♤| #نگارنما
یکی دوماهه، وقتی میبینمت...
خیلی بیشتر از قبل بهت افتخار میکنم
شاید تا امروز قدرتو کمتر میدونستم💔
ولی از این فتنه به بعد، نه!✋
تو؛ روپوش تابوت منی…🥀
همیشه اون بالا بمون🇮🇷
#مگاپاورفول
#ایران_قوی💪
#لبیک_یا_خامنه_ای💚
📍 Eitaa.com/Rasad_nama
رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان #نقاب_ابلیس #قسمت_هجدهم (الهام) کتابه
[• #قصص_المبین✨ •]
(هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے)
رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت_نوزدهم
(مصطفی)
ضربه آرامی به در میخورد و مریم میآید داخل. همراه جواب سلامش آهی از ته دل میکشم. چقدر زحمت کشید سر آماده کردن بسته فرهنگی. قبل از توضیح من، خودش تکههای کاغذ پاره را روی میز میبیند. چند قدم به سمت میز برمیدارد و کتاب پاره شده سایه شوم را در دست میگیرد و نشانم میدهد:
-مصطفی چی شده؟ چرا اینا پارهست؟
به لبه میز تکیه میدهم:
-امروز اینا رو انداخته بودن دم در مسجد. نمیدونم چرا تا ما یه حرکت میزنیم سریع جواب میدن. نمیدونم چی رو میخوان به رخمون بکشن؟ اینکه انقدر جسورن و پشتشون گرمه؟ یا چی؟
مریم کتاب را - که از وسط دو نیم شده- روی میز میگذارد و برشورهای پاره شده را برمیدارد. وقتی عکس پاره شده آقا را میبیند، اندوه نگاهش چندبرابر میشود. حق هم دارد. من هم وقتی دیدم عکس آقا پاره شده، حس کردم قلبم را زخم زدهاند.
سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند:
-میخوان ما دست برداریم، مصطفی!
با اینکه دلم مثل سیر و سرکه میجوشد، با لحنی دلگرم کننده میگویم:
-ولی ما دست برنمیداریم، درسته؟
هنوز تایید نکرده که الهام میآید داخل. سلام کرده و نکرده میپرسد:
-راسته که یکی از بستهها رو پاره پوره کردن انداختن در مسجد؟
با دست به کاغذهای پاره اشاره میکنم. الهام برعکس مریم، نمیرود که نگاهشان کند. بهتر، اگر عکس پاره شده آقا را ببیند، او هم قلبش زخم میشود.
-مصطفی اینا چرا اینجوری میکنن؟
دستی به صورتم میکشم:
-لابد میخوان شاخ و شونه بکشن که مثلا سرمون به کارمون باشه!
سکوت چند دقیقهای، باعث میشود صدای تمرین گروه سرود را بشنویم:
-ما در غلاف صبر/ پنهان چو آتشیم/ لب تر کند ولی/ شمشیر میکشیم!
مریم سکوت بینمان را میشکند:
-مصطفی صفر تموم شده ها! مامان اینا میخوان تدارک ببینن.
تازه یادم میافتد باید بساط عروسی را هم وسط این همه کار راه بیندازیم. آوار میشوم روی دیوار:
- وای کلا یادم رفته بود.
الهام نگاهی به من میکند و نگاهی به عکس آقا که پاره شده:
- آخه الان... الان باید همه انرژیمون رو بذاریم اینجا. اگه درگیر کارای عروسی بشیم...
مریم روی صندلی مینشیند:
-من با حسن حرف زدم. اونم همین رو میگه! عروسی دیر نمیشه اما اگه الان جلوی اینا واینسیم ممکنه خیلی دیر بشه ها!
الهام همانطور که با چسب نواری عکس آقا را میچسباند میگوید:
-اگه موافق باشی و موافق باشن، عروسی رو بندازیم عقب.
لبخند میزنم؛ حرفم را الهام زد. طعم انبه زیر زبانم میرود!
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇
°• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان #نقاب_ابلیس #قسمت_نوزدهم (مصطفی) ضربه
[• #قصص_المبین✨ •]
(هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے)
رمان #نقاب_ابلیس
#قسمت_بیستم
(این قسمت را چند دور بخوانید!)
