eitaa logo
قرآن و امام حسین ع
882 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
752 ویدیو
369 فایل
مطالب کانال: ارتباط امام حسین ع با قران در موارد مختلف عاشوراء آیات الولایه : آیاتی که در قرآن درباره ی 14 معصوم آمده است. علوم قرانی برای تحکیم ایمان و اعتقاد تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
مشاهده در ایتا
دانلود
❖﷽❖ ✨💫 مرور سلیمان عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨ مرور سليمان عليه السلام بالبساط على أرض كربلاء ومعرفته بشهادة الحسين عليه السلام‏ 📜وروي أن سليمان عليه السلام كان يجلس على بساطه‏ ويسير في الهواء ، فمر ذات يوم‏وهو سائر في أرض كربلاء، فأدارت‏ الريح بساطه ثلاث دورات حتى خاف السقوط، فسكنت الريح ونزل البساط في‏ أرض كربلاء، فقال سليمان للريح: لم سكنتي‏ ؟ فقالت: إن هنا يقتل الحسين عليه السلام. فقال: ومن يكون الحسين؟ قالت: هو سبط محمد المختار وابن‏علي الكرار. فقال: ومن قاتله؟ قالت‏ : لعين أهل السماوات والأرض‏ يزيد، فرفع‏سليمان يديه ولعنه ودعا عليه‏ وأمن‏ دعاءه الإنس والجن، فهبت الريح‏ وسارالبساط. 📚الطريحي، المنتخب، 1/ 50/ عنه: القزويني، تظلم الزهراء،/ 86؛ الدربندي، أسرارالشهادة،/ 81؛ مثله السيد هاشم البحراني، البرهان، 4/ 50؛ المجلسي، البحار، 44/ 244؛ الجزائري، الأنوار النعمانية، 3/ 261؛ البحراني، العوالم، 17/ 103؛ دانشيار، حول البكاء،/ 7- 8 📝و حضرت سليمان عليه السلام روزى بر بساط خود نشسته بود. باد بساط اورا بر روى هوا مى‏برد. ناگاه بساط او به صحراى كربلا رسيد. چون محاذى آن صحرا شد، باد سه مرتبه آن بساط را گردانيد و ترسيدند كه از هوا فرو ريزند. پس باد ساكن شد و بساط بر زمين فرود آمد. سليمان باد را عتاب كرد كه: «چرا مضطرب شده‏اى و سبب اضطراب تو چه بود؟» گفت: «سببش اين بود كه در اين موضع، شهيد خواهد شد نور ديده احمد مختار و فرزند گرامى على كرار.» سليمان گفت: «قاتل او كيست؟» باد گفت: «يزيد كه اهل آسمان و زمين اورا لعنت مى‏كنند.» سليمان دست به دعا برداشت و بر قاتل آن حضرت لعنت و نفرين بسيار كرد، و آدميان و جنيان و مرغان كه همراه او بودند، همه آمين گفتند. پس از بركت آن لعنت، باد وزيد و آن بساط را از آن صحرا بيرون كرد. 📚مجلسى، جلاء العيون،/ 550 📝و نيز مروى است كه سليمان عليه السلام بر بساط خويش جاى داشت و در هوا عبور مى‏داد. ناگاه روزى از زمين كربلا خواست درگذرد. باد بساط اورا به دوران انداخت، چنان كه سليمان بيمناك شد تا مبادا او را به خاك افكند. اين وقت باد از هبوب بايستاد و بساط او به خاك درافتاد. فقال سليمان للريح: «لم سكنت؟ فقالت: إن هنا يقتل الحسين». فرمود: «اى باد! تو را چه افتاد كه ساكن گشتى؟» گفت: «مقتل حسين بن على عليهما السلام در اين‏جاست.» سليمان گفت: «حسين كيست؟» گفت: «سبط محمد مختار، و پسر على كرار.» گفت: «كشنده او چه كس است؟» گفت: «لعين اهل سماوات و ارض، يزيد.» پس سليمان دست برداشت و اورا لعن فرستاد و به دعاى بد ياد كرد. اين وقت جن و انس ايمن گشتند، و باد وزيدن گرفت و بساط، طريق سلامت سپرد. 