#مهدےجان❤️
ماییم و هوایِ بغض آلود فقط
دلواپسی و غصّۂ مشهود فقط
والله که آسان شود این سختی ها
با آمدنِ حضرتِ موعود (عج) فقط!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨صحبت بخیر تپش قلبــ❤️ـم✨
#کانال_رادیو_انتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «ظهور رخ خواهد داد اگر...»
👤 استاد #پناهیان
🤲 اگه امام زمان تا حالا نیومده چون مضطرانه دعا نکردیم...
#کانال_رادیو_انتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
#تو_خلوت_یاد_امام_زمان_کنید
✍️در محضر آیت الله #بهجت : راه خلاصی از گرفتاری ها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ولیعصر (عج)، نه دعای همیشگی و لقلقه زبان بلکه دعا با خلوص و صدق نیت!
#کانال_رادیو_انتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
🕌 آماده شدن مقدمات زیارت کربلا بدون داشتن پول و گذرنامه
☑️ شهید محراب و معلّم اخلاق، مرحوم آیت اللّه دستغیب تشرّف زیر را که از زبان بنده برگزیده خدا، مرحوم فشندی تهرانی شنیده اند، در کتاب «داستانهای شگفت» خود آورده اند:
▫️ قریب بیست سال قبل, شب جمعه بود.
با آقا سید باقر خیاط و جمعی رفتیم مسجد جمکران.
🌌 همه خوابیدند و من بیدار بودم و فقط پیر مردی بیدار بود و شمعی در پشت بام روشن کرده بود و دعا میخواند و من مشغول به نماز شب بودم؛
✨ ناگاه دیدم هوا روشن شد. با خود گفتم ماه طلوع نموده. هرچند نگاه کردم ماه را ندیدم. یک مرتبه دیدم به فاصلۀ پانصدمتر زیر یک درختی یک سید بزرگواری ایستاده و این نور از آن آقاست. به آن پیرمرد گفتم:
🔹 شما کنار آن درخت سیدی را میبینی؟
▫️ گفت:
🔸 هوا تاریک است چیزی دیده نمیشود. خوابت میآید؛ برو بگیر بخواب.
▫️ دانستم که آن شخص نمیبیند.
من به آن آقا گفتم:
🔹 آقا من میخواهم بروم کربلا؛ نه پول دارم نه گذرنامه. اگر تا صبح پنجشنبۀ آینده گذرنامه با پول تهیه شد، میدانم امام زمان (عج) هستید و اِلّا یکی از سادات میباشید.
🌌 ناگاه دیدم آن آقا نیست و هوا تاریک شد. صبح به رفقا گفتم و داستان را بیان نمودم. بعضیها مرا مسخره نمودند.
⏳ گذشت تا روز چهارشنبه صبح زود، در میدان فوزیه برای کاری آمده بودم و منزل دروازه شمیران بود. کنار دیواری ایستاده بودم و باران میآمد. پیرمردی آمد نزد من. او را نمیشناختم گفت:
🔸 حاج محمدعلی مایل هستی کربلا بروی؟
▫️ گفتم:
🔹 خیلی مایلم ولی نه پول دارم و نه گذرنامه.
▫️ گفت:
🔸 شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت سجل را بیاورید.
▫️ گفتم:
🔹 عیالم را میخواهم ببرم.
▫️ گفت:
🔸 مانعی ندارد.
▫️ بعد به فوریت رفتم منزل؛ عکس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم و آوردم. گفت:
🔸 فردا صبح همینوقت بیایید اینجا.
▫️ فردا صبح رفتم همان محل. آن پیرمرد آمد گذرنامه را با ویزای عراقی به ضمیمۀ پنجهزار تومان به من داد و رفت و بعداً هم او را ندیدم. رفتم منزل آقا سیدباقر، ختم صلوات داشتند. بعضی از رفقا از راه مسخره گفتند:
🔸 گذرنامه را گرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی
▫️ و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاردم.
🗓 تاریخ گذرنامه را خواندند و دیدند روز چهارشنبه است. شروع به گریه نمودند و گفتند که ما این سعادت را نداریم.
⬅️ داستانهای شگفت جلد ۱ (صفحه ۲۴۸)
🏷 #امام_زمان_عج #امام_زمان #تشرفات
#کانال_رادیو_انتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84
4_5810197926571414000.mp3
4.73M
🔸#حکایت عجیبی از نماز استغفار
🍀
با این نماز گره های زندگیتو باز کن
#توسلات_مهدوی
#کانال_رادیو_انتظار
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2471231687Ca52bb40a84