(مریم)
-ولی به نظر من، اعتقاد یه امر شخصیه. تو اجازه داری هر اعتقادی داشته باشی؛ اما حق نداری من رو مجبور کنی مثل تو فکر کنم. چون فکر هر آدمی برای خودش محترمه. تقدسی که شما میگید، فقط یه مسئله ذهنیه نه حقیقی. من به تو حق میدم موقع نماز احساس خوبی داشته باشی، تو هم به من حق بده که با کائنات لذت ببرم. این یعنی آزادی!
الهام چندبار با خودکار روی زمین میزند و درحالی که نگاهش روی زمین است، لبخند میزند:
-به نظرت سجده کردن مقابل یه گاو، عاقلانهست؟ یا سجده مقابل سنگی که خودت ساختیش؟
لبانش را جمع میکند و سر تکان میدهد:
-نه... یکم احمقانه به نظر میاد؛ خیلی احمقانه!
الهام با بی تفاوتی شانه بالا میدهد:
-ولی خیلیها توی هند، هنوزم همچین کارایی میکنن و بهش اعتقاد دارن. اینم یه اعتقاده، به نظرت محترمه؟
مهسا با انگشتانش بازی میکند. الهام لبخند میزند:
-ببین! اینکه یه عده به چیزی اعتقاد داشته باشن دلیل بر درستیش نمیشه! اگه بخوایم بگیم به تعداد همه آدمای دنیا عقیده و حرف درست وجود داره سنگ رو سنگ بند نمیشه چون هرکسی میتونه بگه حرف من درسته پس طبق حرفم کاری رو که میخوام انجام میدم! مشکل چیه؟ این که معیار رو گذاشتیم عقیده. عقیده یعنی چیزی که من عمیقا قبولش دارم و به روحم گره خورده. میتونه درست یا غلط باشه.
مهسا چشم تنگ میکند:
-یعنی تو میگی عقیده هیچکس کاملا درست نیست؟
حرف الهام را کامل میکنم:
-حالا فرض کن ما یه قانون بخوایم که مثلا باهاش یه معاهده بین المللی بنویسیم. هرکدومم یه عقیده داریم و یه چیز میگیم. چکار باید بکنیم؟ کدوم عقیده رو معیار بذاریم؟
مهسا تند و فرز جواب میدهد:
- خب ولی همه عقل داریم. عقل معیاره دیگه! انسانیت معیاره!
-خب با این حساب، پرستیدن گاو و بت، بی بندوباری، خشونت، تثلیث (اعتقاد به سه خدایی در مسیحیت) غیر عقلانیه و ما به عقاید محترم یه تعداد زیادی از مردم جهان بی احترامی کردیم. حالا اگه بخواد قانون ما اجرا بشه، تکلیف اون مردم چیه؟
-اعتقاد یه چیز شخصیه!
الهام میگوید:
- اما رفتار هرکسی بر اساس اعتقادشه و رفتارای ما توی جامعه اثر میذاره. پس چه بخوایم چه نخوایم، عقیده یه امر اجتماعیه. اگرم تلاش کنی تو قلبت نگهش داری، دیگه اسمش اعتقاد نیست، در حد یه نظریهست.
ادامه حرفم هنوز مانده است:
-اما گفتی انسانیت خیلی چیز خوبیه اگه در حد یه کلمه باقی نمونه! انسانیت تعریف میخواد. کی تعریفش میکنه؟
-یه سری اصول انسانی تو همه جای دنیا ثابت و مقدسه. مثل عفت، صداقت، عدالت، صلح...
الهام نمیگذارد حرفش کامل شود:
-مگه خودت نگفتی تقدس یه مسئله ذهنیه، نه حقیقی؟ چطور میتونی قوانینت رو براساس چیزای ذهنی بسازی؟ بعد هم خیلی از مردم دنیا همینا رو قبول ندارن و بهشون عمل نمیکنن. چون به نفعشون نیست. برای همینه که میگیم معیار آدما نیستن؛ معیار حقیقته. بله مردم همه یه سری چیزا رو قبول دارن، همین رو میگیم فطرت. اما اگه همون مردم از عقیدهشون برگردن، حقیقت تغییر نمیکنه. آدما بخاطر مقام خلیفه اللهی قابل احترام و باارزشن، معیار حقیقته و ارزش آدما به نزدیکیشون به حقیقت. چون حقیقت ثابت و واحد و واقعی و عقلانیه. حالا این حقیقت چه چیزی میتونه باشه جز خدا؟ توحیدم یعنی همین که معیارمون خدا باشه فقط.
لبخند پیروزمندانهای میزنم:
-جپس تقدسم یه چیز حقیقیه؛ هرچیزی که الهی باشه مقدسه. قانون الهی، نماینده الهی، کتاب الهی...
-یعنی شما میخواید عقیدهتون رو بهم تحمیل کنید؟
پیداست دنبال جوابی دندان شکن میگردد که این را میگوید. الهام لبخند میزند:
-ما نمیتونیم کسی رو مجبور کنیم چطور فکر کنه، ولی میتونیم حقیقت رو نشون بدیم.
-از کجا میدونید حرفتون حقیقته؟ حقیقت آزادیه!
-آزادیای که شما میگی خودشم نمیدونه حقیقت کجاست؟ این رو خودت گفتی! مبنای حرف ما هم کتاب خداییه که توی تاریخ بشر انقدر واضح و مشخص بوده که حتی نیاز به استدلال هم برای اثباتش نیست، گرچه استدلالهای محکمم وجود داره!
به ساعتش نگاه میکند و بلند میشود:
- ببخشید من باید برم. بعدا با هم صحبت میکنیم. خوشحال شدم.
الهام با مهسا دست میدهد:
-جمعه به مناسبت میلاد پیامبر(ص) جشن داریم. خوشحال میشم ببینمتون.
لبخندی ساختگی میزند:
- مرسی، فعلا.
تا دم در بدرقهاش میکنم:
-یا علی.
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇
°• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
Sedaye_enghelab-1.mp3
2.28M
●💢 [ #خبر_شبانه] 💢●
۱ آذر ۱۴۰۱
#اخبار_روز
هرشب حوالے ساعت۲۲:۳۰
🔹خبرهاے روز را در صد ثانیه بشنو
🔹تحولات خبرے
در داخل و خارج از کشور صد ثانیه
شنونده رادیو خبر رو موج رصدنما باش👇
🎧Eitaa.com/Rasad_Nama
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
≼• #مکتب_سلیمانے🌷 •≽
سخت است ڪه
او را در یڪ جمله
یا ڪلمه وصف ڪنیم
او فقط با خودش
توصیف مےشود
او سلیمانی است!🌱
.
#0120
#مرد_میدان
چَشمـِ تو بـود
ڪه پرِ پـروازِ ما شـد🕊 ..
≼•🌷.• Eitaa.com/Rasad_Nama
【• #رزق_بصیرتے💡 •】
امـامزمان(؏)منتظرشـماسـت،
کھشمارابشـناسـد.
قلبخودراپاڪکنید؛
وهمچنانمحکمواسـتوار
برعقیدهوایمانخودباشـید؛
وزمانرابراۍظهورحضرتـش
آمادهومهیّاسـازیـد!🌱
شھیدمحمدجوادمیرۍ
.
.
🔆) Eitaa.com/Rasad_Nama
•🍃•📿• حرفاےِ درگوشےِ قرآنےروایے😌☝️•
[ °• #خبر_ویژه 🕵🏻♀🔍 °• ]
⛔️رضا دُرمیشیان ممنوعالخروج شد
🔹عصر سه شنبه اول آذر، پاسپورت رضا دُرمیشیان نویسنده و کارگردان سینما در فرودگاه امام خمینی ضبط و اجازه خروج به وی داده نشده است.
🔹بنابه گفته نزدیکان درمیشیان، از او خواسته شده که به دادسرای انقلاب مراجعه کند.
🔹دُرمیشیان سازنده فیلمهای «بغض»، «عصبانی نیستم!»، «لانتوری» و «مجبوریم» است.
#پایان_مماشات
.
.
Very important & secretive👇😎
📰🗞| [• Eitaa.com/Rasad_Nama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∞ #دیپلماسے_خنده😜 🤝∞
وقتے
با یک برعنداز
بحث و استدلال مےکنیم و
فقط میگہ
کار خودشونہ 😂😂
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
.
اینجانب:)وزیرخارجهـ🤣هستــم😅👇
💬 = Eitaa.com/Rasad_Nama
[°~ #غربالگرے /#جنس_اول 🎭~°]
⚠️ به این آمار توجه ڪنید:
🔺سهم زنان متخصص:
🇮🇷ایران 98 درصد
🇱🇷آمریڪا 85 درصد
🔺نرخ مرگ و میر مادران در هر 100 هزار تولد زنده:
🇮🇷ایران 7
🇱🇷آمریڪا 23
🔺سهم زندانیان زن:
🇮🇷ایران 3 درصد
🇱🇷آمریڪا 10 درصد
🔺سهم پزشڪان زن:
🇮🇷 ایران 40 درصد
🇱🇷آمریڪا 34 درصد
این آمـار ارائه شده توسط گیلدا مورڪرت ( فعال ضد جنگ و ضد امپریالیست...) است :
🔻اینڪه در مملڪت بعضی فقط قصد خود تحقیری و تضعیف دارند و با حربه جنگ نرم و نفوذ به مغزها در رسانه چنین القا می ڪنند که
جوانڪ های این مرز و بوم هم به این باور کذب برسند و خود کوبند
یکی هم از قماش و از دیار همین ارباب ها هست ڪه دست رو ڪند که ترس از عزت ایران و زن ایرانی است ڪہ اینچنین بلوا بپا می ڪنند و فتنه میریزند.
سگ ترسویی مثل آمریڪا🇱🇷❌
#بصیر_باشیم
#حیوان_جلّال
#فرهنگ_متعفن
#پایان_مماشات
زدودن نـقـاب از حـیـوان جـلّال غــرب
مـسـتـقـیـم آزادے👇
🔎°•~|Eitaa.com/Rasad_Nama
#توئیتانه
|و امان از توئیت این برانداز|
•| برگرد
•| که بر بهارمان میخندند
•| یک عده
•| به حال زارمان میخندند
•| انقدرنبودنت به طول انجامید
•| دارند به انتظار مان میخندند
#ایران_شیعه_خانه_امام_زمان_است💚
#لبیک_یا_خامنه_ای ✌️
🖇 Eitaa.Com/Rasad_Nama
° #نھج_علے (ع)☀️📖 °
✨بہ نام خــــداے علے✨
😀 خب خب امروز میریم اردو.
🤓 اردو آقا؟😍
😀 بله. باید بریم کارگاه #آزمایش_الهی.
😀 همه پیاده شدن؟کسی جا نمونه!
😰 این چیه؟ چرا انقدر گرمه؟🤔
😀 این یکی از مراحل آزمایشِ.
هرکسی توش یه #مُدل آزمایش میشه.
🤓 این که مشبکه و سوراخ داره چیه؟
😀 بهش میگن #غربال سختی ها
🤓 چیکار میکنه؟
😀 اونایی که تحملشون زیادِ جدا میکنه.
😋 آخ جون غذا!
😀 نه! این دیگه !اینم یه جور
وسیله #آزمایشِ که همه توش
میجوشند تا عیارشون بالا بره.
😀 آزمایشگاه رو دیدین ؟چطور بود؟
😀 برای اینکه نتیجه آزمایش رو ببینیم باید #صبر کنیم.
#ادامه_دارد
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه۱۶
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇
|•✍•| Eitaa.com/Rasad_Nama
[ °• #خبر_ویژه 🕵🏻♀🔍 °• ]
🎬 موضعگیری کیهان در برابر
بیانیه اخیر خانه سینما:
اگر بازیگران اعتصاب کنند
چه خوب می شود😌
🎯روزنامه کیهان نوشت:خانه سینما در بیانیهای تهدید کرد که «اگر سینماگران بازداشتی فورا آزاد نشوند دست به اعتصاب میزنیم»😏 که این یک فرصت مغتنم برای سینمای ایران است‼️
✔️🔝تهدید خانه سینما در این بخش از بیانیه مذکور، در صورت عملی شدن یک فرصت برای سینمای ایران خواهد بود تا برخی عناصر نفوذی که مشغول ارتزاق از بیتالمال هستند و به ناحق در پروژههای سینمایی مورد استفاده قرار گرفتهاند، به این طریق از عرصه سینما محو شوند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
.
.
Very important & secretive👇😎
📰🗞| [• Eitaa.com/Rasad_Nama