❖﷽❖
#مرور_انبیاء_بر_کربلاء
#فضائل_کربلاء
#لعن_برائت
#اشک_انبیاء_بر_امام_حسین_ع
#انبیاء_و_امام_حسین_علیه_السلام
#مقام_امام_حسین_در_نزد_خدا_و_انبیاء
✨💫 مرور سلیمان عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨
مرور سليمان عليه السلام بالبساط على أرض كربلاء ومعرفته بشهادة الحسين عليه السلام
📜وروي أن سليمان عليه السلام كان يجلس على بساطه ويسير في الهواء ، فمر ذات يوموهو سائر في أرض كربلاء، فأدارت الريح بساطه ثلاث دورات حتى خاف السقوط، فسكنت الريح ونزل البساط في أرض كربلاء، فقال سليمان للريح: لم سكنتي ؟ فقالت: إن هنا يقتل الحسين عليه السلام. فقال: ومن يكون الحسين؟ قالت: هو سبط محمد المختار وابنعلي الكرار. فقال: ومن قاتله؟ قالت : لعين أهل السماوات والأرض يزيد، فرفعسليمان يديه ولعنه ودعا عليه وأمن دعاءه الإنس والجن، فهبت الريح وسارالبساط.
📚الطريحي، المنتخب، 1/ 50/ عنه: القزويني، تظلم الزهراء،/ 86؛ الدربندي، أسرارالشهادة،/ 81؛ مثله السيد هاشم البحراني، البرهان، 4/ 50؛ المجلسي، البحار، 44/ 244؛ الجزائري، الأنوار النعمانية، 3/ 261؛ البحراني، العوالم، 17/ 103؛ دانشيار، حول البكاء،/ 7- 8
📝و حضرت سليمان عليه السلام روزى بر بساط خود نشسته بود. باد بساط اورا بر روى هوا مىبرد. ناگاه بساط او به صحراى كربلا رسيد. چون محاذى آن صحرا شد، باد سه مرتبه آن بساط را گردانيد و ترسيدند كه از هوا فرو ريزند. پس باد ساكن شد و بساط بر زمين فرود آمد. سليمان باد را عتاب كرد كه: «چرا مضطرب شدهاى و سبب اضطراب تو چه بود؟»
گفت: «سببش اين بود كه در اين موضع، شهيد خواهد شد نور ديده احمد مختار و فرزند گرامى على كرار.»
سليمان گفت: «قاتل او كيست؟»
باد گفت: «يزيد كه اهل آسمان و زمين اورا لعنت مىكنند.»
سليمان دست به دعا برداشت و بر قاتل آن حضرت لعنت و نفرين بسيار كرد، و آدميان و جنيان و مرغان كه همراه او بودند، همه آمين گفتند. پس از بركت آن لعنت، باد وزيد و آن بساط را از آن صحرا بيرون كرد.
📚مجلسى، جلاء العيون،/ 550
📝و نيز مروى است كه سليمان عليه السلام بر بساط خويش جاى داشت و در هوا عبور مىداد. ناگاه روزى از زمين كربلا خواست درگذرد. باد بساط اورا به دوران انداخت، چنان كه سليمان بيمناك شد تا مبادا او را به خاك افكند. اين وقت باد از هبوب بايستاد و بساط او به خاك درافتاد.
فقال سليمان للريح: «لم سكنت؟ فقالت: إن هنا يقتل الحسين».
فرمود: «اى باد! تو را چه افتاد كه ساكن گشتى؟»
گفت: «مقتل حسين بن على عليهما السلام در اينجاست.»
سليمان گفت: «حسين كيست؟»
گفت: «سبط محمد مختار، و پسر على كرار.»
گفت: «كشنده او چه كس است؟»
گفت: «لعين اهل سماوات و ارض، يزيد.»
پس سليمان دست برداشت و اورا لعن فرستاد و به دعاى بد ياد كرد. اين وقت جن و انس ايمن گشتند، و باد وزيدن گرفت و بساط، طريق سلامت سپرد.
📚سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه السلام، 1/ 274- 275
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام
https://t.me/qoranvamamhoosein
کانال باب الحسین عليه السلام
https://t.me/Babolhusein
❖﷽❖
#مرور_انبیاء_بر_کربلاء
#فضائل_کربلاء
#لعن_برائت
#اشک_انبیاء_بر_امام_حسین_ع
#انبیاء_و_امام_حسین_علیه_السلام
#مقام_امام_حسین_در_نزد_خدا_و_انبیاء
✨💫 مرور زکریا عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨
اطلاع النبي زكريا عليه السلام على مقتل الحسين عليه السلام وحزنه لذلك
📜حدثنا محمد بن علي بن محمد بن حاتم النوفلي المعروف بالكرماني، قال: حدثناأبو العباس أحمد بن عيسى الوشاء البغدادي، قال: حدثنا أحمد بن طاهر القمي، قال: حدثنا محمد بن بحر بن سهل الشيباني، قال: حدثنا أحمد بن مسرور، عن سعد بنعبدالله القمي، قال: [...]
قلت: فأخبرني يا ابن رسول الله عن تأويل «كهيعص»، قال: هذه الحروف منأنباء الغيب، أطلع الله عليها عبده زكريا، ثم قصها على محمد صلى الله عليه و آله، وذلك أن زكريا سألربه أن يعلمه أسماء الخمسة، فأهبط عليه جبرئيل، فعلمه إياها، فكان زكريا إذا ذكرمحمدا وعليا وفاطمة والحسن سري عنه همه، وانجلى كربه، وإذا ذكر الحسين خنقتهالعبرة، ووقعت عليه البهرة، فقال ذات يوم: يا إلهي! ما بالي إذا ذكرت أربعا منهم تسليتبأسمائهم من همومي، وإذا ذكرت الحسين تدمع عيني وتثور زفرتي؟ فأنبأه الله تعالى عنقصته، وقال: «كهيعص»، «فالكاف» اسم كربلاء، و «الهاء» هلاك العترة، و «الياء» يزيد، وهو ظالم الحسين عليه السلام، و «العين» عطشه، و «الصاد» صبره.
فلما سمع ذلك زكريا لم يفارق مسجده ثلاثة أيام ومنع فيها الناس من الدخول عليه، وأقبل على البكاء والنحيب، وكانت ندبته «إلهي! أتفجع خير خلقك بولده، إلهي! أتنزلبلوى هذه الرزية بفنائه، إلهي! أتلبس عليا وفاطمة ثياب هذه المصيبة، إلهي! أتحل كربةهذه الفجيعة بساحتهما»؟! ثم كان يقول: «اللهم ارزقني ولدا تقر به عيني على الكبر، واجعله وارثا وصيا، واجعل محله مني محل الحسين، فإذا رزقتنيه فافتني بحبه، ثم فجعنيبه كما تفجع محمدا حبيبك بولده»، فرزقه الله يحيى وفجعه به. وكان حمل يحيى ستةأشهر وحمل الحسين عليه السلام كذلك، وله قصة طويلة.
📚الصدوق، كمال الدين، 2/ 454- 461 رقم 21
(1)- [راجع: «الإمام عليه السلام في تأويل القرآن، مريم: 19/ 1»]
📝امام مهدی ( سعدبنعبداللَّه روایت میکند: «به حضرت قائم آل محمّد (گفتم: تأویل کهیعص چیست»؟ فرمود: «این حروف از اخبار غیبی میباشند که خدای علیم بندهی خود حضرت زکریّا را از آنها آگاه نمود و سپس داستان آن را برای حضرت محمّد (شرح داد. جریان این قضیه بدین شرح است که حضرت زکریّا (از خدا خواست که نامهای مبارک پنج تن آلعبا را به او یاد دهد. جبرئیل به زمین هبوط کرد و آنها را به حضرت زکریّا (تعلیم داد. هر وقت حضرت زکریّا نامهای مبارک: محمّد، علی، زهرا، و حسن (را میبرد غم و اندوه وی برطرف میشد، ولی هرگاه نام مبارک حسین (را میبرد گریه راه گلوی او را میگرفت و نفس وی بشماره میافتاد! تا اینکه یک روز حضرت زکریّا (گفت: «بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را میبرم غم و اندوه من برطرف میشود، ولی موقعی که نام حسین (را میبرم چشمانم اشکبار و نفسم به شماره میافتد»!؟ خدای علیم داستان شهادت امام حسین (را برای زکریّا شرح داد و فرمود: «کهیعص؛ "ک" اشاره به کربلای امام حسین (است. "ه" اشاره به شهادت عترت پاک میباشد. "ی" اشاره به نام یزید است که در حقّ حسین (ظلم کرد، "ع" اشاره به عطش حسین (و "ص" اشاره به صبر آن بزرگوار است. هنگامیکه حضرت زکریّا (این جریان را شنید مدّت سه روز از مسجد خویش خارج نشد و در آن مدّت اجازهی ورود به احدی نداد. آنگاه مشغول گریهوزاری شد، وی برای امام حسین (مرثیه میخواند و میگفت: «پروردگارا! آیا بهترین خلق خود یعنی حضرت محمّد (را دچار مصیبت فرزندش میکنی؟ بار خدایا! آیا چنین بلایی را بر در خانهی آن حضرت پیاده خواهی کرد؟ پروردگارا! آیا لباس چنین مصیبتی را به علی و زهرا (میپوشانی! بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد»؟ سپس حضرت زکریّا دعاء کرد و گفت: «پروردگارا! پسری به من عطا کن که در این زمان پیری، چشم من به وی روشن شود، موقعیکه این پسر را به من عطا کردی مرا شیفتهی محبّت وی بگردان، سپس مرا دچار مصیبت او بکن همچنانکه حضرت محمّد (حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد! آنگاه خدا حضرت یحیی (را به زکریّا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود». مدّت حمل حضرت یحیی (شش ماه بود و مدّت حمل امام حسین (نیز شش ماه بود.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۱۰ بحار الأنوار، ج۱۴، ص۱۷۸/ الاحتجاج؛ ج۲، ص۴۶۳
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در تلگرام
@qoranvamamhoosein
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا
http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
❖﷽❖
#مرور_انبیاء_بر_کربلاء
#فضائل_کربلاء
#لعن_برائت
#اشک_انبیاء_بر_امام_حسین_ع
#انبیاء_و_امام_حسین_علیه_السلام
#مقام_امام_حسین_در_نزد_خدا_و_انبیاء
✨💫 مرور عیسی عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨
مرور عيسى عليه السلام والحواريين بكربلاء وإخبار الأسد إياهم بمقتل الحسين عليه السلام
📜وروي أن عيسى عليه السلام كان سائحا في البراري ومعه الحواريون، فمروا بكربلاء، فرأوا أسدا كاسرا قد أخذ الطريق، فتقدم عيسى إلى الأسد وقال له: لم جلست فيهذا الطريق و لا تدعنا نمر فيه ؟ فقال الأسد بلسان فصيح: إني لم أدع لكم الطريقحتى تلعنوا يزيد قاتل الحسين. فقال عيسى: ومن يكون الحسين؟ قال: سبط محمدالنبي الامي، وابن علي الولي؛ قال: ومن قاتله ؟ قال: قاتله لعين الوحوش والذئاب والسباع أجمع، خصوصا أيام عاشوراء، فرفع عيسى عليه السلام يديه ، ولعن يزيد، ودعاعليه، وأمن الحواريون على دعائه، فتنحى الأسد عن طريقهم ومشوا لشأنهم.
📚الطريحي، المنتخب، 1/ 50/ عنه: القزويني، تظلم الزهراء،/ 86- 87؛ الدربندي، أسرار الشهادة،/ 81؛ مثله المجلسي، البحار، 44/ 244- 245؛ الجزائري، الأنوار النعمانية، 3/ 262؛ البحراني، العوالم، 17/ 103- 104؛ دانشيار، حول البكاء،/ 8
📝و حضرت عيسى عليه السلام در صحرا چون با حواريان سياحت مىنمود، به صحراى كربلا عبور فرمود. چون داخل آن صحرا شد و خواست كه از آن صحرا بيرون آيد، شيرى بر سر راه ايشان آمد. عيسى فرمود:
«اى شير! چرا سر راه بر ما گرفته اى؟»
شير به امر خداوند قدير به سخن آمد و به زبان فصيح گفت: «نمىگذارم از اين صحرا بيرون روى تا لعنت كنى بر قاتل حسين.»
عيسى گفت: «حسين كيست؟»
گفت: «فرزند زاده نبى امى، و فرزند على ولى.»
عيسى گفت كه: «كشنده او كيست؟»
شير گفت: «يزيد است كه وحشيان و درندگان همه او را لعنت مىكنند؛ خصوصا در ايام عاشورا.»
