eitaa logo
رصدنما 🚩
2.1هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
255 فایل
ˇ﷽ ما استراحت نخواهیم ڪرد این انقلاب و جامعہ آنقدر ڪار درش هست ڪه دیگر استراحت بـےاستراحت. بےآنڪه هیچ پست وسمت وحڪمے درڪار باشد. #شهید_بهشتے♥️🌱 #نَحنُ_جُنودُڪَ_بَقیَّةَ_الله³¹³ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌﷽ °♠ | °♠ ✍ جدیدترین میدان ✌️🇮🇷 گرافیست: تصویرساز: طراح‌نوشتار: دنیایے‌از‌تولیدات‌‌ رسانہ‌ای رو با هنرمندان دنباݪ ڪنید🇮🇷💡 💻"√ Eitaa.com/Rasad_Nama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمله پهپادی و موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به یکی از مقرات گروهک تروریستی پاک در اقلیم کردستان عراق✌️ ♨️ Eitaa.com/Rasad_Nama
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 [ 💪 ] ایران تولید اورانیوم ۶۰ درصدی خود را افزایش داد 🔹 سازمان انرژی اتمی در واکنش به قطعنامه شورای حکام اقدام به تولید اورانیوم تا غنای ۶۰ درصد در سایت فردو کرد و صبح روز دوشنبه تولید آن به مرحله پایداری رسید. خبر از قدرت ایران داری؟😉 👇 🌍| Eitaa.Com/Rasad_Nama 👆
•| 👨🏻‍⚖|• 📝| موضوع: 🔸 گرفتن قرض و پرداخت سود | ⁉️| سوال(شماره 9): 🔻من مغازه دارم به خاطرچکی که دارم و آبروم در خطره می‌خوام از کسی ۶۰ تومن بگیرم و ماهی۲۵۰۰ سودشو بدم و در آخر سال کل مبلغو. چون آبروم درخطره، راضی‌ام این پولو بدم آیا رباست!؟ ✅ پاسخ از وکیل محمدهادی رادفر: 🚥 در صورتیکه مبلغ سود مشخص نباشد و قرارداد مشارکت در انجام فعالیت اقتصادی تحریر شود مانعی ندارد در غیر اینصورت ربا محسوب میشود. 🔖 📍گفتمان بر مدار قوانین کشور ⚖| Eitaa.Com/Rasad_Nama
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[°• / ↯ 🆕😌•°] 🎥 باز شـود👆 لعنت به هرآنڪس ڪہ سنت شکنی ڪرد بر مـسنـد و مـنـبـر ڪذاب، شیرین سخنی ڪرد رسواے جهان شـد خـودش با سخـن خویش آنڪس ڪہ خیانت به تبار و وطنے ڪرد ✍خـادم ُشـبـہـہ . . بشنــــــو ولے بدون مـوشڪافے بـــــاور نڪن↻🖐😉 🆚 ⇨| [• Eitaa.com/Rasad_Nama
. . .💌🌱】 عزیزان من! شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبهه جنگ نرم،+نگاه خوش‌بینانه است؛ نه از روی توهم! بلکه از روی بصیرت. شما جوانید_مرکز خوشبینی_ مواظب باشید نگاهتان به آینده، نگاه بدبینانه نباشد. نگاه امیدوارانه باشد؛ نه نگاه نومیدانه! اگر نگاه نومیدانه شد، نگاه«چه فایده‌ای دارد؟» شد، به دنبالش بی‌علمی، بی‌تحرکی و انزواست. همانی‌ست که دشمن می‌خواهد. 🇮🇷😎✋🏻✌️🏻 از تو به ما اشـارت از مــا به سر دویدن👇 •😍🍃• Eitaa.com/Rasad_Nama
