✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_پانزدهم
👈نصيحت های جالب از اندرزهاى عيسى عليه السلام(بخش دوم)
6⃣ حضرت عيسى عليه السلام از كنار خانه اى عبور مى كرد، از آن جا صداى ساز و آواز و كف زدن مى آمد، پرسيد: اين جا چه خبر است؟ گفتند: عروسى است، و امشب به اين خانه عروس مى آورند.
🌴عيسى عليه السلام به نزديكان خود فرمود: امشب عروس مى ميرد (و شادى اينها به عزا مبدل مى شود.)
🌴آن شب فرا رسيد و حادثه تلخى رخ نداد، فرداى آن شب به عيسى عليه السلام گفتند: آن عروس زنده است.
🌴عيسى عليه السلام با همراهان به در خانه او رفت، شوهر عروس از خانه بيرون آمد، عيسى عليه السلام به او فرمود: از همسرت بپرس امشب چه كار خيرى انجام داده است؟ او نزد همسرش رفت و همين سؤال را پرسيد، همسر گفت: فقيرى هر شب جمعه به خانه ما مى آمد و غذا مى طلبيد. ديشب آمد و غذا طلبيد، كسى جواب او را نداد، فقير گفت: برايم سخت است كه سخنم را نمى شنويد، اهل وعيالم امشب گرسنه مانده اند. من برخاستم وبا اكراه مقدارى از غذاهايى كه در خانه وجود داشت به او دادم.
🌴عيسى عليه السلام كه در آن جا حاضر بود، به عروس گفت: از آن جا كه نشسته اى برخيز و دور شو، او برخاست و كنار رفت، ناگاه حاضران ديدند يك مار بزرگ در زير فرش او، در حالى كه دُم خود را به دندان گرفته وجود دارد.
🌴عيسى عليه السلام به عروس گفت: به خاطر صدقه اى كه دادى، از گزند اين مار مصون ماندى. (و گرنه بنا بود اين مار تو را نيش بزند و بكشد.)(بحار، ج 14،ص 324)
***
7⃣ عيسى عليه السلام براى حواريون (ياران نزديكش) غذايى آماده كرد، آنها آن غذا را خوردند، پس از غذا، خود حضرت عيسى عليه السلام برخاست و دست هاى آنها را شست.
🌴حواريون عرض كردند: اى روح خدا! سزاوارتر اين است كه ما اين كار را انجام دهيم. حضرت عيسى عليه السلام فرمود: من با شما چنين رفتار كردم تا شما نيز نسبت به شاگردان خود، چنين رفتار كنيد و آداب تواضع را رعايت نماييد.(مجموعه ورام، ج 1،ص 83)
***
8⃣ روزى حضرت عيسى عليه السلام ديد پيرمردى بيل به دست گرفته و زمين را بيل مى زند و براى كشاورزى آماده مى سازد، گفت: خدايا! آرزو را از دل اين پيرمرد بيرون كن.
🌴پس از لحظه اى ديد آن پيرمرد، بيل را كنار انداخت، در همان جا بر زمين دراز كشيد و خوابيد. عيسى عليه السلام عرض كرد: خدايا! آرزو را به اين پيرمرد باز گردان. ناگه ديد پيرمرد برخاست و بيل خود را به دست گرفت و مشغول بيل زدن و كار كردن شد.
🌴عيسى عليه السلام نزد آن پيرمرد آمد و پرسيد: چرا در آغاز كار مى كردى، سپس بيل را كنار انداختى و خوابيدى، پس از لحظه اى برخاستى و مشغول كار شدى؟
🌴پيرمرد گفت: وقتى مشغول كار بودم، ناگاه فكرى به ذهنم خطور كرد، به خود گفتم: تا كى مى خواهى كار كنى؟ با اين كه پير هستى و عمرت به لب ديوار رسيده است؟ از اين رو بيل را كنار افكندم و خوابيدم، در اين هنگام با خود گفتم: تو تا زنده هستى نياز به كار كردن دارى تا هزينه زندگيت را تأمين كنى، از اين رو برخاستم و مشغول كار شدم. (مجموعه ورام، ج 2،ص 272)
🌴آرى اميد و آرزو در حد خود، خوب است و موجب حركت مى شود و اگر نباشد موجب تنبلى خواهد شد.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_شانزدهم
👈عيسى عليه السلام در فراق جانسوز مادر
🌴عيسى عليه السلام در عصر و زمانى بود كه در راه هدايت مردم، رنجها برد و از مردم، زخم زبانها و ناسزاها شنيد. ولى وقتى نزد مادرش مريم عليه االسلام مى آمد، دلش آرام مى شد و حالات و بيانات مادر، مرهمى شفابخش براى دل غمبار عيسى عليه السلام بود. مادرى كه سراپا نور بود و محضرش انسان را به ياد خدا و ملكوت مى انداخت و هرگونه غم را از دل مى زدود.
🌴حضرت مريم عليهاالسلام روزها به صحرا و كوهستان مى رفت و در آن جا به عبادت و نيايش خدا مى پرداخت. روزى در وادى دمشق در دامنه كوهى مشغول عبادت بود، خسته شد و همانجا خوابيد تا رفع خستگى كند. همان دم از دنيا رفت. حوريان بهشت نزد او آمدند و او را غسل داده، و تجهيز نمودند و پارچه سفيدى را بر روى او كشيدند.
🌴عيسى عليه السلام به سراغ مادر آمد، ديد خوابيده است و پارچه سفيدى بر روى او كشيده شده است؛ او را بيدار نكرد. مدتى در اطراف او قدم زد، ديد بيدار نشد. هنگام نماز و افطار مادرش فرا رسيد، باز ديد بيدار نشد. آهسته كنارش آمد و مادر را صدا زد، جوابى نشنيد. بلندتر صدا كرد باز جواب نشنيد، فهميد كه مادرش جان سپرده است.
🌴عيسى عليه السلام بسيار ناراحت شد، داغ فراق مادر، جگرش را كباب كرد. با دلى خونبار جنازه مادر را برداشت و به نزديك در بيت المقدس آورد و در آن جا به خاك سپرد.(تاريخ انبياء،ص 734)
🌴عيسى عليه السلام از فكر مادر بيرون نمى رفت، در اين حال روح مادرش را ديد، شاد شد، پرسيد: مادر! آيا هيچ آرزويى دارى؟
🌴مريم عليهاالسلام پاسخ داد: آرى، آرزوى من اين است كه در دنيا بودم و شبهاى سرد زمستانى را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مى رسانم و روزهاى گرم تابستان را روزه مى گرفتم.(مصابيح القلوب)
🍂از عمر همان بود كه در ياد تو بودم
🍂باقى همه سهو است و فسون است و فسانه
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفدهم
👈بشارت عيسى عليه السلام به آمدن پيامبر اسلام (ص) وحضرت مهدى(عج)
🌴روزى حضرت عيسى عليه السلام از سرزمين اردن به طرف بيت المقدس مى رفت، در مسير راه به همراهان فرمود: در فلان جا الاغى همراه كره اش مى چرخد، آن را به اين جا بياوريد. همراهان رفتند و الاغ را آوردند. عيسى عليه السلام بر آن سوار شد و به شهر اورشليم وارد گرديد و در آن جا از چند نفر كه بيمارى سختى داشتند عيادت كرد و به اذن خدا به آنها شفا داد. سپس وارد بيت المقدس گرديد، در آن جا بعضى از آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا! به ما خبر بده كه پايان دنيا چگونه است و كى خواهد بود؟
🌴عيسى عليه السلام: به شما خبر مى دهم كه بعد از من پيامبرى خواهد آمد كه نام او احمد صلى الله عليه و آله و سلم است. يكى از فرزندان او (حضرت مهدى عليه السلام) حجت خدا بر انسانها خواهد بود. او قيام مى كند و جهان را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد مى نمايد و من در زمان او از آسمان فرود مى آيم و ظهور من، نشانه ظهور قيامت خواهد بود.(تاريخ انبياء،ص 730)
🌴در روايات اسلامى، آمده كه هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام، حضرت عيسى عليه السلام از آسمان به زمين فرود مى آيد و در بيت المقدس پشت سر آن حضرت نماز مى خواند و از ياران آن حضرت شده و پيروانش را به پذيرش رهبرى او دعوت مى نمايد و موجب تقويت و گسترش امر آن حضرت مى گردد و بر فراز گردنه افيق بيت المقدس، حربه اى در دست دارد و در قتل دجال شركت مى كند و در صف نماز، امام مهدى عليه السلام به او مى گويد: به پيش رو تا به تو اقتدا كنيم. عيسى عليه السلام مى گويد: شما خاندانى هستيد كه براى هيچكس تقدم بر شما روا نيست. (منتخب الاثر، باب 48،ص 316 و 317)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هجدهم
👈عروج عيسى عليه السلام به آسمان
🌴تبليغات عيسى عليه السلام و افزايش پيروان او موجب شد كه يهوديان و روحانى نمايان يهود كينه آن حضرت عليه السلام را به دل گرفتند و به فكر افتادند تا توطئه قتل آن بزرگ مرد را فراهم سازند. آنها براى اجراى اهداف شوم خود قيصر روم را تحريك كردند و به او گفتند: اگر اين وضع ادامه يابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد. براى حفظ سلطنت خود چاره اى جز كشتن عيسى عليه السلام ندارى.
🌴حضرت عيسى عليه السلام از توطئه دشمن آگاه شد، مكان خود را با ياران مخصوصش عوض مى كرد و در مخفى گاه ها به سر مى برد تا از گزند دشمن محفوظ بماند.
🌴سرانجام يكى از ياران نزديكش به نام يهودا اسخريوطى كه يكى از حواريون دوازده گانه آن حضرت بود، به خاطر سى پاره نقره كه دشمن به او رشوه داد، مكان عيسى عليه السلام را به دشمن نشان داد، تا آن حضرت را دستگير كرده و به دار زنند.(اعلام قرآن خزائلى،ص 268 و 270)
🌴ولى خود او كه شباهت زيادى به عيسى عليه السلام داشت، به جاى عيسى عليه السلام به دست يهود كشته شد و چاهى را كه كنده بود، خود در ميان آن سقوط كرد، توضيح اين كه:
🌴عيسى عليه السلام با ياران مخصوصى به باغى وارد شد و در آن جا مخفى گرديد، ولى بر اثر گزارش يهودا وقتى كه شب فرا رسيد، و هوا تاريك گرديد، جاسوسان و جلادان دشمن از در و ديوار باغ، وارد شدند و حواريون را احاطه كردند. وقتى كه حواريون خود را در خطر شديد ديدند، عيسى عليه السلام را تنها گذاشته و گريختند. در چنين لحظه اى خطرناك، خداوند عيسى عليه السلام را تنها نگذاشت، او را يارى كرد و وجودش را از چشم مهاجمان پوشانيد، در نتيجه آنها مردى را كه شباهت كامل به عيسى عليه السلام داشت. (يعنى همان يهودا اسخريوطى) به جاى عيسى عليه السلام دستگير كردند، آن مرد بر اثر وحشت و ناراحتى شديد، خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفى كند. يهودا به دست جلادان به دار آويخته شد و اعدام گرديد و به مكافات عمل خود رسيد.
🌴قيصر روم و وزيران و لشگريان پنداشتند، عيسى عليه السلام را كشته اند، ولى به فرموده قرآن:
🍃مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِن شُبِّهَ لَهُمْ🍃
نه عيسى عليه السلام را كشتند، و نه به دار آويختند، ولى امر به آنها مشتبه شد.(سوره نساء/آیه 157؛ قصص قرآن بلاغى،ص 252 و 253)
🌴در جامعه منعكس شد كه عيسى عليه السلام اعدام گرديد، حتى مسيحيان همين عقيده را دارند و شعار صليب كه در تمام شؤون زندگى مسيحيان ديده مى شود، بر اساس اين اعتقاد است كه عيسى عليه السلام مصلوب شد يعنى به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.
🌴ولى طبق نص صريح قرآن؛ او كشته نشد و به دار آويخته نشد، بلكه خداوند او را زنده به سوى خود برد(نساء، 157؛ بَل رَفَعَهُ اللهُ اِلَيهِ)و هم اكنون زنده است و در آسمان به سر مى برد و هنگام ظهور حضرت مهدى (عج) به زمين فرود خواهد آمد و پشت سر آن حضرت نماز مى خواند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_نوزدهم
👈ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با عيسى عليه السلام در شب معراج
🌴پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج، كه از مكه به بيت المقدس و از آن جا به آسمانها عروج كرد، با پيامبران و فرشتگان بسيار ملاقات و گفتگو نمود.از جمله: وقتى كه همراه جبرئيل وارد بيت المقدس شد، ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام در پيشاپيش پيامبران به استقبال آن حضرت آمدند، در آن جا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جلو ايستاد و همه پيامبران از جمله ابراهيم، عيسى و موسى عليهم السلام به آن حضرت اقتدا كرده نماز جماعت خواندند.(اقتباس از بحار، ج 18،ص 320)
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسير خود پس از آن كه از آسمان اول ديدن كرد، به آسمان دوم عروج نمود. در آن جا چهره دو مردى كه كاملاً شباهت به هم داشتند، نظرش را جلب نمود، از جمله پرسيد: اينها كيستند؟ جبرئيل عرض كرد: اينها دو پسر خاله همديگر، يحيى و عيسى عليهماالسلام هستند، بر آنها سلام كن.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر آنها سلام كرد، آنها نيز با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كردند و براى همديگر از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.عيسى و يحيى عليهماالسلام گفتند:
🍃مَرحَباً بِالاَخِ الصَّالحِ وَ النَّبِىِّ الصَّالِحِ🍃
✨آفرين به برادر شايسته و پيامبر شايسته.(بحار، ج 18،ص 325)✨
💥پايان داستان زندگى حضرت عيسى عليه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_اول
👈مختصری درباره حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم
🌴پيامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم برترين پيامبران و رسولان، و خاتم آنها است و پس از او پيامبرى نخواهد آمد، سلسله نسب آن حضرت با سى واسطه به ابراهيم خليل عليه السلام مى رسد.
🌴نام مبارك پيامبر اسلام، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است. اين نام چهار بار در قرآن آمده، و نام ديگر آن حضرت احمد صلى الله عليه و آله و سلم است كه يك بار در قرآن ذكر شده است. ولى القاب آن حضرت به عنوان نبى و رسول، بشير، نذير، خاتم النبيين، دهها بار در قرآن خاطر نشان شده است.
🌴مراحل زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در چهار بخش زير خلاصه مى گردد:
1⃣ پيامبر قبل از تولد، در كتابهاى آسمانى و سخنان پيامبران گذشته در شأن او.
2⃣ پيامبر اسلام بعد از تولد و قبل از نبوت (40 سال).
3⃣ پيامبر اسلام بعد از نبوت در مكه (13 سال).
4⃣ پيامبر اسلام بعد از هجرت در مدينه (10 سال).
🌴آن حضرت داراى همسران متعدد بود، اولين و برترين آنها حضرت خديجه عليه االسلام بود كه بنابر مشهور از او داراى شش فرزند گرديد، فرزندان پيامبر همه در عصر خودش از دنيا رفتند، جز حضرت زهرا عليه االسلام كه يگانه يادگار پيامبر بود، و هنگام رحلت پيامبر هيجده سال داشت.پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم 63 سال عمر كرد، در سال آخر عمر در روز 18 ذيحجه، حضرت على عليه السلام را در صحراى غدير در برابر بيش از صد هزار نفر مسلمان به عنوان خليفه و امام بعد از خود نصب كرد، و در موارد بسيار ديگر، خلافت و وصايت على عليه السلام را تصريح نمود.
🌴قرآن آخرين كتاب آسمانى معجزه جاويدان پيامبر اسلام و نشانه عظمت مقام آن حضرت است. خداوند در قرآن با صراحت مى فرمايد:
🍃لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة🍃ٌ
✨قطعاً رسول خدا، پيامبر اسلام، اسوه و الگوى شايسته اى براى شما است.(سوره احزاب/آیه21)✨
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_دوم
👈تولد و کودکی حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم
🌴بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود.
🌴پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر ” محمد ” آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.
🌴برابر رسم خانواده های بزرگ مکه ” آمنه ” پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگی های شهر پرورش یابد .
🌴” حلیمه ” زن پاک سرشت مهربان به این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زیادی پیدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمی کرد.
🌴کسی نمی دانست این کودک یتیم که دایه های دیگر ازگرفتنش پرهیز داشتند ، روزی و روزگاری پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود . حلیمه ” بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه باز گردانید .
🌴دو سال بعد که ” آمنه ” برای دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربین راه ، در محلی بنام ابواء ” جان به جان آفرین تسلیم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد.
🌴سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده ، رنج های انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد .
🌴از آن زمان در دامان پدر بزرگش ” عبد المطلب ” پرورش یافت . عبد المطلب ” نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عمیقی نشان می داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، ” محمد ” از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانی ” عبد المطلب ” در واپسین دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار ” محمد ” در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمویش قرار گرفت . ” ابوطالب ” پدر ” علی ” بود .
🌴ابو طالب تا آخرین لحظه های عمرش ، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد . حتی در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، برای نابودی محمد ” دست در دست یکدیگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمایت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت .
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سوم
👈نوجوانی وجوانی حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم
🌴آرامش و وقار و سیمای متفکر ” محمد ” از زمان نوجوانی در بین همسن و سال هایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد .
🌴در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی – که آن زمان در حجاز معمول بود – به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام ” بصری ” که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به ” راهبی ” مسیحی که نام وی بحیرا ” بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد – کودک ده یا دوازده ساله – از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است.
🌴باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی – که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود – سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده !
🌴بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت .
🌴محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی ، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود .
🌴صدق لهجه ، راستی کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای محیط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به ” محمد امین ” مشهور گردید . ” امین ” یعنی درست کار و امانتدار .
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهارم
👈ازدواج حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم
🌴وقتی امانت و درستی محمد(ص)زبانزد همگان شد ، زن ثروتمندی از مردم مکه بنام خدیجه دختر خویلد که پیش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتی زیاد و عفت و تقوایی بی نظیر داشت ، خواست که محمد(ص)را برای تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانی خود سهمی به محمد(ص)بدهد . محمد(ص)این پیشنهاد را پذیرفت . خدیجه ” میسره ” غلام خود را همراه محمد(ص)فرستاد .
🌴وقتی ” میسره ” و ” محمد ” از سفر پر سود شام برگشتند ، میسره گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه داد و از امانت و درستی محمد(ص)حکایتها گفت.
🌴خدیجه شیفته امانت و صداقت محمد(ص)شد.چندی بعد خواستار ازدواج با محمد گردید.محمد(ص)نیز این پیشنهاد را قبول کرد.در این موقع خدیجه چهل ساله بود و محمد(ص)بیست و پنج سال داشت.
🌴خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمد(ص)گذاشت و غلامانش رانیز بدو بخشید . محمد(ص)بیدرنگ غلامانش را آزاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگی بود . محمد(ص)می خواست در عمل نشان دهد که می توان ساده و دور از هوسهای زود گذر و بدون غلام و کنیز زندگی کرد .
🌴خانه خدیجه پیش از ازدواج پناهگاه بینوایان و تهیدستان بود . در موقع ازدواج هم کوچکترین تغییری – از این لحاظ – در خانه خدیجه بوجود نیامد و همچنان به بینوایان بذل و بخشش می کردند .
🌴حلیمه دایه حضرت محمد(ص)در سالهای قحطی و بی بارانی به سراغ فرزند رضاعی اش محمد(ص)می آمد . محمد(ص)عبای خود را زیر پای او پهن می کرد و به سخنان او گوش می داد و موقع رفتن آنچه می توانست به مادر رضاعی(دایه)خود کمک می کرد .
🌴محمد امین بجای اینکه پس از در اختیار گرفتن ثروت خدیجه به وسوسه های زودگذر دچار شود ، جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمی بر نمی داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه می رفت و مدتها در دامنه کوهها و میان غار می نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهای جهان خلقت به تفکر می پرداخت و با خدای جهان به راز و نیاز سرگرم می شد.
🌴سالها بدین منوال گذشت ، خدیجه همسر عزیز و باوفایش نیز می دانست که هر وقت محمد (ص) در خانه نیست ، در ” غار حرا ” بسر می برد.(غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قرار دارد که هم اکنون نیز مشتاقان بدان جا می روند و خاکش را توتیای چشم می کنند.)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_پنجم
👈آغاز بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم
🌴چهل سال از عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گذشت. ماه رجب بود، پيامبر در فراز كوه حرا به عبادت و مناجات با خدا اشتغال داشت، در روز 27 رجب، ناگاه جبرئيل امين و پيك وحى، نزد پيامبر نازل شد، و پنج آيه آغاز سوره علق را چنين خواند:
🍃بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحيمِ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ...؛🍃
✨بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد، همان خدايى كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد، بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان كسى كه بوسيله قلم تعليم داد، و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت.✨
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دريافت نخستين شعاع وحى، سخت خسته شده، نزد خديجه آمد و فرمود: زَمِّلُونِى وَ دَثِّرُونِى؛ مرا بپوشانيد و جامه اى بر من بيفكنيد تا استراحت كنم.
🌴آن حضرت در بستر آرميده بود كه آيات آغاز سوره مدثر (آيه 1 تا 7) توسط جبرئيل بر آن حضرت، نازل گرديد:
🍃يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ - قُمْ فَأَنذِرْ - وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ - وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ - وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ - وَ لَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ - وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ؛🍃
✨اى در بستر آرميده - برخيز و مردم را هشدار ده - و پروردگارت را بزرگ بشمار - و لباست را پاك كن - و از پليدى ها بپرهيز - و منّت مگذار و فزونى مطلب - و به خاطر پروردگارت مقاومت كن.(مجمع البيان، ج 10،ص 241)✨
🌴به اين ترتيب آغاز اسلام، با نام خدا، خواندن، قلم، قيام، هشدار، پاكى و اخلاص و بزرگداشت خدا شروع شد.
🌴بعثت كه معنى رستاخيز معنوى، و انقلاب در همه امور است با انقلاب فرهنگى آغاز گرديد، چرا كه پايه و اساس انقلاب ها به خواندن و نوشتن و پاكسازى و بهسازى (انقلاب فرهنگى) بستگى دارد.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_ششم
👈دعوت خويشان نزديك، به اسلام
از آن جا كه اگر خويشان و نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعوت او را مى پذيرفتند، هم زبان اعتراض دشمنان بسته مى شد (مثلاً نمى گفتند اول برو اهل و عيال و عموهاى خود را اصلاح كن بعد به سراغ ما بيا) و هم آنها پشتوانه داخلى و نزديك خوبى براى پيامبر مى شدند، از طرف خداوند به پيامبر فرمان داده شد كه:
🍃وَ اَنذِر عَشِيرَتِكَ الاَقرَبِينَ🍃
✨خويشان نزديك خود را انذار و دعوت كن.سوره شعراء/ آيه 214)✨
🌴در اين كه آيا اين فرمان در آن سه سال اول قبل از دعوت عمومى بوده، يا بعد از سه سال اول، از قرائن تاريخى استفاده مى شود، كه اين دعوت مربوط به آن سه سال اول است. بعضى گويند اين دعوت در سال دوم بعثت صورت گرفته است.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام دستور داد مقدارى غذا و مقدارى شير تهيه كند،آن گاه چهل نفر (به نقل بعضى چهل و پنج نفر) از سران بنى هاشم را دعوت نمود، وقتى كه آنها حاضر شدند از غذا خوردند ابولهب (يكى از عموهاى پيامبر) فهميد كه مجلس براى دعوت به رسالت پيامبر تشكيل شده (طبق نقل بعضى از مورخين) دو بار مجلس را به هم زد، تا بار سوم، هنوز مجلس به هم نخورده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آنها رو كرد و فرمود:
🌴اى فرزندان عبدالمطلب! من از جانب خدا به سوى شما، مژده دهنده و ترساننده، فرستاده شده ام. به من ايمان بياوريد و مرا يارى كنيد تا هدايت شويد.
🌴سپس فرمود: هيچكس مانند من براى خويشان خود چنين ارمغانى نياورده، من خير و سعادت دنيا و آخرت را براى شما آورده ام. آيا كسى هست كه با من برادرى كند و از دين من پشتيبانى نمايد تا خليفه و وصى من گردد و در بهشت نيز با من باشد؟
🌴سكوت مجلس را فرا گرفت، دعوت شدگان در فكر فرو رفتند، ناگهان على عليه السلام (كه حدود سيزده سال داشت) برخاست و گفت:
🌴اى رسول خدا! من تو را يارى مى كنم. رسول خدا به او فرمود: بنشين.
🌴بار دوم گفتار خود را تكرار كرد، باز على عليه السلام برخاست و گفت: من تو را يارى مى كنم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنشين. براى بار سوم حاضران را دعوت كرد، هيچيك از حاضران به دعوت پيامبر پاسخ ندادند، جز على عليه السلام كه براى بار سوم نيز برخاست و گفت: من تو را يارى مى كنم. در اين هنگام پيامبر فرمود:
🍃اءنّ هذَا اَخِى وَ وصيى وَ خَلِيفَتى عَلَيكُم فاسمَعُوا لَهُ و اَطِيعُوهُ🍃
🌴اين (اشاره به على عليه السلام )برادر و وصى و جانشين من بر شما است، سخنان او را گوش دهيد، و از او اطاعت كنيد.
🌴حاضران از مجلس برخاستند، در حالى كه هر كسى سخنى در رد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گفت، ابولهب در ميان جمع تحريك شده به طور استهزاءآميز به ابوطالب رو كرد و گفت:
🌴محمد، پسرت على را بزرگ تو قرار داد و دستور داد از او پيروى كنى.(تاريخ طبرى، ج 2،ص 217؛ بحار، ج 18،ص 191)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_هفتم
👈دعوت آشكار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
🌴پيامبر در شرايط سختى قرار داشت به طورى كه سه سال مخفيانه خويشان و افراد ديگر را به اسلام دعوت كرد، به گفته بعضى در اين سه سال چهل نفر به طور محرمانه به اسلام ايمان آوردند. نخستين مردى كه اسلام را پذيرفت حضرت على عليه السلام بود، و نخستين زن مسلمان، حضرت خديجه عليهاالسلام بود.
🌴به هر حال سه سال از آغاز بعثت گذشت، در اين هنگام آيه 94 و 95 سوره حجر نازل شد:
🍃فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ - إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ🍃
✨آنچه را مأمور هستى، آشكارا بيان كن، و به مشركان اعتنا نكن - ما تو را از گزند مسخره كنندگان حفظ خواهيم كرد.✨
🌴استهزاء كنندگان پنج نفر بودند كه داراى دار و دسته بودند و با اسلام به شدت مخالفت مى نمودند. نام آنها عبارت بود از: وليد بن مغيره، عاص بن وائل، اسود بن مطلب، اسود بن عبد يغوث و حارث بن طلاطله كه هر كدام به بلايى گرفتار شده و به هلاكت رسيدند.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با نزول دو آيه فوق، دعوت خود را آشكار نمود. كنار اجتماع مشركين آمد و روى سنگى ايستاد و فرمود:
🌴اى گروه عرب! شما را به گواهى به يكتايى و بى همتايى خدا، و رسالت خودم دعوت مى كنم، و شما را از شبيه سازى براى خدا و پرستش تنها نهى مى كنم، دعوت مرا اجابت كنيد تا سرور و آقاى تمام مردم جهان شويد، و در بهشت نيز آقا و سرور مردم گرديد.
🌴مشركان گفتند: محمد ديوانه شده سپس نزد ابوطالب اجتماع كرده و به او گفتند:
🌴اى ابوطالب! برادرزاده ات، ما را بى خرد مى خواند، و از خدايان ما بدگويى مى كند، جوانان ما را به تباهى كشانده و در ميان ما تفرقه افكنده است، اگر فقر و نادارى او را بر اين كار واداشته، براى او اموال بسيار جمع مى كنيم تا از همه ما ثروتمندتر گردد، و هر دخترى را كه از قريش خواست، همسر او مى كنيم.
🌴ابوطالب ماجرا را به پيامبر عرض كرد.
🌴پيامبر فرمود: من از جانب خدا مأمور هستم و نمى توانم از فرمان خدا سرپيچى كنم.
🌴ابوطالب سخن پيامبر را به مشركان گزارش داد، مشركان به ابوطالب گفتند: تو سرور بزرگان ما هستى، محمد را در اختيار ما بگذار تا او را بكشيم. آن گاه تو بر ما حكومت كن.
🌴ابوطالب پيشنهاد آنها را قاطعانه رد كرد وهمان گونه كه خداوند در دو آيه مذكور (94 و 95 حجر) وعده داده بود، با امدادهاى غيبى خود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را يارى كرد، و او را از گزند بدخواهان و استهزاءكنندگان حفظ نمود.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_هشتم
👈آزار و اذیت مخالفان
🌴کم کم صف ها از هم جدا شد.کسانی که مسلمان شده بودند سعی می کردند بت پرستان را به خدای یگانه دعوت کنند.بت پرستان نیز که منافع و ریاست خود را بر عده ای نادانتر از خود در خطر می دیدند می کوشیدند مسلمانان را آزار دهند و آنها را از کیش تازه برگردانند.
🌴هر چه اسلام بیشتر در بین مردم گسترش می یافت بت پرستان نیز بر آزارها و توطئه چینی های خود می افزودند . فرزندان مسلمان مورد آزار پدران ، و برادران مسلمان از برادران مشرک خود آزار می دیدند.
🌴جوانان حقیقت طلب که به اعتقادات خرافی و باطل پدران خود پشت پا زده بودند و به اسلام گرویده بودند به زندان ها درافتادند و حتی پدران و مادران به آنها غذا نمی دادند.اما آن مسلمانان با ایمان با چشمان گود افتاده و اشک آلود و لبهای خشکیده از گرسنگی و تشنگی، خدا را همچنان پرستش می کردند.
🌴مخالفان خاک و سنگ به طرف پیامبر پرتاب می کردند.و در هر کوچه و بازاری که محمد(ص) را می دیدند همگی دنبالش راه می افتادند و او را دیوانه صدایش می زدند،خداوند در این زمینه چنین می فرماید:
🍃وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ🍃
✨و(تمسخرکنان) میگویند : ای کسی که (گمان میبری از آسمان) قرآن بر تو نازل گشته است ، تو حتماً دیوانهای !
(سوره حجر/آیه6)✨
🌴مشرکان زره آهنین در بر غلامان می کردند و آنها را در میان آفتاب داغ و روی ریگ های تفتیده می انداختند تا اینکه پوست بدنشان بسوزد.برخی را با آهن داغ شده می سوزاندند و به پای بعضی طناب می بستند و آنها را روی ریگهای سوزان می کشیدند.
🌴بلال غلامی بود حبشی ، اربابش او را وسط روز ، در آفتاب بسیار گرم ، روی زمین می انداخت و سنگ های بزرگی را روی سینه اش می گذاشت ولی بلال همه این آزارها راتحمل می کرد و پی در پی (احد احد) می گفت و خدای یگانه را یاد می کرد.یاسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوی بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف یکدیگر راندند تا یاسر دو تکه شد .
🌴سمیه مادر عمار را هم به وضع بسیار دردناکی شهید کردند . اما مسلمانان پاک اعتقاد(با این همه شکنجه ها)عاشقانه ، تا پای مرگ پیش رفتند و از ایمان به خدای یگانه دست نکشیدند.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_نهم
👈روش بت پرستان با محمد(ص)
🌴وقتی مشرکان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهدیدو تطمیع در آمدند ، زیرا روز به روز محمد (ص) در دل تمام قبایل و مردم آن دیار برای خود جایی باز می نمود و پیروان بیشتری می یافت .
🌴مشرکان در آغاز تصمیم گرفتند دسته جمعی با ابوطالب عم و یگانه حامی پیغمبر(ص)ملاقات کنند.پس از دیدار به ابوطالب چنین گفتند:
🌴ابو طالب،تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری داری. برادر زاده تو محمد به خدایان ما ناسزا می گوید و آیین ما و پدران ما را به بدی یاد می کند و عقیده ما را پست و بی ارزش می شمارد. به او بگو دست از کارهای خود بردارد و نسبت به بت های ما سخنی که توهین آمیز باشد نگوید . یا او را اختیار ما بگذار و حمایت خود را از او بردار.
🌴مشرکان قریش وقتی احساس کردند که اسلام کم کم در بین مردم و قبایل نفوذ می کند و آیات قرآن بر دلهای مردم می نشیند و آنها را تحت تأثیر قرار می دهد بیش از پیش احساس خطر کردند و برای جلوگیری از این خطر بار دیگر و بار دیگر با ابو طالب بزرگ قریش و سرور بنی هاشم ملاقات کردند و هر بار ابو طالب با نرمی و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد که به برادر زاده اش پیغام آنها را خواهد رساند. اما پیامبر عظیم الشأن اسلام در پاسخ به عمش چنین فرمود:
🌴عمو جان ، به خدا قسم هر گاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند که دست از دین خدا و تبلیغ آن بردارم حاضر نمی شوم.من در این راه یا باید به هدف خود که گسترش اسلام است برسم یا جانم را در این راه فدا کنم.
🌴ابوطالب به برادرزاده اش گفت:به خدا قسم دست از حمایت تو بر نمی دارم. مأموریت خود را به پایان برسان.
🌴سرانجام فرعونیان مکه به خیال باطل خود ، از در تطمیع در آمدند ، و پیغام دادند که ما حاضریم هر چه محمد (ص)بخواهد از ثروت و سلطنت و زن های زیباروی در اختیارش قرار دهیم، بشرط اینکه از دین تازه و بد گفتن به بت های ما دست بردارد.
🌴اما پیامبر (ص) به سخنان آنها که از افکاری شایسته خودشان سرچشمه می گرفت اعتنایی نکرد و از آنها خواست که به ” الله ” ایمان بیاورند تا بر عرب و عجم سروری کنند.
🌴آنها با اندیشه های محدود خود نمی توانستند قبول کنند که به جای 360بت، فقط یک خدا را بپرستند .
🌴از این به بعدابوجهل و دیگران بنای آزار و اذیت پیامبر مکرم(ص)و دیگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره کردن پیامبر و مؤمنان به اسلام،بکار بردند.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_دهم
👈مهاجرت به حبشه
🌴در سال پنجم از بعثت یک دسته از اصحاب پیغمبر که عده آنها به 80نفرمی رسید و تحت آزار و اذیت مشرکان بودند، بر حسب موافقت پیامبر(ص)به حبشه رفتند.حبشه، جای امن و آرامی بود و نجاشی حکمروای آنجا مردی بود مهربان و مسیحی.مسلمانان می خواستند در آنجا ضمن کسب و کار، خدای را عبادت کنند.
🌴اما در آنجا نیز مسلمانها از آزار مردم مکه در امان نبودند. مکی ها از نجاشی خواستند مسلمانان را به مکه برگرداند و برای اینکه پادشاه حبشه را به سوی خود جلب کنند هدیه هایی هم برای وی فرستادند. اما پادشاه حبشه گفت : اینها از تمام سرزمینها، سرزمین مرا برگزیده اند.
🌴من باید تحقیق کنم ، تا بدانم چه می گویند و شکایت آنها و علت آن چیست ؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر کردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پیامبر خود و دین تازه خود را معرفی کنند. جعفر بن ابیطالب به نمایندگی مهاجرین برخاست و چنین گفت:
🌴ما مردمی نادان بودیم . بت می پرستیدیم. از گوشت مردار تغذیه می کردیم. کارهای زشت مرتکب می شدیم. حق همسایگان را رعایت نمی کردیم. زورمندان، ناتوانان را پایمال می کردند. تا آن گاه که خداوند از بین ما پیامبری برانگیخت واو را به راستگویی و امانت می شناسیم .
🌴وی ما را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد. از ما خواست که از پرستش بتهای سنگی و چوبی دست برداریم. و راستگو، امانتدار،خویشاوند دوست، خوشرفتار و پرهیزگار باشیم. کار زشت نکنیم. مال یتیمان را نخوریم . زنا را ترک گوئیم. نماز بخوانیم. روزه بگیریم، زکوه بدهیم، ما هم به این پیامبر ایمان آوردیم و پیرو او شدیم .
🌴قوم ما هم به خاطر اینکه ما چنین دینی را پذیرفتیم به ما بسیار ستم کردند تا از این دین دست برداریم و بت پرست شویم و کارهای زشت را دوباره شروع کنیم. وقتی کار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت، به کشور تو پناه آوردیم و از پادشاهان تو را برگزیدیم . امیدواریم در پناه تو بر ما ستم نشود.
🌴نجاشی گفت : از آیاتی که پیامبر (ص)بر شما خوانده است برای ما هم اندکی بخوانید. جعفر آیات اول سوره مریم را خواند.نجاشی و اطرافیانش سخت تحت تأثیر قرار گرفتند و گریه کردند. نجاشی که مسیحی بود گفت : به خدا قسم این سخنان از همان جایی آمده است که سخنان حضرت عیسی سرچشمه گرفته .
🌴سپس نجاشی به مشرکان مکه گفت: من هرگز اینها را به شما تسلیم نخواهم کرد.کفار قریش از این شکست بی اندازه خشمگین شدند و به مکه باز گشتند.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_یازدهم
👈محاصره اقتصادی
🌴مشرکان قریش برای اینکه پیامبر(ص) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند عهدنامه ای نوشتند و امضا کردند که بر طبق آن باید قریش ارتباط خود را با محمد(ص) و طرفدارانش قطع کنند. با آنها زناشویی و معامله نکنند. درهمه پیش آمدها با دشمنان اسلام هم دست شوند.
🌴این عهدنامه را در داخل کعبه آویختند و سوگند خوردند متن آنرا رعایت کنند. ابوطالب حامی پیامبر (ص)از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره ای که به نام “شعب ابی طالب ” است ساکن شوند و از بت پرستان دور شوند.
🌴مسلمانان در آنجا در زیر سایبان ها زندگی تازه را آغاز کردند و برای جلوگیری از حمله ناگهانی آنها برجهای مراقبتی ساختند. این محاصره سخت سه سال طول کشید. تنها در ماههای حرام(رجب – محرم – ذیقعده – ذیحجه) پیامبر (ص) و مسلمانان از “شعب” برای تبلیغ دین و خرید اندکی آذوقه خارج می شدند ولی کفار(بخصوص ابولهب)اجناس را می خریدند و یا دستور می دادند که آنها را گران کنند تا مسلمانان نتوانند چیزی خریداری نمایند. گرسنگی وسختی به حد نهایت رسید.
🌴اما مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزی از طریق وحی پیامبر(ص) خبردار شد که عهد نامه را موریانه ها خورده اند و جز کلمه “بسمک اللهم ” چیزی باقی نمانده . این مطلب را ابوطالب در جمع مشرکان گفت.وقتی رفتند و تحقیق کردند به صدق گفتار پیامبر پی بردند و دست از محاصره کشیدند.
