افرادى را كه كوچكتر از من بودند، حادثه مرگ را چشيدند؟
🌴يحيى عليه السلام بسيار گريه كرد، به گونه اى كه آثار سخت گريه در چهره اش آشكار شد، زكريا عليه السلام وقتى كه آن وضع دلخراش را از يحيى عليه السلام ديد فرمود: پسر جان! اين چه حالى است كه در تو مى نگرم، من از درگاه خدا خواستم تا تو را به من ببخشد، و به وسيله تو چشمم را روشن سازد.
🌴يحيى عليه السلام گفت: پدر جان تو مرا به اين كار و حال امر نمودى.
🌴زكريا عليه السلام فرمود: كى تو را چنين دستور دادم؟
🌴يحيى عليه السلام عرض كرد: آيا نگفتى كه بين بهشت و دوزخ عقبى (گردنه)اى است كه جز گريه كنندگان از خوف خدا، كسى از آن عبور نمى كند؟
🌴زكريا عليه السلام فرمود: حالا كه چنين است به كوشش خود ادامه بده، و حال و شأن تو غير از حال و شأن من است.
🌴زکریا عليه السلام برخاست و پيراهن موئين خود را از تن بيرون آورد، و به جاى آن دو قطعه نمد (لباس سفت) به او داد، و او را به حال خودش رها ساخت.
🌴يحيى عليه السلام آن قدر از خوف خدا گريه كرد كه اشكهايش جارى شد، و آن دو قطعه نمد از اشكهاى او خيس شدند، و قطره هاى اشكش از سر انگشتانش فرو مى چكيد.
🌴زكريا عليه السلام وقتى كه حال و وضع پسرش يحيى عليه السلام را مشاهده كرد، سرش را به جانب آسمان بلند كرد، و گفت: خدايا! اين پسر من است، و اين اشكهاى چشمانش مى باشد، اى خدايى كه مهربانترين مهربانان هستى.(بحار، ج 14،ص 165 و 166)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈خوف شديد يحيى عليه السلام از خدا
🌴هرگاه حضرت زكريا عليه السلام مى خواست بنى اسرائيل را موعظه كند، به طرف راست و چپ نگاه مى كرد، اگر يحيى عليه السلام را در ميان جمعيت مى ديد از بهشت و دوزخ سخنى نمى گفت.
🌴روزى بر مسند نشست تا بنى اسرائيل را موعظه كند، يحيى عليه السلام كه عبايش را بر سر نهاده بود، وارد مجلس شد و در گوشه اى در ميان جمعيت نشست. زكريا عليه السلام به جمعيت نگريست، و يحيى عليه السلام را نديد، آن گاه در ضمن موعظه فرمود:
🌴اى بنى اسرائيل! دوستم جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داد كه در جهنم كوهى به نام سكران وجود دارد، در پايين اين كوه درهاى هست كه نامش غضبان است، زيرا غضب خدا در آن وجود دارد، در پايين اين كوه درهاى هست كه طول آن به اندازه مسير صد سال راه است، در ميان آن چاه چند تابوت از آتش وجود دارد، و در ميان هر يك از آن تابوتها چند صندوق آتشين و لباس آتشين و زنجيرهاى آتشين هست.
🌴يحيى عليه السلام تا اين سخن را شنيد برخاست و با شيون، فرياد كشيد و گفت: واغَفلَتاه مِنَ السَّكرانِ؛ واى بر من از غافل شدنم از كوه سكران!
🌴سپس حيران و سرگردان، سراسيمه از مجلس خارج شد و سر به بيابان گذاشت و از شهر خارج شد.
🌴زكريا عليه السلام بى درنگ از مجلس بيرون آمد و نزد مادر يحيى عليه السلام رفت و ماجرا را به او خبر داد، و به او گفت: هم اكنون برخيز و به جستجوى يحيى عليه السلام بپرداز، من ترس آن دارم كه ديگر او را نبينم مگر اين كه دستخوش مرگ شده باشم.
🌴مادر يحيى عليه السلام برخاست واز شهر خارج شد و به جستجوى يحيى عليه السلام پرداخت، در بيابان چند نفر جوان را ديد، از آنها جوياى يحيى عليه السلام شد، آنها اظهار بى اطلاعى كردند، مادر يحيى عليه السلام همراه آن جوانان به جستجو پرداختند تا چوپانى را در بيابان ديدند، مادر يحيى عليه السلام از او پرسيد: آيا جوانى با قيافه چنين و چنان نديدى؟
🌴چوپان گفت: گويا در جستجوى يحيى پسر زكريا عليه السلام هستى؟
🌴مادر يحيى گفت: آرى، او پسر من است، نامى از دوزخ در نزد او بردند، او بر اثر شدت خوف، سراسيمه سر به بيابان گذاشته و رفته است.
🌴چوپان گفت: من همين ساعت او را در كنار گردنه فلان كوه ديدم كه پاهايش را در ميان گودال آب فرو برده و چشم به آسمان دوخته بود و چنين مناجات مى كرد:
🍃وَ عزَّتِكَ مَولاىَ لاذِقتُ بارِدَ الشَّرابِ حَتى انظُرَ مَنزِلَتِى مِنكَ🍃
✨اى خدا و اى مولاى من به عزتت سوگند، آب خنك ننوشم تا بنگرم كه در پيشگاه تو چه مقامى دارم؟✨
🌴مادر يحيى عليه السلام به سوى آن كوه حركت كرد، يحيى عليه السلام را در آن جا يافت، نزديكش رفت و سرش را در آغوش گرفت، و او را سوگند داد كه برخيزد و با هم به خانه بازگرديم.
🌴يحيى عليه السلام برخاست و همراه مادر به خانه بازگشت، مادرش از او پذيرايى گرمى كرد، ولى در آن حال احساس لغزش نمود، و برخاست و همان لباسهاى زير موئين را از مادرش طلبيد و پوشيد و به سوى مسجد بيت المقدس حركت كرد، تا در آن جا به عبادت خدا بپردازد. مادرش از رفتن او جلوگيرى مى كرد، زكريا عليه السلام به مادر يحيى عليه السلام فرمود:
🍃دَعيهِ فانَّ وَلَدِى قَد كُشِفَ لَهُ عَن قِناعِ قَلبِهِ وَ لَن يَنتَفِعُ بِالعَيشِ🍃
✨رهايش كن، اين پسرم به گونه اى است كه پرده حجاب از روى قلبش برداشته شده، كه زندگى دنيا هرگز روح و روانش را اشباع نمى كند و به او سود نمى بخشد.✨
🌴يحيى عليه السلام خود را به مسجد بيت المقدس رسانيد، و در كنار علما و عابدان بنى اسرائيل به عبادت خدا پرداخت، و همچنان تا آخر عمر به آن ادامه داد. (اقتباس از بحار، ج 14،ص 166 و 167، به نقل از امالى شيخ صدوق،ص 18الی29)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈پيامبرى حضرت يحيى عليه السلام در خردسالى
🌴در آيه 12 سوره مريم ميخوانيم؛ خداوند مى فرمايد:
🍃يا يَحيى خُذِ الكِتابَ بِقوَّةٍ وَ آتَيناهُ الحُكمَ صَبياً🍃
✨اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم.✨
🌴حضرت زكريا عليه السلام وقتى كه به شهادت رسيد، حضرت يحيى عليه السلام خردسال بود و مقام نبوت به او رسيد.(نورالثقلين، ج 3،ص 325، اين قول بنابر آن است كه زكريا عليه السلام در اين هنگام از دنيا رفته است.)
🌴و اين از امتيازات حضرت يحيى عليه السلام است كه نخستين پيامبرى بود كه در كودكى به پيامبرى رسيد.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈مقام ارجمند يحيى عليه السلام در پيشگاه خدا
🌴يحيى عليه السلام بر اثر پاك زيستى و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به جايى رسيد كه خداوند او را (در سوره مريم آيه 12 تا 15) به داشتن شش خصلت برجسته ستوده سپس بر او سلام مى كند، از جمله (در آيه 13 مريم) مى فرمايد:🍃وَ حنّاناً مِنَ لدُنّاً وَ زكاةً وَ كانَ تَقِيّاً🍃
✨ما يحيى عليه السلام را مشمول رحمت و محبت خود ساختيم، و پاكى روح و عمل به او داديم، او انسان پرهيزكارى بود.✨
🌴ابوحمزه مى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: منظور از اين آيه چيست؟ فرمود: منظور رحمت و لطف سرشار خدا به يحيى عليه السلام است.