🔎🗞 🗞 [ 💡] علت درگیــرےها و اغتشــاش 📚 در ســوره مبارڪہ «حشــر» وقتۍ سبب اختـلاف یہــودۍها را ذڪر مۍڪند مۍفــرماید: چــون این‌ها ندارند با هم مختلف هستند یڪ ملت بۍعقــل همیشہ بہ جـان هم مۍافتنــد اعضاۍ یڪ خانواده بۍعقل ڪہ باشند همیشہ درگیــرند…! 🔰 مثــل همین یہ عــده جماعت بۍعقلــۍ ڪہ این روزها افتــادند بہ جان مردم و بر علیہ و نظام ڪار مۍڪنند و برده‌ۍ دشمنــان مۍشوند‼️ حق در هر شرایط پیروز میدان است: 🛡| Eitaa.Com/Rasad_Nama
♤| یکی دوماهه، وقتی میبینمت... خیلی بیشتر از قبل بهت افتخار میکنم شاید تا امروز قدرتو کمتر میدونستم💔 ولی از این فتنه به بعد، نه!✋ تو؛ روپوش تابوت منی…🥀 همیشه اون بالا بمون🇮🇷 💪 💚 📍 Eitaa.com/Rasad_nama
رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان #نقاب_ابلیس #قسمت_هجدهم (الهام) کتاب‌ه
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (مصطفی) ضربه آرامی به در می‌خورد و مریم می‌آید داخل. همراه جواب سلامش آهی از ته دل می‌کشم. چقدر زحمت کشید سر آماده کردن بسته فرهنگی. قبل از توضیح من، خودش تکه‌های کاغذ پاره را روی میز می‌بیند. چند قدم به سمت میز برمی‌دارد و کتاب پاره شده سایه شوم را در دست می‌گیرد و نشانم می‌دهد: -مصطفی چی شده؟ چرا اینا پاره‌ست؟ به لبه میز تکیه می‌دهم: -امروز اینا رو انداخته بودن دم در مسجد. نمی‌دونم چرا تا ما یه حرکت می‌زنیم سریع جواب میدن. نمی‌دونم چی رو می‌خوان به رخمون بکشن؟ اینکه انقدر جسورن و پشتشون گرمه؟ یا چی؟ مریم کتاب را - که از وسط دو نیم شده- روی میز می‌گذارد و برشورهای پاره شده را برمی‌دارد. وقتی عکس پاره شده آقا را می‌بیند، اندوه نگاهش چندبرابر می‌شود. حق هم دارد. من هم وقتی دیدم عکس آقا پاره شده، حس کردم قلبم را زخم زده‌اند. سرش را بالا می‌آورد و نگاهم می‌کند: -می‌خوان ما دست برداریم، مصطفی! با اینکه دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشد، با لحنی دلگرم کننده می‌گویم: -ولی ما دست برنمی‌داریم، درسته؟ هنوز تایید نکرده که الهام می‌آید داخل. سلام کرده و نکرده می‌پرسد: -راسته که یکی از بسته‌ها رو پاره پوره کردن انداختن در مسجد؟ با دست به کاغذهای پاره اشاره می‌کنم. الهام برعکس مریم، نمی‌رود که نگاه‌شان کند. بهتر، اگر عکس پاره شده آقا را ببیند، او هم قلبش زخم می‌شود. -مصطفی اینا چرا اینجوری می‌کنن؟ دستی به صورتم می‌کشم: -لابد می‌خوان شاخ و شونه بکشن که مثلا سرمون به کارمون باشه! سکوت چند دقیقه‌ای، باعث می‌شود صدای تمرین گروه سرود را بشنویم: -ما در غلاف صبر/ پنهان چو آتشیم/ لب تر کند ولی/ شمشیر می‌کشیم! مریم سکوت بین‌مان را می‌شکند: -مصطفی صفر تموم شده ها! مامان اینا می‌خوان تدارک ببینن. تازه یادم می‌افتد باید بساط عروسی را هم وسط این همه کار راه بیندازیم. آوار می‌شوم روی دیوار: - وای کلا یادم رفته بود. الهام نگاهی به من می‌کند و نگاهی به عکس آقا که پاره شده: - آخه الان... الان باید همه انرژیمون