🌴مسلمانان نیز نفسی براحت کشیدند… اما پس از چند ماهی خدیجه همسر با وفا و ابوطالب حامی پیغمبر(ص)دار دنیا را وداع کردند و این امر بر پیامبر گران آمد. بار دیگر اذیت و آزار مشرکان آغاز شد.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_دوازدهم
👈انتشار اسلام در یثرب(مدینه)
🌴در هنگام حج عده ای در حدود شش تن از مردم یثرب با پیامبر (ص)ملاقات کردند و از آیین پاک اسلام آگاه گردیدند. مردم مدینه به خاطر جنگ و جدالهای دو قبیله (اوس) و (خزرج) و فشارهایی که از طرف یهودیان بر آنها وارد می شد، گویی منتظر این آیین مقدس بودند که پیام نجات بخش خود را بگوش آنها برساند.
🌴این شش تن مسلمان به مدینه رفتند و از پیغمبر و اسلام سخنها گفتند و مردم را آماده پذیرش اسلام نمودند.
🌴سال دیگر در هنگام حج دوازده نفر با پیامبر (ص) و آیین مقدس اسلام آشنا شدند. پیامبر (ص) یکی از یاران خود را برای تعلیم قرآن و احکام اسلام همراه آنها فرستاد. در سال دیگر نیز در محلی به نام “عقبه ” دوازده نفر با پیامبر بیعت کردند و عهد نمودند که از محمد (ص ) مانند خویشان نزدیک خود حمایت کنند.
🌴به دنبال این بیعت ، در همان محل ، 73نفر مرد و زن با محمد (ص) پیمان وفاداری بستند و قول دادند از پیامبر (ص) در برابر دشمنان اسلام تا پای جان حمایت کنند. زمینه برای هجرت به یثرب که بعدها “مدینه ” نامیده شد، فراهم گردید. پیامبر (ص) نیز اجازه فرمود که کم کم اصحابش به مدینه مهاجرت نمایند.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_سیزدهم
👈معراج پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم
🌴يكى از حوادثى كه قرآن در آغاز سوره اسراء و سوره نجم از آن سخن به ميان آورده، معراج پيامبر است.که پیش از هجرت پیامبر به مدینه اتفاق افتاد.
🌴معراج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دو قسمت تشكيل مى شد: 1 - از مكه به بيت المقدس. 2 - از بيت المقدس به سوى آسمانها و ملأ اعلى.
🌴در اين كه عروج پيامبر از كجاى مكه شروع شد، اختلاف است. بعضى گفته اند: از خانه خديجه عليهاالسلام، بعضى روايت كرده اند از خانه ام هانى خواهر على عليه السلام، و بعضى گويند: از شِعب ابى طالب ،و به گفته بعضى ديگر كه با ظاهر آيه يك سوره اسراء تطبيق مى كند، آن حضرت از خود مسجد الحرام در كنار كعبه به معراج رفت.
🌴نيز در اين كه در چه زمان اين سفر عظيم آسمانى انجام شد، در روايات به اختلاف نقل شده است مطابق بعضى از روايات در سال سوم بود، و در بعضى از روايات آمده، معراج در شب شنبه 17 ماه رمضان بعد از نماز عشا، شش ماه قبل از هجرت بود و طبق روايت ديگر در شب 21 ماه رمضان رخ داد. و يا در شب 26 ماه رجب، و يا يكى از شبهاى ماه ربيع الاول سال دهم بعثت به وقوع پيوست.(بحار، ج 18،ص379 الی381)
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن قدر به مقام قرب خدا نزديك شد كه قرآن در آيه 9 سوره نجم مى فرمايد:
🍃فَكانَ قابَ قَوسَينِ اَو اَدنى🍃
✨فاصله پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با مقام مخصوص قرب خدا، به اندازه دو كمان (يا به اندازه نصف كمان، يا به اندازه دو ذراع كه هر ذراع از آرنج تا سر انگشتان است، يعنى به اندازه تقريبا يك متر) يا كمتر بود.✨
🌴و اين افتخار بزرگى است كه جز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هیچ پيغمبر و فرشته به آن دست نيافت،
🌴ديدنى هاى پيامبر در شب معراج، بسيار است، از جمله، آن حضرت از بهشت برين و عرش الهى ديدن كرد، و سپس اخبار آن جا را گزارش داد، از جمله فرمود: در شب معراج، در بهشت قصرى آراسته به جواهرات را ديدم كه بر روى پرده درگاه آن نوشته بود:
🍃لا اله اِلَّاالّله مُحمَّد رَسُولُ اللهِ، علىّ وَلِىُّ القَومِ🍃
✨معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست، محمد رسول خدا است، و على ولى و رهبر مردم است.(بحار، ج 68،ص 77)
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بعد از انجام نماز مغرب و به روايتى بعد از نماز عشاء، در مسجد الحرام (كنار كعبه) به معراج رفت، سپس همان شب بازگشت و نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.
🌴هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از سفر معراج بازگشت، ماجراى معراج خود را در مكه به قريشيان خبر داد، نادانان گفتند: چقدر اين خبر، دروغ است؟!
🌴افراد فهميده آنها گفتند: اى ابوالقاسم به چه دليل ما بدانيم كه راست مى گويى؟
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: به شترى از شما در فلان محل (بين بيت المقدس و مكه) برخوردم، كه شما آن را گم كرده بوديد، جاى او را به آنان كه به دنبالش مى گشتند، نشان دادم، نزد آنها رفتم و مشكى از آب همراهشان بود، مقدارى از آب آن مشك را ريختم (و آشاميدم) و شما در روز سوم هنگام طلوع خورشيد كاروان خود را ملاقات خواهيد كرد. در حالى كه در پيشاپيش كاروان شما، شتر سرخى حركت مىكند كه شتر فلان كس است.
🌴قريشيان روز سوم قبل از طلوع خورشيد از مكه خارج شدند تا ببينند آيا كاروان مى آيد و در پيشاپيش آن، شتر سرخ حركت مى كند؟ و از اين راه بدانند كه آيا محمد راست مى گويد يا نه؟
🌴آنها همه آن چه را پيامبر خبر داده بود، راست يافتند. هنگام طلوع خورشيد، كاروان فرا رسيد. در پيشاپيش كاروان شتر سرخ ديدند و كاروانيان صحبت كردند، آنچه آنها مى گفتند، با گفتار قبل پيامبر تطبيق مى كرد، در عين حال ايمان به صداقت پيامبر نياوردند و گفتند: اين پيشگويى ها از سحر محمد است.(بحار، ج 18،ص 379؛ مجمع البيان، ج 6،ص 395)
🌴سخن پيرامون معراج، بسيار است، شرح آن را در كتاب معراج پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم می توانید بخوانيد.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_چهاردهم
👈هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه
🌴يكى از داستان هاى مهم زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ماجراى عظيم هجرت او و يارانش از مكه به مدينه است، چنانكه قرآن در سوره انفال آيه 30، و سوره بقره آيه 207 به اين مطلب اشاره كرده است، كه خلاصه اش چنين است:
🌴هنگامى كه مسلمانان در مكه در فشار و آزار شديد مشركان قرار گرفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مسلمانان را به هجرت به مدينه دستور داد، مشركان احساس خطر شديد كردند و با خود گفتند: هجرت مسلمانان به مدينه موجب تشكل آنها در مدينه شده، و در آينده نزديك، كار را بر ما سخت خواهد كرد. سران آنها در دارالندوه مجلس شوراى خود اجتماع كردند، و هر كدام در مورد جلوگيرى از اسلام و دعوت پيامبر، پيشنهادى نمودند، چنان كه در آيه 30 سوره انفال به اين توطئه، اشاره شده است.
🌴سرانجام پيشنهاد ابوجهل تصويب شد، پيشنهاد او اين بود كه: از هر قبيله اى، يك جوان شجاع به عنوان نماينده انتخاب شود، و همه آن نمايندگان در يك شب، خانه پيامبر را محاصره كنند، و به سوى او حمله كرده و او را در رختخوابش بكشند.
🌴آن شب فرا رسيد، جبرئيل ماجراى توطئه كودتاچيان را به پيامبر خبر داد. پيامبر ماجرا را به على عليه السلام خبر داد، و به او فرمود: امشب در رختخواب من بخواب، تا كافران گمان كنند كه من در رختخواب خود خوابيده ام، به انتظار من در بيرون خانه بمانند و من پنهانى از خانه خارج شوم.
🌴با اين كه خوابيدن در رختخواب پيامبر و افكندن روپوش سبز پيامبر بر روى خود، صد در صد خطرناك بود، حضرت على عليه السلام با جان و دل، اين پيشنهاد را پذيرفت، و در رختخواب آن حضرت خوابيد. آن شب نمايندگان مشركان، با شمشيرهاى برهنه، خانه پيامبر را محاصره كردند، پيامبر شبانه، بى آن كه مشركان متوجه شوند، در تاريكى شب از خانه بيرون آمد و به سوى غار ثور كه در هفت كيلومترى جنوب مكه قرار گرفته، رفت و در آن جا مخفى شد، در اين هنگام ابوبكر نيز همراه پيامبر بود.
🌴سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از غار ثور به سوى مدينه هجرت نمود، آن حضرت در روز پنجشنبه اول ربيع الاول سال 13 بعثت از مكه خارج شد و در روز 12 همين ماه به مدينه وارد گرديد.(اقتباس از سيره ابن هشام، ج 2،ص 126 به بعد؛ ناسخ التواريخ، ج 1،ص 14)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_پانزدهم
👈مباهات خدا به فرشتگان در مورد خوابيدن على عليه السلام در بستر پیامبر
🌴جبرئيل و ميكائيل از سوى خداوند، كنار رختخواب حضرت على عليه السلام آمدند، جبرئيل به آن حضرت گفت:
🌴به به! كيست مثل تو اى فرزند ابوطالب، كه فرشتگان به وجود تو (و فداكارى تو) مباهات مى كنند. آن گاه اين آيه را از طرف خداوند، در شأن على عليه السلام، به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل كرد:
🍃وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشرِى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ وَ الّلهَ رَؤُوف بِالعِبادِ🍃
✨بعضى از مردم (فداکار و با ايمان، همچون على عليه السلام به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.(سوره بقره / آیه 207)✨
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_شانزدهم
👈ورود به مدینه
🌴رسول اکرم(ص) و همراهان روز دوشنبه 12ماه ربیع الاول به “قبا” در دوفرسخی مدینه رسیدند. پیامبر(ص) تا آخر هفته در آنجا توقف فرمود تا علی(ع) و همراهان برسند. مسجد قبا در این محل ، یادگار آن روز بزرگ است.
🌴علی(ع) پس از هجرت محمد (ص)، مامور بود امانتهای مردم را به آنها برگرداند و زنان هاشمی از آن جمله : فاطمه دختر پیامبر(ص) و مادر خود فاطمه دختر اسد و مسلمانانی که تا آن روز موفق به هجرت نشده بودند همراه ببرد.علی(ع) با همراهان به راه افتاد. راهی پر خطر و سخت.
🌴علی(ع) با پاهای خون آلود و ورم کرده، پس از سه روز به پیامبر اکرم (ص) پیوست و مورد لطف خاص نبی اکرم(ص) قرار گرفت.مردم مدینه با غریو و هلهله شادی(پس از سه سال انتظار)از پیامبر خود استقبال کردند.
🌴ورود پیامبر و مسلمانان به مدینه، فصل تازه ای در زندگی پیغمبر اکرم (ص) و اسلام گشود. مانند کسی که از یک محیط آلوده و خفقان آور به هوای آزاد و سالم پناه برد. بی جهت نیست که هجرت در راه خدا و برای گسترش دین خدا برابر با جهاد است و این همه عظمت دارد.
🌴هجرت پیامبر(ص) و مسلمانان ازمکه (محیط اختناق و آلودگی و کینه) به سوی مدینه(شهر صفا و نصرت و برادری) و به سوی پی ریزی زندگی اجتماعی اسلامی ، نخستین گام بلند در پیروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود. نظر به اهمیت هجرت بود که بعدها در زمان خلیفه دوم به پیشنهاد علی(ع)، این سال مبدا تاریخ اسلام یعنی(هجری) شد.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_هفدهم
👈اولین گام در مدینه
🌴وقتی پیامبر اکرم (ص) آن همه استقبال و شادی و شادمانی را از مردم مدینه دید، اولین کاری که کرد این بود که، طرح ساختن مسجدی را برای مسلمانان پی افکند. مسجد تنها محلی برای خواندن نماز نبود. در مسجد تمام کارهای قضائی و اجتماعی مربوط به مسلمانان انجام می شد.
🌴مسلمانان در کنار هم و پیامبر اکرم (ص) در کنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پیامبر اکرم (ص) خود سنگ بر دوش می کشید و مانند کارگر ساده ای کار می کرد.
🌴این مسجد همان است که اکنون با عظمت برجاست و بعد از مسجد الحرام ، دومین مسجد جهان است. پیامبر بین دو قبیله “اوس” و “خزرج” که سالها جنگ بود، صلح و آشتی برقرار کرد. بین “مهاجران” و مردم مدینه که مهاجران را در خانه های خود پذیرفته بودند یعنی “انصار”، پیمان برادری برقرار کرد.
🌴پیامبر (ص)، توحید اسلامی و پیوند اعتقادی و برادری را جایگزین روابط قبیلگی کرد. با منشوری که صادر فرمود، در حقیقت “قانون اساسی” جامعه اسلامی را در مدینه تدوین کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوایف یهود را که در داخل و خارج مدینه بسر می بردند امان داد.
🌴بطور خلاصه، پیامبر (ص) از مردمی کینه توز، بی خبر از قانون و نظام اجتماعی و گمراه ، جامعه ای متحد، برادر، بلند نظر و فداکار بوجود آورد.
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_هجدهم
👈نگاهى به جنگ بدر
(بخش اول)
🌴يكى از حادثه هايى كه در آيات متعدد قرآن به فرازهايى از آن حادثه اشاره شده،(سوره انفال، آيات 5 تا 51 /سوره بقره، آيه 217 تا 218)که نخستين جنگ براى مسلمانان، با كفار قريش بود كه شخص پيامبر در آن شركت نمود و فرماندهى جنگ را در دست داشت. مسلمانان در اين جنگ ضربه سختى بر دشمن وارد كردند.
🌴اين پيروزى، بسيار عجيب بود، چرا كه تعداد مسلمانان كمتر از يك سوم تعداد دشمن بود، تجهيزات آنها، قابل مقايسه با تجهيزات جنگى دشمن نبود، لطف سرشار الهى نصيب مسلمانان شد، چنان كه در آيه 26 انفال مى خوانيم:
🍃وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِى الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ...🍃
✨و به خاطر بياوريد هنگامى كه شما در روى زمين، گروهى كوچك و اندك و ضعيف بوديد، آن چنان كه مى ترسيديد مردم شما را بربايند، ولى خدا شما را پناه داد و يارى كرد...✨
🌴جنگ بدر در سال دوم هجرت رخ داد، و موجب شكست مفتضحانه دشمن گرديد. در اين جا نظر شما را به خلاصه اى از اين نبرد قهرمانانه جلب مى كنيم:
🌴بدر منطقه وسيعى است كه داراى چاههاى آب بوده و همواره كاروانها در آن جا توقف مى كردند و از آب هاى آن بهرهمند مى شدند.بدر در جنوب غربى مدينه بين مدينه و مكه قرار گرفته و از اين رو آن را بدر مى گويند كه نام صاحب آب هاى آن بدر بوده است.
🌴علت اين جنگ اين بود كه: در ماه جمادى الاولى سال دوم هجرت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر رسيد كه كرز بن جابر با گروهى از قريش تا سه منزلى شهر مدينه آمده و شتران پيامبر را با چهارپايان افراد ديگر به غارت برده و به محصولات مدينه آسيب زده اند.
🌴رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ پرچم جنگ را به على عليه السلام سپرد، آن حضرت با جمعى از مهاجران به تعقيب آنها رفتند تا به چاه بدر رسيدند و سه روز هم در آن جا توقف كردند، هر چه جستجو كردند، كسى را نيافتند سپس به مدينه برگشتند.
🌴از طرفى كفار، اموال مهاجران را در مكه، مصادره كرده بودند، و به طور كلى مى خواستند، مسلمانان را در مدينه در فشار محاصره اقتصادى قرار دهند، و روشن است كه اگر اين فشار ادامه مى يافت، دست كم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته مى شد.
🌴پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى شكستن اين محاصره، تدابيرى انديشيد، بزرگترين تدبيرش اين بود كه عبور كاروانهاى تجارتى مشركان مكه را قدغن كند.
🌴چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهى حضرت حمزه كه قهرمان رزم آورى بود، براى كنترل مسير كاروانها فرستاد، پيامبر بيست شتر در دسترس آنها قرار داد.
🌴اين چهل نفر تحت فرماندهى حمزه، به منطقه اى بين مدينه و درياى سرخ كه راه عبور كاروانهاى مكه بودند، رفتند و از آن جا نگهبانى نمودند، منطقه اى كه 130 كيلومتر عرض داشت و كاروانهاى مكه چاره اى نداشتند جز اين كه از آن عبور كنند، چند روز گذشت ديدند كاروانى نمايان شد، وقتى كاروان نزديك آمد معلوم شد كه كاروان قريش است كه سيصد نفر همراه كاروان مى باشد، حمزه اعلام جنگ كرد، ولى كفار كه از دلاوى ها و شجاعت حمزه اطلاع داشتند، پيشنهاد صلح كردند، حمزه نيز مصلحت امر را بر صلح دانسته، و جنگ واقع نشد. (اين ماجرا را سريه حمزه گويند.)
ادامه دارد....
@a_l_mim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_محمد_ص
✨#قسمت_نوزدهم
👈نگاهى به جنگ بدر
(بخش دوم)
🌴چند هفته از اين ماجرا گذشت. از گزارش گزارشگران اسلام كه با دقت و هوشيارى مراقب عمليات دشمن بودند، معلوم بود كه دشمن دست بردار نيست، و در فكر تدارك جنگ و ادامه محاصره اقتصادى و... است و پى فرصت مى گردد.
🌴در اين شرايط به پيامبر چنين گزارش رسيد: كاروان بزرگى همراه دو هزار شتركه پنجاه هزار دينار كالا حمل مى كند به سرزمين مدينه نزديك شده و به طرف مكه مى رود و رئيس اين كاروان، ابوسفيان است، و چهل نفر از آن نگبهانى مى كنند، و اكثر مردم مكه در آن كالاهاى تجارتى شركت دارند.
🌴پيامبر(ص)به اصحاب رو كرد و فرمود: اين كاروان قريش است به سوى آن برويد. شايد خدا به اين وسيله در كار شما گشايشى بدهد.
🌴طولى نكشيد 313 نفر از مسلمانان در رمضان سال دوم هجرت همراه پيامبر از مدينه به سوى بدر حركت كردند كه 72 نفرشان از مهاجران بودند و بقيه از انصار، و جمعا هفتاد شتر و سه اسب بيشتر نداشتند.
ابوسفيان توسط جاسوس هايش از تصميم پيامبر و مسلمانان آگاه شد. دو كار به نظرش رسيد يكى اين كه فردى را از بيراهه به طور سريع به مكه بفرستد و مردم مكه را از در خطر قرار گرفتن كاروان خبر دهد، دوم كاروان را از بيراهه به طرف مكه ببرد.
🌴ضمضم پيام رسان ابوسفيان به مكه شتافت و مشركان مكه را از ماجرا مطلع كرد، طولى نشيد كه حدود هزار نفر با ساز و برگ كامل نظامى براى نجات كاروان از مكه خارج شدند.
🌴ابوسفيان مى دانست تا رسيدن قوا از مكه، قطعاً مورد هجوم مسلمانان قرار خواهد گرفت، مسير راه را عوض نمود و از بيراهه فرار كرد و كاروان را به مكه رساند.
🌴خبر فرار كاروان به سپاه مكه رسيد. سران سپاه در مورد جنگ نظريات مختلف داشتند، نظر عده اى اين بود كه چون كاروان نجات يافته برگرديم، ولى عده اى اصرار داشتند كه به حركت ادامه بدهند.
🌴ابوجهل طرفدار جنگ بود و افراد را تحريك مى كرد. سرانجام تصميم به جنگ گرفتند. پيامبر با 313 نفر از مسلمانان در بدر بودند كه خبر فرار ابوسفيان و كاروانش به حضرت رسيد، از طرفى گزارشگران گزارش دادند كه لشكر دشمن تا پشت تپه بدر آمده است. شبى كه فردايش جنگ بدر واقع شد مسلمانان تمام شب را بيدار بودند و در پاى درختى تا صبح به نماز و دعا اشتغال داشتند.
🌴صبح روز جمعه هفده رمضان بود كه سپاه قريش با تجهيزات كامل جنگى از پشت تپه به دشت بدر سرازير شدند، هنوز در ميان قريش، اختلاف نظر در مورد جنگ وجود داشت، اما يك موضوع جنگ را حتمى كرد و آن اين كه:
🌴يكى از سپاهيان قريش به نام اسود مخزومى كه مردى خشن بود، چشمش به حوضى كه مسلمانان درست كرده بودند افتاد، تصميم گرفت يكى از اين سه كار را انجام دهند: يا از آب حوض بنوشد يا آن را ويران كند و يا كشته شود، به دنبال اين تصميم از صف مشركان بيرون تاخت و تا نزديك حوض رسيد، در آن جا با حضرت حمزه افسر رشيد اسلام روبرو شد، حمزه يك ضربت به پاى او زد كه پايش از ساق جدا شد، در عين حال مى خواست با حركت سينه خيز، خود را به آب حوض برساند و از آن بنوشد، حمزه با زدن ضربت ديگر او را در آب كشت.
🌴به دنبال اين حادثه، به رسم ديرينه عرب، جنگ تن به تن شروع شد.
🌴سه نفر از شجاعان دشمن به نامهاى: عُتبِه و برادرش شَيبَه (از فرزندان ربيعه) و سومى وليد (فرزند عُتبه) به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند.
🌴رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پسرعموهايش عُبَيده و على عليه السلام و عمويش حمزه را به ميدان فرستاد. به مناسبت سن، على عليه السلام با وليد، حمزه با شيبه و عبيده با عتبه به جنگ پرداختند.
🌴طولى نكشيد كه على و حمزه رقيبان خود را از پاى در آوردند، ولى عبيده كارى از پيش نبرد. هر دو ضربتى به هم زدند. على عليه السلام پيش دستى كرد و عتبه را كشت، به اين ترتيب در حمله اول، مشركان به سوگ سه نامور شجاعشان نشستند.
🌴پس از آن عاص بن سعيد براى مبارزه با على عليه السلام به ميدان تاخت. على عليه السلام او را نيز كشت، سپس حنظله پسر ابوسفيان و طعيمه و نوفل به ميدان تاختند، على عليه السلام آنها را نيز يكى پس از ديگرى كشت، و پيوسته مبارزانى به ميدان مى آمدند و كشته مى شدند.
🌴سرانجام جنگ با پيروزى اسلام و شكست دشمن پايان يافت و از مسلمانان چهارده يا بيست و دو نفر به افتخار شهادت رسيدند.
🌴از كفار، هفتاد نفر كشته شدند و هفتاد نفر اسير گشتند، 35 يا 36 نفر از كشته شدگان، بر اثر ضربات پرچمدار اسلام، در اين جنگ يعنى على عليه السلام به هلاكت رسيدند، بسيارى از كشته شدگان از سران شرك مانند ابوجهل، وليد بن عتبه، حنظلد بن ابوسفيان، عتبة و شيبه و... بودند.(تاريخ طبرى، ج 2،ص 270 به بعد؛ ارشاد مفيد،ص 32)
ادامه دارد....
@a_l_mim