لطفا لطفا نگید توی عصبانیت باید آدمارو شناخت ..
بنده به شدت با این موضوع مشکل دارم !
به عنوان کسی که گاهی اوقات چنین موقعیت هایی برام پیش میاد باید بگم آدم موقع عصبانیت نیاز شدیدی به درک شدن داره و شنیدنِ اینکه : اشکالی نداره من میدونم چقدر فشار روته، میتونی خودت رو خالی کنی ..
و مطمئن باشید که اون خیلی تلاش کرده خودشو کنترل کنه و خب تمامِ احساساتش رو بعد از یه مدت سرکوب کردن، داره در قالب عصبانیت نشون میده ..
به نظرم آدم موقع عصبانیت از همه بی پناه تره و فقط جایی رو میخواد که بتونه راحت باشه و حرفاشو بزنه ..
و دیدن اینکه حتی آدمای امنِ دورشم درکش نمیکنن و توقع دارن توی هر زمانی مراقب کاراش و کلماتش باشه، فقط و فقط فشار بیشتری رو بهش وارد میکنه ..
من ازت خوشم نمیاد یا عاشقت نیستم؛
فقط به خاطر احترامی که برات قائلم توی رفتار و کلماتم محبت و دوست داشتنه ..
بزرگ شدن رابطهی مستقیمی با ساکت شدن داره؛
یعنی هرچی بزرگتر میشی، سکوتت بیشتر و حرفای نگفتهی درونت بیشتر میشه ..
تو فقط فکر میکنی که عادت کردی،
وقتی دوباره اون موقعیت برات تکرار شه بیشتر از دفعهی قبل اذیت میشی !
درونِ خود را مانند زخمی باز کرد، تمامِ وجود خود را دید :
افکار، افکارِ دربارهی افکار، افکارِ دربارهی افکارِ ناشی از افکار ..
- ژان پل سارتر
من انقدر بهت فکر کردم که ادمارو شبیه تو دیدم و اسم تورو صدا زدم؛
اما تو یادت رفته بود که من چقدر دوستت دارم .