رو بذاریم اینجا. اگه درگیر کارای عروسی بشیم... مریم روی صندلی می‌نشیند: -من با حسن حرف زدم. اونم همین رو میگه! عروسی دیر نمیشه اما اگه الان جلوی اینا واینسیم ممکنه خیلی دیر بشه ها! الهام همانطور که با چسب نواری عکس آقا را می‌چسباند می‌گوید: -اگه موافق باشی و موافق باشن، عروسی رو بندازیم عقب. لبخند می‌زنم؛ حرفم را الهام زد. طعم انبه زیر زبانم می‌رود! ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
رصدنما 🚩
[• #قصص_المبین✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان #نقاب_ابلیس #قسمت_نوزدهم (مصطفی) ضربه
[• ✨ •] (هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے) رمان (این قسمت را چند دور بخوانید!) (مریم) -ولی به نظر من، اعتقاد یه امر شخصیه. تو اجازه داری هر اعتقادی داشته باشی؛ اما حق نداری من رو مجبور کنی مثل تو فکر کنم. چون فکر هر آدمی برای خودش محترمه. تقدسی که شما می‌گید، فقط یه مسئله ذهنیه نه حقیقی. من به تو حق میدم موقع نماز احساس خوبی داشته باشی، تو هم به من حق بده که با کائنات لذت ببرم. این یعنی آزادی! الهام چندبار با خودکار روی زمین می‌زند و درحالی که نگاهش روی زمین است، لبخند می‌زند: -به نظرت سجده کردن مقابل یه گاو، عاقلانه‌ست؟ یا سجده مقابل سنگی که خودت ساختیش؟ لبانش را جمع می‌کند و سر تکان می‌دهد: -نه... یکم احمقانه به نظر میاد؛ خیلی احمقانه! الهام با بی تفاوتی شانه بالا می‌دهد: -ولی خیلی‌ها توی هند، هنوزم همچین کارایی می‌کنن و بهش اعتقاد دارن. اینم یه اعتقاده، به نظرت محترمه؟ مهسا با انگشتانش بازی می‌کند. الهام لبخند می‌زند: -ببین! اینکه یه عده به چیزی اعتقاد داشته باشن دلیل بر درستیش نمیشه! اگه بخوایم بگیم به تعداد همه آدمای دنیا عقیده و حرف درست وجود داره سنگ رو سنگ بند نمیشه چون هرکسی می‌تونه بگه حرف من درسته پس طبق حرفم کاری رو که می‌خوام انجام میدم! مشکل چیه؟ این که معیار رو گذاشتیم عقیده. عقیده یعنی چیزی که من عمیقا قبولش دارم و به روحم گره خورده. می‌تونه درست یا غلط باشه. مهسا چشم تنگ می‌کند: -یعنی تو میگی عقیده هیچ‌کس کاملا درست نیست؟ حرف الهام را کامل می‌کنم: -حالا فرض کن ما یه قانون بخوایم که مثلا باهاش یه معاهده بین المللی بنویسیم. هرکدومم یه عقیده داریم و یه چیز می‌گیم. چکار باید بکنیم؟ کدوم عقیده رو معیار بذاریم؟ مهسا تند و فرز جواب می‌دهد: - خب ولی همه عقل داریم. عقل معیاره دیگه! انسانیت معیاره! -خب با این حساب، پرستیدن گاو و بت، بی بندوباری، خشونت، تثلیث (اعتقاد به سه خدایی در مسیحیت) غیر عقلانیه و ما به عقاید محترم یه تعداد زیادی از مردم جهان بی احترامی کردیم. حالا اگه بخواد قانون ما اجرا بشه، تکلیف اون مردم چیه؟ -اعتقاد یه چیز شخصیه! الهام می‌گوید: - اما رفتار هرکسی بر اساس اعتقادشه و رفتارای ما توی جامعه اثر می‌ذاره. پس چه بخوایم چه نخوایم، عقیده یه امر اجتماعیه. اگرم تلاش کنی تو قلبت نگهش داری، دیگه اسمش اعتقاد نیست، در حد یه نظریه‌ست. ادامه حرفم هنوز مانده است: -اما گفتی انسانیت خیلی چیز خوبیه اگه در حد یه کلمه باقی نمونه! انسانیت تعریف می‌خواد. کی تعریفش می‌کنه؟ -یه سری اصول انسانی تو همه جای دنیا ثابت و مقدسه. مثل عفت، صداقت، عدالت، صلح... الهام نمی‌گذارد حرفش کامل شود: -مگه خودت نگفتی تقدس یه مسئله ذهنیه، نه حقیقی؟ چطور می‌تونی قوانینت رو براساس چیزای ذهنی بسازی؟ بعد هم خیلی از مردم دنیا همینا رو قبول ندارن و بهشون عمل نمی‌کنن. چون به نفع‌شون نیست. برای همینه که می‌گیم معیار آدما نیستن؛ معیار حقیقته. بله مردم همه یه سری چیزا رو قبول دارن، همین رو می‌گیم فطرت. اما اگه همون مردم از عقیده‌شون برگردن، حقیقت تغییر نمی‌کنه. آدما بخاطر مقام خلیفه اللهی قابل احترام و باارزشن، معیار حقیقته و ارزش آدما به نزدیکی‌شون به حقیقت. چون حقیقت ثابت و واحد و واقعی و عقلانیه. حالا این حقیقت چه چیزی می‌تونه باشه جز خدا؟ توحیدم یعنی همین که معیارمون خدا باشه فقط. لبخند پیروزمندانه‌ای می‌زنم: -جپس تقدسم یه چیز حقیقیه؛ هرچیزی که الهی باشه مقدسه. قانون الهی، نماینده الهی، کتاب الهی... -یعنی شما می‌خواید عقیده‌تون رو بهم تحمیل کنید؟ پیداست دنبال جوابی دندان شکن می‌گردد که این را می‌گوید. الهام لبخند می‌زند: -ما نمی‌تونیم کسی رو مجبور کنیم چطور فکر کنه، ولی می‌تونیم حقیقت رو نشون بدیم. -از کجا می‌دونید حرفتون حقیقته؟ حقیقت آزادیه! -آزادی‌ای که شما میگی خودشم نمی‌دونه حقیقت کجاست؟ این رو خودت گفتی! مبنای حرف ما هم کتاب خداییه که توی تاریخ بشر انقدر واضح و مشخص بوده که حتی نیاز به استدلال هم برای اثباتش نیست، گرچه استدلال‌های محکمم وجود داره! به ساعتش نگاه می‌کند و بلند می‌شود: - ببخشید من باید برم. بعدا با هم صحبت می‌کنیم. خوشحال شدم. الهام با مهسا دست می‌دهد: -جمعه به مناسبت میلاد پیامبر(ص) جشن داریم. خوشحال میشم ببینمتون. لبخندی ساختگی می‌زند: - مرسی، فعلا. تا دم در بدرقه‌اش می‌کنم: -یا علی. ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇 °• 📖 •° Eitaa.com/Rasad_Nama
Sedaye_enghelab-1.mp3
2.28M
●💢 [ ] 💢● ۱ آذر ۱۴۰۱ هرشب حوالے ساعت۲۲:۳۰ 🔹خبرهاے روز را در صد ثانیه بشنو 🔹تحولات خبرے در داخل و خارج از کشور صد ثانیه شنونده رادیو خبر رو موج رصدنما باش👇 🎧Eitaa.com/Rasad_Nama
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
≼• 🌷 •≽ سخت است ڪه او را در یڪ جمله یا ڪلمه وصف ڪنیم او فقط با خودش توصیف مےشود او سلیمانی است!🌱 . چَشمـِ تو بـود ڪه پرِ پـروازِ ما شـد🕊 .. ≼•🌷.• Eitaa.com/Rasad_Nama