🕊شهید من... کاش میتوانستم تنهایی ام را؛ بیاورم کنار تنهایی شما... جان بِبَر آنجا که دل را بُرده ای...💚 📸 تصویری کمتر دیده شده از سردارشهید حاج قاسم سلیمانی

چه زیبا.... حتماگوش کنید وبرای دوستان تون هم ارسال کنید.

شهدا قهرمانان واقعی هستند آرمان یک ساعت و نیم زیر شکنجه مقاومت کرد و پیروز شد... شهید شد... دعای خیرش پشت سر تیم ملی ما ان‌شالله #سحر_شهریاری

🌹شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوش تان به#ولی_فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی، چه دستوری صادر می شود. صلوات

یا حسین غریب تویی اربابم دل من.😔🌸😭❤️

📢 مداحی اومدن همه ی بسیجیا به مناسبت هفته ی بسیج #لبیک_یا_خامنه_ای #بسیج_لشکر_مخلص_خداست #گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست

جنگیدن سخت است با دشمنی که لباس مردم خودت را پوشیده و تفنگش را پنهان کرده باشد 📣💫 مربوط به وطن فروشانی که ای کاش تن فروش بودند....

🔴 صدقه اول ماه فراموش نشود 🔹 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به #امام_زمان علیه السلام در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است : 🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام 🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر

┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅ اول صبح بگویید حسین جان رخصت✨ تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد...🌸🍃 سلاااااااااااام سحرتون سرشار از عطر دعا و مناجات خالصانه لحظاتتون ناااااب التماس_دعای_فرج 🤲 #ألّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلى‌مُحَمَّدٍوآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجهم

صلےاللّٰه‌علیڪ‌یااباعبداللّٰه 🌸🌱

پیام امید به ملت ایران

🌷﷽🌷ا 📕 موضوع: جلسه بررسی علل سقوط حکومت مسلمین در اسپانیا 🔴 جلسه دوم 📚باحضور کارشناس محترم: #حجت‌السلام‌والمسلمین #احمد_نعمتی ⏰ شنبه ها ساعت ۲۱:۰۰ 🌍 مکان: ابرگروه جمنا 🇮🇷 @SiyasiFarhangi لینک گروه: https://eitaa.com/joinchat/2056912907Cd64c2aca52 #کنفرانس #سمینار

ای خواهرم؛ بیش از هر چیز که پشت ابرقدرت­‌ها را به لرزه درآورد و ضربه مهلکی است که بر سر آنان فرود می‌آورد؛ حجاب و عفاف توست که تأثیرش بیش از ریختن خون هر شهید است. #شهیدمحمدنیرآبادی

دخترشانزده ساله ای که یازده ماه شکنجه وحشیانه منافقین کشیده شدن تمام ناخنها گردندان باسر تراشیده در روستاها و زنده به گورشدن را به اهانت به ارزش های انقلاب و توهین به امام و رهبرش ترجیح داد... #شهیده‌ناهیدفتحی‌

خانہ ما و آنها روبروے هم بود. یڪ روز ناهار آنجا مـےخوردیمـ و یڪ روز اینجا. آن روز نوبت خانہ ما بود .موقع ناهار دیدم خانمش تنہا آمده؛ همیشہ باهم مـےآمدند. پرسیدم: چـےشده؟ چیزے نگفت، فهمیدیم ڪہ حتما با یوسف حرفش شده استـ بعد دیدم در مـےزنند. در را باز ڪردم. یوسف بود. روے یک کاغذ بزرگ نوشتہ بود " من پشیمانم " و گرفتہ بود جلوے سینہ اش. همہ تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جو خانہ عوض شد. منبع:‌ ڪتاب هالہ اے از نور #شهید_یوسف_کلاهدوز