📚سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه السلام، 1/ 274- 275 کانال قرآن و امام حسین علیه السلام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال باب الحسین عليه السلام https://t.me/Babolhusein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖﷽❖ ✨💫 مرور زکریا عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨ اطلاع النبي زكريا عليه السلام على مقتل الحسين عليه السلام وحزنه لذلك‏ 📜حدثنا محمد بن علي بن محمد بن حاتم النوفلي المعروف بالكرماني، قال: حدثناأبو العباس أحمد بن عيسى الوشاء البغدادي، قال: حدثنا أحمد بن طاهر القمي، قال: حدثنا محمد بن بحر بن سهل الشيباني، قال: حدثنا أحمد بن مسرور، عن سعد بن‏عبدالله القمي، قال: [...] قلت: فأخبرني يا ابن رسول الله عن تأويل‏ «كهيعص»، قال: هذه الحروف من‏أنباء الغيب، أطلع الله عليها عبده زكريا، ثم قصها على محمد صلى الله عليه و آله، وذلك أن زكريا سأل‏ربه أن يعلمه أسماء الخمسة، فأهبط عليه جبرئيل، فعلمه إياها، فكان زكريا إذا ذكرمحمدا وعليا وفاطمة والحسن سري عنه همه، وانجلى كربه، وإذا ذكر الحسين خنقته‏العبرة، ووقعت عليه البهرة، فقال ذات يوم: يا إلهي! ما بالي إذا ذكرت أربعا منهم تسليت‏بأسمائهم من همومي، وإذا ذكرت الحسين تدمع عيني وتثور زفرتي؟ فأنبأه الله تعالى عن‏قصته، وقال: «كهيعص»، «فالكاف» اسم كربلاء، و «الهاء» هلاك العترة، و «الياء» يزيد، وهو ظالم الحسين عليه السلام، و «العين» عطشه، و «الصاد» صبره. فلما سمع ذلك زكريا لم يفارق مسجده ثلاثة أيام ومنع فيها الناس من الدخول عليه، وأقبل على البكاء والنحيب، وكانت ندبته «إلهي! أتفجع خير خلقك بولده، إلهي! أتنزل‏بلوى هذه الرزية بفنائه، إلهي! أتلبس عليا وفاطمة ثياب هذه المصيبة، إلهي! أتحل كربةهذه الفجيعة بساحتهما»؟! ثم كان يقول: «اللهم ارزقني ولدا تقر به عيني على الكبر، واجعله وارثا وصيا، واجعل محله مني محل الحسين، فإذا رزقتنيه فافتني بحبه، ثم فجعني‏به كما تفجع محمدا حبيبك بولده»، فرزقه الله يحيى وفجعه به. وكان حمل يحيى ستةأشهر وحمل الحسين عليه السلام كذلك، وله قصة طويلة. 📚الصدوق، كمال الدين، 2/ 454- 461 رقم 21 (1)- [راجع: «الإمام عليه السلام في تأويل القرآن، مريم: 19/ 1»]
📝امام مهدی ( سعدبن‌عبداللَّه روایت می‌کند: «به حضرت قائم آل محمّد (گفتم: تأویل کهیعص چیست»؟ فرمود: «این حروف از اخبار غیبی می‌باشند که خدای علیم بنده‌ی خود حضرت زکریّا را از آن‌ها آگاه نمود و سپس داستان آن را برای حضرت محمّد (شرح داد. جریان این قضیه بدین شرح است که حضرت زکریّا (از خدا خواست که نام‌های مبارک پنج تن آل‌عبا را به او یاد دهد. جبرئیل به زمین هبوط کرد و آن‌ها را به حضرت زکریّا (تعلیم داد. هر وقت حضرت زکریّا نام‌های مبارک: محمّد، علی، زهرا، و حسن (را می‌برد غم و اندوه وی برطرف می‌شد، ولی هرگاه نام مبارک حسین (را می‌برد گریه راه گلوی او را می‌گرفت و نفس وی بشماره می‌افتاد! تا اینکه یک روز حضرت زکریّا (گفت: «بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را می‌برم غم و اندوه من برطرف می‌شود، ولی موقعی که نام حسین (را می‌برم چشمانم اشکبار و نفسم به شماره می‌افتد»!؟ خدای علیم داستان شهادت امام حسین (را برای زکریّا شرح داد و فرمود: «کهیعص؛ "ک" اشاره به کربلای امام حسین (است. "ه" اشاره به شهادت عترت پاک می‌باشد. "ی" اشاره به نام یزید است که در حقّ حسین (ظلم کرد، "ع" اشاره به عطش حسین (و "ص" اشاره به صبر آن بزرگوار است. هنگامی‌که حضرت زکریّا (این جریان را شنید مدّت سه روز از مسجد خویش خارج نشد و در آن مدّت اجازه‌ی ورود به احدی نداد. آنگاه مشغول گریه‌وزاری شد، وی برای امام حسین (مرثیه می‌خواند و می‌گفت: «پروردگارا! آیا بهترین خلق خود یعنی حضرت محمّد (را دچار مصیبت فرزندش می‌کنی؟ بار خدایا! آیا چنین بلایی را بر در خانه‌ی آن حضرت پیاده خواهی کرد؟ پروردگارا! آیا لباس چنین مصیبتی را به علی و زهرا (می‌پوشانی! بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد»؟ سپس حضرت زکریّا دعاء کرد و گفت: «پروردگارا! پسری به من عطا کن که در این زمان پیری، چشم من به وی روشن شود، موقعی‌که این پسر را به من عطا کردی مرا شیفته‌ی محبّت وی بگردان، سپس مرا دچار مصیبت او بکن همچنان‌که حضرت محمّد (حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد! آنگاه خدا حضرت یحیی (را به زکریّا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود». مدّت حمل حضرت یحیی (شش ماه بود و مدّت حمل امام حسین (نیز شش ماه بود. 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۱۰ بحار الأنوار، ج۱۴، ص۱۷۸/ الاحتجاج؛ ج۲، ص۴۶۳ کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در تلگرام @qoranvamamhoosein کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖﷽❖ ✨💫 مرور عیسی عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨ مرور عيسى عليه السلام والحواريين بكربلاء وإخبار الأسد إياهم بمقتل الحسين عليه السلام‏ 📜وروي أن عيسى عليه السلام كان سائحا في البراري ومعه الحواريون، فمروا بكربلاء، فرأوا أسدا كاسرا قد أخذ الطريق، فتقدم عيسى إلى الأسد وقال له: لم‏ جلست في‏هذا الطريق و لا تدعنا نمر فيه‏ ؟ فقال الأسد بلسان فصيح: إني لم أدع لكم الطريق‏حتى تلعنوا يزيد قاتل الحسين. فقال عيسى: ومن يكون الحسين؟ قال: سبط محمدالنبي الامي، وابن علي الولي؛ قال: ومن قاتله‏ ؟ قال: قاتله‏ لعين الوحوش والذئاب‏ والسباع أجمع، خصوصا أيام‏ عاشوراء، فرفع عيسى‏ عليه السلام يديه‏ ، ولعن يزيد، ودعاعليه، وأمن الحواريون على دعائه، فتنحى الأسد عن طريقهم ومشوا لشأنهم. 📚الطريحي، المنتخب، 1/ 50/ عنه: القزويني، تظلم الزهراء،/ 86- 87؛ الدربندي، أسرار الشهادة،/ 81؛ مثله المجلسي، البحار، 44/ 244- 245؛ الجزائري، الأنوار النعمانية، 3/ 262؛ البحراني، العوالم، 17/ 103- 104؛ دانشيار، حول البكاء،/ 8 📝و حضرت عيسى عليه السلام در صحرا چون با حواريان سياحت مى‏نمود، به صحراى كربلا عبور فرمود. چون داخل آن صحرا شد و خواست كه از آن صحرا بيرون آيد، شيرى بر سر راه ايشان آمد. عيسى فرمود: «اى شير! چرا سر راه بر ما گرفته اى؟» شير به امر خداوند قدير به سخن آمد و به زبان فصيح گفت: «نمى‏گذارم از اين صحرا بيرون روى تا لعنت كنى بر قاتل حسين.» عيسى گفت: «حسين كيست؟» گفت: «فرزند زاده نبى امى، و فرزند على ولى.» عيسى گفت كه: «كشنده او كيست؟» شير گفت: «يزيد است كه وحشيان و درندگان همه او را لعنت مى‏كنند؛ خصوصا در ايام عاشورا.» پس عيسى دست به دعا برداشت و يزيد را لعنت كرد و حواريان آمين گفتند، و شير دور شد و ايشان از آن زمين بيرون رفتند. 📚مجلسى، جلاء العيون،/ 550- 551 📝و نيز در خبر است كه عيسى عليه السلام را با حواريون گذر به اراضى كربلا افتاد. ناگاه شرزه شيرى را نگريستند كه طريق را بر مجتازان مسدود ساخت. عيسى عليه السلام پيش شد. وقال له: «لم جلست في هذا الطريق ولا تدعنا نمر فيه»؟ فرمود: «از چه روى درين راه نشسته اى و بر روندگان راه بسته اى و نمى‏گذارى ما درگذريم؟» آن شير به فصيح تر زبانى به سخن آمد و گفت: «إني لم أدع لكم الطريق حتى تلعنوا يزيد قاتل الحسين». يعنى، «نمى‏گذارم شما درگذريد، الا آن كه يزيد را كه كشنده حسين است، لعن كنيد.» عيسى فرمود: «حسين چه كس باشد؟» قال: «سبط محمد النبي الامي، وابن علي الولي». فرمود: «قاتل او كيست؟» عرض كرد: «قاتل او ملعون وحوش بيابان‏ها، و درندگان صحراها، خاصه در روزهاى عاشورا است.» پس عيسى دست برداشت و لعن كرد بر يزيد، و نفرين فرستاد بر او. اين وقت شير از طريق كنارى گرفت، و حواريون ايمن شدند و به جانب مقصود عبور دادند. 📚سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه السلام، 1/ 275 کانال قرآن و امام حسین علیه السلام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال باب الحسین عليه السلام https://t.me/Babolhusein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖﷽❖ ✨💫 مرور أميرالمؤمنين عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨ إخبار أمير المؤمنين عليه السلام بحضور عيسى عليه السلام والحواريون في أرض كربلاء وإخبارهم بشهادة الحسين عليه السلام فيها 📜ثم سار [علي عليه السلام‏] حتى نزل بدير كعب، فأقام هنالك باقي يومه وليلته. وأصبح سائراحتى نزل بكربلاء، ثم نظر إلى شاطئ الفرات وأبصر هنالك نخيلا، فقال: يا ابن عباس! أتعرف هذا الموضع؟ فقال: لا يا أمير المؤمنين، ما أعرفه، فقال: أما إنك لو عرفته‏كمعرفتي لم تكن تجاوزه حتى تبكي لبكائي؛ قال: ثم بكى علي رضى الله عنه بكاء شديدا، حتى‏اخضلت لحيته بدموعه‏ وسالت الدموع‏ على صدره، ثم جعل يقول: أواه! ما لي ولآل‏أبي سفيان! ثم التفت إلى الحسين رضى الله عنه، فقال: اصبر أبا عبدالله! فلقد لقي أبوك منهم مثل‏الذي تلقى من بعدي. قال: ثم جعل علي رضى الله عنه يجول في أرض كربلاء كأ نه يطلب شيئا، ثم نزل ودعا بماء، فتوضأ وضوء الصلاة، ثم قام، فصلى ما شاء أن يصلي والناس قد نزلوا هنالك من قرب‏نينوى‏ إلى شاطئ الفرات، قال: ثم خفق برأسه خفقة، فنام وانتبه فزعا، فقال: يا ابن‏عباس! ألا أحدثك بما رأيت الساعة في منامي؟ فقال: بلى يا أمير المؤمنين، فقال: رأيت‏رجالا بيض الوجوه، في أيديهم أعلام بيض، وهم متقلدون بسيوف لهم، فخطوا حول هذه‏الأرض خطة، ثم رأيت هذه النخيل وقد ضربت بسعفها الأرض، ورأيت نهرا يجري‏بالدم العبيط، ورأيت ابني الحسين وقد غرق في ذلك الدم وهو يستغيث فلا يغاث، ثم إني‏رأيت أولئك الرجال البيض الوجوه الذين نزلوا من السماء وهم ينادون: صبرا آل الرسول‏صبرا! فإنكم تقتلون على أيدي أشرار الناس، وهذه الجنة مشتاقة إليك يا أبا عبدالله، ثم تقدموا إلي، فعزوني وقالوا: أبشر يا أبا الحسن، فقد أقر الله عينك بابنك الحسين غدا يوم يقوم الناس لرب العالمين، ثم إني انتبهت؛ فهذا ما رأيت، فو الذي نفس علي بيده، لقد حدثني الصادق المصدق أبو القاسم‏أني سأرى هذه الرؤيا بعينها في خروجي إلى‏قتال أهل البغي علينا، وهذه أرض كربلاء الذي يدفن فيها ابني الحسين وشيعته وجماعةمن ولد فاطمة بنت محمد، وأن هذه البقعة المعروفة في أهل السماوات تذكر بأرض‏كرب وبلاء ، وليحشرن‏ منها قوم يدخلون الجنة بلا حساب. ثم قال: يا ابن عباس! اطلب لي حولها صيران الظباء، فطلبها ابن عباس، فوجدها، ثم قال: يا أمير المؤمنين! قد أصبتها، فقال علي رضى الله عنه: الله أكبر! صدق الله ورسوله. ثم قام علي رضى الله عنه يهرول نحوها حتى وقف عليها، ثم أخذ قبضة من بعر الظباء فشمها، فإذا لها لون كلون الزعفران، ورائحة كرائحة المسك، فقال علي رضى الله عنه: نعم، هي هذه‏بعينها؛ ثم قال: أتعلم ما هذه يا ابن عباس؟ قال: لا يا أميرالمؤمنين، فقال: إن المسيح‏عيسى ابن مريم قد مر بهذه الأرض ومعه الحواريون، فشم هذا البعر كما شممته، وأقبلت‏إليه الظباء حتى وقفت بين يديه، فبكى عيسى وبكى معه الحواريون وهم لا يدرون لماذايبكي عيسى عليه السلام، فقالوا: يا روح الله! ما يبكيك؟ ولماذا اختلست ها هنا؟ فقال لهم: أتعلمون ما هذه الأرض؟ قالوا: لا يا روح الله، فقال: هذه أرض يقتل عليها فرخ‏الرسول أحمد المصطفى وفرخ ابنته الزهراء قرينة الطاهرة البتول مريم بنت عمران، ثم‏ضرب بيده عيسى إلى بعر الظباء، فشمه وقال: يا معشر الحواريين! هذا بعر الظباء على‏هذا الطيب لأ [نه‏] كان [من‏] حشيش هذه الأرض؛ ثم مضى عيسى ابن مريم صلوات‏الله عليه، وقد بقيت هذه البعرات إلى يومنا هذا من ذلك الدهر، حتى أ نها قد اصفرت‏لطول الزمان عليها، فهذه أرض الكرب والبلاء. قال: ثم بكى علي رضى الله عنه، وقال: يا رب عيسى! لا تبارك في قاتل ولدي والعنه لعناكثيرا، ثم اشتد بكاء علي وبكى الناس معه حتى سقط على وجهه وغشي عليه؛ ثم‏ أفاق، فوثب، فصلى ثماني ركعات، وسلم من كل ركعتين، فكلما سلم جعل يتناول من‏ذلك البعر، فيشمه، ويقول: صبرا أبا عبدالله، صبرا يا ثمرة رسول الله‏وريحانة حبيب‏الله، ثم أخذ كفا من ذلك البعر، فصره في ثوبه وقال: لا يزال هذا مصرورا أبدا أو يأتي‏علي أجلي، ثم قال: يا ابن عباس! إذا رأيتها من بعدي وهي تسيل دما عبيطا، فاعلم أن‏أبا عبدالله قد قتل. قال ابن عباس: فو الله لقد كنت أشد تحافظا لها بعد علي بن أبي طالب‏وأنا لا أحلها عن طرفي. 📚ابن أعثم، الفتوح، 2/ 462- 465
📝 ابن‏عباس گويد: در سفر صفين خدمت امير المؤمنين عليه السلام بودم. چون به نينوا در كنار فرات رسيد، به آواز بلند فرياد زد: «اى پسر عباس! اين جا را مى‏شناسى؟» گفتم: «يا امير المؤمنين! نه.» فرمود: «اگر چون منش مى‏شناختى، از آن نگذشتى تا چون من گريه كنى.» و چندان گريست كه ريشش خيس شد و اشك بر سينه‏اش روان شد. و با هم گريه كرديم و مى‏فرمود: «واى واى! مرا چه كار با آل ابو سفيان، چه كار با آل حرب، حزب شيطان و اولياى كفر! صبر كن اى ابا عبدالله كه پدرت بيند آنچه را تو بينى از آن‏ها.» سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز كرد. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش چرتى زد و بيدار شد و گفت: «يابن عباس!» گفتم: «من حاضرم.» فرمود: «خوابى كه اكنون ديدم برايت بگويم؟» گفتم: «خواب ديدى، خير است ان شاء الله.» گفت: «در خواب ديدم گويا مردانى فرود آمدند از آسمان با پرچم‏هاى سفيد وشمشيرهاى‏درخشان به كمر و گرد اين‏زمين خطى كشيدند. و ديدم گويا اين نخل‏ها شاخه‏هاى خود را با خون تازه به زمين زدند. و ديدم گويا حسين فرزند و جگرگوشه‏ام در آن غرق است و فرياد مى‏زند و كسى به دادش نمى‏رسد. و آن مردان آسمانى مى‏گويند: صبر كنيد اى آل‏رسول! شما به‏دست بدترين مردم كشته شويد و اين بهشت است اى حسين كه مشتاق توست. و سپس مرا تسليت مى‏گويند و گويند: اى ابوالحسن! مژده گير كه چشمت را در روز قيامت روشن‏كرد. وسپس به اين‏وضع بيدار شدم. و بدان كه جانم به دست اوست، صادق مصدق ابو القاسم احمد برايم باز گفت كه من آن را در خروج براى شورشيان بر ما خواهم ديد. اين زمين كرب و بلاست كه حسين با هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در آن به خاك مى‏روند و آن در آسمان‏ها معروف است و به نام زمين كرب و بلا شناخته شده است، چنانچه زمين حرمين (مكه و مدينه) و زمين بيت‏المقدس ياد شوند.» پس از آن فرمود: «يابن عباس! برايم در اطراف آن پشك آهو جست‏وجو كن كه به خدا دروغ نگويم و دروغ نشنوم. آن‏ها زرد رنگند و چون زعفرانند.»
ابن عباس گويد: آن را جستم و گرد هم يافتم و فرياد زدم: يا امير المؤمنين! آن‏ها را يافتم، به همان وضعى كه فرمود به من. على عليه السلام فرمود: خدا و رسولش راست گفتند، و برخاست و به سوى آن‏ها دويد و آن‏ها را برداشت وبوييد وفرمود: «همان خود آن‏هاست. ابن‏عباس! مى‏دانى اين‏پشك‏ها چيست؟ اين‏ها را عيسى بن مريم عليه السلام بوييده و اين براى آن است كه به آن‏ها گذر كرده با حواريون و ديده آهوها اين جا گرد هم مى‏گريند. عيسى با حواريون خود نشستند و گريستند و ندانستند براى چه گريه مى‏كنند و چرا نشستند. حواريون گفتند: اى روح خدا و كلمه او! چرا گريه مى‏كنيد؟ فرمود: شما مى‏دانيد اين چه زمينى است؟ گفتند: نه. گفت: اين زمينى است كه در آن جگرگوشه رسول احمد و جگرگوشه حره طاهره بتول، همانند مادرم را مى‏كشند و در آن به خاكى سپرده شود كه خوشبوتر از مشك است، چون خاك سليل شهيد است و خاك پيغمبران و پيغمبرزادگان چنين است. اين آهوان با من سخن گويند و مى‏گويند، در اين زمين مى‏چرند به اشتياق تربت نژاد با بركت و معتقدند كه در اين زمين در امانند. سپس دست به آن‏ها زد و آن‏ها را بوييد و فرمود: اين پشك همان آهوان است كه چنين خوشبوست به خاطر گياهش. خدايا آن‏ها را نگه دار تا پدرش ببويد و تسلى جويد.» فرمود: «تا امروز مانده‏اند و به طول زمان زرد شدند، اين زمين كرب و بلاست.» و فرياد كشيد: «اى پروردگار عيسى‏بن مريم! بركت به كشندگان حسين مده و به يارى كنندگان آنان و خاذلان او.» و با آن حضرت گريستم تا به رو در افتاد و مدتى از هوش رفت و به هوش آمد و آن پشك‏ها را در رداى خود بست و به من گفت: «تو هم در ردايت ببند.» و فرمود: «يابن عباس! هرگاه ديدى خون تازه از آن‏ها روان شد، بدان كه ابوعبدالله در آن زمين كشته شده و دفن شده.» ابن عباس گويد: من آن‏ها را بيشتر از يك فريضه محافظت مى‏كردم و از گوشه آستينم نمى‏گشودم تا در اين ميان كه در خانه خوابيده بودم، به ناگاه بيدار شدم. ديدم خون تازه از آن‏ها روان است و آستينم پر از خون تازه است. من گريان نشستم و گفتم: به خدا حسين كشته شد. على در هيچ حديث و خبرى كه به من داده، دروغ نگفته و همان طور بوده، چون رسول خدا به او خبرها داده كه به ديگران نداده. من در هراس شدم و سپيده‏دم بيرون آمدم و ديدم گويا شهر مدينه يكپارچه مه است و چشم جايى را نبيند. و آفتاب برآمد و گويا گرفتگى كسوف داشت و گويا ديوارهاى مدينه خون تازه بود. من گريان بر نشستم و گفتم: به خدا حسين كشته شد. و از گوشه خانه آوازى شنيدم كه مى‏گويد: «صبر كنيد خاندان رسول، كشته شد فرخ نحول، روح الامين فرود شد با گريه و زارى.» سپس به فرياد بلند گريست و من هم گريستم. در آن ساعت كه دهم ماه محرم بود، بر من ثابت شد كه حسين را كشتند و چون خبر او به ما رسيد، چنين بود و من حديث را به آن ها كه با آن حضرت بودند، گفتم و گفتند: «ما در جبهه جنگ آنچه شنيدى، شنيديم و ندانستيم چه خبر است و گمان كرديم كه او خضر است.» 📚كمره اى، ترجمه امالى،/ 597- 600 کانال قرآن و امام حسین علیه السلام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال باب الحسین عليه السلام https://t.me/Babolhusein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖﷽❖ 📜عن يحيى بن يمان، عن إمام لبني سليم، عن أشياخ لهم قالوا: غزونا بلاد الروم، فدخلنا كنيسة من كنائسهم، فوجدنا فيها مكتوبا: أيرجو معشر قتلوا حسينا شفاعة جده يوم الحساب‏ قالوا: فسئلنا: منذ كم‏ هذا في كنيستكم؟ فقالوا: قبل أن يبعث نبيكم بثلاثمائةعام. 📚الصدوق، الأمالي،/ 131 رقم 6/ عنه: المجلسي، البحار، 44/ 224؛ البحراني، العوالم، 17/ 110- 111؛ القزويني، تظلم الزهراء،/ 76؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، 1/ 193- 194؛ الجزائري، الأنوار النعمانية، 3/ 240 📜قال: أخبرنا عبيدالله، قال: حدثنا أبي، قال: حدثنا محمد بن علي بن عفان العامري‏بالكوفة، قال: حدثنا أبو سعيد التغلبي، قال: حدثنا علي بن يمان عن إمام لبني سليم، عن أشياخ له غزوا بلاد الروم، قالوا: وجدنا في كنيسة من كنائس الروم مكتوبا: أيرجو معشر قتلوا حسينا شفاعة جده يوم الحساب‏ قال: قلت للروم: متى كتب هذا في كنيستكم؟ قالوا: قبل أن يبعث نبيكم بثلاثمائةعام. 📚الشجري، الأمالي، 2/ 84 📝 امام بنى سليم از عده‏اى بزرگان آن ها نقل كرده كه گفتند: در بلاد روم جهاد كرديم و به يكى از كليساهاى آن جا وارد شديم. در آن جا اين نوشته را يافتيم: اميد دارند گروهى كه حسين را كشتند به شفاعت جدش در روز حساب. پرسيديم: «از كى اين نوشته در كليساى شماست؟» گفتند: «از سيصد سال پيش از اين كه پيغمبر شما مبعوث شود.» 📚كمره اى، ترجمه امالى،/ 131 کانال قرآن و امام حسین علیه السلام https://t.me/qoranvamamhoosein کانال باب الحسین عليه السلام https://t.me/Babolhusein