🌴عرض كردم: تا چه اندازه؟
🌴فرمود: رحمت و لطف خدا به يحيى عليه السلام به اندازه اى رسيد كه وقتى كه او خدا را صدا مى زد و مى گفت: يا رَبِّ؛ اى پروردگار من! خداوند بى درنگ مى فرمود: لَبَّيكَ يا يَحيى؛ بلى، يا يحيى!(اصول كافى، ج 2،ص 535)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈شهادت جانسوز يحيى عليه السلام به فرمان طاغوت شهوت پرست
🌴در بيت المقدس پادشاهى هوسباز به نام هيروديس (يا هردوش) بود، كه از طرف قياصره روم در آن جا فرمانروايى مى كرد، برادرش بهنام فيلبوس دخترى به نام هيروديا داشت. پس از آن كه فيلبوس از دنيا رفت، هيروديس با همسر برادرش ازدواج كرد.
🌴هيروديس شاه هوسباز، عاشق هيروديا دختر زيباى برادرش شد، به طورى كه زيبابى هيروديا او را در گرو عشق آتشين خود قرار داده بود، از اين رو تصميم گرفت با او كه برادرزاده، و دختر همسرش بود، ازدواج كند. اين خبر به پيامبر خدا حضرت يحيى عليه السلام رسيد، آن حضرت با صراحت اعلام كرد كه اين ازدواج بر خلاف دستورهاى تورات است و حرام مى باشد. سر و صداى اين فتوا در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر (هيروديا) رسيد، او كينه يحيى عليه السلام را به دل گرفت، چرا كه او را بزرگترين مانع بر سر راه هوسهاى خود مى دانست و تصميم گرفت در يك فرصت مناسبى از او انتقام بگيرد.
🌴ارتباط نامشروع هيرودیا با عمويش هيروديس بيشتر شد، و زيبايى او شاه هوسران را شيفته اش كرد به طورى كه هيروديا آن چنان در شاه نفوذ كرد، كه شاه به او گفت: هر آرزويى دارى از من بخواه كه قطعاً انجام خواهد يافت.
🌴هيروديا گفت: من هيچ چيز جز سر بريده يحيى عليه السلام را نمى خواهم، زيرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته و همه مردم را به عيب جويى ما مشغول نموده است.
🌴در فراز ديگر تاريخ مى خوانيم: شاه فلسطين هيروديس، روز تولد خود را جشن مى گرفت، و وقتى آن روز فرا رسيد، هيروديا از فرصت استفاده كرد، طبق راهنمايى مادرش، خود را به طور كامل آرايش كرد و لباسهاى زينتى پوشيد و رقص كنان به مجلس جشن شاه وارد شد، همه اشراف بنى اسرائيل كه در اطراف طاغوت بودند فريفته او شدند. هيروديس كه مست و مخمور شراب شده بود به او رو كرد و گفت: اى آفت دين و دنيا، هر چه مى خواهى بخواه، اگر چه نصف مملكت باشد.
🌴هيروديا به مادرش مراجعه كرد و گفت: شاه چنين مى گويد، چه بخواهم.
🌴مادر گفت: سر يحيى عليه السلام را بخواه زيرا او تو را از همسرى پادشاه نهى و باز مى دارد، و تا زنده است دست از نهى بر نمى دارد.
🌴هيروديا به مجلس جشن شاه وارد شد و گفت: سر بريده يحيى عليه السلام را مى خواهم. و در اين مورد اصرار كرد.
🌴سرانجام شاه مغرور كه ديوانه هوس و عشق به هيروديا شده بود، دستور داد يك طشت طلا حاضر نمودند، به مأموران جلادش گفت: برويد و يحيى عليه السلام را دستگير كرده و به اين جا بياوريد.
🌴يحيى عليه السلام در اين هنگام در زندان بود.(و طبق پاره اى از روايات در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر مى برد) مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير كرده و به مجلس شاه بردند.
🌴شاه در همان جا فرمان داد سر از بدن او جدا كردند و سر بريده اش را در ميان طشت طلا نهادند و آن گاه كه هيروديا تسليم هوسهاى شاه گرديد، سر بريده يحيى عليه السلام به سخن آمد و در همان حال نهى از منكر كرد و خطاب به شاه فرمود:يا هذا اتَّقِ اللهِ لا يَحِلَّ لَكَ هذِهِ ،اى شخص از خدا بترس اين زن بر تو حرام است.
🌴به اين ترتيب حضرت يحيى عليه السلام مظلومانه به شهادت رسيد.(تاريخ انبياء عمادزاده،ص 716 و 717)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈ياد مكرر امام حسين عليه السلام از يحيى عليه السلام
🌴زندگى يحيى عليه السلام از جهاتى شباهت به زندگى امام حسين عليه السلام داشت، مانند اين كه:
🌴نام حسين عليه السلام همچون نام يحيى بى سابقه بود، و مدت حمل آنها به هنگامى كه در رحم مادر بودند، شش ماه بود، و هر دوى آنها قربانى هوس هاى طاغوت زمانشان شدند و سرشان بريده شد.
🌴امام سجاد عليه السلام فرمود: ما در سفر كربلا همراه امام حسين عليه السلام بيرون آمديم، امام در هر منزلى كه نزول مى فرمود، و يا از آن كوچ مى كرد، از يحيى عليه السلام و شهادت او ياد مى كرد و مى فرمود:
🍃وَ مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللهِ اءنّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكريّا اُهدىَ اِلى بَغِىّ مَن بَغايا بِنِى اسرائِيلَ🍃
✨از پستى و بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد ستمگر و بى عفتى از ستمگران و بى عفت هاى بنى اسرائيل بردند.(تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 324)✨
🌴آرى، امام حسين عليه السلام با اين بيان مى خواست اشاره به شهادت خود كند، كه همچون يحيى عليه السلام به خاطر نهى از منكر، سرش را جدا مى كنند و آن را نزد طاغوت هوسباز، يزيد پليد مى برند.
🌴امام صادق عليه السلام فرمود: مرقد حسين عليه السلام را زيارت كنيد و به او جفا نكنيد كه او سيد و آقاى شهداى جوان، و سيد جوانان بهشت است، و شبيه يحيى عليه السلام است كه آسمان و زمين براى مظلوميت حسين و يحيى عليهماالسلام گريستند.(بحار، ج 14،ص 168 و 358)
🌴نيز روايت شده: جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: خداوند هفتادهزار نفر از منافقان را در مورد قتل يحيى عليه السلام (توسط بخت النصر) كشت، و به زودى هفتادهزار نفر از متجاوزان را به خاطر قتل پسر دختر حسين عليه السلام بكشد.(بحار، ج 45،ص 314)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈مكافات عمل قاتل حضرت يحيى عليه السلام و سكوت كنندگان
🌴امام صادق عليه السلام فرمود:
🍃اءنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِذا اَرادَ اَن يَنتَصِرَ لِاَولِيائِهِ اِنتَصَرَ لَهُم بِشرارِ خَلقِهِ... وَ لَقَد اِنتَصَرَ لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا بِبُختِ نَصرٍ🍃
✨همانا خداوند متعال هرگاه اراده يارى طلبى براى دوستانش كند، از بدترين خلايقش براى آنها يارى مى طلبد، چنان كه در مورد (انتقامگيرى از خون) يحيى عليه السلام از بخت النصر يارى طلبيد.(بحار، ج 14،ص 181)✨
🌴وقتى كه سر يحيى عليه السلام را از بدن جدا نمودند، قطره اى از خونش به زمين ريخت، و جوشيد، و هر چه خاك بر سر آن ريختند، خونِ در حال جوشش، از ميان خاك بيرون مى آمد، و تلِّى از خاك به وجود آمد ولى خون از جوشش نيفتاد و تلى سرخ ديده مى شد.
🌴طولى نكشيد كه يكى از ياغيان آن عصر به نام بخت النصر كه قبلا هيزم كن بود و اراذل و اوباش را كه با او دوست بودند، به دور خود جمع نمود و شورش كردند. آنها به هر جا مى رسيدند مى كشتند و غارت مى كردند تا به شهر بيت المقدس رسيدند و آن جا را تصرف نمودند و همه طاغوتيان و سران را با سخت ترين وضع كشتند، تا اين كه چشم بخت النصر به تلّ سرخى افتاد، پرسيد: اين تل چيست؟ گفتند: مدتى قبل شاه اين منطقه حضرت يحيى عليه السلام را كشت، و سرش را از بدنش جدا كرد. خون او به زمين چكيده و جوشيد و هر چه بر سر آن خون خاك ريختند از جوشش نيفتاد، سرانجام تلى از خاك سرخ به وجود آمد و همچنان آن خون مى جوشد.
🌴بخت النصر گفت: آن قدر از مردم اينجا را بر سر اين تل بكشم تا خون از جوشش بيفتد. (اين تصميم نيز مكافات عمل مردم بيت المقدس و اطراف آن بود كه در قتل مظلومانه يحيى عليه السلام سكوت كردند و به شاه هوسباز قاتل، اعتراض ننمودند.)