پس عيسى دست به دعا برداشت و يزيد را لعنت كرد و حواريان آمين گفتند، و شير دور شد و ايشان از آن زمين بيرون رفتند.
📚مجلسى، جلاء العيون،/ 550- 551
📝و نيز در خبر است كه عيسى عليه السلام را با حواريون گذر به اراضى كربلا افتاد. ناگاه شرزه شيرى را نگريستند كه طريق را بر مجتازان مسدود ساخت. عيسى عليه السلام پيش شد.
وقال له: «لم جلست في هذا الطريق ولا تدعنا نمر فيه»؟
فرمود: «از چه روى درين راه نشسته اى و بر روندگان راه بسته اى و نمىگذارى ما درگذريم؟»
آن شير به فصيح تر زبانى به سخن آمد و گفت:
«إني لم أدع لكم الطريق حتى تلعنوا يزيد قاتل الحسين».
يعنى، «نمىگذارم شما درگذريد، الا آن كه يزيد را كه كشنده حسين است، لعن كنيد.»
عيسى فرمود: «حسين چه كس باشد؟»
قال: «سبط محمد النبي الامي، وابن علي الولي».
فرمود: «قاتل او كيست؟»
عرض كرد: «قاتل او ملعون وحوش بيابانها، و درندگان صحراها، خاصه در روزهاى عاشورا است.»
پس عيسى دست برداشت و لعن كرد بر يزيد، و نفرين فرستاد بر او. اين وقت شير از طريق كنارى گرفت، و حواريون ايمن شدند و به جانب مقصود عبور دادند.
📚سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه السلام، 1/ 275
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام
https://t.me/qoranvamamhoosein
کانال باب الحسین عليه السلام
https://t.me/Babolhusein
❖﷽❖
#مرور_انبیاء_بر_کربلاء
#فضائل_کربلاء
#لعن_برائت
#اشک_انبیاء_بر_امام_حسین_ع
#انبیاء_و_امام_حسین_علیه_السلام
#مقام_امام_حسین_در_نزد_خدا_و_انبیاء
✨💫 مرور أميرالمؤمنين عليه السلام بأرض كربلاء 💫✨
إخبار أمير المؤمنين عليه السلام بحضور عيسى عليه السلام والحواريون في أرض كربلاء
وإخبارهم بشهادة الحسين عليه السلام فيها
📜ثم سار [علي عليه السلام] حتى نزل بدير كعب، فأقام هنالك باقي يومه وليلته. وأصبح سائراحتى نزل بكربلاء، ثم نظر إلى شاطئ الفرات وأبصر هنالك نخيلا، فقال: يا ابن عباس! أتعرف هذا الموضع؟ فقال: لا يا أمير المؤمنين، ما أعرفه، فقال: أما إنك لو عرفتهكمعرفتي لم تكن تجاوزه حتى تبكي لبكائي؛ قال: ثم بكى علي رضى الله عنه بكاء شديدا، حتىاخضلت لحيته بدموعه وسالت الدموع على صدره، ثم جعل يقول: أواه! ما لي ولآلأبي سفيان! ثم التفت إلى الحسين رضى الله عنه، فقال: اصبر أبا عبدالله! فلقد لقي أبوك منهم مثلالذي تلقى من بعدي.
