عکسشو نگاهـ میکنے و با خودت میگے
"اینجا دوسم داشت"
چے از این دردناکتر !...
🖤🥀🕊
@NAJVAsher
در هوس خیال او
همچو خیال گشته ام....
اوست گرفته شهر دل ♡
من ب کجا سفر برم؟!
@NAJVAsher
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن
که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
#حافظ
@NAJVAsher
تا به شکار رفته ای گشته دلم شکار غم
هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم
#قاآنی
@NAJVAsher
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
@NAJVAsher
یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه، که کس سیر نخواهد بودن
#سعدی
@NAJVAsher
تا به شکار رفته ای گشته دلم شکار غم
هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم
#قاآنی
@NAJVAsher
قصهٔ باران اشک بیش نگویم، ازآنک
در خور گوش تو نیست لؤلؤی لالای من
#امیرخسرو_دهلوی
@NAJVAsher
🎭
این روزها اگر چه به جز حرف عید نیست
بی تو اگر بهار نیاید بعید نیست
با من چه کرد یک شبه دوری که برف هم
حتی شبیه موی سپیدم سپید نیست
از من چه انتظار به جز مرگ می رود
وقتی که در دلم نفسی هم امید نیست
خود را به دست موج سپردم که گم شوم
اما هنوز ساحل غم ناپدید نیست
روز جدایی است همه ماه و سال من
روز رسیدنم به تو در سررسید نیست
سال هزار و سیصد و دوری رسیده است
این سال اولیست که عیدم سعید نیست...
#شیوا_فضل_علی
@NAJVAsher
همه هـست آرزویم كه ببینم از تـو رویی
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویی
به كسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بوَد از تو گفتگویی
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو ببُر سر از تن من ببَر از میانه گویی
به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مویم
شده ام ز ناله نالی ، شده ام ز مویه مویی
همه خوشدل اینكه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مویی
چه شود كه راه یابد سوی آب تشنه كامی
چه شود كه كام جوید ز لب تو كامجویی
شود این كه از ترحم دمی ای سحاب رحمت
من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلویی
بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خُمّ می سلامت شكند اگر سبوئی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین كنار جویی
نه به باغ ره دهندم كه گلی به كام بویم
نه دماغ اینكه از گل شنوم به كام بویی
بنموده تیره روزم ، ستم سیاه چشمی
بنموده مو سپیدم ، صنم سپید رویی
ز چه شیخ پاكدامن سوی مسجدم بخواند
رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک كویی
فصیح الزمان شیرازی (رضوانی)
@NAJVAsher