🌴به فرمان بخت النصر هفتاد هزار نفر از مردم را روى آن تل كشتند تا، خون يحيى عليه السلام از جوشش بيفتد، اما همچنان خون مى جوشيد. بخت النصر پرسيد: آيا ديگر شخصى در اين منطقه باقى مانده است؟ گفتند: يك نفر پيرزن در فلان جا زندگى مى كند. گفت: او را نيز بياوريد و روى اين تل بكشيد. مأموران به اين فرمان عمل كردند و آن گاه خون از جوشش افتاد.(اقتباس از بحار، ج 14،ص 356 و 358)
🌴روايت شده: علما و عابدان بنى اسرائيل نزد اَرميا (يكى از پيامبران) رفتند و گفتند: از خدا بخواه و بپرس كه گناه فقراء و زنها و ناتوانان چيست كه اين گونه كشته مى شوند؟! اَرميا هفت روز، روزه گرفت، و به او وحى نشد، هفت روز ديگر روزه گرفت باز وحى نشد، هفت روز سوم را روزه گرفت، سرانجام به او چنين وحى شد:
🍃قُل لَهُم رَأَيتُمُ المُنكَرَ فَلَم تَنكُرُوهُ🍃
✨به آنها بگو شما منكرات را ديديد و نهى از منكر نكرديد. (بحار، ج 14،ص 356)✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_نهم
👈كشته شدن بخت النصر به دست يك غلام ايرانى
🌴بخت النصر پس از فتح شام و منطقه بيت المقدس و فلسطين، به بابل (واقع در سرزمين عراق) رفت، در آن جا شهرى ساخت، و چاهى در آن جا حفر كرد و سپس حضرت دانيال پيامبر را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكند، و ماده شيرى را در ميان آن چاه انداخت تا او را بدرّد.
🌴ماده شير، گل چاه را مى خورد، و از شير خود به دانيال مى نوشانيد. پس از مدتى خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد، كنار فلان چاه برو و به دانيال عليه السلام آب و غذا برسان.
🌴او كنار چاه آمد و صدا زد: اى دانيال! دانيال گفت: بلى، صداى دورى مى شنوم.
🌴آن پيامبر گفت: اى دانيال! خدايت سلام رسانيد، و براى تو غذا و آب فرستاده است. آن گاه آن آب و غذا را به وسيله دلو، وارد چاه كرد.
🌴حضرت دانيال عليه السلام حمد و سپس مكرر گفت، و خدا را سپاسگزارى بى حد نمود.
🌴در همين عصر بخت النصر در عالم خواب ديد سرش آهن شده، پاهايش به صورت مس در آمده، و سينه اش طلا گشته است. وقتى كه بيدار شد منجمين را احضار كرد و گفت: من در عالم خواب چه خوابى ديده ام؟ منجمين گفتند: نمى دانيم، تو آن چه را در خواب ديدى براى ما بگو تا ما تعبير كنيم.
🌴بخت النصر ناراحت شد و به آنها گفت: من سالها است به شما رزق و روزى مى دهم، ولى شما نمى دانيد كه من چه خوابى ديده ام، پس چه فايده اى براى من داريد؟ آن گاه دستور داد همه آنها را اعدام كردند.
🌴در اين هنگام يكى از حاضران به بخت النصر گفت: اگر علم و معرفت در نزد كسى مى جويى، تنها در نزد آن كسى (دانيال) است كه در چاه زندانى مى باشد، و ماده شير نه تنها به او آزار نرسانده بلكه گل مى خورد و به او شير مى دهد.
🌴بخت النصر مأموران را نزد او فرستاد و او را حاضر كردند، به او گفت: من چه خوابى ديده ام؟
🌴دانيال: در خواب ديده اى سرت آهن شده و پاهايت مس شده اند و سينه ات طلا گشته است.
🌴بخت النصر: آرى، همين خواب را ديده ام، بگو بدانم تعبيرش چيست؟
🌴دانيال: تعبيرش اين است كه غلامى ايرانى بعد از سه روز تو را مى كشد.
🌴بخت النصر: من داراى هفت قلعه (شهر) هستم و در كنار هر دروازه آن چند نگهبان وجود دارد، به علاوه بر درگاه هر دروازهاى يك مرغابى وجود دارد هر شخص غريبى به آن جا آيد فرياد مى كشد و مأموران او را دستگير خواهند كرد.
🌴دانيال: همانگونه كه گفتم خواه و ناخواه، حادثه رخ مى دهد.
🌴بخت النصر براى احتياط به لشگر خود فرمان آماده باش داد، و گفت: هر شخص غريبى را ديديد هر كس باشد بكشيد. سپس به دانيال گفت: تو بايد در اين سه روز در همين جا بمانى، اگر اين سه روز گذشت و من آسيبى نديدم، تو را خواهم كشت.
🌴دانيال در همان جا زندانى شد، روز اول و دوم خطر گذشت، روز سوم فرا رسيد، در آن روز بخت النصر در قصر خود غمگين و دلتنگ شد، تصميم گرفت به حياط قصر برود و پس از گردش و هواخورى اندك، به قصر باز گردد تا روز خطر به پايان رسد.
🌴وقتى كه از قصر بيرون آمد، با جوانى كه از نژاد ايرانى بود و او را به عنوان پسر خود برگزيده بود و نمى دانست كه او از نژاد ايرانى است، ملاقات كرد و شمشيرش را به او داد و به او گفت: اى پسرخوانده! همينجا مراقب باش كسى وارد قصر نشود، هر كسى وارد شد - گرچه خودم باشم - او را بكش.
🌴غلام ايرانى شمشير را به دست گرفت (پس از اندكى بخت النصر وارد قصر شد) غلام با شمشير به او حمله كرد و او را كشت.
🌴در آن هنگام كه بخت النصر در خون خود مى غلطيد به غلام گفت: چرا مرا كشتى؟
🌴غلام گفت: خودت فرمان دادى و گفتى هر كس - گر چه خودم باشم - اگر وارد قصر شدم، او را بكش. من به فرمان تو عمل كردم.
🌴بخت النصر در آن جا هر چه فرياد زد كسى صداى او را نشنيد، و سرانجام به هلاكت رسيد و مردم از شرش نجات يافتند.(بحار، ج 14،ص 358 و 359)
💥پايان داستان زندگى حضرت يحيى عليه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری درباره حضرت عیسی علیه السلام
🌴يكى از پيامبران اولوالعزم و بزرگ، حضرت عيسى عليه السلام است كه نام مباركش در قرآن 25 بار به عنوان عيسى و 13 بار به عنوان مسيح آمده است، واژه عيسى ترجمه عربى كلمه يشوع است كه به معنى نجات دهنده مى باشد.
🌴او 1998 سال قبل (570 سال قبل از ولادت پيامبر اسلام) در سرزمين كوفه در كنار رود فرات چشم به جهان گشود.و به گفته بعضى او در دهكده ناصره يا بيت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم يكى از شاهان اشكانى متولد گرديد.
🌴ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مادرش حضرت مريم عليهاالسلام دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصيت هاى برجسته بنى اسرائيل بود، پدر مريم عليهاالسلام به نام عمران از نسل حضرت سليمان عليه السلام بود و از علماى برجسته و پارسا و عابد بنى اسرائيل به شمار مى آمد.
🌴نام مريم عليهاالسلام در قرآن 34 بار آمده، و يك سوره قرآن (سوره نوزدهم) به نام مريم است، كه از آيه 16 تا 36 به ماجراى ولادت حضرت عيسى عليه السلام و سخن گفتن او در گهواره، و بخشى از زندگى او و چگونگى دعوتش مى پردازد.
🌴قبل از آن كه عيسى عليه السلام متولد شود، فرشتگان از جانب خداوند مريم عليهاالسلام را به تولد او مژده دادند و شخصيت عيسى عليه السلام را معرفى كردند، چنان كه در آيه 45 سوره آل عمران مى خوانيم:
🍃إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ🍃
✨به ياد آوريد هنگامى را كه فرشتگان (از جانب خدا) به مريم گفتند: اى مريم! تو را به كلمه اى (وجود باعظمتى) از طرف خودش مژده مى دهد كه نامش مسيح، عيسى پسر مريم است، در حالى كه در دو جهان، انسان برجسته و از مقربان درگاه خدا خواهد بود.
🌴عيسى عليه السلام تحت سرپرستى مادرش مريم عليهاالسلام بزرگ شد، در سن دوازده سالگى به مجلس عابدان و پارسايان و انديشمندان راه يافت، و با آنها به مباحثه و مناظره پرداخت. آثار عظمت و معرفت فوق العاده، در همان نوجوانى در چهره اش ديده مى شد.
🌴عيسى عليه السلام در سى سالگى مبعوث به رسالت شد، گرچه طبق آيه 30 سوره مريم وَ جَعَلَنِى نَبِيّاً هنگام كودكى در گهواره سخن گفت و خود را پيامبر خواند، ولى رسميت رسالتش از سى سالگى به بعد بود. او داراى معجزات فراوان از جمله درمان نمودن بيمارى هاى ناعلاج، و زنده كردن مردگان بود. كتاب انجيل بر او نازل شد، و داراى شريعت مستقل بود، و بنى اسرائيل را به سوى خداى يكتا و بى همتا، دعوت مى كرد، و بر اثر شرايط خاص زندگى و اجبار به سفرهاى متعدد براى تبليغ دين خدا، ازدواج نكرد و ناگزير بود كه به طور مجرد زندگى كند.
🌴از زهد عيسى عليه السلام اين كه مى گفت: خدايا قرص نان جوينى صبح و ظهر و شب به من برسان، بيش از اين نرسان كه موجب طغيان من گردد.
🌴عيسى عليه السلام داراى دوازده يار مخصوص به نام حواريون بود، كه در عصرش و بعد از آن، او را بسيار يارى كردند و در گسترش آيينش كوشيدند، جز يك نفر از آنها به نام يهودا اسخريوطى كه منافق گرديد.
🌴عيسى عليه السلام 33 سال عمر كرد، يهوديان او را دستگير كردند تا بكشند، خداوند او را از دست آنها نجات داد و به آسمان برد، و در روزهاى آخر عمر، شمعون را وصى و جانشين خود نمود.
🌴حضرت يحيى عليه السلام او را تصديق كرد و از مبلغان آيين او گرديد.آيين او تا بعثت پيامبر اسلام (610 سال) ادامه يافت، و اكنون تعداد پيروان حضرت مسيح عليه السلام در دنيا از تعداد همه پيروان اديان ديگر بيشتر است، كه به عنوان مسيحى خوانده مى شوند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈ولادت معجزه آساى حضرت عيسى عليه السلام
🌴مريم عليهاالسلام مادر عيسى عليه السلام از بانوان پاك سرشت و برگزيده خدا است.
🌴اين بانوى با عظمت، از بانوان نمونه تاريخ است كه از نظر مقام، بعد از فاطمه زهرا عليهاالسلام و خديجه كبرى عليهاالسلام بى نظير مى باشد و خداوند در قرآن او را به بزرگى و پاكى و فرزانگى ستوده است.(سوره آل عمران /آيه 42)
🌴مريم عليها السلام مطابق نذر مادرش، به خدمتگذارى مسجد پرداخت. او تحت پرستارى حضرت زكريا عليه السلام همچنان در مسجد بيت المقدس خدمت مى كرد و به عبادت و نيايش ادامه مى داد، تا اين كه فرشتگان به نزدش آمدند و او را - بى آن كه ازدواج كرده باشد - به پسرى به نام مسيح، عيسى بن مريم عليه االسلام بشارت دادند. پسرى كه داراى شخصيت برجسته در دنيا و آخرت است.
🌴مريم گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود در حالى كه انسانى با من تماس نگرفته است؟
🌴خداوند فرمود: خدا اين گونه هر چه را بخواهد مى آفريند، هنگامى كه وجود چيزى را بخواهد، فقط به آن مى گويد موجود باش، آن نيز بى درنگ موجود مى شود.(سوره آل عمران، آیات43 - 47)
🌴مريم عليهاالسلام در خلوتگاه عبادت، در گوشه اى از مسجد بيت المقدس مشغول راز و نياز بود، ناگاه خداوند يكى از فرشتگان بزرگ خود (جبرئيل) را به شكل يك جوان زيبا و خوش قيافه و سالم به سوى مريم فرستاد.
🌴پيدا است كه مريم عليهاالسلام با ديدن آن جوان بيگانه، چه حالتى پيدا مى كند، مريم كه همواره پاكدامن مى زيسته و از دامان پاكان پرورش يافته و به عفت و پاكدامنى، ضرب المثل شده، هراسان و وحشت زده شد و همان لحظه فرياد زد:
🌴من از تو به خداى رحمان پناه مى برم، اگر پرهيزكار هستى. مريم عليهاالسلام با نگرانى و دلهره منتظر پاسخ آن مرد جوان بود، كه ناگهان شنيد او ميگويد:
🍃اءنَّما اَنا رسُولُ رَبِّكِ لَاهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيّاً🍃
✨من فرستاده پروردگار توأم (آمده ام) تا پسرى پاكيزه به تو ببخشم.✨
🌴مريم عليهاالسلام از اين رو كه اطمينان يافت فرستاده خدا به سوى او آمده آرامش يافت، ولى از روى تعجب گفت:
✨چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نگرفته است، و زن آلوده اى هم نيستم؟!✨
🌴جبرئيل گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما مى خواهيم او (عيسى) را نشانه اى براى مردم قرار دهيم، و رحمتى از سوى ما براى آنها باشد.(سوره مريم/ آيات 16 تا 21)
🌴جبرئيل عليه السلام در گريبان مريم عليها السلام دميد(اين مطلب در قرآن با تعبير فَنَفخنا فِيها مِن روحِنا آمده است. (انبياء،91؛ تحريم، 12) و از آن پس مريم عليهاالسلام احساس كرد كه باردار شده است.(بحار، ج 14،ص 225)
🌴مريم عليهاالسلام باردار شد، ولى هر چه به روز وضع حمل نزديك مى شد، نگرانتر مى گرديد، زيرا با خود مى گفت: چه كسى از من مى پذيرد كه زنى بدون همسر، باردار شود؟! اگر به من نسبت ناروا بدهند، چه كنم؟ دخترى كه سالها الگوى پاكى و عفت است، چگونه براى او نسبت ناروا و قابل تحمل است؟
🌴از سوى ديگر احساس مى كرد كه چون فرزندش از رسولان الهى است، خداوند او را در بحرانها حفظ خواهد كرد.
🌴لحظه درد زايمان فرا رسيد، طوفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم عليهاالسلام را فرا گرفت، به گونه اى كه گفت:
🍃يا لَيتَنى مِتُّ قَبلَ هذا وَ كُنتُ نَسياً مَنسِيّاً🍃
✨اى كاش پيش از اين مرده بودم، و به كلى فراموش مى شدم.(سوره مريم/آیه 23)✨
🌴مريم عليهاالسلام هنگامى كه درد زايمان گرفت، كنار تنه درخت خرماى خشكيده اى رفت، تنها و غمگين بود. ناگهان (از جانب خدا) صدايى به گوشش شنيد:
✨غمگين مباش، خداوند در قسمت پايين پاى تو، چشمه آب گوارايى را جارى ساخته است. و نظر به بالاى سرت بيفكن، بنگر كه چگونه ساقه خشكيده، به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوه ها، شاخه هايش را زينت بخشيده اند. درخت را تكانى بده تا رطب تازه براى تو فرو ريزد، و از اين غذاى لذيذ و نيروبخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش، و چشمت را به اين نوزاد روشن بدار و هرگاه كسى از انسانها را ديدى، (با اشاره) بگو من براى خداوند رحمان روزه اى (روزه سكوت) نذر كرده ام، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم و بدان كه اين نوزاد خودش از خود دفاع خواهد كرد.(مضمون آيات 13 تا 26 سوره مريم)✨
🌴به اين ترتيب عيسى عليه السلام به قدرت الهى از مادرى پاك و نمونه چشم به جهان گشود.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈امداد غيبى به كمك مريم عليهاالسلام، با سخن گفتن در گهواره
🌴مريم عليهاالسلام عيسى عليه السلام را در آغوش گرفت و به سوى مردم آمد، مردم جاهل و بى پروا، بى درنگ به آن بانوى بسيار پاك، نسبت ناروا دادند، و گفتند: اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! اى خواهر هارون (اى كسى كه همچون هارون پيامبر، به پاكى و تقوا معروف هستى) نه پدر تو (عمران) مرد بدى بود، و نه مادرت (حنّه) بانوى ناپاكى بود، اين پسر را از كجا آورده اى؟!
🌴مريم در حالى كه بسيار در فشار بود، سكوت كرد ولى ديد آنها همچنان به ناسزاگويى ادامه مى دهند. در اين هنگام عيسى عليه السلام در گهواره دستى در نزد مريم عليهاالسلام بود، مريم اشاره به عيسى عليه السلام كرد، كه اى فرزند به پاكى من و پاك زادى خودت، گواهى بده، و به آنها گفت: از اين كودك بپرسيد.