قال: ثم جعل علي رضى الله عنه يجول في أرض كربلاء كأ نه يطلب شيئا، ثم نزل ودعا بماء، فتوضأ وضوء الصلاة، ثم قام، فصلى ما شاء أن يصلي والناس قد نزلوا هنالك من قربنينوى إلى شاطئ الفرات، قال: ثم خفق برأسه خفقة، فنام وانتبه فزعا، فقال: يا ابنعباس! ألا أحدثك بما رأيت الساعة في منامي؟ فقال: بلى يا أمير المؤمنين، فقال: رأيترجالا بيض الوجوه، في أيديهم أعلام بيض، وهم متقلدون بسيوف لهم، فخطوا حول هذهالأرض خطة، ثم رأيت هذه النخيل وقد ضربت بسعفها الأرض، ورأيت نهرا يجريبالدم العبيط، ورأيت ابني الحسين وقد غرق في ذلك الدم وهو يستغيث فلا يغاث، ثم إنيرأيت أولئك الرجال البيض الوجوه الذين نزلوا من السماء وهم ينادون: صبرا آل الرسولصبرا! فإنكم تقتلون على أيدي أشرار الناس، وهذه الجنة مشتاقة إليك يا أبا عبدالله، ثم تقدموا إلي، فعزوني وقالوا: أبشر يا أبا الحسن، فقد أقر الله عينك بابنك الحسين غدا يوم يقوم الناس لرب العالمين، ثم إني انتبهت؛ فهذا ما رأيت، فو الذي نفس علي بيده، لقد حدثني الصادق المصدق أبو القاسمأني سأرى هذه الرؤيا بعينها في خروجي إلىقتال أهل البغي علينا، وهذه أرض كربلاء الذي يدفن فيها ابني الحسين وشيعته وجماعةمن ولد فاطمة بنت محمد، وأن هذه البقعة المعروفة في أهل السماوات تذكر بأرضكرب وبلاء ، وليحشرن منها قوم يدخلون الجنة بلا حساب.
ثم قال: يا ابن عباس! اطلب لي حولها صيران الظباء، فطلبها ابن عباس، فوجدها، ثم قال: يا أمير المؤمنين! قد أصبتها، فقال علي رضى الله عنه: الله أكبر! صدق الله ورسوله.
ثم قام علي رضى الله عنه يهرول نحوها حتى وقف عليها، ثم أخذ قبضة من بعر الظباء فشمها، فإذا لها لون كلون الزعفران، ورائحة كرائحة المسك، فقال علي رضى الله عنه: نعم، هي هذهبعينها؛ ثم قال: أتعلم ما هذه يا ابن عباس؟ قال: لا يا أميرالمؤمنين، فقال: إن المسيحعيسى ابن مريم قد مر بهذه الأرض ومعه الحواريون، فشم هذا البعر كما شممته، وأقبلتإليه الظباء حتى وقفت بين يديه، فبكى عيسى وبكى معه الحواريون وهم لا يدرون لماذايبكي عيسى عليه السلام، فقالوا: يا روح الله! ما يبكيك؟ ولماذا اختلست ها هنا؟ فقال لهم: أتعلمون ما هذه الأرض؟ قالوا: لا يا روح الله، فقال: هذه أرض يقتل عليها فرخالرسول أحمد المصطفى وفرخ ابنته الزهراء قرينة الطاهرة البتول مريم بنت عمران، ثمضرب بيده عيسى إلى بعر الظباء، فشمه وقال: يا معشر الحواريين! هذا بعر الظباء علىهذا الطيب لأ [نه] كان [من] حشيش هذه الأرض؛ ثم مضى عيسى ابن مريم صلواتالله عليه، وقد بقيت هذه البعرات إلى يومنا هذا من ذلك الدهر، حتى أ نها قد اصفرتلطول الزمان عليها، فهذه أرض الكرب والبلاء.
قال: ثم بكى علي رضى الله عنه، وقال: يا رب عيسى! لا تبارك في قاتل ولدي والعنه لعناكثيرا، ثم اشتد بكاء علي وبكى الناس معه حتى سقط على وجهه وغشي عليه؛ ثم أفاق، فوثب، فصلى ثماني ركعات، وسلم من كل ركعتين، فكلما سلم جعل يتناول منذلك البعر، فيشمه، ويقول: صبرا أبا عبدالله، صبرا يا ثمرة رسول اللهوريحانة حبيبالله، ثم أخذ كفا من ذلك البعر، فصره في ثوبه وقال: لا يزال هذا مصرورا أبدا أو يأتيعلي أجلي، ثم قال: يا ابن عباس! إذا رأيتها من بعدي وهي تسيل دما عبيطا، فاعلم أنأبا عبدالله قد قتل. قال ابن عباس: فو الله لقد كنت أشد تحافظا لها بعد علي بن أبي طالبوأنا لا أحلها عن طرفي.
📚ابن أعثم، الفتوح، 2/ 462- 465
📝 ابنعباس گويد: در سفر صفين خدمت امير المؤمنين عليه السلام بودم. چون به نينوا در كنار فرات رسيد، به آواز بلند فرياد زد: «اى پسر عباس! اين جا را مىشناسى؟»
گفتم: «يا امير المؤمنين! نه.»
فرمود: «اگر چون منش مىشناختى، از آن نگذشتى تا چون من گريه كنى.»
و چندان گريست كه ريشش خيس شد و اشك بر سينهاش روان شد. و با هم گريه كرديم و مىفرمود: «واى واى! مرا چه كار با آل ابو سفيان، چه كار با آل حرب، حزب شيطان و اولياى كفر! صبر كن اى ابا عبدالله كه پدرت بيند آنچه را تو بينى از آنها.»
سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز كرد. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش چرتى زد و بيدار شد و گفت: «يابن عباس!»
گفتم: «من حاضرم.»
فرمود: «خوابى كه اكنون ديدم برايت بگويم؟»
گفتم: «خواب ديدى، خير است ان شاء الله.»
گفت: «در خواب ديدم گويا مردانى فرود آمدند از آسمان با پرچمهاى سفيد وشمشيرهاىدرخشان به كمر و گرد اينزمين خطى كشيدند. و ديدم گويا اين نخلها شاخههاى خود را با خون تازه به زمين زدند. و ديدم گويا حسين فرزند و جگرگوشهام در آن غرق است و فرياد مىزند و كسى به دادش نمىرسد. و آن مردان آسمانى مىگويند: صبر كنيد اى آلرسول! شما بهدست بدترين مردم كشته شويد و اين بهشت است اى حسين كه مشتاق توست. و سپس مرا تسليت مىگويند و گويند: اى ابوالحسن! مژده گير كه چشمت را در روز قيامت روشنكرد. وسپس به اينوضع بيدار شدم. و بدان كه جانم به دست اوست، صادق مصدق ابو القاسم احمد برايم باز گفت كه من آن را در خروج براى شورشيان بر ما خواهم ديد. اين زمين كرب و بلاست كه حسين با هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در آن به خاك مىروند و آن در آسمانها معروف است و به نام زمين كرب و بلا شناخته شده است، چنانچه زمين حرمين (مكه و مدينه) و زمين بيتالمقدس ياد شوند.»
پس از آن فرمود: «يابن عباس! برايم در اطراف آن پشك آهو جستوجو كن كه به خدا دروغ نگويم و دروغ نشنوم. آنها زرد رنگند و چون زعفرانند.»
ابن عباس گويد: آن را جستم و گرد هم يافتم و فرياد زدم: يا امير المؤمنين! آنها را يافتم، به همان وضعى كه فرمود به من. على عليه السلام فرمود: خدا و رسولش راست گفتند، و برخاست و به سوى آنها دويد و آنها را برداشت وبوييد وفرمود: «همان خود آنهاست. ابنعباس! مىدانى اينپشكها چيست؟ اينها را عيسى بن مريم عليه السلام بوييده و اين براى آن است كه به آنها گذر كرده با حواريون و ديده آهوها اين جا گرد هم مىگريند. عيسى با حواريون خود نشستند و گريستند و ندانستند براى چه گريه مىكنند و چرا نشستند. حواريون گفتند: اى روح خدا و كلمه او! چرا گريه مىكنيد؟ فرمود: شما مىدانيد اين چه زمينى است؟ گفتند: نه. گفت: اين زمينى است كه در آن جگرگوشه رسول احمد و جگرگوشه حره طاهره بتول، همانند مادرم را مىكشند و در آن به خاكى سپرده شود كه خوشبوتر از مشك است، چون خاك سليل شهيد است و خاك پيغمبران و پيغمبرزادگان چنين است. اين آهوان با من سخن گويند و مىگويند، در اين زمين مىچرند به اشتياق تربت نژاد با بركت و معتقدند كه در اين زمين در امانند. سپس دست به آنها زد و آنها را بوييد و فرمود: اين پشك همان آهوان است كه چنين خوشبوست به خاطر گياهش. خدايا آنها را نگه دار تا پدرش ببويد و تسلى جويد.»
فرمود: «تا امروز ماندهاند و به طول زمان زرد شدند، اين زمين كرب و بلاست.»
و فرياد كشيد: «اى پروردگار عيسىبن مريم! بركت به كشندگان حسين مده و به يارى كنندگان آنان و خاذلان او.»
و با آن حضرت گريستم تا به رو در افتاد و مدتى از هوش رفت و به هوش آمد و آن پشكها را در رداى خود بست و به من گفت: «تو هم در ردايت ببند.»
و فرمود: «يابن عباس! هرگاه ديدى خون تازه از آنها روان شد، بدان كه ابوعبدالله در آن زمين كشته شده و دفن شده.»
ابن عباس گويد: من آنها را بيشتر از يك فريضه محافظت مىكردم و از گوشه آستينم نمىگشودم تا در اين ميان كه در خانه خوابيده بودم، به ناگاه بيدار شدم. ديدم خون تازه از آنها روان است و آستينم پر از خون تازه است. من گريان نشستم و گفتم: به خدا حسين كشته شد. على در هيچ حديث و خبرى كه به من داده، دروغ نگفته و همان طور بوده، چون رسول خدا به او خبرها داده كه به ديگران نداده. من در هراس شدم و سپيدهدم بيرون آمدم و ديدم گويا شهر مدينه يكپارچه مه است و چشم جايى را نبيند. و آفتاب برآمد و گويا گرفتگى كسوف داشت و گويا ديوارهاى مدينه خون تازه بود. من گريان بر نشستم و گفتم: به خدا حسين كشته شد.
و از گوشه خانه آوازى شنيدم كه مىگويد: «صبر كنيد خاندان رسول، كشته شد فرخ نحول، روح الامين فرود شد با گريه و زارى.»
سپس به فرياد بلند گريست و من هم گريستم. در آن ساعت كه دهم ماه محرم بود، بر من ثابت شد كه حسين را كشتند و چون خبر او به ما رسيد، چنين بود و من حديث را به آن ها كه با آن حضرت بودند، گفتم و گفتند: «ما در جبهه جنگ آنچه شنيدى، شنيديم و ندانستيم چه خبر است و گمان كرديم كه او خضر است.»
📚كمره اى، ترجمه امالى،/ 597- 600
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام
https://t.me/qoranvamamhoosein
کانال باب الحسین عليه السلام
https://t.me/Babolhusein
❖﷽❖
#انبیاء_و_امام_حسین_علیه_السلام
#مقام_امام_حسین_در_نزد_خدا_و_انبیاء
#لعن_و_برائت
📜عن يحيى بن يمان، عن إمام لبني سليم، عن أشياخ لهم قالوا: غزونا بلاد الروم، فدخلنا كنيسة من كنائسهم، فوجدنا فيها مكتوبا:
أيرجو معشر قتلوا حسينا شفاعة جده يوم الحساب
قالوا: فسئلنا: منذ كم هذا في كنيستكم؟ فقالوا: قبل أن يبعث نبيكم بثلاثمائةعام.
📚الصدوق، الأمالي،/ 131 رقم 6/ عنه: المجلسي، البحار، 44/ 224؛ البحراني، العوالم، 17/ 110- 111؛ القزويني، تظلم الزهراء،/ 76؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، 1/ 193- 194؛ الجزائري، الأنوار النعمانية، 3/ 240
📜قال: أخبرنا عبيدالله، قال: حدثنا أبي، قال: حدثنا محمد بن علي بن عفان العامريبالكوفة، قال: حدثنا أبو سعيد التغلبي، قال: حدثنا علي بن يمان عن إمام لبني سليم، عن أشياخ له غزوا بلاد الروم، قالوا: وجدنا في كنيسة من كنائس الروم مكتوبا:
أيرجو معشر قتلوا حسينا شفاعة جده يوم الحساب
قال: قلت للروم: متى كتب هذا في كنيستكم؟ قالوا: قبل أن يبعث نبيكم بثلاثمائةعام.
📚الشجري، الأمالي، 2/ 84
📝 امام بنى سليم از عدهاى بزرگان آن ها نقل كرده كه گفتند: در بلاد روم جهاد كرديم و به يكى از كليساهاى آن جا وارد شديم. در آن جا اين نوشته را يافتيم: اميد دارند گروهى كه حسين را كشتند به شفاعت جدش در روز حساب.
پرسيديم: «از كى اين نوشته در كليساى شماست؟»
گفتند: «از سيصد سال پيش از اين كه پيغمبر شما مبعوث شود.»
📚كمره اى، ترجمه امالى،/ 131
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام
https://t.me/qoranvamamhoosein
کانال باب الحسین عليه السلام
https://t.me/Babolhusein