-

من؟ میشینم تقریبا دوساعت موهامو فر میکنم ؛ کارش که تموم شد و همه گفتن خیلی قشنگ شده ، یه نگاه به خودم میکنم تو آینه و میبینم اصلن خوشم نمیاد و صافش میکنم . اگه این اختلال روانی نیست چیه پس؟🗿

-چشم بهم بزنی کسایی که کنارت بودن ، جلوت در میان-

هیچوقت ، هیچکس نمیتونه معنیِ کلمه‌ی -امنیت- و بفهمه .

کافیه من ببینم هوا ابریه و لباس گرم بپوشم واسه بیرون رفتن ؛ دقیقن تا از خونه اومدم بیرون هوا کاملن آفتابی میشه و خورشید عزیز بسی ناجوانمردانه میتابه .

فکر کنم اون دنیا خدا میاد میگه عه توام مگه بنده‌ی من بودی؟ پس چرا تاحالا ندیدمت؟

خدایا وقتی داشتی اعتماد به نفس و پخش میکردی بین بنده هات من کجا بودم؟ اینا سهمِ مارو هم برداشتن الان از اعتماد به نفس رد شده رفته رو اعتماد به سقف .

بعد از خستگی متاسفانه یه مرحله‌ی دیگه‌ام هست که هنوز اسمش کشف نشده .

نمیدونم دیگه با چه زبونی به مامانم باید بگم از گوشت بدم میاد ، تو هرغذایی یه اثری از گوشت هست .. با این اوضاع دیگه کم کم باید به فکر خوراکِ خودم باشم

یکی از ممبرام هست ؛ چندوقت یه بار برام آهنگ میفرسته . اصن مثل چی ذوق میکنم>>>>

آدمایی رو که فکر میکنن خیلی از همه بهترن و مشکل از بقیس و همه تغییر کردن جز خودشونُ ؛ باید مثل کاغذ مچاله کرد و انداخت تو سطل آشغالی .