🌴قوم كه از اشاره مريم عليهاالسلام بسيار ناراحت شده بودند، با نيشخند و ناراحتى گفتند:
🌴ما چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟(سوره مريم /آیات 27 تا 30)
🌴امام باقر عليه السلام فرمود: هفتاد نفر زن، اطراف مريم عليهاالسلام را گرفتند و او را با ناسزاگويى سرزنش نمودند، در اين هنگام عيسى عليه السلام در گهواره به آنها گفت: واى بر شما! آيا به مادرم نسبت ناروا مى دهيد، من بنده خدا هستم، خداوند به من كتاب داده، سوگند به خدا بر هر يك از شما به خاطر تهمتى كه به مادرم مى زنيد بحد تهمت را جارى مى كنم.
🌴يكى از حاضران از امام باقر عليه السلام پرسيد: آيا بعد از اين (هنگامى كه عيسى بزرگ شد) عيسى عليه السلام بر آنها حد جارى كرد؟
🌴امام باقر عليه السلام فرمود: آرى بحمدلله.(بحار، ج 14،ص 215)
🌴گواهى عيسى عليه السلام در گهواره، در قرآن چنين آمده است:
✨من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر نموده است و مرا وجودى پربركت كرده و مرا در هر كجا باشم، مادام كه زنده ام، به نماز و زكات توصيه نموده است - و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است - و سلام خدا بر من، آن روز كه متولّد شدم، و آن روز كه مى ميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته مى شوم.(سوره مريم/ آيات 30 تا 33)
🌴هنگامى كه قوم به طور آشكار، سخنان فوق را از عيسى عليه السلام شنيدند، دريافتند كه مريم عليهاالسلام از هر گونه ناپاكى، پاك و منزه است و عيسى عليه السلام بعد از اين تكلم، تا زمانى كه بزرگ شد و به حد زبان گشودن رسيد، سخن نگفت.(بحار، ج 14،ص 229)
🌴ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا خداوند عيسى عليه السلام را بدون پدر آفريد؟
🌴امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: تا مردم به قدرت وسيع الهى پى ببرند و بدانند كه خدا حتى قدرت دارد كه از زن بى همسر، فرزند بيافريند، چنان كه قدرت دارد انسانى (مانند آدم عليه السلام) را بدون پدر و مادر خلق كند، و او بر هر چيز قادر است.(بحار، ج 14،ص 218)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈رسالت عيسى عليه السلام و معجزات او
🌴حضرت عيسى عليه السلام در سى سالگى رسماً رسالت خود را به مردم اعلام نمود، و هر رسولى براى اثبات پيامبرى و رسالت خود معجزه دارد. عيسى عليه السلام به بنى اسرائيل گفت:
🍃انِّى قَد جِئتُكم بآيَةٍ مِن ربِّكُم🍃
✨من از طرف پروردگار شما نشانه اى برايتان آورده ام.(سوره آل عمران/آیه 48)
🌴آنگاه پنج معجزه خود را به اين ترتيب برشمرد:
1⃣ من از گِل چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم، به فرمان خدا پرنده اى مى گردد.
2⃣ كور مادرزاد را بينا مى كنم.
3⃣ مبتلايان به بيمارى برص (پيسى) را بهبود مى بخشم.
4⃣ مردگان را زنده مى كنم.
5⃣ و از آن چه مى خوريد و در خانه خود ذخيره مى سازيد، خبر مى دهم.
🌴قطعا در اين نه نشانه اى براى شما به سوى حق است، اگر ايمان داشته باشيد.
اى مردم! خداوند پروردگار من و شما است، او را بپرستيد، نه من و نه چيز ديگر را، اين است راه راست.(سوره آل عمران/ آيه51)
🌴گروهى عيسى عليه السلام را تصديق كرده، ايمان آوردند، ولى گروهى ديگر او را انكار كرده و معجزات او را سحر و جادو خواندند. عيسى عليه السلام همچنان مردم را به سوى توحيد دعوت مى كرد، و با پند و اندرز، آنها را به راه راست هدايت مى نمود.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈مائده آسمانى، يكى از معجزات عيسى عليه السلام
🌴حواريون دوازده نفر از ياران مخصوص حضرت عيسى عليه السلام بودند كه بعضى از آنها لغزش پيدا كردند. نامهايشان چنين بود: پطرس، اندرياس، يعقوب، يوحنا، فيلوپس، برتر لوما، توما، متّى، يعقوب بن حلفا، شمعون ملقب به غيور، يهودا برادر يعقوب، و يهوداى اسخريوطى كه به حضرت عيسى عليهالسلام خيانت كرد. آنها با اين كه ايمان آورده بودند مى خواستند با ديدن معجزه ديگرى از عيسى عليه السلام كه آن هم مربوط به آسمان باشد قلبشان سرشار از يقين گردد، به عيسى عليه السلام عرض كردند: آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان (يعنى غذايى از آسمان) براى ما بفرستد؟
🌴اين تقاضا كه بوى شك مى داد، حضرت عيسى عليه السلام را نگران كرد، به آنها هشدار داد و فرمود: اگر ايمان آورده ايد از خدا بترسيد.
🌴حواريون گفتند: ما مى خواهيم از آن غذا بخوريم تا قلبمان سرشار از اطمينان و يقين گردد و به روشنى بدانيم كه آن چه به ما گفته اى راست است و بر آن گواهى دهيم.
🌴هنگامى كه عيسى عليه السلام از حسن نيت آنها آگاه شد، به خدا عرض كرد:
🌴خدايا مائده اى (سفره اى از غذا) از آسمان براى ما بفرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانه اى از جانب تو محسوب شود، و به ما روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى.
🌴خداوند به عيسى عليه السلام وحى كرد: من چنين مائده اى براى شما نازل مى كنم، ولى بايد متوجه باشيد كه مسؤوليت شما بعد از نزول اين مائده، بسيار سنگين تر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنين معجزه آشكارى هر كس از شما به راه كفر رود، او را آن چنان عذاب كنم كه هيچ كس را آن گونه عذاب نكرده باشم.(مضمون آيات 112 تا 115، سوره مائده)
🌴مائده نازل شد، و در ميان آن چند قرص نان و چند ماهى بود و چون مائده در روز يكشنبه نازل شد، مسيحيان آن روز را روز عيد ناميدند و در دعاى حضرت مسيح عليه السلام نيز آمده بود: مائده موجب عيد براى ما شود. يعنى ما را به خويشتن و به وجدان و سرنوشت نخستين مان باز گردان كه بر اساس توحيد و ايمان است.
🌴روايت شده: پس از چند بار نزول مائده، خداوند به عيسى عليه السلام وحى كرد: مائده را براى تهيدستان قرار بده نه ثروتمندان. عيسى عليه السلام چنين كرد، ثروتمندان به شك و ترديد افتادند، و مردم را در مورد معجزه بودن مائده به شك انداختند. خداوند 333 نفر از مردان آنها را به صورت خوك، مسخ نمود كه حركت مى كردند و كثافات را مى خوردند. بستگان آنها گريه كردند و دست به دامن حضرت عيسى عليه السلام شدند، ولى آنها بعد از سه روز به هلاكت رسيدند.(بحار، ج 14،ص 492)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈مجازات همسفر عيسى، بر اثر خودبينى
🌴يكى از مهمترين كارهاى حضرت عيسى عليه السلام براى تبليغ دين برنامه سياحت و بيابانگردى بود. در يكى از اين سياحت ها، يكى از دوستانش كه قد كوتاه بود و همواره در كنار حضرت عيسى عليه السلام ديده مى شد، به همراه عيسى عليه السلام به راه افتاد، تا با هم به دريا رسيدند. عيسى با يقين خالص و راستين گفت: بسم الله، سپس بر روى آب حركت كرد، بى آن كه غرق شود.
🌴آن شخص قد كوتاه هم وقتى كه عيسى عليه السلام را ديد كه بر روى آب راه مى رود، با يقين خالص گفت: بسم الله، و سپس بر روى آب به راه افتاد، بى آن كه غرق بشود، تا به عيسى عليه السلام رسيد. ولى در همين حال، خودبينى او را گرفت و با خود گفت: اين عيسى روح الله است كه بر روى آب، گام بر مى دارد، من نيز روى آب حركت مى كنم، فَما فَضلُهُ عَلىَّ؟ بنابراين، عيسى عليه السلام چه برترى بر من دارد؟ همان دم زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد زد: اى روح الله! دستم به دامنت، مرا بگير و از غرق شدن نجات بده.
