این داستان نیست بلکه یه زندگی واقعیه🌱
اسمم آذر یه دختر خوشگل روستای اردبیل
یروز داشتم گوسفندارو میبردم چرا که یه پسر شهری گولم زدو منو برد یه طویله و حیثیتمو به باد داد ،بابام فهمید و زنگ زد مامورا اومدن بردنمون تو کلانتری عقدمون کردن،!
ابوذر یه اتاق تو شهر کرایه کرد تا زندگی کنیم ولی مادرشوهرم با زخم زبون هاش راحتم نمیزاشت
تا اینکه از استرس بچمو انداختم و داد زد این نازاست و بچش نمیشه، منو برداشت برد خواستگاری برای شوهرمو هوو آورد سرم🥺😫
از مادرشوهرم کینه به دل گرفتمو یشب که داشت با هووم و شوهرم شب نشینی میکرد رفتم کنار پدرشوهرمو...😏🥶🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/3447193688C2571e4be0f
🔥رفتم وسط آتیش جهنم🔥👆
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :709
مورخ:9/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
به پدرم گفتم نمیخوامش‼️
گوش نکرد گفت یه نفر از طایفه ی ما زده پسرخاله این دختره رو کشته مجبوریم باهاشون وصلت کنیم تا دوباره صلح بین دو طایفه برقرار بشه.!!
از حرص داشتم دیوونه میشدم این شد که شب عروسیمون وقتی من و عروسم رو فرستادن تو حجله تصمیم گرفتم بهش انگ ناپاکی بزنم که بگم این دختره دست خورده است!😏
همه پشت در منتظر بودن. اگر دختری هم دست خورده بود پسش میفرستادن و سزاش مرگ بود!
بعد ازینکه کیفمو کردم همه چیز رو پنهون کردم و با قیافهی آشفته بیرون رفتم خالهام دویید سمت منو کل کشید..
عربده کشیدم: بس کنید ! چه مبارکی ؟! این دختر دست خورده است!! تو صدم ثانیه جهنم شد🔥 دیدم مادرم هجوم برد توی اتاق و موهای عروسمو پیچید دور دستشو سیلی محکمی بهش زد..
https://eitaa.com/joinchat/380371634Cf73f12d7b8
دلم طاقت نیاورد و بدو رفتم تو اتاق و..!😨🤦♂
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :710
مورخ:9/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
#داستان_زندگی_سوما❤️🔥🌱
پسرش تو بغل یه دختر دیگه خوابیده بود اما مادر از
خدا بی خبرش به من انگ بی آبرویی زده بود
داشت دستی دستی آبروی منو میبرد🥺
هر کاری میکردن از در خونه بیرون نميرفت يهو جلوی همه بلند داد زد حالا بزار ببینم کی جراتشو داره دست خورده ی پسرمو بگیره... خودم میگیرمش...
....
با صدای مردونه ی محکمی تمام همهمه ها قطع شد رو که برگردوندم برادر شوهر بزرگترم بود همونی که به خاطر غرور زیادش باج به کسی نمیداد و هیچ دختری رو آدم حساب نمیکرد.
همون پسری که هیچ کس نمیدونست با وجود سینه چاکای زیادی که داره چرا تا به این سن ازدواج نکرده.....
https://eitaa.com/joinchat/3519415246C4bf78a3715
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :711
مورخ:10/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
ننگ بی آبرویی ازمن هیچ وقت دور نشد و نمیشه اون از بچگیم بود که بعد از فوت بابام از نداری بدبختی رفتیم شدیم مستاجر خالم، شوهر خالم با من و مامانم کار هایی کرد که ننگ بی ابرویی ما هیچ وقت فراموش نمیشه 🥺
الان بعد از ۱۷ سال که با اون ننگ که شوهر خاله بی وجدانم به ما زده بود ؛من ازدواج کردم که صاحب ۲ تا دختر شدم .
یه روز که از بیرون میومدم وارد خونه شدم با دیدن شوهر خاله ام تو خونه خودم که با دختر کوچکم داره .....🥶😱😱🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/1681130232C7de61dbbae
با دختر ۱۰ سالم کاری کرد که گذشته خودم رو به وضوح با چشمام دیدم👆👆
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :712
مورخ:10/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
💥تنها خواستگارم قصاب محله بود،🔪
اما چون قیافه خشنی داشت جواب رد بهش دادم و همش پدر مادرم دعوام میکردن بخاطر تو خواهر کوچیک ترت هم داره بدبخت میشه ،!
یه روز آنقدر روم فشار آوردن که یه مشت قرص ژلوفن خوردم و با گریه از خونه زدم بیرون چون قبلاً که تهدید کردم خودم و میکشم بابام گفت هر وقت خواستی این کارو بکنی تو خونه من نکنی،
داشتم با گریه تو پس کوچه های پایین شهر که اون ساعت از روز حسابی خلوت بود با گریه میدوییدم که یهو چیزی دیدم که مغز سرم سوت کشید، یهو قصاب محله اومد سمت منو ..
👇😱😰🔥
https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e
# زندگی_نامه_واقعی_پریسا👆🔥
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :713
مورخ:11/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
اسمم پریچهره هست .
۱۴ سالم بود یک روز با خواهرم شیرین
برای شستن ظرف ها به چشمه رفتیم
اونور چشمه یوسف منو دید ومحو تماشای همدیگر شدیم ولی غافل از این که،
برادرم خان روستا مون کشت 🥶
این وسط منو با کتک به عقد زن دوم پسر ارشد خان در آوردن.
زن خان منو با زور کتک برد تو یکی از اتاق های عمارت و تا شب توی اون اتاق تنها موندم داشتم میخابیدم که یهو یکی کنارم داشت و....😱🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/2238644862C21d298c044
نه خدایا من کاش میمردم اون بلا سرم نمیومد👆👆
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :714
مورخ:11/دی/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی