eitaa logo
دانشنامه قرآن کریم
847 دنبال‌کننده
379 عکس
51 ویدیو
384 فایل
کتاب زندگی امام خمینی س: تربیت باید تربیت قرآنی باشد مدیر کانال: @sarbazekoochak1. کانال دیگر ما سرباز کوچک @sarbazekoochak
مشاهده در ایتا
دانلود
👈غزوه بنی المصطلق 🌴بنی المصطلق، تیره ای از قبیله خزاعه هستند که با قریش همجوار بودند.گزارشهائی به مدینه رسید که: «حارث بن ابی ضرار» ، رئیس قبیله، در صدد جمع سلاح و سرباز است و می خواهد مدینه را محاصره کند. 🌴پیامبر گرامی، بسان مواقع دیگر تصمیم گرفت فتنه را در نطفه خفه کند.از این جهت، یکی از یاران خود به نام «بریده» را، برای تحقیق رهسپار سرزمین قبیله یاد شده کرد.وی به صورت ناشناس با رئیس قبیله تماس گرفت و از جریان آگاه شد.سپس به مدینه برگشت و گزارش را تأیید کرد. 🌴در این موقع، پیامبر با یاران خود، به سوی قبیله «بنی المصطلق» حرکت کرد، و در کنار چاه «مریسیع» با آنها روبرو گردید.جنگ میان دو دسته آغاز شد.جانبازی مسلمانان، و رعبی که در دل قبائل عرب از ناحیه مسلمانان افتاده بود، سبب شد که پس از زد و خورد کوتاهی با کشته شدن ده نفر از دشمن و یک نفر از مسلمانان، آنهم به طور اشتباهی سپاه دشمن متفرق گردند.سرانجام، اموال زیادی نصیب ارتش اسلام شد، و زنان آنها به اسارت درآمدند. (تاریخ طبری، ج2 ،ص 260) 🌴نکات آموزنده این جنگ سیاستهائی است که پیامبر اکرم در حوادث پس از این جنگ اعمال نمود . 🌴برای نخستین بار، آتش اختلاف میان مهاجر و انصار در این سرزمین روشن گشت.اگر تدابیر پیامبر نبود، نزدیک بود که اتحاد و اتفاق آنها، دستخوش هوی و هوس چند نفر کوته فکر شود. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈رسوا شدن منافق كوردل در جنگ بنى المصطلق 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه اسلام با پيروزى كامل در جنگ بنی المصطلق به سوى مدينه مراجعت كردند، در راه به چاه آبى رسيدند. جهجاه نوكر عمر و محافظ مركب او از مهاجران(مسلمانان اهل مکه) بود براى پيشدستى در گرفتن آب با سنان كه از انصار(مسلمانان اهل مدینه)بود، برخورد خشم كردند. 🌴همين برخورد باعث نزاع آن دو نفر شد، به طورى كه جهجاه مهاجران را به حمايت از خود دعوت كرد و فرياد بر آورد: اى گروه مهاجران مرا كمك كنيد! 🌴از سوى ديگر، سنان فرياد زد: اى گروه انصار به فرياد من برسيد. شخصى از مهاجران به نام جمال كه مردى فقير بود به حمايت از جهجاه برخاست و او را يارى كرد. 🌴عبدالله فرزند ابى كه از منافقان سرسخت اهل مدينه بود و در موارد حساس دشمنى خود را به اسلام ظاهر مى كرد، با خشونت و تندى به جعال گفت: تو مرد بى شرم و متجاوزى هستى! جعال نيز پاسخ او را با خشونت داد، عبدالله ناراحت شد، و اين گفتار جسورانه را به زبان آورد: 🌴اينها عجب مردمى هستند، از راه دور آمده اند و در وطن ما بر ما چيره شده اند. آرى، چنين مى گويند: اگر سگ خود را چاق كردى تو را مى خورد ولى آگاه باشيد! وقتى كه به مدينه رفتيم، آن كه عزيزتر است ذليل را بيرون مى كند. 🌴سپس به دودمان خود رو كرد و گفت: 🌴تقصير شما است كه اين مردم را در وطن خود جاى داده و ثروت خود را بر آنها حلال كرديد، به خدا سوگند اگر زيادى طعام خود را به جعال و امثال او نمى داديد كار به اين جا نمى كشيد كه امروز چنين بر شما سوار شوند. آنان را بيرون كنيد تا به ديار خود برگردند و به دودمان و اربابهاى خود بپيوندند. 🌴قيافه حق به جانب عبدالله جلوه حق مآبانه او را در صف مسلمانان قرار داده بود ولى اين گفتار، كه از كاسه نفاق و بى ايمانى آب مى خورد، به طور ناخودآگاه او را از صف مسلمانان با ايمان بيرون كرد و دادگاه اسلامى او را به عنوان منافق و آشوبگر معرفى نموده و با سرعت تمام جلو او را گرفت. اينك بقيه ماجرا را بخوانيد: 🌴سخنان جسارت آميز عبدالله، زيد فرزند ارقَم را كه در آن هنگام جوانى نورس بود سخت ناراحت كرد، به عنوان دفاع از حريم اسلام عزيز، به عبدالله رو كرد و گفت: 🌴سوگند به خدا، ذليل و خوار تو هستى، محمد صلى الله عليه و آله و سلم عزيز خدا و محبوب همه مسلمانان است، پس از اين گفتار، هرگز تو را به دوستى نمى گيرم. 🌴عبدالله از گفتار آتشين غلام جوانى بسان زيد در خشم فرو رفت و گفت: ساكت باش و اين طور با من سخن مگو! 🌴زيد به خاطر حفظ حوزه اسلام و طرد ناپاكان منافقى چون عبدالله، صلاح ديد كه سخنان وى را به رسول خدا گزارش دهد، وظيفه شناسى و احساس مسؤليت، او را پس از پايان جنگ به حضور پيامبر آورد، و با كمال صراحت به پيامبر عرض كرد: 🌴عبدالله فرزند ابى در راه كنار آبى چنين و چنان گفت و شما را ذليل و خود را عزيز معرفى كرد. 🌴رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه با سپاهيان به سوى مدينه رهسپار مى شدند عبالله ره به حضور پذيرفت و با گفتار صريح و جدى به او فرمود: 🌴به من خبر داده اند كه حرفهاى بى اساس و نادرستى زده اى! اين كجروى ها و گفتار بى پايه چيست؟! 🌴عبدالله با قيافه حق به جانب به پيامبر رو كرد و گفت: 🌴سوگند به آن كسى كه قرآن را بر تو نازل كرد، من چنين سخنانى نگفتم و زيد به دروغ اين گزارش ها را داده است. 🌴اطرافيان عبدالله از وى دفاع كردند و به تهمت او سرپوش گذاشته و گفتند: رسول خدا هرگز حرف سرور و بزرگ ما عبدالله را به خاطر گفته غلام جوانى رد نمى كند! شايد زيد اين طور خيال كرده، بلكه سخن او را پندارى بيش نيست. 🌴عبدالله در ظاهر معذور و بى گناه معرفى شد ولى به همين مناسبت زيد دروغگو و تهمت زننده قلمداد گشت و انصار از هر سوى او را سرزنش مى كردند، هنگامى كه زيد به مدينه آمد، بسيار دماغ سوخته و گرفته و پژمرده به نظر مى رسيد، به طورى كه به خانه خود رفت و در را به روى خود بست و در انتظار رفع اين تهمت وقيحانه به سر برد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈پيشنهاد فرزند 🌴فرزند عبدالله كه جوانى نيرومند و غيور بود، با شنيدن اين سر و صداها و گفتار نفاق آميز پدر، به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و چنين به عرض رساند: 🌴اى رسول خدا! شنيده ام مى خواهى دستور قتل پدرم را صادر كنى اگر ناگزير از اين دستور هستى به خود من اجازه بده تا او را بكشم و سرش را براى تو بياورم. زيرا خزرجيان مى دانند من نسبت به پدر و مادر خيلى خوشرفتار هستم، از آن مى ترسم كه اگر ديگرى او را بكشد نتوانم قاتل پدر را بنگرم، در نتيجه ممكن است مؤمنى را عوض كافرى به قتل رسانده و مستحق دوزخ گردم. 🌴پيامبر در پاسخ فرمود: نه، هرگز چنين نكن، تا وقتى كه پدرت با ما هست، با او نيكو رفتار كن. 🌴با اين كه رسول خدا اين سفارش را به فرزند عبدالله كرد، او جلو دروازه آمده وقتی كه پدرش را ديد به سوى مدينه مى آيد، جلو او را گرفت و گفت: تا پيامبر اجازه ندهد، نمى گذارم وارد مدينه شوى، تا بدانى كه ذليل تو هستى و پيامبر عزيز است. 🌴عبدالله براى رسول خدا پيام فرستاد و از وضع خود، آن حضرت را با خبر ساخت، حضرت براى فرزند او پيام داد كه از پدرت جلوگيرى نكن، او هم گفت: اينك كه پيامبر امر فرموده وارد شو! 🌴زيد كه به خاطر حفظ حوزه اسلام و معرفى دشمنان آشوبگر و خائن، گفتار عبدالله را به پيامبر رسانده بود، اينك خانه نشين گشت و او را به عنوان دروغگو لقب داده اند، شرم و خجلت او را افسرده كرده و همواره به خدا عرض مى كند: من از پيامبرت دفاع كردم تو هم از من دفاع كن! 🌴خداوند به زيد لطف فرمود، پس از چند روز سوره مباركه منافقون در تكذيب عبدالله و تصديق زيد از طرف خداوند نازل شد و به اين ترتيب زيد راستگو و بى تقصير معرفى گرديد. 🍃يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛🍃 ✨مى گويند: هنگامى كه به مدينه برگشتيم، البته آن كه عزيز است ذليل را بيرون كند ، و حال آنكه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند.(سوره منافقون/ آیه 8) 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه زيد رفت و او را از خانه نشينى بيرون آورد و نزول آيات را خاطرنشان ساخت و فرمود: ✨اى زيد! زبانت راست گفته و گوشَت درست شنيده، خدا تو را تصديق كرده است.✨ 🌴نفاق و خيانت و رسوايى عبدالله ظاهر شد، درست به عكس گفتارش، وقتى كه به مدينه آمد با بيچارگى و ذلت، چندصباحى زندگى كرد، ولى ديرى نپاييد كه با كفر و نفاق از اين جهان رخت بر بست و مارك ذلت خود را در صفحات تاريخ نصب نمودو براى هميشه اين درس را به جهانيان آموخت كه: به هيچ عنوانى گر چه زير ماسك ظاهرى آراسته و قيافه حق به جانب باشد نمى توان با حق جنگيد، اين طبيعت و سرنوشت است كه مردم تباهكار و كج رو را در همان راه تباهى و كج، به سرانجام ذلت بار مى كشاند، و اين انتقام را خداى طبيعت در دل طبيعت خود قرار داده است.(ترجمه و اقتباس از تفسير مجمع البيان، ج 10،ص 293) ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈صلح حدیبیه 🌴در سال ششم هجرت، ماه ذى القعده پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله به قصد عمره، به سوى مکّه حرکت کرد، و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از مهاجران، انصار و اعراب بادیه نشین، در خدمتش عازم مکّه شدند. 🌴این جمعیت، که در حدود یک هزار و چهارصد نفر بودند، همگى لباس احرام بر تن داشتند، و جز شمشیر، که اسلحه مسافران محسوب مى شد، هیچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند. 🌴هنگامى که به «عسفان» در نزدیکى مکّه رسید، با خبر شد که قریش تصمیم گرفته از ورود او به مکّه جلوگیرى نماید، پیامبرصلى الله علیه وآله به «حدیبیه» رسید(حدیبیه روستائى است در بیست کیلومترى مکّه، که به مناسبت چاه، و یا درختى که در آنجا بوده، به این نام، نامیده مى شد.) 🌴حضرت فرمود: همین جا توقف کنید، عرض کردند: در اینجا آبى وجود ندارد، پیامبرصلى الله علیه وآله از طریق اعجاز، از چاهى که در آنجا بود، آب براى یارانش فراهم ساخت.در اینجا سفیرانى میان قریش و پیامبرصلى الله علیه وآله رفت و آمد کردند، تا مشکل به نحوى حل شود، 🌴سرانجام «عروة ابن مسعود ثقفى» که مرد هوشیارى بود، از سوى قریش خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله آمد،پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: من به قصد جنگ نیامده ام و تنها هدفم زیارت خانه خدا است، ضمناً «عروه» در این ملاقات، منظره وضو گرفتن پیامبرصلى الله علیه وآله را که اصحاب اجازه نمى دادند، قطره اى از آب وضوى او به روى زمین بیفتد، مشاهده کرد. 🌴هنگام بازگشت به قریش گفت: من به دربار «کسرى» و «قیصر» و «نجاشى» رفته ام، هرگز زمامدارى در میان قومش را به عظمت محمّدصلى الله علیه وآله در میان یارانش ندیدم، اگر تصور کنید که آنها دست از محمّدصلى الله علیه وآله بردارند، اشتباه بزرگى است، شما با چنین افراد ایثارگرى روبرو هستید، تصمیمتان را بگیرید. 🌴پیامبرصلى الله علیه وآله به عمر پیشنهاد فرمود به مکّه رود، و اشراف قریش را از هدف این سفر، آگاه سازد،عمر گفت: قریش با من عداوت شدیدى دارد، من از آنها بیمناکم، بهتر این است: عثمان به این کار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مکّه رفت، چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد، او را کشته اند. 🌴در اینجا پیامبرصلى الله علیه وآله تصمیم بر شدت عمل گرفت، و در زیر درختى که در آنجا بود، با یارانش تجدید بیعت کرد،پيامبر اكرم(ص) از ياران خود خواست براى نبرد با مشركان تا پاى جان مقاومت کنند.آنان نیز با پيامبر پيمان بستند كه از جنگ فرار نكنند،به اين معنا كه بجنگند تا پيروز شوند، هر چند در اين راه قربانى دهند و هر اندازه سختى و دشوارى جنگ را احساس كردند، ازبرابر دشمن نگريزند.(این پیمان به نام «بیعت رضوان» معروف شد) 🌴قرآن اين بيعت را درسوره فتح ،آیه 18ياد آور شده و مؤمنينى را كه در آن بيعت، با پيامبر خويش پيمان بستند ستوده است. خداى متعال می فرماید: 🍃لَقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ المُؤْمِنِينَ إِذ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً🍃 ✨آن گاه كه مؤمنين زير درخت با تو بيعت كردند، خداوند از آنها خرسند گرديد و آنچه را در دل داشتند می دانست و اطمينان و آرامش كامل بر آنها نازل كرد و آنها را به فتحى نزديك پاداش داد.✨ 🌴مسلمانان مهياى نبرد شدند و در همين آمادگى به سر می بردند كه متوجّه شدند عثمان كشته نشده و ديرى نپاييد كه ناگهان با برگشتن او رو به رو شدند و بدين ترتيب مذاكرات بين طرفين از سر گرفته شد. 🌴بعد از گفتگوهاى زیاد، پیمان صلحى منعقد شد که: مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند، و سال آینده به مکّه بیایند، مشروط بر این که بیش از سه روز نمانند، و سلاحى جز سلاح مسافر، با خود نیاورند، و مواد متعدد دیگرى دائر بر امنیت جانى و مالى مسلمانانى که از مدینه وارد مکّه مى شوند، همچنین 10 سال متارکه جنگ میان مسلمین و مشرکین، و آزادى مسلمانان مکّه در انجام فرائض مذهبى، در آن گنجانیده شد. 🌴این پیمان، در حقیقت یک پیمان عدم تعرضِ همه جانبه بود، که به جنگ هاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتاً پایان مى داد. 🌴این صلح باعث شد پیامبر (ص ) از ناحیه دشمنان داخلی آسوده خاطر شود و مجال بیابد تا فرمانروایان کشورهای دیگر را به اسلام دعوت فرماید. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈نامه پيامبر براى سران كشورها و شهرها (بخش اول) 🌴آيين اسلام آيين جهانى است، چنان كه در آيه 158 سوره اعراف مى خوانيم: 🍃قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي...🍃 ✨بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم...✨ 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال هفتم هجرت، پس از پيمان صلح حديبيه فرصت آن را يافت تا براى سران كشورها و شهرها نامه بنويسد و آنها را به اسلام دعوت كند. خاطر آن حضرت پس از پيمان حديبيه از ناحيه جنوب (مكه) آسوده شد و از آن زمان به بعد نامه هاى بسيارى براى سران نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد كه از اين نامه ها 185 نامه كه به عناوين مختلف نگاشته شده به دست آمده است. 🌴نويسندگان اين نامه ها بالغ بر 23 نفر بودند. بعضى 26 و نيز تا 42 نفر نوشته اند كه يكى از آنها حضرت على عليه السلام بود. افرادى كه براى آنها نامه نوشته شد بسيارند. از جمله: 🌴1 - نجاشى اول 2 - نجاشى دوم (دو پادشاه حبشه) 3 - خسرو پرويز امپراطور ايران 4 - منذر بن ساوى زمامدار بحرين 5 - عبدالقيس يكى از رؤساى بحرين 6 - اهل هَجَر 7 - هِرَقل امپراطور روم 8 - پاپ اعظم كشور روم صغاطر 9 - فروة بن عمرو جذامى فرماندار معان 10 - كيد بن عبدالملك پادشاه دومة الجندل 11 - يحنة بن رؤبه زمامدار ايله 12 - مقوقس پادشاه مصر 13 - حارث زمامدار ايران 14 - جَبلَة بن اَيهَم زمامدار دمشق 15 - اَكثَم صَيفى، حكيم معروف عرب 16 - هودة بن على زمامدار يمامه 17 - ثمامة بن اثال زمامدار ديگر يمامه 18 - مسليمه كذاب 19 - زمامداران عمان 20 - وائل بن حَجَر زمامدار حضرموت 21 - زمامداران نجران 22 - زمامداران حِميَر 23 - ملوك هَمدان از قبائل يمن 24 - قبيله بنى نهد 25 - زمامداران يبعث از نواحى كشور يمن 26 - يهود خيبر 27 - هلال بحرينى حاكم بحرين، نماينده منذر بن ساوى 28 - اسيحب مرزبان بحرين 29 - زرتشتيان و مجوسان و رؤساى هَجَر، در حاكم نشين بحرين 30 - زرعة بن سيف از رؤساى يمن 31 - ذوالكلاع 32 - پادشاه سماوه و... .(شرح اين نامه ها در كتاب مكاتيب الرسول، نوشته آيت الله على احمدى، در دو جلد و كتاب محمد و زمامداران نوشته آيت الله صابرى همدانى آمده است) 🌴ما در اين جا تنها به ذكر يك نامه اكتفا مى كنيم و همين نامه شما را از چگونگى نامه هاى آن حضرت و نتيجه آنها، تا حدودى آشنا مى سازد. و آن نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شاه ايران است. 🌴در آن زمان، هر چند كشورهاى متعدد وجود داشت، اما كشور ايران و كشور روم، دو كشور بزرگ و قدرتمند آن زمان بودند و به عنوان دو ابرقدرت جهان به شمار مى آمدند. 🌴در ميان پادشاهان و زمامداران كشورها، آوازه خسروپرويز طاغوت گردنكش ايران در دنيا پيچيده بود، او را شاهنشاه و خدايگان و اعلی حضرت قَدَر قدرت همايونى مى خواندند، او آن چنان در كبر و غرور فرو رفته بود كه كسى جرئت عرض اندام در مقابل او را نداشت. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامه اى براى او به عنوان دعوت به اسلام نوشت، و آن نامه را به يكى از ياران شجاع و با شهامت خود به نام عبدالله پسر حذافه داد تا آن را به دربار خسرو پرويز در مدائن برده و شخصاً آن را به دست پادشاه بدهد. 🌴عبدالله، سفير پيامبر، نامه را گرفت و سوار بر شتر شده از مدينه به سوى مدائن حركت كرد. و پس از پيمودن اين راه طولانى، خود را به كاخ بلند و پر هيبت شاهنشاه ايران رساند. و با اين كه خطراتى او را تهديد به قتل مى كرد به انجام اين وظيفه مهم همت گماشت. 🌴هنگامى كه عبدالله به مقابل قصر شاه ايران رسيد دربانان جلو او را گرفتند. او گفت: من سفير پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستم، نامه اى از طرف او براى خسروپرويز آورده ام و مأمورم كه خودم نامه را به دست خسرو بدهم. 🌴دربانان مطلب را به شاه گزارش دادند و او اجازه ورود داد. قبل از ورود سفير، خسرو پرويز دستور داد كاخ را به زيور و زينت آراستند تا زرق و برق كاخ، چشم سفير را خيره كرده و دل او را بربايد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈نامه پيامبر براى سران كشورها و شهرها (بخش دوم) 🌴عبدالله بى آن كه تحت تأثير تشريفات و زرق و برق كاخ قرار گيرد در كمال خونسردى و با حالتى عادى، بى آن كه خم شود و يا خاك زمين را به احترام اعلى حضرت ببوسد، وارد كاخ شد و در برابر شاه ايستاد. 🌴خسرو به يكى از درباريان گفت: نامه را از سفير پيامبر بگير و به من بده. 🌴عبدالله: خير، من نامه را به كسى نمى دهم، مأمورم آن را فقط به دست تو بدهم. 🌴خسروپرويز ناچار دست دراز كرد و نامه را از عبدالله گرفت، آن را به دست ترجمه كننده داد تا به فارسى ترجمه كند، ترجمه كننده اولين فراز را چنين ترجمه كرد: 🌴از جانب محمد فرستاده خدا به سوى كسرى، بزرگ فارس... 🌴ترجمه كننده تا به اين جا رسيد، خسروپرويز دگرگون شد و فرياد كشيد كه واعجبا، فرستنده نامه كيست كه چنين جرئت كرده و نام خود را بر نام من مقدم داشته است، ديگر نگذاشت بقيه نامه را ترجمه كند، نامه را گرفت و قطعه قطعه كرد و فرياد مى كشيد كه آيا محمد بايد چنين نامه اى را براى من بنويسد او از رعيتها و بردگان من است، و سپس فرياد زد، اين نامه رسان جسور را بيرون كنيد. 🌴بعضى نوشته اند مقدارى خاك به نامه رسان (يا شخص ديگر) داد و گفت: اين خاك را ببر و به روى آن شخصى كه براى من نامه نوشته بپاش. 🌴عبدالله بى آن كه از اين بادها و توپ هاى خالى بلرزد، از مجلس بيرون آمد و سوار بر شترش شده و به طرف مدينه حركت كرد، خوشحال بود كه مأموريت خود را انجام داده است، پس از آن كه به مدينه رسيد يك راست خدمت پيامبر رفته و گزارش سفر خود را به عرض رساند. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها از اين خبر ناگوار نلرزيد و خود را نباخت، بلكه با كمال بردبارى فرمود: فال نيك بزنيد، او نامه را پاره پاره كرد، خداوند ملك و سلطنتش را از هم متلاشى خواهد كرد، و اين خاكى را هم كه داده در حقيقت خاك كشور ايران را با دست خود در اختيار ما گذاشته، به زودى ايران به دست مسلمانان خواهد افتاد. 🌴خسرو پرويز كه از اسب غرور پايين نيامده بود، نامه تهديدآميزى براى بازان، پادشاه يَمن فرستاد، يمن در آن روز تحت الحمايه ايران بود. 🌴در آن نامه نوشت وقتى كه نامه من رسيد دو مرد چابك به سوى مدينه نزد محمد بفرست تا او را دستگير كرده و به دربار من تحويل دهند. 🌴وقتى كه اين فرمان به دست بازان رسيد، بازان كه نمى توانست از فرمان همايونى اعلی حضرت سرپيچى كند، بى درنگ دو نفر از افراد ورزيده و شجاع از ميان ارتش خود برگزيد و آنها را همراه نامه اى به پيامبر، به ضميمه فرمان شاهنشاه ايران به سوى مدينه فرستاد. 🌴اين دو نفر به نام بابويه و خُرخُسره، كه اصلا ايرانى بودند و طبق مُد آن روز ايران، بند زرين به كمر بسته و بازوبند طلا در دست داشتند، با سبيلهاى بلند و ريش هاى تراشيده به حضور رسول اكرم رسيدند، و گزارش خود را دادند. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا هيات و شكل آنها را ديد فرمود: چه كسى به شما دستور داده كه به اين صورت در آييد؟ 🌴گفتند: صاحب ما خسروپرويز چنين فرمان داده. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اما پروردگار من فرموده: سبيل را بچينم و موى صورت را بگذارم، خوب حالا بنشينيد. 🌴آن گاه پيامبر آن ها را دعوت به اسلام كرد و آياتى از قرآن را براى آنها خواند، آنها نپذيرفتند و اصرار كردند كه جواب ما را بده، تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: فردا صبح نزد من آييد تا پاسخ شما را بدهم. 🌴آن دو نفر صبح به حضور پيامبر رفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شب گذشته فلان ساعت، خسروپرويز به دست پسرش شيرويه كشته شد، برگرديد يمن و جريان را به بازان بگوييد، اگر بازان به اسلام گرويد كه حكومتش ادامه مى يابد و گرنه به سرنوشت خسروپرويز خواهد رسيد. 🌴اين دو نفر به يمن برگشتند و گزارش خود را به بازان دادند، از طرف ايران نيز نامه اى به دست بازان رسيد، در آن نامه شيرويه نوشته بود، من پدرم را كشتم، از مردم يمن براى من بيعت بگير و به آن مردى كه در حجاز، دعوت به پيامبرى مى كند، كارى نداشته باش. 🌴بازان با تطبيق نامه شيرويه و خبر دادن پيامبر در مورد قتل خسروپرويز، فهميد به راستى محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا است و به او وحى مى رسد. قلباً به او ايمان آورد و عده زيادى از مردم ايران كه در يمن بودند به اسلام گرويدند.(اقتباس از مكاتيب الرسول،ص 90 تا 100) 🌴به اين ترتيب، خسرو پرويز به نتيجه تكبر و غرور خود رسيد، و عبدالله سفير پيامبر با كمال عزت و شكوه، مأموريت خود را انجام داد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈دورنمايى از فتح و آزادسازى پايگاه قريش و مشركان، (مكه) 🌴در سال ششم هجرت، جريان صلح حديبيه راه را براى فتح مكه هموار كرد و همچون نردبانى بود كه مسلمانان توانستند با پيمودن پله هاى آن بر بام فتح مكه گام نهند. 🌴با توجه به اين كه مكه پايگاه قريش و بت پرستان و مشركين جزيرة العرب بود و با آزادسازى آن بزرگترين پيروزى نصيب مسلمانان مى شد، به اهميت اين فتح بزرگ پى مى بريم. 🌴يكى از مواد پيمان نامه صلح حديبيه اين بود كه: بستن پيمان دوستى بين طوايف، آزاد است و شكستن اجبارى آن از ناحيه ديگرى بر خلاف اصول پيمان نامه است ولى اين صلح تا زمانى محترم است كه نقض نشود، ولى نقض آن توسط مشركان به منزله بطلان آن است و بر اين اساس، بعضى از طوايف با بعضى ديگر، پيمان بستند، از جمله: قبيله كنانه با قريش، و قبيله خزاعه با مسلمين پيمان بستند. 🌴ولى طولى نكشيد كه قبيله كنانه، به قبيله خزاعه (هم پيمانان اسلام) حمله ور شدند، و عده اى از آنها را با وضع رقت بار در بستر خواب كشته، و عده اى را اسير كردند.(و مطابق نقل ديگر قبيله بنى بكر پيمان شكنى كرده، و با كمك قريش به طايفه خزاعه شبيخون زدند و بيست نفر از آنها را كشتند. (منتهى الآمال، ج 1،ص 160) 🌴وقتى اين گزارش به پيامبر رسيد،آن حضرت از اين پيمان شكنى، سخت ناراحت شدند و به همين جهت تصميم به فتح مكه را گرفتند، چرا كه در جزيرة العرب مكه تنها پايگاهى بود كه در دست مشركان و مخالفان اسلام باقى مانده بود و آن را مركز كارشكنى هاى خود قرار داده بودند، و بديهى است كه مى بايست اين سرزمين مقدس، از لوث وجود مشركان پاك مى گرديد. 🌴پيامبر اعلام بسيج عمومى كرد، مسلمانان با شور و هيجان به اين اعلام، پاسخ مثبت دادند و طولى نكشيد كه ده هزار نفر مسلمانان مسلح آماده شدند. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه اصحاب و ده هزار نفر مسلمان در ماه رمضان از مدينه به سوى مكه حركت كردند(اول يا دوم رمضان سال هشتم هجرت حركت كردند دهم رمضان به مكه رسيدند و روز هفدهم رمضان مكه به دست مسلمين فتح گشت.) 🌴حركت سپاه محمد صلى الله عليه و آله و سلم به قدرى منظم و بر اساس اصول تاكتيك نظامى بود كه ده هزار نفر مسلمان همراه پيامبر تا سرزمين مرّ الظهران (چهار فرسخى مكه) آمدند؛ بدون آن كه قريش و مشركان، متوجه حركت سپاه اسلام بشوند، اين حركت غافلگيرانه و تلاشهاى رزمى سپاه مسلمين، رعب و وحشت عجيبى بر دل دشمن افكند. 🌴جالب اين كه عباس عموى پيامبر كه در خفا قبول اسلام كرده بود و در ظاهر در ميان مشركان مكه به سر مى برد، و آنها نمى دانستند كه او مسلمان است، نقش فعالى در سركوب معنوى دشمن داشت، از طرفى اخبارى كه به ضرر دشمن بود مخفيانه به آنها مى رساند، و بالعكس اخبار دشمن و مشركان را به مسلمين گزارش مى داد. 🌴ابوسفيان كه مورد احترام مشركان اهل مكه و رئيس آنان بود، وقتى در بيرون مكه، لشكر اسلام را مشاهده كردآن چنان وحشت زده و مرعوب لشكر پر صلابت اسلام گرديد كه به مكه برگشت و فرياد زد: ارتش اسلام كاملاً مجهز است و به زودى شهر مكه را محاصره خواهد كرد، بزرگ آنها محمد صلى الله عليه و آله و سلم قول داده كه هر كس به مسجد الحرام و كنار كعبه رود و يا اسلحه را به زمين بگذارد در امان خواهد بود. 🌴اين پيام، روح مقاومت را از مردم مكه سلب كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با تقسيم نمودن سپاه خود و كنترل دروازه ها، شهر مكه را محاصره نمود، و طولى نكشيد كه به آسانى مكه آزاد گرديد و تحت تصرف سپاه اسلام در آمد فقط گردانى كه به فرماندهى خالد بن وليد بود با جمعى از مشركان زد و خوردى نمودند كه مشركان با دادن 28 كشته متوارى شدند، و از مسلمانان سه نفر شهيد شدند، آن هم به خاطر اين كه راه را گم كرده بودند و در قسمت پايين مكه غافلگير شده و به دست كفار به شهادت رسيدند. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈ورود به مکه 🌴رسول اكرم و مسلمين وارد مكه شدند، آن حضرت كنار كعبه آمد، روبروى در كعبه ايستاد و گفت: 🍃لا اِله اِلَّاالّله وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، صَدَق وعدَهُ وَ نَصَرَ عَبدَهُ، وَ هَزَمَ الاَحزابَ وَحدَه🍃 ✨معبودى جز خداى يكتا نيست، يكتايى كه شريك ندارد، او كه وعده اش را (در مورد پيروزى مسلمين) ادا كرد، و بنده اش را يارى فرمود و گروههاى مختلف شرك را به تنهايى شكست داد.✨ 🌴و پس از طواف كعبه و انجام مراسم شكرگزارى، سخنرانى مشروحى براى جمعيت ايراد كرد و سپس خانه كعبه را با كمك على عليه السلام از لوث بتها پاك نمود، و هر جا كه بت و بتكده بود، از بين برد، و اعلام عفو عمومى نمود. 🌴به مردم مكه فرمود: درباره كردار من با شما، چه فكر مى كنيد؟ 🌴گفتند: مانند كردار يك پدر بزرگ يا بردار بزرگ نسبت به فرزند و برادرش. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: 🍃اليَومَ لا تَثرِيبَ عَلَيكُم🍃 ✨امروز ملامت و توبيخ بر شما نيست. (همان سخنى كه حضرت يوسف به برادران جفاكارش فرمود كه در آيه 92 سوره يوسف آمده است.)✨ 🌴و فرمود: اسير و برده بوديد: اَنتُم الطُّلَقاءَ؛ شما همه آزاديد. يعنى شما كه طبق قانون اسلام، مى بايست اسير و برده مى بوديد، و سزاوار بود همچون كالا در بازار به خريد و فروش در آييد، آزاد هستيد. 🌴همه را آزاد كرد جز چند نفر معدود را كه علت خاصى داشت. 🌴جالب اين كه در اين چند روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مكه بودند، دو هزار نفر از جوانان قريش به اسلام گرويدند و به لشكر اسلام پيوستند و در نتيجه تعداد لشكر اسلام به دوازده هزار نفر رسيد. 🌴اين است نتيجه صبر و پايدارى، اتحاد و شجاعت و پيروى از رهبرى صحيح و جانبازى در راه او. 🌴و به راستى چه فتح بزرگ و شيرينى، كه تمام تلخي هاى فراوان زندگى مسلمين را به شيرينى مبدل ساخت. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از 21 سال مبارزه و جنگ و پيكار، اكنون به ثمره زحماتش رسيد. يك روز او و مسلمين را از زادگاهش مكه، بيرون راندند و عده اى را كشتند و عده اى را آواره نمودند، و اموالشان را غارت كردند، و شكنجه ها بر مسلمين روا داشتند، اما امروز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خشنود است كه سرزمين مقدس مكه را از لوث شرك و طاغوتيان و بتها، پاك نموده، و پرچم توحيد را به اهتزاز در آورده و مركز استراتژى مشركان را آزاد نموده است بتها همه شكسته و نابود شدند و اگر بتى باقى مانده بود بت پرستان آنها را در پس خانه ها پنهان كرده بودند. 🌴پيامبر مهربان آن همه آزار مشركان را ناديده گرفت و در سخنرانى فرمود: اسلام آمد و به بركت آمدنش آنچه را كه در زمان جاهليت بود همه آنها را زير پايم نهادم (ملغى نمودم) و با آمدن اسلام، داد و ستدها و امور ديگر دوران جاهليت قطع گرديده و زندگى او نوشروع مى شود.(كامل ابن اثير، ج 2،ص 239 تا 372؛تاريخ يعقوبى، ج 2،ص 43؛ بحار، ج 21 و...) 🌴اين است فتح مبين (كه طبق نقل بعضى از مفسرين) در آغاز سوره فتح مى خوانيم: 🍃انَّا فَتَحنا لَكَ فتحاً مُبيناً🍃 ✨ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم.✨ ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈موقعيت استراتژى فتح مكه 🌴سرزمين مكه كه مى بايست پايگاه توحيد باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهيم خليل به بعد، تحت اين عنوان معرفى شده بود توسط مردم مكه و اطراف، به پايگاه شرك و بت پرستى و پايتخت همه بت پرستان تبديل شده بود. از اين جهت، فتح مكه بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى شمرده مى شد، و مسلمانان با فتح مكه از نظر سياسى، به بزرگترين امتياز، دست يافتند و از زندگى سخت و دشوار، به زندگى بهترين نايل شدند. 🌴بر همين اساس، در قرآن آمده است: پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مكه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مكه، يكسان نيست. چرا كه انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتيجه پاداش آن بيشتر است. 🌴چنان كه در قسمتى از آيه 10 سوره حديد مى خوانيم: 🍃لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا🍃 ✨كسانى كه قبل از پيروزى (و فتح مكه) انفاق و پيكار نمودند، با كسانى كه بعد از فتح (مكه) انفاق كردند و جنگيدند، يكسان نيستند، گروه اول بلندمقامتر از گروه دوم مى باشند.✨ 🌴از اين آيه به خوبى مى توان به اهميت فتح بزرگ مكه پى برد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈تحقق وعده حق وشکر گزاری پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 🌴هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مكه هجرت كرد، مشركان تصميم به قتل آن حضرت را داشتند، پيامبر مخفيانه از مكه به سوى مدينه هجرت نمود. وقتى كه به سرزمين جُحفه (كه فاصله چندانى با مكه ندارد) رسيد به ياد زادگاهش مكه شهرى كه حرم امن خدا است و خانه خدا، كعبه، كه قلب و جان پيامبر با آن پيوند ناگسستنى داشت، افتاد؛ آثار اين شوق كه با تأثّر و اندوه عميق آميخته بود، در چهره مباركش ديده مى شد. 🌴در همين جا جبرئيل (امين وحى) نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟ 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى. 🌴جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاد: 🍃انّ الَّذِى فَرَضَ عَليكَ القرآنَ لَرادُّكَ الى معادٍ....🍃 ✨آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت (زادگاهت) باز مى گرداند. (سوره قصص/آيه 85؛مجمع البيان، ج 7،ص 269)✨ 🌴سرانجام پس از گذشتن هفت سال از اين وعده، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه نيرومند اسلام، مكه را فتح كردند و پرچم اسلام را در آن جا به اهتزاز در آوردند و وعده خداوند تحقق يافت. 🌴هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه و آله با شكوه و عزت همراه مسلمانان بسيار وارد مكه شد، و اين شهر مقدس را فتح نمود، سوار بر شتر بود، وقتى كثرت مسلمين و عظمت اسلام را ديد، همانجا پيشانى را بر فراز جهاز شتر نهاد و سجده شكر به جا آورد؛(منتهى الآمال، ج 1، ص 63) 🌴شكرى شيرين و بسيار پرمعنى، شكرى كه از قلب نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر مى داد كه لبريز از محبت و الطاف بيكران خدا است، و مى آموزد كه بايد همواره به ياد خدا بود، او است كه آن همه عزت و شكوه را به مسلمين داده، و دشمنان را خوار كرده است. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈بيعت و پيمان وفادارى مردان 🌴در اسلام بيعت به عنوان اظهار پيمان وفادارى امت نسبت به رهبرانشان مى باشد؛ و به طور خلاصه معنى بيعت اين است كه: يك نوع رشته محكم تعهد بين مسلمانان و رهبرشان منعقد مى گردد، و مسلمانان با تمام وجود، آماده وفادارى به آنها هستند. 🌴پس از فتح مكه و تثبيت حكومت اسلامى در مكه، خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر بالاى كوهى قرار گرفت و مردم گروه گروه به حضور آن حضرت مى آمدند و قبول اسلام مى كردند و در مورد استوارى در راه اسلام و جهاد و دفاع از حريم اسلامى با پيامبر بيعت مى نمودند. 🌴كثرت جمعيت به قدرى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تعجب كرد. 🌴جبرئيل امين نازل شد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: تعجب مكن، و دين تو تا روز قيامت ادامه يابد و سوره نصر (صد و دهمين سوره قرآن) را نازل كرد: 🍃بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ - إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ - وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا - فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا🍃 ✨به نام خداوند بخشنده مهربان - چون يارى خدا فرا رسد، و فتح و پيروزى او رو آورد، و در آن روز مردم را بنگرى كه گروه گروه وارد دين خدا شوند، پس پروردگارت را به پاكى ياد كن و شكرگزار باش و از او آمرزش بخواه كه او است بسيار توبه پذير.✨ 🌴و به گفته مورخين در ده روز اول فتح مكه، دو هزار نفر از مشركان، مسلمان شدند. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈بيعت زنان 🌴مسلم است كه بيعت با رهبر اسلامى از امور سياسى است، و بيعت مردم با پيامبر بيانگر آن است كه دين با سياست آميخته است، و هيچگونه جدايى بين آنها نيست و لذا تمام امت چه مرد و چه زن در راه پايدارى اسلام بايد با پيامبر بيعت كنند، و اين مطلب حاكى از آن است كه زنان نيز بايد در امور سياسى اسلام دخالت كنند و به حمايت از آن برخيزند. 🌴در تاريخ صدر اسلام، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، زنان دو بار با آن حضرت بيعت كردند، يك بار در بيعت عقبه كه هفتاد و چند نفر از مردم مدينه (قبل از هجرت) در سرزمين عقبه (نزديك مكه) با پيامبر بيعت كردند كه سه نفر از آنها زن بودند. و ديگرى بيعتى بود كه زنها در روز چهارم فتح مكه با پيامبر انجام دادند. 🌴چنان كه آيه 12 سوره ممتحنه بر اين مطلب دلالت دارد؛ اصل آيه اين است: 🍃يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ🍃 1⃣ شريكى براى خدا قرار ندهند. 2⃣ دزدى نكنند. 3⃣ زنا نكنند. 4⃣ فرزندانشان را نكشند. 5⃣ تهمت به كسى نزنند. (فرزندانى كه مربوط به ديگران است به شوهران خود نسبت ندهند.) 6⃣ در كارهاى نيك با پيامبر مخالفت ننمايند. 🌴در اين صورت با آنان بيعت كن؛ (بيعت شان را بپذير) و از درگاه خدا برايشان طلب آمرزش كن؛ بى گمان خداوند، آمرزنده مهربان است. 🌴تشريفات بيعت مردان چنين بود كه با پيامبر مصافحه مى كردند و دست به دست آن حضرت مى دادند به گونه اى كه دست آن حضرت بالاى دست آنها بود؛ ولى در مورد بيعت زنان، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور دادند كه ظرفى پر از آب بياورند و آن گاه مقدارى عطر در آن ريختند، سپس دست خود را در ميان آن گذارد و آيه فوق را (كه حاوى شش ماده و شرط بيعت) بود تلاوت كرد؛ سپس از جاى خود برخاست و به زنان چنين فرمود: كسانى كه حاضرند طبق اين شرايط (ششگانه) با من بيعت كنند، دست در ميان آب ظرف كرده و رسماً وفادارى خود را نسبت به اين موارد، اعلام بدارند.(مجمع البيان، ج9، (ذيل آيه 12 سوره ممتحنه) 🌴به اين ترتيب، زنان نيز بر اساس قوانين اسلام، با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيعت نمودند. و پيمان وفادارى خود را به اسلام اعلام نمودند و پيامبر نيز بيعت آنها را بر اين اساس پذيرفت. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈دورنمايى از جنگ حُنَين 🌴پس از فتح مكه، مردم هوازن و ثَقيف كه دو قبيله بزرگ بودند، و در طائف (12 فرسخى جنوب شرقى مكه) و اطراف آن زندگى مى نمودند، با هم اجتماع و اتفاق كردند كه به جنگ مسلمانان بيايند. 🌴ماجرا از اين جا شروع مى شد كه عوف بن مالك رييس طايفه هوازن، دو طايفه مذكور را جمع كرد و به آنها گفت: ممكن است محمد صلى الله عليه و آله و سلم پس از فتح مكه به جنگ با ما برخيزد و سپس در شور خود گفتند: تا مسلمين به سوى ما نيامده اند، صلاح در اين است كه ما پيشدستى كنيم. و پس از اين اتفاق، همه غرق در اسلحه، آماده جنگ و حركت به سوى مكه شدند. 🌴مالك بن عوف، از همه قبايل اطراف، نيرو جمع كرده بود، و جز چند نفرى از قبايل قيس، عيلان، كعب، و كلات، همه حاضر بودند. 🌴وقتى لشكريان آماده شدند، مالك فرمان داد تا زن و فرزندانشان و حتى حيوانات و گوسفندانشان را نيز با خود بردارند. اين دستور از آن جهت بود كه مى خواست، مردان - هر چند به خاطر حفظ ناموس و اموال خود باشد - فرار نكنند. 🌴معروف است كه اين جنگ به نام جنگ حُنين خوانده مى شود، زيرا اين جنگ در سرزمين حنين بين مكه و طائف واقع شد، و گاهى اين جنگ به نام جنگ اوطاس خوانده مى شود، زيرا بخشى از اين جنگ در سرزمين اوطاس به وقوع پيوست.و گاهى جنگ هوازن مى گويند، زيرا اكثر جمعيت دشمن در اين جنگ از قبيله هوازن بودند. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈اعتراض پيرمرد كور 🌴هنگامى كه سپاه سى هزار نفرى دشمن و هوازن به سرزمين اوطاس رسيدند همانجا را براى ميدان جنگ مناسب ديدند و انتخاب كردند. 🌴پيرمردى كور، از مشركان به نام دُريد بن صمه پرسيد: صداى شتران و عرعر الاغها و بع بع گوسفندان و گريه كودكان را مى شنوم؟ 🌴گفتند: آرى، مالك بن عوف صلاح را در اين دانسته كه زنان و فرزندان و حيوانات را با خود بردارند، تا به حمايت از اموال و ناموسشان بهتر بجنگند. 🌴دريد گفت: مگر به گوسفندچرانى مى رويد؟ مگر مى توان شخص فرارى را با اين خيالات، برگردانيد! فتح و پيروزى در جنگ تنها در سايه مردان دلاور و نيزه و شمشير به دست مى آيد؛ و شما اگر شكست بخوريد، رسوا خواهيد شد؛ چرا كه ناموس و اموالتان به دست مسلمين مى افتد. 🌴سپس پير نابينا از دو قبيله كعب و كلاب سؤال كرد، و به او گفتند: هيچ يك از آنها در سپاه ما شركت ننمودند. 🌴پير نابينا گفت:من دوست دارم اموال و زنان و كودكانتان را در بلندترين نقطه اين سرزمين قرار دهيد و تنها با مردان به جنگ دشمن برويد. 🌴مالك بن عوف، اعتراض پيرمرد نابينا را گوش نكرد و به او گفت: تو پير شده اى و تجربه هاى جنگى را فراموش نموده اى. من از تصميمى كه گرفته ام بر نمى گردم و سپس اعلام كرد: وقتى با دشمن روبرو شديد، شمشيرها را از نيام بر كشيد و تمام شما پشت به پشت همديگر همانند يك نفر، حمله كنيد. 🌴مالك، جاسوسانى براى كسب اطلاعات از اوضاع مسلمين فرستاد، آنها بعد از مدتى رنگ باخته و ناراحت برگشتند. 🌴مالك علت ناراحتى را از آنها پرسيد. آنها در پاسخ گفتند: ما مردانى سفيد كه بر اسبهاى ابلق سوار بودند ديديم؛ از اين رو وحشت زده شديم.(اين همان امدادهاى غيبى است كه در آيه 26، سوره توبه به آن اشاره شده است.) 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از تصميم قبيله هوازن، آگاه شد،و با ده هزار نفر از مسلمينى كه از مدينه همراه آن حضرت به مكه آمده بودند، و دو هزار نفر تازه مسلمان از مردم مكه، جمعا با دوازده هزار نفر عازم سرزمين حنين گرديد، و پرچم بزرگ سپاه اسلام را، على عليه السلام به دست گرفته بود، (اين حركت و جنگ در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سال هشتم هجرت واقع شد. يعنى فاصله اين جنگ يا فتح مكه كمتر از يك ماه بود). 🌴مالك بن عوف فرمانده لشكر دشمن كه شخص شجاع، و بى باكى بود، در ميان لشكر خود فرياد زد: محمد هنوز با مردانى جنگى روبرو نشده است تا طعم شكست را بچشد. 🌴سپس گفت: شمشير و كمان و نيزه هاى خود را آماده سازيد، و در شكافهاى كوه و دره هاى اطراف و لابه لاى درختها، بر سر راه سپاه اسلام كمين كنيد؛ و وقتى مسلمانان رسيدند، آنها را غافلگير كرده و يورش ناگهانى به آنان بنماييد. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با ياران خود، نماز صبح را خواند، و فرمان حركت را صادر نمود؛ مسلمين همراه پيامبر به سوى حنين سرازير شدند. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈سه عامل شكست در حنین 🌴در آغاز وقتى مسلمين با لشگر هوازن روبرو شدند - چنان كه خواهيم گفت - شكست خوردند و بسيارى از افراد پا به فرار گذاشتند. 🌴سه عاملى كه موجب اين شكست در آغاز گرديد عبارت بود از: 1⃣ غرور به جمعيت. (چنان كه اين مطلب از آيه 25 سوره توبه استفاده مى شود.) 2⃣ كمين دشمن در شكافها و پشت درختها و نا آگاهى اطلاعاتى مسلمين از اين نقشه. 3⃣ وجود دو هزار تازه مسلمان در سپاه اسلام كه فرار آنها باعث تضعيف و روحيه سايرين گرديد. 🌴توضيح اين كه: در آيه 25، سوره توبه مى خوانيم: 🍃لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ🍃 ✨خداوند شما را در ميدان هاى زيادى، يارى (پيروز) كرد و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن زمان كه بسيارى جمعيّت اسلام، شما را مغرور و فريفته كرد؛ ولى (فزونى جمعيّت) هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ گرديد، سپس پشت به دشمن كرده، فرار نموديد.✨ 🌴در ذيل آيه، روايت شده است كه يكى از مسلمين، مغرورانه گفت: لَن نَغلِبَ اليَومَ؛ هرگز (با اين جمعيت بسيار) شكست نخواهيم خورد. 🌴همين غرور جمعيت (و سياهى لشكر) كه موجب بيرون رفتن از ايمان و توكل كامل به خدا مى گردد، يك عامل شكست گرديد. اينك به دنبال داستان توجه كنيد: 🌴همين كه سپاه اسلام به سرزمين حنين رسيدند، ناگهان لشكر هوازن از هر سو از كمينگاههاى خود، مسلمانان را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند گروهى كه در جلو لشگر اسلام بودند (و در ميان آنها تازه مسلمانان مكه وجود داشتند) پا به فرار گذاشتند و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت افتاده و پا به فرار گذارد، و بدين ترتيب، آثار شكست ظاهرى در ميان آنان آشكار گرديد. 🌴عجيب اين كه در اين بحران شديد، تنها 9 نفر، با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باقى ماندند؛ كه از جمله على عليه السلام و عباس (عموى پيامبر) و چند نفر از بنى هاشم بودند، كه با كمال دلاورى مى جنگيدند و مقاومت مى كردند. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈سرانجام جنگ حنین 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به عباس كه صداى بلند و رسايى داشت، فرمود: فوراً مسلمانان را صدا بزن تا برگردند. 🌴عباس بر بالاى تپه اى رفت و فرياد زد: اى گروه مهاجر و انصار، اى ياران سوره بقره، و اى كسانى كه در حديبيه، زير درخت بيعت كرديد، به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر اينجاست. 🌴هنگامى كه مسلمانان، اين صدا را شنيدند با فرياد لبيك لبيك، بازگشتند و به يارى خدا، حمله سختى به دشمن نمودند؛ و دشمن به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده گرديد؛ در حالى كه مسلمانان، بى وقفه آنان را تعقيب مى كردند، حدود صد نفر از سپاه دشمن كشته شدند، و اموالشان به غنيمت مسلمين در آمد، و جمعى از آنها اسير گشتند. 🌴غرور عددى از سپاه اسلام و عدم اطلاع كافى از كمين گاههاى دشمن، و وجود دو هزار نفر تازه مسلمان، كه فرارشان باعث تضعيف روحيه ديگران شد، موجب شكست ظاهرى سپاه اسلام گرديد؛ ولى ثبات و استوارى پيامبر اسلام و على و چند نفر ديگر (جمعاً 9نفر)، باعث پيروزى بزرگ مسلمين گرديد. 🌴آرى، مهمترين عامل پيروزى، توكل و ايمان به خدا است كه موجب ارتقاء روحيه و تضعيف دشمن خواهد شد، در سوره توبه، آيه 25، خداوند مى فرمايد: 🍃لَقَد نَصَرَكُمُ اللهُ فِى مَواطِنَ كَثِيرَةٍ🍃 ✨خداوند شما را در ميدان هاى بسيارى يارى كرد.✨ 🌴مطابق بعضى از روايات، خداوند مسلمانان عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در هشتاد جنگ يارى فرمود و اين همان امدادهاى غيبى و ارتش نامرئى الهى است كه موجب آرامش مسلمين و عذاب و مجازات سخت كافران گرديد.(مجمع البيان، ج 5، ص 17 - 19؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 239 - بحار،ج 21، ص 146) 🌴مشركين شكست خورده به دو دسته تقسيم شدند: طايفه ثقيف به طائف رفتند و در پناهگاه هاى طائف خزيدند و اعراب به سرزمين اوطاس رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوعامر اشعرى را به اتفاق گروهى از سپاه اسلام روانه جنگ با افراد فرارى فرستاد ابوعامر در اوطاس در نبرد با مشركان به شهادت رسيد؛ و بعد از او برادرش ابوموسى اشعرى پرچم را برگرفت و همراه سپاه اسلام با مشركان جنگيد تا اين كه دشمن را شكست داد و مسلمانان پيروز گشتند (و در تاريخ، از اين درگيرى به نام غزوه اوطاس ياد مى كنند.)(اعلام الورى، ص 123) 🌴سپس سپاه اسلام به فرمان پيامبر به سوى طائف رفتند، و قلعه طائف را محاصره نمودند و اين شهر، حدود ده روز و به نقلى بيست يا سى روز در محاصره مسلمين قرار گرفته بود (و در تاريخ اين برخورد را، غزوه طائف مى نامند.) 🌴عده اى از طايفه ثقيف به فرماندهى نافع بن غيلان براى جنگ با سپاه اسلام از طائف بيرون آمدند و با گردان على عليه السلام روبرو شدند و سرانجام سپاه اسلام، نافع را در نبردى كه در دشت، وج صورت گرفت به هلاكت رساند و سپاه او در هم شكست. سپس جمعى از بستگان آنها از قلعه طائف بيرون آمدند و به حضور پيامبر رسيدند و قبول اسلام كردند؛ ولى قلعه اى كه داراى ديوار بلند و برج هاى مراقب بود، گشوده نشد. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه پيروز اسلام تا سرزمين جِعرانَه آمد و غنائم بسيارى را كه به دست آمده بود، در اين محل بين مسلمين تقسيم نمود. 🌴سپس مسلمانان همراه پيامبر به سوى مكه بازگشتند، و مناسك عمره را انجام دادند. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استاندار مكه را تعيين كرد و نظم مكه را تحت نظر حكومت اسلامى تنظيم نمود و پس از آن به همراه سپاه به سوى مدينه رهسپار شدند و روز 24 ذيقعده به مدينه رسيدند و اين سفر جنگى، حدود هشتاد روز طول كشيد. دوم ماه رمضان از مدينه بيرون آمدند و 24 ذيقعده به مدينه بازگشتند. و قول ديگر اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمين دهه اول ذيحجه سال 8 هجرت را در مكه ماندند و پس از انجام حج به مدينه بازگشتند. 🌴اين خلاصه اى بود از دورنماى حماسه بزرگ مسلمين در جنگ حنين و دست آوردهاى بزرگ سفر هشتاد يا صد روزه پيامبر و مسلمانان از مدينه به سوى مكه و طائف و بازگشت به مدينه. 🌴براى پى بردن به عظمت اين جنگ و پيروزى بزرگ مسلمين (با توجه به بسيارى سپاه كفر) كافى است كه بدانيم: در اين جنگها شش هزار نفر از سپاه دشمن اسير مسلمين شدند و 24 هزار شتر و 40 هزار گوسفند و 852 كيلو نقره، به غنيمت سپاه اسلام در آمد.و بعضى نقل كرده اند: شتر و گوسفند به غنيمت گرفته شده به قدرى زياد بود كه قابل شمارش نبود.(تفسير صافى، ص 229، ذيل آيه 25 توبه اعلام الورى، ص 123) 🌴پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله و سلم با تدبير دقيق نظامى، با تقويت بنيه هاى معنوى و مادى مسلمين، به يك چنين پيروزى بزرگ تا آن روز چنان پيروزى نصيب مسلمانان نشده بود نائل شد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈جنگ ذات السلاسل و نزول سوره عاديات 🌴يكى از جنگ هايى كه در سال هشتم هجرت رخ داد، و مجاهدات قهرمانانه حضرت على عليه السلام در آن جنگ موجب پيروزى عجيبى شد، و سوره عاديات صدمين سوره قرآن در شأن آن نازل شد، جنگ ذات السلاسل است. در پنج آيه آغاز اين سوره چنين مى خوانيم: 🍃وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا - فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا - فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا - فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا - فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا🍃 ✨سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالى كه نفس زنان به پيش مى رفتند، و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد سم هايشان با سنگهاى بيابان)، و سوگند به هجوم آوران سپيده دم، كه گرد و غبار به هر سو پراكندند، و ناگهان در ميان دشمن ظاهر شدند. 🌴سال هشتم هجرت بود، به مدينه خبر رسيد كه دوازده هزار سوار از مردم وادى يابس هم پيمان شده اند كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام را بكشند. پيامبر، چهارهزار نفر را به فرماندهى ابوبكر، براى سركوبى آن متجاوزان سركش، فرستاد، ولى ابوبكر، صلاح را در جنگ ندانست و بازگشت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، عمر بن خطاب، و سپس عمرو عاص را با سپاهى مجهز فرستاد، آنها نيز رفتند و بدون نتيجه بازگشتند (مطابق بعضى از روايات، درگيرى شد و سپاهيان اسلام با دادن شهداى بسيار، شكست خورده و بازگشتند.) 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين بار، حضرت على را طلبيد و به او فرمان حركت به سوى وادى يابس را داد، حضرت على عليه السلام اين فرمان را با جان و دل پذيرفت. 🌴حضرت على عليه السلام دستار (دستمال) مخصوصى داشت، آن را بر سر نمى بست مگر در نبردهاى شديد و سخت، از اين رو به خانه بازگشت، و آن دستار را از همسرش فاطمه گرفت، فاطمه عليهاالسلام پس از اطلاع از جريان، از روى مهر و محبتى كه به على عليه السلام داشت گريان شد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: چرا گريه مى كنى؟ به خواست خدا شوهرت كشته نخواهد شد. 🌴على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: اى رسول خدا! مرا از رفتن به بهشت باز ندار! 🌴آن گاه حضرت على عليه السلام پرچم پيامبر را به دست گرفت، و همراه سپاه با شيوه غافلگيرانه روانه وادى يابس شد، از بيراهه حركت مى كردند، شبها راه مى رفتند و روزها در پشت تپه ها و سنگها و گودالها، كمين مى نمودند، و به همين ترتيب به پيش مى رفتند تا آن كه هنگام سپيده سحر دشمن را غافلگير كرده و به آنها حمله كردند. 🌴در اين وقت، دشمن خواب آلود نتوانست كارى بكند، و مفتضحانه پراكنده شد و شكست خورد.(اقتباس از بحار، ج 21،ص 78 و 79) ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈هلاكت پيشتازان دشمن به دست على عليه السلام 🌴مطابق روايات ديگر؛ در ماجراى جنگ ذات السلاسل، وقتى كه حضرت على عليه السلام و سپاهش به دشمن نزديك شد، على عليه السلام به پرچمدار سپاه خود فرمود: پرچم را برافراشته كن. او پرچم را برافراشت، مشركان آن را ديدند و شناختند و به همديگر گفتند: اينها دشمن ما هستند كه در جستجوى ما آمده اند، اين محمد است كه با سپاه خود آمده است. در اين هنگام يكى از جوانان قهرمان دشمن به ميدان تاخت و مبارز طلبيد و گستاخانه فرياد زد: اى يارانِ ساحر دروغگو، كدام يك از شما محمد است، تا به ميدان من آيد؟! 🌴على عليه السلام به ميدان او رفت و فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، ساحر دروغگو تو هستى، و محمد صلى الله عليه و آله و سلم حق است و از جانب حق آمده است. 🌴او گفت: تو كيستى؟ 🌴على عليه السلام فرمود: من على پسر ابوطالب، و برادر و پسرعمو و داماد رسول خدا هستم. 🌴او گفت: اكنون كه تو در نزد محمد داراى چنان مقامى هستى، كشتن تو با محمد يكسان است، آن گاه در حالى كه رَجَز مى خواند به على عليه السلام حمله كرد. حضرت على عليه السلام نيز رَجَز خواند، و به او حمله نمود، طولى نكشيد كه او به دست پر توان على عليه السلام كشته شد، آن گاه على عليه السلام مبارز طلبيد، برادر مقتول به ميدان آمد و به حضرت على حمله كرد، او نيز به دست آن حضرت به هلاكت رسيد. باز على عليه السلام مبارز طلبيد، در اين هنگام حارث بن مكيده كه او را با پانصد نفر مرد جنگى مى سنجيدند به ميدان تاخت، على عليه السلام او را نيز بر خاك هلاكت افكند و باز مبارز طلبيد، عمرو بن فتّاك پسرعموى حارث به ميدان آمد، او نيز به دست توانمند آن حضرت كشته شد. باز على عليه السلام مبارز طلبيد، ولى هيچ كس از دشمن جرئت آمدن به ميدان نكرد، در اين هنگام على عليه السلام به قلب دشمن زد و پيشتازان دشمن را كشت، دشمنان شكست خوردند، على عليه السلام اموال آنها را به غنيمت گرفت، و اهل و عيال آنها را اسير كرد و به مدينه بازگشت. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان به استقبال على عليه السلام شتافتند، وقتى كه به هم رسيدند، پيامبر با رداى خود گرد و غبار صورت على عليه السلام را پاك كرد، و بين دو چشمان على عليه السلام را بوسيد، و مطالب بسيار بلندى را در شأن على عليه السلام فرمود، از جمله در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود، فرمود: 🍃اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى شَدَّ بِكَ اَزرِى وَ قَوّى بِكَ ظَهرِى...🍃 ✨اى على! حمد و شكر خداوندى را كه به سويله تو پشتم را محكم و نيرومند نمود...(بحار، ج 21، ص 90؛ تفسير فرات، ص 222 و 226)✨ ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈تنبيه خلافكاران، با اعتصاب بر ضد آنها 🌴ماه رجب سال نهم هجرت بود، به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر رسيد كه امپراطور روم براى حمله به مدينه مركز اسلام آماده است. رو در رويى جنگى با سپاه روم، با مشكلات سختى مانند موارد زير مواجه بود: 1⃣ هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اعلام خروج از مدينه را براى جنگ با روميان كرد، فصل جمع آورى زراعت و محصول كشاورزى و فصل رسيدن خرما بود. 2⃣ هوا بسيار گرم بود كه با در نظر گرفتن راه طولانى بين مدينه و تبوك، مشكلات بسيارى را به دنبال داشت. 3⃣ جنگ با ابرقدرت روم آن هم در سرزمين روم (تبوك)، دشوارى جنگ را بيشتر مى كرد، زيرا روميان در آن جا بر همه چيز مسلط بودند. 4⃣ سفر دو ماهه طولانى با خالى گذاشتن مدينه نيز مشكل ديگرى بود. 🌴با اعلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ارتش منظمى كه از حدود سى هزار نفر تشكيل مى شدند، به فرماندهى و رهبريّت رسول اكرم از مدينه عازم تبوك شدند. 🌴در اين ميان همان گونه كه پيش بينى مى شد گروهى از منافقان، به علت نفاق و نداشتن ايمان، نه تنها از شركت در اين جنگ امتناع ورزيدند بلكه در بعضى از موارد حساس، نقشه هايى از قبيل رم دادن شتر پيامبر و... طرح كرده بودند كه هر كدام در جاى خود نقش بر آب شده و در نطفه خفه گرديد. 🌴وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با ارتش منظم اسلامى از مدينه به قصد تبوك به راه افتادند سه نفر به نامهاى: هلال، كعب و مروه با اين كه از مسلمانان واقعى بودند، با در نظر گرفتن فصل جمع آورى محصول و گرمى هوا و... آن قدر امروز و فردا كردند كه ناگهان دريافتند كه ديگر به سپاه اسلام نخواهند رسيد. 🌴ولى به خوبى فهميده بودند كه خلاف بزرگى را مرتكب شده اند، به مدينه خبر رسيد كه سپاه روم با ديدن عظمت سپاه اسلام، عقب نشينى كرده است، از اين رو جنگى رخ نداده و سپاه اسلام منطقه را ترك كرده و به سوى مدينه باز مى گردد. 🌴وقتى كه خبر بازگشت سپاه اسلام به مدينه رسيد، آن سه نفر خلافكار تصميم گرفتند كه براى جبران تخلف خود به استقبال پيامبر و مسلمين بروند، سلام و تبريك عرض كنند و پوزش طلبند. به دنبال اين تصميم از مدينه خارج شدند و به حضور پيامبر رسيدند، ولى پيامبر به آنها اعتنا نكرد و جواب سلامشان را نداد، و پس از ورود به مدينه، دستور داد كه مسلمانان، همه گونه روابط خود را با آنها قطع كند. 🌴اعتصاب عمومى شروع شد، حتى به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بنابراين شد همسران آنها در خانه هاى آنها بمانند ولى با آنان همبستر نشوند، اين سياست خردمندانه اسلام نسبت به آن سه نفر خلافكار به قدرى عرصه بر آنها تنگ كرد كه به تعبير قرآن وَ ضاقَت عَلَيهِمُ الاَرضُ بِما رَحُبَت؛ زمين با آن همه وسعت، بر آنها تنگ شد.(سوره توبه،آیه 118) 🌴اين سه نفر چون از تعاليم اسلامى بهرهمند بودند ولى دنياپرستان آنها را به اين روز نشانده بود، در فكر چاره جويى افتادند در نتيجه دانستند كه پناهگاهى جز خدا نيست. 🌴مدت اعتصاب پنجاه روز طول كشيد ولى اين سه نفر پس از چهل روز كه در مدينه به سر مى بردند، از مدينه خارج شدند و در بيابانها با كمال پريشانى به عبادت پرداختند و سه روز آخر را روزه گرفتند و با خداوند راز و نياز كردند و از كار خود اظهار پشيمانى و استغفار كردند و از خداوند درخواست عفو نمودند تا آن كه جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و آيه 118 سوره توبه را نازل كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كسى را فرستاد و مژده پذيرفتن توبه آنها را به آنها خبر داد. 🌴كعب مى گويد: به مدينه آمدم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد نشسته بود و گروهى از مسلمانان در اطرافش بودند، به پيامبر سلام كردم، صورتش را كه از خوشحالى مى درخشيد به طرف من كرد و جواب سلام مرا داد و فرمود: 🌴مژده مى دهم به تو به بهترين روزى كه از روز تولدت تا حال چنين روزى نداشتى. 🌴عرض كردم: پذيرفتن توبه من از ناحيه خداست يا از ناحيه شما؟ 🌴فرمود: از ناحيه خدا است. 🌴عرض كردم: به شكرانه اين موهبت مى خواهم همه اموالم را در راه خدا و رسولش انفاق كنم. 🌴فرمود: قسمتى از ثروتت را براى خود نگهدار و بقيه را انفاق كن...(اقتباس از سيره ابن هشام، ج 4، ص 159) 🌴به راستى اين اعتصاب و بى اعتنايى كه يك نوع نهى از منكر است تا چه اندازه مؤثر واقع شد، تا آن جا كه همان هايى كه دنياپرستى آنها موجب تخلف از شركت در جنگ شد، اينك آن چنان از دنياپرستى دور شده اند كه حاضرند تمام اموالشان را در راه خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انفاق كنند! ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈مأموريت على عليه السلام براى خواندن آيات برائت در مكه 🌴يكى از رخدادهايى كه در اواخر سال نهم (ماه ذيحجه) رخ داد، مأموريت حضرت على عليه السلام از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اعلام برائت از مشركان، در روز عيد قربان در منى بود، توضيح اين كه: 🌴آيات آغاز سوره توبه (از آيه 1 تا 13) در اين هنگام نازل شد كه روح اين آيات در چهار ماده زير خلاصه مى شود: 1⃣ ممنوعيت ورود بت پرستان به مسجدالحرام، و خانه خدا. 2⃣ ممنوعيت طواف با بدن برهنه. 3⃣ ممنوعيت شركت مشركان در مراسم حج. 4⃣ پيمان وفاداران به پيمان محترم است، و به پيمان شكنان چهارماه مهلت داده مى شود تا به اسلام بپيوندند وگرنه اسلام با آنها در حال نبرد است. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نخست ابوبكر را طلبيد، و او را مأمور كرد تا اين آيات را به صورت قطعنامه در مراسم حج در عيد قربان در سرزمين مِنى براى مردم بخواند. 🌴ابوبكر، آيات را گرفت و همراه چهل (يا سيصد) نفر، به سوى مكه حركت كرد، ولى طولى نكشيد كه پيك وحى از طرف خدا، به حضور پيامبر رسيد و عرض كرد: 🌴خداوند فرمان داده است كه: اين آيات را بايد تو يا كسى كه از تو است، بخواند. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ، حضرت على عليه السلام را به حضور طلبيد و ماجرا را به او گفت، و مركب مخصوصش را در اختيار على عليه السلام گذاشت و به او فرمود: حركت كن، و در راه، آيات و قطعنامه را از ابوبكر بگير، و خودت اين مأموريت را انجام بده. 🌴حضرت على عليه السلام حركت كرد و در سرزمين جُحفه به ابوبكر رسيد، و فرمان پيامبر را به او ابلاغ نمود، ابوبكر آيات را در اختيار على عليه السلام گذاشت، على عليه السلام به مكه رفت و قطعنامه بيزارى از مشركان را در منى خواند و به اطلاع مردم رسانيد. 🌴ابوبكر به مدينه مراجعه كرد، و به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد: 🌴نخست مرا براى اعلام برائت از مشركان، نصب كردى، ولى اكنون عزل نمودى، آيا آيه اى بر ضد من نازل شده است؟ 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: 🍃لا، الّا اِنِّى اُمرتُ اَن اُبَلِّغُهُ اَنا اَو رَجلٌ مِن اهلِ بَيتِى🍃 ✨نه، جز اين كه من از جانب خدا مأمور شده ام كه آن آيات را خودم يا يكى از مردان خاندانم ابلاغ كند.(ارشاد مفيد، ص 33. در شواهد التنزيل (ج 1، ص 232) حدود 12 روايت در اين مورد نقل نموده است)✨ 🌴و در مسند احمد آمده، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ ابوبكر فرمود: لا وَ لكِن جِبرَئيلُ جائَنِى فقالَ لا يُؤدّى عَنكَ الا اَنتَ اَو رَجُلٌ مِنكَ؛ ✨نه، ولى جبرئيل نزد من آمد و گفت: آن را جز تو و يا مردى از تو، ابلاغ نكند.(مسند احمد، ج 1، ص 151)✨ 🌴اين ماجرا در احاديث شيعه و سنى از امور قطعى است، و به روشنى بيانگر آن است كه اميرمؤمنان على عليه السلام در مسايل مربوط به حكومت اسلامى، شايسته تر از ديگران است. هدف از اين عزل ونصب آن است كه عملا مردم بدانند كه على عليه السلام از نظر روحيه و جهات معنوى و سياسى، قرين و همسان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈ماجراى مُباهله 🌴سال دهم هجرت بود، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم قبلاً نامه اى به اُسقف نجران (روحانى بزرگ مسيحيان به نام ابوحارثه) نوشته بود، و او و مردم مسيحى نجران را به اسلام دعوت كرده بود. 🌴نجران با هفتاد دهكده تابع خود، در نقطه مرزى بين حجاز و يمن قرار داشت، و ساكنان آن مسيحى بودند. اسقف نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را با دقت خواند، و در جلسه شورايى خود مطرح كرد، يكى از افراد برجسته شورا به نام شرحبيل كه فردى انديشمند و و كاردان بود، گفت: من در امور مذهبى، تخصص ندارم، ولى ما مكرر از پيشوايان مذهبى خود شنيده ايم كه روزى مقام نبوت از نسل اسحاق عليه السلام به نسل اسماعيل عليه السلام منتقل مى شود، محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه از نسل اسماعيل عليه السلام است، بعيد نيست همان پيامبر موعود باشد بايد به تحقيق پرداخت. 🌴شورا در نظر دارد كه جمعى فهيم و كاردان به مدينه مسافرت كنند، و از نزديك دلايل محمد صلى الله عليه و آله و سلم را بشنوند و مورد بررسى قرار دهند. با اين نظريه موافقت شد، شصت نفر از ارزنده ترين و داناترين مردم نجران كه در رأس آنها سه نفر از پيشوايان مذهبيشان قرار داشتند، به صورت هيئتى به سوى مدينه حركت نمودند، آن سه نفر عبارت بودند از: 1⃣ ابو حارثه، اسقف اعظم نجران، نماينده رسمى كليساهاى روم در حجاز. 2⃣ عبدالمسيح رئيس هيئت نمايندگى، كه به عقل و درايت معروف بود. 3⃣ اَيهَم يكى از شخصيت هاى محترم و كهنسال مسيحى. 🌴هيئت وارد مدينه شدند و به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند، و بحث و بررسى آغاز شد و ادامه يافت، سرانجام نمايندگان نجران به پيامبر گفتند: گفتگوهاى شما ما را قانع نمى كند، راه اين است كه در وقت معين و در نقطه معينى با يكديگر مباهله كنيم، و بر دروغگو نفرين بفرستيم، و از خدا بخواهيم دروغگو را هلاك كند. 🌴در اين هنگام آيه 61 آل عمران بر پيامبر نازل شد: 🍃فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءكُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءكُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ🍃 ✨هرگاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را دعوت كنيد، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما نيز از نفوس خود، آنگاه مباهله كنيم و لعن خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.✨ 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مطابق فرمان خدا، حاضر به مباهله شد. وقت و محل مباهله در نقطه اى در بيرون شهر مدينه در دامنه صحرا تعيين گرديد.(وقت مباهله، روز 24 ماه ذيحجه سال 10 هجرت، بين الطلوعين بوده است) ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈سرانجام مُباهله 🌴هيئت نجران از حضور پيامبر خارج شدند و سران هيئت در مجلس محرمانه خود گفتند: هرگاه محمد با افسران و سربازان خود به ميدان مباهله آمد، و به مباهله خود جلوه مادى داد، متوجه مى شويم او غير صادق است و با او مباهله مى كنيم، و اگر با جگرگوشه ها و فرزندانش با وضعى پيراسته از هر گونه تظاهر به شكوه مادى آمد، پيدا است كه كه او پيامبر راستگو است، كه به قدرى به خود و نبوتش اطمينان دارد كه حاضر است خود و نزديكانش را در معرض خطر قرار دهد. اگر چنين شد، ما با او مباهله نمى كنيم. 🌴آنها در اين گفتگو بودند كه ناگاه قيافه نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و چهار تن ديگر نمايان گرديد. آن چهار تن على عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام، حسن و حسين عليهماالسلام بودند. 🌴اسقف گفت: من چهره هايى را مى نگرم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند، و از خدا بخواهند كه كوهى از مكه را از جا بكند، بى درنگ كنده مى شود، بنابراين مباهله نكنيد، كه اگر مباهله كنيد، همه مسيحيان هلاك مى شوند و در سراسر زمين تا قيامت يك نفر مسيحى باقى نمى ماند. 🌴مسلمانان از مهاجر و انصار براى تماشاى صحنه، از مدينه خارج شده بودند، هيئت نجران از مباهله منصرف شد و حاضر شدند هر سال جزيه (ماليات ساليانه) بپردازند، و در برابر آن، حكومت اسلامى از جان و مال آنها دفاع كند.(در قرارداد صلح بنا بر اين شد كه هيئت نمايندگى نجران، در هر سال دو هزار حُلّه (لباس روپوش مخصوص) كه قيمت هر كدام معادل چهل درهم باشد، به حكومت اسلامى بپردازند، و سى زره و سى نيزه و سى اسب به عنوان عاريه در اختيار حكومت اسلامى قرار دهند. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452) 🌴ماجراى مباهله علاوه بر اين كه دلالت بر حقانيت اسلام و شكست هيئت بلندپايه مسيحيان دارد، نشانگر عظمت مقام على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين عليهماالسلام است، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از ميان آن همه مسلمانان تنها اينها را به صحنه مباهله آورد. و با تطبيق به آيه مباهله، حضرت على عليهالسلام به عنوان جان پيامبر و حسن و حسين عليهماالسلام به عنوان پسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم معرفى شده اند. 🌴با توجه به اين كه به اجماع مفسران شيعه و سنى، منظور از اَبنائَنا (پسران ما) حسن و حسين عليهماالسلام است، و منظور از نِساءَنَا (زنان ما) حضرت زهرا عليهاالسلام است و منظور از اَنفُسَنا (از نفوس خود ما) حضرت على عليه السلام است(احقاق الحق، ج 3، ص 46، به نقل از مدارك متعدد اهل تسنن؛ الدر المنثور، ج 2، ص 39) 🌴مطابق بعضى از اخبار، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگام حركت به محل مباهله، دست حسن و حسين عليهماالسلام را گرفته بود، و على عليه السلام پيش روى پيامبر و فاطمه عليهاالسلام پشت سر آن حضرت، حركت مى كردند.(بحار، ج 21، ص 338) 🌴هنگامى كه هيئت نجران از مدينه خارج شدند، پس از اندكى پيمودن راه عاقِب و سيد به مدينه نزد پيامبر بازگشتند، هدايايى را به آن حضرت اهدا نموده و هر دو قبول اسلام كردند.(مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452) ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈آخرين حج و آخرين پيام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 🌴سال دهم هجرت فرا رسيد، در حقيقت اين سال، سال وداع پيامبر و سال نتيجه گيرى، و تعيين رهبر و جانشين و سال كامل شدن دين و سال اتمام حجت بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با زحمات شبانه روزى و طاقت فرساى خود، بار مسؤوليت بزرگ رسالتش را به پايان رساند و به بهترين وجه موفق گرديد، زمينه پيروزى اسلام را در جهان ايجاد نمايد و سرتاسر جزيرة العرب تحت پرچم اسلام در آمد و مى رفت كه انقلاب اسلامى از مرزها صادر گردد و جهانگير شود. اينك به طور فشرده نظرى به ماجراى حجة الوداع و غدير مى افكنيم: 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال دهم هجرت از طرف خدا مأمور شد كه شخصاً در مراسم حج شركت كند و آن چه از احكام حج و هدف از حج هست به مردم ابلاغ نمايد، و پيرايه ها را از اين عبادت سياسى - عبادى دور سازد، و اعلام شد كه آخرين حج (و آخرين سال عمر) پيامبر است، مردم از اطراف و اكناف در حج آن سال شركت كردند، على عليه السلام كه به يمن رفته بودند، با 34 قربانى و جزيه اى كه از مردم نجران گرفته بود، به پيامبر پيوست، 🌴در مدينه و طول راه، هفتادهزار مسلمان به پيامبر پيوستند، و در مكه بيش از صدهزار مسلمان، اجتماع كرده و حج را با پيامبر انجام دادند، نداى لبيك و شعار توحيد، سراسر مكه و عرفات و منى را فرا گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در عرفات و در فرصتهاى مناسب ديگر براى مردم خطبه خواند و سخنرانى كرد و مطالب و دستورهاى مهم اسلام را براى آنها بيان نمود، به خصوص پيروى از قرآن و سنت را تأكيد كرد و در آخر با انگشت شهادت به آسمان اشاره كرد و گفت: خدايا شاهد باش كه من پيامهاى تو را به مردم ابلاغ نمودم.(اين خطبه در بحار، ج 21، ص 405 آمده است، در اين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 15 دستور مهم اسلامى را مطرح كرده است) ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈ماجراى غدير خم و تعيين جانشين 🌴پس از مراسم حج، مسلمانان آماده حركت به بلاد و شهرهاى خود شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عازم مدينه گرديد. وقتى كه كاروان پيامبر به سرزمين غدير خُم (پنج كيلومترى جُحفه) رسيد، جبرئيل از طرف خدا فرود آمد و آيه 67 سوره مائده را بر پيامبر نازل كرد: 🍃يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ🍃 ✨اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به طور كامل به مردم برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى، خداوند تو را از (خطرات احتمالى مردم) حفظ مى كند.✨ 🌴بيابان غدير در حقيقت چهارراهى بود كه مردم حجاز را از هم جدا مى كرد، راهى به سوى مدينه و راهى به عراق و راهى به مصر و راهى به يمن. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور توقف داد، اعلام كرد آنها كه جلوتر رفته اند برگردند و آنها كه نرسيده اند، برسند. جمعيتى بالغ بر 90 هزار و به قول بعضى 114 هزار و به قول بعضى ديگر 120 هزار يا 124 هزار نفر در آن بيابان سوزان، همه در انتظار بودند، تا ببينند پيامبر مى خواهد چه امر مهمى را ابلاغ كند. 🌴روز پنجشنبه 18 ذيحجه بود كه به دستور پيامبر منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر فراز آن رفت و پس از حمد و ثنا و مطالب ديگر...، ناگهان خم شد دست على عليه السلام را گرفت و بلند و فرمود: 🍃فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ🍃 ✨هر كس كه من مولا و رهبر او هستم على مولا و رهبر او است.✨ 🌴اين جمله را سه بار و به گفته بعضى چهار بار تكرار كرد، آن گاه در حق دوستان على عليه السلام دعا و در حق دشمنانش نفرين نمود، سپس اعلام كرد كه اين موضوع را حاضران به غايبان برسانند. 🌴پس از آن، مسلمانان به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با شور و هيجان به حضرت على عليه السلام رسيده و مقام امامت و رهبرى آن حضرت را پس از پيامبر به او تبريك و تهنيت مى گفتند.(داستان مشروح غدير، با مدارك بيشمار از كتب اهل تسنن در كتاب الغدير جلد اول آمده است) 🌴به اين ترتيب، آيين اسلام، توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از تعيين جانشين، به طور كامل به پايان رسيد، و آن چه بر عهده پيامبر اسلام گذاشته شده بود، انجام پذيرفت. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خطبه غدير به خصوص درباره دو چيز وصيت كرد، فرمود: ✨من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانقدر را در ميان شما مى گذارم اگر به آن دو عمل كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: اولى كتاب خدا، قرآن كه به ريسمان وحى متصل است و دومى عترت من( ائمه اطهار عليهم السلام).(مسند احمد، ج 3، ص 17؛ صحيح مسلم، جلد 2، ص 38؛ تفسير فخر رازى، ج 3، ص 24) 🌴اين وصيت با عنوان حديث ثقلين معروف است كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند و از مسلمات تاريخ اسلام مى باشد. 🌴آن گاه آيه 3 سوره مائده نازل گرديد: 🍃الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا🍃 ✨امروز، آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و خشنود گشتم كه اسلام دين شما باشد.✨ 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تكبير گفت:، در اين هنگام مردم با شور و هيجان نزد على عليه السلام آمده و او را به اين مقام (رهبرى پس از پيامبر) تبريك گفتند، از جمله افراد سرشناس يعنى ابوبكر و عمر به محضر على عليه السلام آمدند و هر كدام جداگانه گفتند: 🍃بخٍّ بخٍّ لَك يابنَ ابى طالِبٍ اَصبَحتَ وَ امسَيتَ مَولاى وَ مَولا كُلُّ مُؤمِنٍ وَ مؤمنةٍ🍃 ✨آفرين بر تو باد، آفرين بر تو باد اى فرزند ابوطالب كه صبح و شام كردى در حالى كه رهبر من و تمام مردان و زنان مسلمان شدى.(الغدير، ج 1، ص 11 و 47)✨ ادامه دارد.... https://eitaa.com/Qoranekarim
👈عذاب فورى اعتراض كننده به رهبريت على عليه السلام 🌴قرآن در سوره معارج (هفتادمين سوره قرآن) در سه آيه آغاز آن، به ماجراى عذاب فورى اعتراض كننده به ماجراى غدير و رهبريت حضرت على عليه السلام اشاره كرده و مى فرمايد: 🍃سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ - لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ - مِّنَ اللَّهِ ذِى الْمَعَارِجِ🍃 ✨تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى (براى خود) كرد كه آن عذاب رخ داد، اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند، از سوى خداوندى كه فرشتگانش به سوى آسمان صعود مى كنند.✨ 🌴بسيارى از مفسران و محدثان در ذيل اين آيه چنين نقل كرده اند: 🌴پس از ماجراى غدير، و نصب رهبريت على عليه السلام از جانب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، مردم از اطراف و اكناف، از آن با خبر شدند، يكى از كينه توزان لجوج به نام نعمان بن حارث فهرى(در بعضى از روایات، نام اين شخص، نضر بن حارث بن كلده ذكر شده است(مجمع البيان، ج 10، ص 352) به حضور پيامبر آمد و گستاخانه چنين گفت: تو به ما دستور به گواهى به يكتايى خدا و رسالتت دادى. ما گواهى داديم، سپس دستور به نماز و روزه و حج و جهاد و زكات دادى، همه اين دستورها را پذيرفتيم، با اين همه، راضى نشدى تا اين جوان (اشاره به حضرت على عليه السلام) را جانشين خود و رهبر ما پس از خود نمودى، آيا اين دستور از ناحيه خودت است يا از ناحيه خدا؟ 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست، اين دستور از ناحيه خدا است. 🌴نعمان كه بسيار خشمگين بود، از پيامبر روى برگردانيد و گفت: 🍃اَلّلهُمَّ اءنْ كانَ هذَا هُوَ الحقّ مِن عندكَ فَامطِر عَلَينا حِجارةً مِنَ السماءِ🍃 ✨خدايا! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران.(بايد توجه داشت كه اين عبارت در آيه 32 انفال آمده است كه از سخنان كفار است، و نعمان بن حارث در كلام خود، همان حرف كافران را به زبان آورده است)✨ 🌴بى درنگ سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و بر زمين در غلتيد و كشته شد. اين جا بود كه سه آيه بالا نازل شد.(مجمع البيان، ج 10، ص 325؛ الغدير، ج 1، ص 239 تا 246 به نقل از سى نفر از علماى معروف اهل تسنن) 💥پايان داستان هاى زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم https://eitaa.com/Qoranekarim