🌴عيسى عليه السلام دست او را گرفت و از آب بيرون كشيد و به او فرمود: اى كوتاه قد! مگر چه گفتى؟ (كه در آب فرو رفتى)
🌴كوتاه قد: گفتم؛ اين روح الله است كه بر روى آب مى رود، من نيز بر روى آب مى روم. (بنابراين چه فرقى بين ما هست)، خودبينى مرا فراگرفت (و در نتيجه به مكافاتش رسيدم).
🌴عيسى عليه السلام فرمود: تو خود را (بر اثر خودبينى) در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده، نهادى. خداوند بر تو غضب كرد، اكنون از آن چه گفتى توبه كن.
🌴او توبه كرد، آن گاه به مرتبه اى كه خدا برايش قرار داده بود، بازگشت.(اصول كافى، ج 2،ص 306)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈گنجى كه عيسى عليه السلام پيدا كرد
(بخش اول)
🌴روزى عيسى عليه السلام با حواريون به سير و سياحت در صحرا پرداختند، و هنگام عبور به نزديك شهرى رسيدند. در مسير راه نشانه گنجى را ديدند.
🌴حواريون به عيسى عليه السلام گفتند: به ما اجازه بده در اين جا بمانيم، و اين گنج را استخراج كنيم.
🌴عيسى به آنها اجازه داد و فرمود: شما در اين جا براى استخراج گنج بمانيد، و به گمانم در اين شهر نيز گنجى هست، من به سراغ آن مى روم.
🌴حواريون در آن جا ماندند و حضرت عيسى عليه السلام وارد شهر شد، در مسير راه هنگام عبور، خانه ويران شده و ساده اى را ديد به آن خانه وارد شد و ديد پيرزنى در آن جا زندگى مى كند، به او فرمود: امشب من مهمان شما باشم؟
🌴پيرزن پذيرفت. عيسى به او گفت: آيا در اين خانه جز تو كسى زندگى مى كند؟
🌴پيرزن: آرى، يك پسرى دارم خاركن است، به بيابان مى رود و خارهاى بيابان را جمع كرده و به شهر مى آرد و مى فروشد، و پول آن، معاش زندگى ما تأمين مى گردد.
🌴آن گاه پيرزن عيسى عليه السلام را - كه نمى شناخت - در اطاق جداگانه اى وارد كرد و از او پذيرايى نمود. طولى نكشيد كه پسرش از صحرا آمد. مادر به او گفت: امشب مهمان ارجمندى داريم كه نورهاى زهد و پاكى و عظمت از پيشانيش مى درخشد، خدمت و همنشينى با او را غنيمت بشمار.
🌴خاركن نزد عيسى عليه السلام رفت و به او خدمت كرد و احترام شايان نمود. در يكى از شبها عيسى عليه السلام احوال خاركن را پرسيد و با او به گفتگو پرداخت و دريافت كه خاركن يك انسان خردمند و باهوش است. ولى اندوه جانكاهى، قلب او را مشغول نموده است. به او فرمود: چنين مى نگرم كه غم و اندوه بزرگى در دل دارى.
🔹خاركن: آرى در قلبم اندوه و درد بزرگى هست كه هيچكس جز خدا به برطرف نمودن آن قادر نيست.
🔸عيسى: غم دلت را به من بگو، شايد خداوند عوامل برطرف نمودن آن را به من الهام كند.
🔹خاركن: در يكى از روزها كه هيزم بر پشتم حمل مى كردم، از كنار كاخ شاه عبور نمودم. به كاخ نگاه كردم چشمم به جمال دختر شاه افتاد، عشق او در دلم جاى گرفت و هر روز به اين عشق افزوده مى شود. ولى كارى از من ساخته نيست و اين درد، درمانى جز مرگ ندارد.
🔸عيسى: اگر خواهان آن دختر هستى، من وسايل وصال تو با او را فراهم مى كنم.
🌴خاركن ماجرا را به مادرش گفت، مادر گفت: پسرم به گمانم اين مهمان، مرد بزرگى است و اگر قولى داده حتما به آن وفا مى كند. نزد او برو و هرچه گفت از او بشنو و اطاعت كن.
🌴صبح آن شب، خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد، عيسى به او گفت: نزد شاه برو و از دخترش خواستگارى كن.
🌴خاركن به طرف كاخ شاه رفت. وقتى كه به آن رسيد، نگهبانان سر راه او را گرفتند و پرسيدند: چه كارى دارى؟ گفت: براى خواستگارى دختر شاه آمده ام، آنها از روى مسخره خنديدند و براى اين كه شاه را نيز بخندانند، او را نزد شاه بردند و با صراحت گفت: براى خواستگارى دخترت آمده ام!
🌴شاه از روى استهزاء گفت: مهريه دختر من، فلان مقدار كلان از گوهر، ياقوت، طلا و نقره است. كه مجموع آن در تمام خزانه كشورش وجود نداشت.
🌴خاركن: من مى روم و بعداً جواب تو را مى آورم.
🌴خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد و ماجرا را گفت. عيسى عليه السلام با او به خرابه اى كه سنگ هاى گوناگون در آن بود، رفتند. عيسى عليه السلام به اعجاز الهى آن سنگها را به طلا، نقره، گوهر و ياقوت تبديل كرد، به همان اندازه كه شاه گفته بود و به خاركن فرمود: اينها را برگير و نزد شاه ببر.
🌴خاركن آنها را به كاخ برد و به شاه تحويل داد. شاه و درباريانش شگفت زده و حيران شدند و به او گفتند: اين مقدار كافى نيست به همين مقدار نيز بياور. خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد و سخن شاه را بازگو كرد، عيسى عليه السلام فرمود: به همان خرابه برو و به همان مقدار از جواهرات بردار و ببر.
🌴خاركن همين كار را كرد و آن جواهرات را نزد شاه آورد. شاه با او به گفتگو پرداخت و دريافت كه همه اين معجزات از ناحيه مهمانى است كه در خانه خاركن است و آن مهمان جز عيسى عليه السلام شخص ديگرى نيست. به خاركن گفت: به مهمانت بگو به اينجا بيايد و عقد دخترم را براى تو بخواند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈گنجى كه عيسى عليه السلام پيدا كرد
(بخش دوم)
🌴خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد و با هم نزد شاه رفتند و عيسى عليه السلام شبانه عقد دختر شاه را براى خاركن خواند. صبح آن شب شاه با خاركن گفتگو كرد و دريافت كه خاركن داراى هوش و عقل و خرد سرشارى است و براى شاه فرزندى جز همان دختر نبود.
🌴خاركن را وليعهد خود نمود و به همه درباريان و رجال و برجستگان كشورش فرمان داد با دامادش بيعت كنند و از فرمانش پيروى نمايند.
🌴شب بعد، شاه بر اثر سكته ناگهانى مرد. رجال و درباريان، داماد او (خاركن سابق) را بر تخت سلطنت نشاندند و همه امكانات كشور را در اختيارش نهادند و او شاهنشاه مقتدر كشور گرديد.
🌴روز سوم عيسى عليه السلام نزد او آمد تا با او خداحافظى كند. خاركن سابق به عيسى گفت: اى حكيم! تو بر گردن من چندين حق دارى كه حتى قدرت شكر يكى از آنها را ندارم تا چه رسد همه آنها را، گرچه هميشه تا ابد زنده باشم. شب گذشته سؤالى به دلم راه يافت كه اگر پاسخ آن را به من بدهى، آن چه را كه در اختيار من نهاده اى سودى به حالم نخواهد داشت.
🌴عيسى: آن سؤال چيست؟
🌴خاركن: سؤالم اين است كه: اگر تو قدرت آن را دارى كه دو روزه مرا از خاركنى به پادشاهى برسانى، چرا براى خودت يك زندگى ساده بيابانگردى را برگزيده اى؟ و از مقام پادشاهى و رفاه و عيش و نوش دنيا روى برتافته اى؟
🌴عيسى: آن كسى كه خدا را شناخته و به خانه كرامت و پاداش او آگاهى دارد، و ناپايدارى دنيا را درك نموده، به سلطنت فانى دنيا و امور ناپايدار آن دل نمى بندد. ما در پيشگاه الهى و در خلوتگاه ربوبى، داراى لذت هاى روحانى خاصى هستيم كه اين لذتهاى دنيا در نزد آنها، بسيار ناچيز است.
🌴آن گاه عيسى عليه السلام مقدارى از لذتهاى معنوى و درجات و نعمتهاى ملكوتى را براى او توضيح داد، كه آن خاركن، مطلب را به خوبى دريافت. تحولى در او ايجاد شد و با قاطعيت به عيسى عليه السلام رو كرد و چنين گفت:
🌴من بر تو حجتى دارم و آن اين كه: چرا خودت به راهى كه بهتر و شايسته تر است رفته اى، ولى مرا به اين بلاى بزرگ دنيا افكنده اى؟
🌴عيسى: من اين كار را كردم تا عقل و هوش تو را بيازمايم و ترك اين امور موجب پاداش براى تو و عبرت براى ديگران گردد.
🌴خاركن همه سلطنت و تشكيلاتش را رها كرد و همان لباس خاركنى قبل را پوشيد و به دنبال عيسى عليه السلام به راه افتاد، تا هر چه زنده است همدم و همنشين عيسى عليه السلام شود.
🌴عيسى عليه السلام همراه او نزد حواريون آمد و گفت: اين - مرد - گنجى است كه به گمانم در اين شهر وجود داشت، به جستجويش پرداختم، او را يافتم و با خود نزد شما آوردم.(بحار، ج 14،ص 270)
🌴اين است گنج، نه آن گنج مادى كه شما را در اين جا زمين گير كرده است.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_نهم
👈گفتگوى عيسى با مرده زنده شده در روستاى بلازده
🌴روزى حضرت عيسى عليه السلام و حواريون در سير و سياحت خود به روستايى رسيدند، ديدند اهل آن روستا و پرندگان و حيوانات آن، همه به طور عمومى مرده اند.
🌴عيسى عليه السلام به همراهان فرمود: معلوم است كه اينها به عذاب عمومى الهى كشته شده اند. اگر آنها به تدريج مرده بودند، همديگر را به خاك مى سپردند.
🌴حواريون: اى روح خدا، از خداوند درخواست كن تا اينها را زنده كند تا علت عذابى را كه به سراغ آنها آمده، براى ما بيان كنند، تا ما از كردارى كه موجب عذاب الهى مى شود، دورى كنيم.
🌴حضرت عيسى عليه السلام از درگاه خدا خواست تا آنها را زنده كند، از جانب آسمان به عيسى عليه السلام ندا شد كه: آنان را صدا بزن.
🌴عيسى عليه السلام شبانه بالاى تپه اى از زمين رفت و فرمود: اى مردم روستا!
🌴يك نفر از آنها زنده شد و گفت: بلى، اى روح و كلمه خدا!
🔸عيسى: واى به حال شما، كردار شما چه بوده؟ (كه اين گونه شما را دستخوش بلاى عمومى نموده است.)
🔹مرد زنده شده: چهار چيز ما را مشمول عذاب الهى كرد:
1⃣ پرستش طاغوت.
2⃣ دلبستگى به دنيا با ترس اندك از خدا.
3⃣ آرزوى دور و دراز.
4⃣ غفلت و سرگرمى به بازى هاى دنيا.
🔸عيسى: دلبستگى شما به دنيا چه اندازه بود؟
🔹مرد زنده شده: همانند علاقه كودك به مادرش. هنگامى كه دنيا به ما رو مى آورد شاد و خوشحال مى شديم، و هنگامى كه دنيا به ما پشت مى كرد، گريه مى كرديم و محزون مى شديم.
🔸عيسى: طاغوت را چگونه مى پرستيديد؟
🔹مرد زنده شده: ما از گنه كاران پيروى مى كرديم.
🔸عيسى عليه السلام: عاقبت كارتان چگونه پايان يافت؟
🔹مرد زنده شده: شبى با خوشى به سر برديم، صبح آن در هاويه افتاديم.
🔸عيسى: هاويه چيست؟
🔹مرد زنده شده: هاويه، سجّين است.
🔸عيسى: سجين چيست؟
🔹مرد زنده شده: سجين، به كوه هاى گداخته به آتش است كه تا روز قيامت، بر ما مى افروزد.
🔸عيسى: وقتى به هلاكت رسيديد، چه گفتيد و مأموران الهى، به شما چه گفتند؟
🔹مرد زنده شده: گفتند: ما را به دنيا بازگردانيد، تا كارهاى نيك در آن انجام دهيم و زاهد و پارسا گرديم، به ما گفته شد: دروغ مى گوييد.
🔸عيسى: واى به حال شما! چه شد كه غير از تو، شخص ديگرى از اين هلاك شدگان با من سخن نگفت؟
🔹مرد زنده شده: اى روح خدا! دهان همه آنها با دهنه آتشين بسته شده است، و آنها به دست فرشتگان خشن، گرفتار مى باشند. من در دنيا در ميان آنها زندگى مى كردم، ولى از آنها نبودم. (و مانند آنها گناه نمى كردم) تا وقتى كه عذاب عمومى فرا رسيد و مرا نيز فرا گرفت. اكنون به تار مويى در لبه پرتگاه دوزخ آويزان مى باشم، نمى دانم كه از كجا در ميان دوزخ واژگون مى شوم، يا نجات مى يابم. (احتمالا عذاب اين شخص، به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر بوده است.)
🔸عيسى عليه السلام به حواريون رو كرد و فرمود:
🍃يا اَولياءَ اللهِ! اَكلُ الخُبزَ اليابِسِ بالمِلحِ الجَريشِ، وَ النَّومِ عَلَى المَزابِلِ خيرٌ كَثِيرٌ مَعَ عاقِبَةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ🍃
✨اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك زبر و خشن، و خوابيدن بر روى خاشاك هاى آلوده، بسيار بهتر است، اگر همراه عافيت و سلامتى دنيا و آخرت باشد.(اصول كافى، ج 2،ص 318)
ادامه دارد...
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دهم
👈هلاكت همسفر ابله عيسى عليه السلام
🌴مرد ابلهى در يكى از سفرها، با عيسى عليه السلام همسفر شد. او به جاى اين كه از محضر عيسى عليه السلام درسهاى معنوى بياموزد و خود را از آلودگى هاى گناه پاك نمايد، به جمع كردن مقدارى استخوان از بيابان پرداخت، و هدفش از اين كار، رشد معنوى نبود، بلكه هدفش يك نوع سرگرمى بود. استخوانهاى جمع كرده را به خيال اين كه استخوانهاى انسان مرده است، نزد عيسى عليه السلام آورد و اصرار پياپى كرد، كه با ياد كردن اسم اعظم، صاحب آن استخوانها را زنده كند.
🌴عيسى عليه السلام به خدا عرض كرد: اين مرد اين گونه اصرار دارد.
🌴خداوند به او فرمود: او مرد گمراهى است و هدف الهى ندارد.
🌴سرانجام عيسى عليه السلام در حالى كه نسبت به او خشمگين بود، ناگزير به اذن الهى، صاحب آن استخوانها را زنده كرد. ناگهان آن استخوانها به صورت شيرى در آمد و به آن مرد ابله حمله كرد و او را دريد و خورد. معلوم شد آن استخوانها، از شير مرده بوده است.
🌴عيسى عليه السلام به آن شير گفت: چرا او را دريدى و خوردى؟
🌴شير پاسخ داد: چو تو به او خشم كردى.
🌴عيسى عليه السلام گفت: چرا خونش را نخوردى؟
🌴شير گفت: زيرا قسمت من نبود.
🌴آرى، آن مرد ابله به جاى اين كه روح مرده خود را در محضر عيسى عليه السلام زنده كند، به سراغ استخوانهاى پوسيده رفت.
🌴اى برادر! غافل نباش، وقتى آب صاف ديدى، آن را در خاك نريز و گل آلود نكن، وگرنه سگ نفس اماره تو را مى درد، چنان كه شير، آن مرد ابله را دريد.
🌴بنابراين با خاك ريختن بر روى استخوانهاى سگ نفس اماره از صيد شدن به دست او جلوگيرى كن.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈كارگران ،بهترين انسانها
🌴حواريون كه همواره همراه حضرت عيسى عليه السلام در سفرها بودند، هرگاه گرسنه يا تشنه مى شدند به فرمان خدا غذا و آب براى آنها آماده مى شد. آنها اين جريان را براى خود افتخارى بزرگ مى دانستند. روزى در اين رابطه، از حضرت عيسى عليه السلام پرسيدند: آيا كسى بالاتر از ما پيدا مى شود؟
🌴حضرت عيسى عليه السلام پاسخ داد:
🍃نَعَم اَفضَلُ مِنكُم مَن يَعمَل بِيدِهِ وَ يَأكُلِ مِن كَسبِهِ🍃
✨آرى، بهتر از شما كسى است كه زحمت بكشد و از دسترنج خودش بخورد.✨
🌴حواريون پس از اين پاسخ، به شستشوى لباس مردم و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند.(مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 448)
🌴و به اين ترتيب به كار و كوشش پرداختند و از اجرت كارشان، هزينه زندگى خود را تأمين مى نمودند و عملا به همه مردم اين درس را آموختند كه كار و كوشش عار و ننگ نيست، بلكه از عبادت برتر است.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوازدهم
👈زندگى پس از مرگ
🌴روزى شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا عيسى عليه السلام كسى را زنده كرد كه او بعد از زنده شدن، مدتى عمر كند و از خوراكى ها بخورد و داراى فرزند شود؟
🌴امام صادق عليه السلام فرمود: آرى، حضرت عيسى عليه السلام برادر دينى و دوست مخلص و درست كردارى داشت و هر وقت عيسى عليه السلام از كنار منزل او عبورش مى افتاد، به خانه او وارد مى شد و از او احوالپرسى مى كرد.
🌴تا اين كه عيسى عليه السلام مدتى مسافرت كرد و در بازگشت به ياد اين برادر دينى خود افتاد، به در خانه او رفت تا با او ملاقات كند و احوال او را بپرسد.
🌴مادر او از منزل بيرون آمد، عيسى عليه السلام از او پرسيد: فلانى كجاست؟
🌴مادر گفت: اى فرستاده خدا، فرزندم از دنيا رفت.
🌴عيسى عليه السلام به مادر فرمود: آيا دوست دارى پسرت را زنده ببينى؟
🌴مادر عرض كرد: آرى.
🌴عيسى عليه السلام فرمود: وقتى فردا شد، نزد تو مى آيم و فرزندت را به اذن خدا زنده مى كنم.
🌴فردا فرا رسيد. عيسى عليه السلام نزد مادر دوستش آمد و به او فرمود: بيا با هم كنار قبر پسرت برويم. مادر همراه عيسى عليه السلام كنار قبر آمدند، عيسى عليه السلام كنار قبر ايستاد و دعا كرد. قبر شكافته شد و پسر آن زن، زنده از قبر بيرون آمد، وقتى مادر او را ديد و او مادرش را ديد، با هم گريه كردند. عيسى عليه السلام دلش به حال اين مادر و فرزند سوخت و به آن پسر فرمود: آيا دوست دارى با مادرت در دنيا باقى بمانى؟
🌴او عرض كرد: يعنى غذا بخورم و كسب روزى كنم و مدتى زنده بمانم؟!
🌴عيسى عليه السلام فرمود: آرى، آيا مى خواهى بيست سال غذا بخورى و روزى كسب كنى و ازدواج نمايى و داراى فرزند شوى؟
🌴او عرض كرد: آرى، راضى هستم.
🌴عيسى عليه السلام او را به مادرش سپرد و او بيست سال زندگى كرد و داراى زن و فرزند شد.(روضه الكافى،ص 337)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سیزدهم
👈ملاقات عيسى عليه السلام با سه گروه عابد
🌴روزی عیسی(ع) در مسیر راه خود، با سه نفر ملاقات کرد ودید بدنی ضعیف دارندورنگشان پریده است. پرسید:
🌴«چرا چنین شده اید؟» گفتند: ترس از خدا وآتش دوزخ ما را به چنین حالی افکنده است.
🌴عیسی(ع) فرمود:«بر خدا سزاوار شد که به خائف درگاهش، امان بدهد واو را از عذاب دوزخ حفظ کند.»
🌴سپس از آنجا گذشت ودرمسیر راه به سه نفر دیگری برخورد کردکه حال ورنگشان،پریشانتر وپژمرده تر از سه نفر اول بود.پرسید:«چرا چنین شده اید؟»
🌴گفتند:«اشتیاق به بهشت مارا به این صورت در آورده است.»
🌴عیسی(ع) فرمود:«به خدا سزاوار است،به آنچه امید دارید شما را عطا فرماید.»
🌴سپس از آنجا گذشت وبا سه نفر دیگر روبه رو شد.دید حال آنهااز دو دستۀ قبل پریشانتر وفرورفته تر است ودر صورت آنها نشانه های نور دیده می شود،پرسید:«چرا چنین شده اید؟»
🌴گفتند :«ما خدا را دوست داریم،عشق به خدا ما را چنین نموده است.»
🌴عیسی(ع) دوبار فرمود:«اَنتُمُ المُقَرَّبُونَ؛ مقرّبان درگاه خدا شما هستید.»(مجموعۀ ورّام، ج۱،ص۲۲۴)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهاردهم
👈نصيحت های جالب از اندرزهاى عيسى عليه السلام(بخش اول)
⏪ براى پندگيرى بيشتر از اندرزهاى دلنشين و حكمت آميز حضرت عيسى عليه السلام نظر شما را به چند نصيحت از نصایح حضرت عیسی(ع)جلب مى كنم:
***
1⃣ مجلس درس و وعظ بود، حواريون با عشق و شور مخصوص در گرداگرد استادشان عيسى عليه السلام نشسته بودند و گفتار او را با جان و دل مى پذيرفتند. در آن جلسه درس، همه دوازده نفر از حواريون به عيسى عليه السلام عرض كردند: اى آموزگار راه هدايت! ما را از نصايح و پندهايت بهرهمند ساز.
🌴عيسى عليه السلام پيامبر خدا موسى عليه السلام به اصحابش فرمود: سوگند دروغ نخوريد، ولى من مى گويم سوگند - خواه دروغ و خواه راست - نخوريد.
🌴آنها عرض كردند: ما را بيشتر موعظه كن.
🌴عيسى عليه السلام: موسى عليه السلام به اصحاب خود فرمود: زنا نكنيد، من به شما مى گويم حتى فكر زنا نكنيد. (سپس چنين مثال زد) اگر شخصى در اتاق نقاشى شده و زيبا، آتشى روشن كند، دود، آن اطاق نقاشى شده را دود آلود و سياه خواهد كرد. گرچه اطاق را نسوزاند، فكر زنا نيز همچون آن دودى است كه زيبايى چهره معنوى انسان را تيره و تار مى سازد، گر چه آن چهره را از بين نبرد.(سفينة البحار، ج 1،ص 560)
***
2⃣ يك روز حواريون از آن حضرت پرسيدند:سخت ترين امور و دشوارترين چيزها چيست؟
🔸عيسى عليه السلام فرمود: غضب و خشم خدا.
🔹آنها پرسيدند: چگونه از غضب الهى خود را دور سازيم؟
🔸عيسى عليه السلام فرمود: نسبت به همديگر غضب نكنيد.
🔹آنها پرسيدند: علت و منشأ غضب چيست؟
🔸عيسى عليه السلام فرمود: علت غضب، تكبر و خودمحورى و كوچك شمردن مردم است.(فروع كافى، ج 2،ص 70؛ بحار، ج 14،ص 331)
***
3⃣ یک روز عيسى عليه السلام در بيابان و صحرا، تنها عبور مى كرد. از دور سر وصدايى شنيد، به سوى آن سر و صدا رفت و ديد دو نفر كشاورز بر سر زمينى با هم دعوا مى كنند. هر كدام ادعا دارد كه زمين مال من است. عيسى عليه السلام تصميم گرفت آنها را صلح دهد. براى اين كه آنها را آماده صلح سازد و غرور آنها را كه موجب كينه و دعوا شده بشكند، آنها را چنين موعظه كرد:
🌴شما هر كدام مى گوييد اين زمين مال من است، ولى حقيقت اين است كه شما مال اين زمين هستيد. بعد از مدتى نه چندان دور، همين زمين قبر مى گردد و شما را در كام خود فرو برده و پس از پوسيدگى، شما را جزء خود مى نمايد. پس زمين مال شما نيست، بلكه شما مال زمين هستيد. بنابراين براى امور مادى چند روزه دنيا، كشمكش نكنيد. از مركب غرور پياده شويد و صلح كنيد.
***
4⃣ يك روز عيسى عليه السلام همراه حواريون در بيابانى عبور مى كرد، لاشه سگ مرده اى در آنجا افتاده بود. حواريون گفتند: بوى اين سگ چقدر زشت و تنفرآميز است!
🌴عيسى عليه السلام فرمود: چه دندان هاى سفيدى دارد.(بحار، ج 14،ص 337)
🌴به اين ترتيب عيسى عليه السلام به آنها و ديگران آموخت كه تنها بدى ها را ننگريد، خوبى ها را نيز بنگريد و مگس صفت نباشيد.
***
5⃣ روزى حواريون به عيسى عليه السلام عرض كردند: اى روح خدا! مَنِ المَخلِصُ لِلّهِ؟ مخلص درگاه خدا كيست؟
🌴عيسى عليه السلام فرمود:
🍃الَّذِى يعمَلُ لِلهُ لا يُحبُّ اَن يَحمَدَهُ اَحَد عَلى شَىءٌ مِن عَمَلِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ🍃
✨آن كسى است كه اعمالش را براى خدا انجام دهد، دوست ندارد احدى او را به خاطر اعمالش تعريف و تمجيد نمايد.(الدرّ المنثور، ج 2،ص 237)✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim