✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری درباره حضرت داوود علیه السلام
🌴يكى از پيامبران بزرگى كه علاوه بر قدرت معنوى و نبوت، داراى حكومت ظاهرى وسيع نيز بود، حضرت داوود عليه السلام است كه نام مباركش شانزده بار در قرآن آمده است.
🌴حضرت داوود عليه السلام در سرزمينى بين مصر و شام ديده به جهان گشود، او از نواده هاى حضرت يعقوب است و به نُه واسطه به يكى از فررزندان حضرت يعقوب مى رسد، پدرش ايشا نام داشت.
🌴او صد سال عمر كرد، كه چهل سال از آن را حكومت نمود.
🌴ماجراى شهرت داوود عليه السلام آن هنگام شروع شد كه به عنوان يكى از سربازان طالوت، به جنگ جالوت و لشگرش رفت و با سنگى كه در فلاخن خود نهاده بود، جالوت جبار را كشت (كه داستانش قبلا ذکرشد).
🌴ايشا ده پسر داشت، داوود عليه السلام كوچكترين آنها بود.
🌴حضرت داوود عليه السلام بسيار خوش صوت بود، به طورى كه وقتى صدايش به مناجات بلند مى شد، پرندگان به سوى او مى آمدند و حيوانات وحشى گردن مى كشيدند تا صداى دلنشين او را بشنوند.
🌴اودر ميان بنى اسرائيل و در پيشگاه طالوت فرمانده شجاع و باايمان لشگر بنى اسرائيل، داراى موقعيت عظيم بود، پس از آن كه طالوت از دنيا رفت، بنى اسرائيل حكومت و فرماندهى طالوت را در اختيار داوود عليه السلام گذاشتند، و همه ثروتهاى طالوت را به او سپردند، وقتى كه به حاكميت رسيد، خداوند او را به مقام پيامبرى نيز رسانيد.(بحار، ج 14،ص 14 و 15)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈ده خصلت عظيم داوود عليه السلام
🌴در قرآن، در آيه 15 تا 20 سوره ص، خداوند داوود عليه السلام را با ده خصلت ارجمند مى ستايد، حتى به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم سفارش كرده كه در برابر گزند مخالفان و بدخواهان همانند داوود عليه السلام صبر و مقاومت داشته باشد.
🌴در آيه نخست (آيه 17 سوره ص) چنين آمده:
🍃اِصبِر عَلى ما يَقُولونَ وَ اذكُر عَبدَنا داوُودَ ذَالأَيدِ اءِنَّهُ اَوَّاب🍃
✨اى پيامبر! در برابر آن چه مخالفان مى گويند شكيبا باش و به خاطر بياور بنده ما داوود عليه السلام را كه صاحب قدرت، و بسيار بازگشت كننده به خدا بود.✨
👈خصال دهگانه داوود عليه السلام عبارتند از:
1⃣ صبر و مقاومت.
2⃣ مقام عبوديت و بندگى.
3⃣ قوت و قدرت معنوى و جسمى.
5⃣ بازگشت و رجوع مداوم به خدا، و رابطه تنگاتنگ با خدا.
5⃣ كوهها در تسخير او بودند و با او صبح و شام تسبيح خدا مى گفتند.
6⃣ پرندگان در تسبيح خدا با او هم آواز مى شدند.
7⃣ آنها نه تنها در آغاز كار بلكه در همه احوال، با تسبيح او هماهنگ مى شدند.
8⃣ داشتن حكومت استوار و مقتدرانه.
9⃣ علم و دانش سرشار
🔟 منطقى گويا، و بيانى لطيف و شيوا.
🌴خداوند گاهى او را به عنوان نِعمَ العَبدِ نيكوترين بنده و زمانى او را به عنوان خليفه خود،معرفى كرده، و نزول كتاب اخلاقى و مهم زبور را بر او، برشمرده و او را با عالى ترين خصلت ها ستوده است.
🌴كتاب زبور مشتمل بر نصايح و مناجات و امور اخلاقى است، مزامير زبور در كتاب عهدين، مشتمل بر 150 فصل است كه هر كدام به نام مزمور ناميده شده و سراسر آن به شكل اندرز، دعا و مناجات است.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈عطاهاى بزرگ خدا به داوود عليه السلام
🌴خداوند در آيات 10 تا 11 سوره سبأ پس از ذكر موهبت وسيع خود به داوود عليه السلام كه نشانگر مواهب بسيار معنوى و مادى به داوود عليه السلام است، سه عطيه بزرگ الهى را نام مى برد كه خداوند به حضرت داوود عليه السلام داد:
1⃣ خداوند به كوهها فرمان داد كه با داوود عليه السلام (هنگام تسبيح) هم صدا و هم آواز شوند.
2⃣ به پرندگان فرمان داد كه با داوود عليه السلام (هنگام ذكر خدا) همصدا و هم آواز گردند.
3⃣ خداوند آهن را براى داوود عليه السلام نرم كرد و به او دستور داد كه با آهن زره هاى كامل و فراخ بسازد، و حلقه هاى آن را به اندازه و متناسب كند.
🌴وقتى كه حضرت داوود عليه السلام تسبيح خدا مى نمود، كوهها و پرندگان صداى دلنشين و شيواى او را مى شنيدند و با او در ذكر خدا هم آهنگ مى شدند.
🌴امام صادق عليه السلام در اين راستا فرمود: هنگامى كه داوود عليه السلام به سوى صحرا و بيابان حركت مى كرد، و آيات كتاب زبور را (كه غالباً به صورت مناجات بود) مى خواند، هيچ كوه و سنگ و پرنده اى نبود مگر اين كه با او همصدا مى شدند.آرى، آنها با شعورى كه داشتند تحت تأثير مناجاتهاى اثربخش داوود عليه السلام قرار مى گرفتند و همنوا با او دل به خدا مى بستند.(تفسير الميزان، ج 16،ص 390)
🌴او مناجاتهاى كتاب زبور را با آن صداى خوش در محرابش مى خواند. پرندگان آن چنان مجذوب آن صدا مى شدند كه از هوا مى آمدند و بر روى داوود عليه السلام مى افتادند، و حيوانات وحشى براى شنيدن آن، پيش مردم مى آمدند و از آنها نمى رميدند، زيرا همه، حواسشان غرق در لذت صداى داوود عليه السلام مى شد.(بحار، ج 14،ص 15)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈زهد و پارسايى داوود عليه السلام
🌴با اين كه داوود عليه السلام داراى حكومت و امكانات وسيع بود، همواره به طور ساده مى زيست، و حريم پارسايى را رعايت مى كرد.
🌴حضرت على عليه السلام در يكى از خطبه هايش از پارسايى داوود عليه السلام ياد كرده و مى فرمايد: او صاحب صداى خوش، و خواننده بهشت است، با دست خود زنبيل هايى از ليف خرما مى بافت و به همنشينان مى فرمود: كداميك از شما در فروش اين زنبيلها مرا كمك مى كند؟ او از پول آن زنبيل ها نان جوين تهيه مى كرد و مى خورد.(نهج البلاغه، خطبه 160)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈سنت شكنى و ازدواج داوود عليه السلام با زن بيوه
🌴از عصر حضرت آدم عليه السلام تا زمان داوود عليه السلام بين مردم سنت شده بود كه اگر زنى همسرش كشته مى شد يا میمرد، بلاتكليف مى ماند و حق نداشت با كسى ازدواج كند.
🌴خداوند به داوود عليه السلام وحى كرد: كه اين سنت غلط را بشكن، و به مردم بگو: ازدواج با زنان بيوه جايز است.
🌴پس از اين دستور الهى، داوود عليه السلام نخستين فردى بود كه به اين سنت شكنى اقدام نمود و با زنى كه همسرش به نام اوريا كشته شده بود، پس از به سر آمدن عِدّه، ازدواج كرد.
🌴چون داوود عليه السلام به عنوان نخستين نفر اين كار را كرد، عده اى از مردم بهانه گير، از اين كار رنجيده خاطر شدند(نور الثقلين، ج 4،ص 246)و در اين رابطه به شايعه پراكنى پرداختند. و بعضى نسبت هاى ناروا را به ساحت مقدس داوود عليه السلام دادند كه در تورات آمده و به راستى شرم آور و نابخردانه است.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈نمونه اى از عدالت و احسان خدا
🌴در روايات آمده: بانويى فقير و بینوا در عصر حضرت داوود عليه السلام زندگى مى كرد. با اندك پولى كه داشت هر روز (يا هر چند روز) اندكى پشم و پنبه مى خريد و به كلاف نخ تبديل مى نمود و سپس آن را مى فروخت و به اين وسيله معاش ساده زندگى خود و بچه هايش را تأمين مى كرد. يك روز پس از زحمات بسيار و تهيه كلاف، آن را براى فروش به بازار مى برد. ناگهان، كلاغى با سرعت نزد او آمد و آن كلاف را از او ربود و با خود برد.
🌴بانوى بينوا بسيار ناراحت شد، سراسيمه نزد حضرت داوود عليه السلام آمد و پس از بيان ماجراى سخت زندگى خود و ربودن كلافش از ناحيه كلاغ، عرض كرد: عدالت خدا در كجاست؟...
🌴حضرت داوود عليه السلام به او فرمود: كنار بنشين تا درباره تو قضاوت كنم.
🌴اين از يك سو، از سوى ديگر گروهى در ميان كشتى از دريا عبور مى كردند كه بر اثر سوراخ شدن كشتى در خطر غرق شدن قرار گرفتند. نذر كردند اگر نجات يافتند هزار دينار به فقير بدهند. خداوند به آنها لطف كرد و همان كلاغ را مأمور كرد تا آن كلاف را از دست آن بانو بربايد و به درون كشتى بيندازد و سرنشينان به وسيله آن كلاف، تخته كشتى را محكم كرده و سوراخ را ببندند. آنها از كلاف استفاده نموده و نجات يافتند.
🌴وقتى كه به ساحل رسيدند به محضر حضرت داوود عليه السلام براى اداى نذر آمدند، هزار دينار خود را به حضرت داوود عليه السلام دادند و ماجراى نجات خود را شرح دادند.
🌴حضرت داوود عليه السلام حكمت و عدالت و احسان خداوند را براى آن بانو بيان كرد، و آن هزار دينار را به او داد، آن زن در حالى كه بسيار خشنود بود، دريافت كه عادلتر و احسان بخشتر از خداوند كسى نيست.(اقتباس از كتاب ثمرات الحيوة)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈زره بافى حضرت داوود عليه السلام
🌴امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به حضرت داوود عليه السلام وحى كرد:
🍃نِعم العَبدُ اَنتَ الّا اَنَّكَ تَأكُلُ مِن بَيتَ المالِ🍃
✨تو نيكو بنده اى هستى، جز اين كه هزينه زندگى خود را از بيت المال تأمين مى كنى.✨
🌴حضرت داوود عليه السلام چهل روز گريه كرد، و از خداوند خواست كه وسيله اى براى او فراهم سازد كه از بيت المال مصرف نكند، خداوند آهن را براى او نرم كرد، او هر روز با آهن يك زره مى ساخت، و آن را مى فروخت، به طورى كه در سال 360 زره بافت، و از بيت المال بى نياز گرديد.(تفسير مجمع البيان، ج 8،ص 381)
🌴آرى، قبل از آن عصر، جنگجويان وقتى به جنگ مى رفتند، لباسهاى آهنى مى پوشيدند كه پوشيدن اين لباسها به خاطر سنگينى و انعطاف ناپذيرى، بسيار دشوار و خسته كننده بود.
🌴داوود عليه السلام كه به مسأله جهاد و دفاع، اهميت بسيار مى داد، در اين فكر بود كه وسيله دفاعى رزمندگان در عين اين كه آنها را حفظ مى كند، نرم و استفاده از آن آسان باشد. همين مطلب را از خداوند خواست.
🌴خداوند آهن را مانند شمع و موم براى داوود عليه السلام نرم كرد، و از اين موهبت كمال استفاده را در زره سازى نمود.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈ويژگى هاى همسايه داوود عليه السلام در بهشت
🌴روزى داوود عليه السلام عرض كرد: خدايا همسايه من در بهشت كيست؟ خداوند به او وحى كرد: او متَّى پدر حضرت يونس است.
🌴داوود عليه السلام از خداوند اجازه خواست تا به زيارت و ديدار متّى برود. خداوند اجازه داد داوود دست پسرش سليمان عليه السلام را كه در آن هنگام خردسال بود گرفت و با هم به ديدن متّى رفتند.
🌴پس از ورود به خانه متّى، ديد خانه او بسيار ساده و با حصير ساخته شده است، ولى متّى نبود. از همسر متّى پرسيد: متى كجاست؟ او گفت: براى كندن هيزم به بيابان رفته است. داوود و سليمان صبر كردند تا متى آمد، ديدند پشته اى از هيزم بر پشت گرفته است و پس از رسيدن هيزم را به زمين گذاشت و در معرض فروش نهاد و گفت: كيست كه اين مال حلال را به درهمى از حلال از من خريدارى نمايد؟
🌴داوود و سليمان عليهماالسلام جلو آمدند و سلام كردند. متى آنها را به خانه برد. مقدارى گندم خريد و آسيا كرد، و در گودالى از سنگ خمير نمود. سپس آن را بر روى آتش نهاد و پخت. آن گاه آن را با آب و مقدارى نمك نزد مهمانان گذاشت، و در كنار ايشان نشست و مشغول صحبت شد، تا به آنها سخت نگذرد، و خود دو زانو كنار سفره نشست و هر لقمه اى كه به دهان مى گذاشت در آغاز آن بسم الله مى گفت و پس از خوردن آن اَلْحَمْدُلِلَّه را به زبان مى آورد. تا اين كه اندكى آب نوشيد و آن گاه گفت:
خدا را سپاس مى گويم، اى خدا حمد و سپاس از آن تو است كه به من نعمت و سلامتى دادى، و مرا دوست خود گردانيدى و آن همه نعمت را كه به من داده اى به چه كسى ديگرى دادى؟ زيرا گوش، چشم و دستها و همه اعضايم سالم است، و به من نيرو بخشيدى تا به كندن هيزم بپردازم و آن را بياورم و بفروشم، هيزمى را كه در كشت آن زحمتى نكشيده ام، كسى را فرستادى تا آن را از من خريدارى كند، و من از بهاى آن گندم را تهيه كنم، كه خودم از آن گندم را نكاشته ام، و برايش زحمت نكشيده ام، و سنگى را در اختيار نهادى تا گندم را آرد كنم، و آتشى را در اختيار نهادى تا آن را بر افروزم و نان بپزم و آن را بخورم و خود را براى اطاعت تو تقويم كنم، حمد و سپاس مخصوص تو است. آن گاه با صداى بلند و جانسوز گريه كرد.
🌴داوود عليه السلام به سليمان عليه السلام گفت: فرزندم! سزاوار است چنين بنده اى در بهشت داراى مقام ارجمند، باشد زيرا بنده اى شاكرتر از متّى نديده ام. (ارشاد القلوب ديلمى، ج 1،ص 312)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_نهم
👈عذاب قانون شكنان و تماشاچيان
يكى از داستان هاى جالب قرآن داستان اصحاب سَبت است كه به طور فشرده در سوره اعراف در ضمن آيه 163 تا آيه 165 بيان شده است، داستان آنان كه قانون را شكستند و آنان كه قانون شكنان را از اين كار نهى نكردند و هر دو گروه به صورت بوزينه ها مسخ شدند اصل ماجرا چنين است:
🌴عصر پيامبرى حضرت داوود عليه السلام بود. در اين عصر گروهى در شهر ايله كه در ساحل درياى سرخ قرار داشت، زندگى مى كردند، خداوند آنها را از صيد ماهى در روز شنبه نهى كرده بود، و پيامبران اين نهى خدا را به آنها گفته بودند، آن روز را ماهيان احساس امنيت مى كردند كنار دريا ظاهر مى شدند ولى روزهاى ديگر به قعر دريا مى رفتند.
🌴دنياپرستان بنى اسرائيل براى صيد ماهى فراوان، كلاه شرعى و نقشه عجيبى طرح كردند و آن نقشه اين بود كه حوضچه ها و جدولهايى در كنار دريا درست كنند، به طورى كه ماهى ها به آسانى وارد حوضچه شوند، و آنها را روز شنبه در آن حوضچه ها محبوس نمايند، و روز يكشنبه اقدام به صيد آنها كنند و همين نقشه عملى شد.
🌴با همين نيرنگ و ترفند ماهى زيادى نصيبشان مى گرديد و ثروت سرشارى را از اين راه به دست مى آوردند و مدتى زندگى را به اين منوال پشت سر نهادند.
🌴در آن شهر حدود هشتاد و چند هزار نفر جمعيت زندگى مى كردند، اينها مطابق رواياتى كه نقل شده سه دسته بودند: يك دسته از آنها (حدود هفتادهزار نفر) به اين حيله خشنود بودند و به آن دست زدند، و يك دسته از آنها كه حدود ده هزار نفر بودند، آنان را از مخالفت خداوند نهى مى كردند، دسته سوم ساكت بودند و به علاوه به نهى كنندگان مى گفتند:
🍃لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهم عذاباً شديداً🍃
✨چرا قومى را كه خدا هلاكشان مى كند يا عذاب بر آنها نازل مى كند، پند مى دهيد؟(سوره اعراف/آیه164)✨
🌴نهى كنندگان در پاسخ مى گفتند: ما اين قوم را پند مى دهيم تا در پيشگاه خداوند معذور باشيم (يعنى اگر كسى نهى از فساد نكند، وظيفه اش را انجام نداده و معذور نيست؟)
🌴كوتاه سخن آن كه: گفتار اين دسته كه مكرر نهى از منكر مى كردند، تأثير نكرد، وقتى كه در گفتار خود اثر نديدند از آنها دورى كرده و در قريه ديگرى سكونت نمودند و با خود گفتند: هيچ اطمينانى نيست، چرا كه ممكن است ناگهان نيمه شبى عذاب نازل شود و ما در ميان آنها باشيم.
🌴پس از رفتن آنها، شبانگاه خداوند تمام ساكنين شهر ايله را به صورت بوزينه ها مسخ كرد. صبح كه شد كسى دروازه شهر را باز نكرد، نه كسى وارد مى شد و نه كسى از شهر بيرون مى آمد خبر اين حادثه به روستاهاى اطراف رسيد، مردم روستاهاى اطراف براى كسب اطلاع، كنار آن قريه آمدند و از ديوار بالا رفتند، ناگاه ديدند ساكنان آن جا به طور كلى به صورت بوزينه ها مسخ شده اند، و همه آنها بعد از سه روز هلاك شدند.
🌴امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هم آنان كه اين حيله را كردند و هم آنان كه در برابر اين قانون شكنى، سكوت نمودند، همه هلاك شدند، ولى آنان كه امر به معروف و نهى از منكر نمودند، نجات يافتند. آرى اين است مجازات قانون شكنان و آنان كه، مفاسد را مى بينند ولى تماشا كرده و بى تفاوت مى مانند.
🌴نكته قابل توجه در اين داستان اين كه: در ميان حيوانات، ميمون و بوزينه به حيله گرى و بى ارادگى و تقليد كوركورانه و متابعت بدون قيد و شرط، معروف است، و هيچ ملتى استعمارزده و ذليل و آلوده نشد مگر بر اثر نادرستى و بى ارادگى و تقليد بى قيد و شرط، در حقيقت آنچه كه اصحاب سبت و سكوت كنندگان را به اين سيه روزى كشاند، توطئه و ضعف اراده و سست عنصرى و ميمون صفتى آنها بود، گروهى همچون ميمون (كه گاهى حيله مى كند) از راه حيله وارد شدند، در صورتى كه قطعا داشتند قانون شكنى مى كنند و گروهى ديگر باز همچون ميمون بر اثر ضعف اراده سكوت كردند. بالاخره خداوند باطنشان را بروز داد و به آنها فرمود:
🍃كُونوا قِرَدَة خاسِئينَ🍃
✨بشويد بوزينگان خوارشده.(سوره اعراف/ 166)✨
🌴امام سجاد عليه السلام فرمود: اهالى روستاهاى اطراف آمدند و از ديوار قلعه ايله بالا رفتند ديدند همه اهل قريه از زن و مرد، ميمون شده اند. اهالى روستاهاى خويشان و دوستان خود را مى شناختند، نزد آنها رفته و از تك تك آنها مى پرسيدند آيا تو فلانى نيست؟ او گريه مى كرد و با سرش اشاره مى نمود و مى گفت: آرى، همانم. آنها سه روز همين گونه ماندند، روز سوم طوفان شديدى برخاست همه آنها را به دريا افكند و به اين ترتيب همه آنها نابود شدند، و به طور كلى هر انسانى كه بر اثر عذاب الهى مسخ شد بعد از سه روز به هلاكت رسيد.(بحار، ج 14،ص 58)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_دهم
👈هدايت مردم بالاتر از عبادت در خلوت است
🌴روزى حضرت داوود عليه السلام به تنهايى به سوى بيابان حركت مى كرد. مى خواست به جاى خلوتى (مثلاً يكى از غارها) برود و خدا را مخلصانه عبادت كند. خداوند به او وحى كرد: تنها كجا مى روى؟ او عرض كرد: شوق ديدارت مرا به آن داشته تا در جاى خلوت با تو به راز و نياز پردازم.
🌴خداوند به او فرمود: به ميان مردم باز گرد، و به هدايت مردم همت كن. كه اگر بنده گنه كارى را از گناه باز دارى و او را به سوى هدايت بكشانى نام تو را جزء بندگان شايسته و استوارم ثبت مى كنم.
🌴داوود عليه السلام فرمان خدا را اطاعت كرد و به ميان قوم بازگشت و به هدايت آنها مشغول شد.(امالى صدوق،ص 118)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈داوود عليه السلام بر سر كوه عرفات
🌴مراسم عرفات بود. حاجى ها سراسر اطراف كوه عرفات را فراگرفته بودند، و به دعا و مناجات اشتغال داشتند. از امام صادق عليه السلام نقل شده فرمود:
🌴حضرت داوود عليه السلام وارد سرزمين عرفات شد، و تصميم گرفت بالاى كوه برود و در همان جا تنها به عبادت خدا مشغول گردد (شايد مى خواست ادب در دعا را رعايت كند، زيرا در كنار مردم، صداهاى مختلف در داخل هم مى شدند و مخلوط مى گشتند) بالاى كوه رفت و در آن جا به دعا و مناجات پرداخت.
🌴پس از پايان اعمال، جبرئيل از سوى خداوند نزد او آمد و گفت: پروردگارت مى گويد: چرا بر بالاى كوه رفتى، آيا گمان بردى كه صداى كسى بر من پنهان مى ماند؟
🌴سپس جبرئيل او را به قعر درياى جده برد. در آن جا سنگى بزرگ را ديد. آن را شكست. ناگاه كرمى در ميان آن سنگ ديده شد. آن كرم گفت: اى داوود! پروردگارت مى فرمايد: من صداى اين كرم را در دل اين سنگ كه در قعر اين دريا است مى شنوم، آيا گمان مى كنى كه صداى كسى از من پنهان بماند؟(بحار، ج 14،ص 16)
ادامه دارد...
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_داوود_عليه_السلام
✨#قسمت_دوازدهم
👈پايان عمر داوود عليه السلام
🌴حضرت داوود عليه السلام صد سال عمر كرد، كه چهل سال آن را بر مردم حكومت و رهبرى نمود. او كنيزى داشت كه وقتى شب فرا مى رسيد همه درها را قفل مى كرد، و كليدهاى آنها را نزد داوود عليه السلام مى آورد. شبى مردى را در خانه ديد، پرسيد: چه كسى تو را وارد خانه كرد؟
🔹او گفت: من كسى هستم كه بدون اجازه شاهان بر آنها وارد مى گردم.
🔸داوود عليه السلام اين سخن را شنيد و گفت: آيا تو عزرائيل هستى؟ چرا قبلا پيام نفرستادى تا من براى مرگ آماده گردم؟
🔹عزرائيل گفت: من قبلا پيامهاى بسيار براى تو فرستادم.
🔸داوود عليه السلام گفت: آن پيامها را چه كسى براى من آورد؟
🔹عزرائيل گفت: پدرت، برادرت، همسايه ات و آشنايانت كجا رفتند؟
🔸داوود عليه السلام گفت: همه مردند.
🔹عزرائيل گفت: آنها پيام رسانهاى من به سوى تو بودند كه تو نيز میميرى همان گونه كه آنها مردند.
🌴سپس عزرائيل جان داوود عليه السلام را قبض كرد. او نوزده پسر داشت. در ميان آنها، يكى از پسرانش، حضرت سليمان عليه السلام حكومت و مقام علم و نبوت داوود عليه السلام را به ارث برد.(كامل ابن اثير، ج 1،ص 76 الی 78)
💥پايان داستان زندگى حضرت داوود عليه السلام
@a_l_mim