6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند ميگيرى همين راهى كه
آمدى رو ادامه ندى و برگردى؟!
سلام خدمت رفقا انشالله🪽
از امشب یک الی دو صفحه از کتاب قصه دلبری رو میزاریم ♥️
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیگههیچیحالموخوبنمیکنه؛الاحرم❤️🩹!'
♥️نام کتاب قصه دلبری♥️
شهید؛ محمد حسین محمدخانی
به روایت: مرجان دُرعلی همسر شهید
تاریخ تولد: ۹تیر ۱۳۶۴
تاریخ ازدواج: ۸ تیر ۱۳۸۹👩❤️👩
تاریخ شهادت:🪽 ۱۶ آبان ۱۳۹۴
محل شهادت: حلب سوریه♥️
#پارت_اول 》♡《قصه دلبری》
حسابی کلافه شده بودم. نمی فهمیدم که جذب چه چیزی این آدم شده اند
از طرف خانمها چند تا خواستگار داشت.
مستقیم به او گفته بودند آن هموسط دانشگاه وقتی شنیدم گفتم چهمعنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم.
باهات ازدواج کنم اونم با چه کسی اصلا باورمنمی شد.عجیب تر اینکه بعضی از آن ها مذهبی هم نبودند.
به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمیشد. برایش حرف وحدیث درست کرده بودند.مسئول بسیج خواهران تاکید کرد
وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده.
برایم اتفاق افتاده بود که زنگبزند و جواب بدهم باورمنمیشد.این صدا صدای او باشد برخلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش و طمأنینه حرف میزد تن صدایش زنگ و موج خاصی داشت.
از تیپشخوشم نمیآمد دانشگاه رابا خط مقدم اشتباه گرفته. بود شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مُچ که می انداخت روی شلوار در فصل سرما با آور کت سپاهی اش تابلو بود
یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ وقتی راه می رفت.
کفش هایش را روی زمین می کشید، اِبایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می دیدمش به دوستانم....،
کسی هم نداریم اسم مهلا رو عکس بگیره یا بندازه تو ضریح ارباب 💔🚶♂
#کسینائبالزیارهنبود؟