eitaa logo
رهروان صادق "پهناب محله"
141 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
65 ویدیو
0 فایل
کانال اخبار مختلف دینی، سیاسی، تحلیلی و ... با الویت اخبار پهناب محله
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق عليه السلام لا تَدَع زيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلىّ عليه السلام و مُر اَصحابَكَ بِذالِكَ، يَمُدُّ اللّه  فى عُمرِكَ و يَزيدُ اللّه  فى رِزقِكَ و يُحييكَ اللّه  سَعيدا و لا تَموتُ اِلاّ سَعيدا و يَكتُبكَ سَعيدا؛ زيارت امام حسين عليه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن، كه در اين صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى ات را همراه با سعادت مى كند و جز سعادتمند نمى ميرى و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت مى كند. بحار الانوار (ط-بیروت)ج98 ،ص47 https://eitaa.com/Rahroovan_Sadegh_pahnabmahalleh
استاد محمد شاهی: برادرم جمال از دوستان نزدیک احمد آقا بود تأثیر رفتار احمد آقا در اوبسیار زیاد بود. جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد سال ۱۳۶۲ بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همه ی رفقا خدا حافظی کرد. نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزوداریم گمنام بمانیم. در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آنها برآورده شد. مدتی بود که از آنها خبر نداشتیم مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد! یکی از دوستان جمال به محل آمده بود می گفت: مطمئن هستم که جمال زنده است. مجروح شده و به زودی بر می گردد! آن قدر خوشحال بودم که نمیدانستم چه کار کنم. دویدم به سمت مسجد در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمد آقا بود. من آن زمان شب و روز با احمد آقا بودم. با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم دیدم احمد آقا مشغول نوشتن پلاکارداست: عروج خونین شهید جمال محمد شاهی را..... گفتم: احمد آقا ننویس! خبر خوش، خبر خوش از خوشحالی نمیتوانستم کلمات را کامل بگویم. گفتم: احمد آقا یکی رفقای جمال اومده میگه جمال زنده است خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان. خیره شدم به چشمای احمد آقا اصلاً خوشحال نشده بود! سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه ی جمله شد. گفتم: احمد آقا ننویس مگه نشنیدی جمال زنده است اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه دق میکنه. سرش را بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم. توی بهشت بود همون دوماه پیش موقع عملیات شهید شده. انگار آب سردی روی من ریخته بودند همه ی غم ها به سراغم امد. من به حرف های احمد آقا اطمینان داشتم. کمی با حالت پریشانی به احمد آقا نگاه کردم. همه خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد. آب دهانم را فرو دادم و گفتم: داداشم حرف دیگه ای نزد؟ احمد آقا سرش را بالا آورد و ادامه داد چرا به من گفت: دو ماه برام نمازقضا بخوان من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن. بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده. چند روز بعد فهمیدیم خبرمجروحیت جمال هم اشتباه بود. https://eitaa.com/Rahroovan_Sadegh_pahnabmahalleh