eitaa logo
کانال‌مسجدحضرت‌رسول‌اکرم(ص) خیابان‌باغ‌فردوس
272 دنبال‌کننده
2هزار عکس
957 ویدیو
73 فایل
🕌ادرس: کوچه ۸ شهید علیرضا مردانی 👈کانون فرهنگی هنری فاطمیه 👈کانون فرهنگی هنری شهیددکتر مفتح 👈پایگاه برادران شهیدمفتح 👈پایگاه بسیج خواهران کوثر 👈 خیریه حضرت رسول اکرم (ص) 👈قرارگاه فاطمه الزهرا 👈هیئت محبان اهل بیت ارتباط با خادم👇 @nookaar_315
مشاهده در ایتا
دانلود
@yadegaranirانسان شناسی ۲۷۳.mp3
زمان: حجم: 11.84M
🔸️من همه روزم رو مشغول کار هستم، ارباب رجوع، مشتری، درس، بچه داری، کنکور و .... مگه چقدر وقت دارم بخوام به بالاترین مراتب دغدغه و قیمت انسانی برسم؟ کاش اصلا ازدواج نمیکردم، کاش اصلا بچه دار نمیشدم، کاش اصلا مسافرت نمیرفتم، از هدف خلقتم جا موندم! هشدار ؛ خطر سقوط ! نزدیک نشوید! https://eitaa.com/rasool_akram_mosque
🔸کشوری که زیر یوغ استثمار و استعمار سلطه گران بوده، مانند یک بچه بغلی است. 🔸اگر از بغل انگلیس پایین آمده، امریکا بغلش کرده است. اگر امریکا او را زمین گذاشته، روسیه بغلش کرده است. در نتیجه این تصور برایش پیش امده است که اصلا نمیشود جور دیگر و مستقل زندگی کرد. 🔸به همین دلیل است که مخالفین [استقلال کشور] در روزنامه ها و نشریات می نویسند: " شعار نه شرقی و نه غربی, یک شعار بی محتوا و پوچ است." 🍃 شهید دکتر عبدالحمید دیالمه 📚 کتاب: انتظار، ص ۴۲ https://eitaa.com/Rasool_Akram_Mosque
109K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورکنید هر لحظه گنج بزرگی است! گنجتان را آسان از دست ندهید!🍃🍂 زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند! فراموش نکنید: دیروز به تاریخ پیوست🍃🍂 فردا معماست🍃🍂 و امروز هدیه 🍃🍂
خاطره تکان دهنده از مادر شهید/دیدم سعید پشت سر امام رضا ایستاده‌!! 🔹قبل از کرونا قسمت شد مشرف شدیم مشهدالرضا؛ یک شب در عالم رویا دیدم سعید پشت سر امام رضا(ع) ایستاده‌ است. 🔹امام فرمودند: من و مادرم(حضرت زهرا) به ایشان اذن داده‌ایم هر کس بر سر مزارش برود، حاجتش را بدهد؛ مگر اینکه به مصلحتش نباشد. 🔹 من که داشتم به فرزندم نگاه می‌کردم، پرسیدم: عزیزم اینجا چه میکنی؟ گفت: مادر، نوکر کارش نوکری است. ◾️گفتنی است مزار شهید سعید چشم‌براه در گلستان شهدا اصفهان می‌باشد.
آدرس مزار شهید والامقام سعید چشم‌براه 🔹️بنا به درخواست و پیام‌های متعدد مخاطبان گرامی؛ آدرس دقیق مزار پاک شهید سعید چشم‌براه در گلستان شهدا اصفهان مطابق با تصویر بالا👆 است. التماس دعا⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‌مسجدحضرت‌رسول‌اکرم(ص) خیابان‌باغ‌فردوس
خاطره تکان دهنده از مادر شهید/دیدم سعید پشت سر امام رضا ایستاده‌!! 🔹قبل از کرونا قسمت شد مشرف شدیم
شهید سعید چشم براه * : خاطره از مادر : مادر شهید می گوید : ـ من همون روزها گفتم : مامان الان اسلام خون میخواد یه وقت شما نگی،من به خاطر شما نرفتم هرکدومتون که میتونید(دوبرادر)میتونید برید. ـ هنوز ماه رمضون تموم نشده بوده، که ایشون از باباش اجازه گرفت، 15 ساله بود که رفت و اول هم قبولش نمی کردن و تا وقتی 21 سالش شد هر 3،2 ماه یه بار می اومد مرخصی،من بعد از شهادت گفتم مامان شما چطوری به این مقام رسیدی؟ گفت : مامان فقط برا خدا کار کنین، فقط خلوص، اگه خلوص داشته باشیم هم دنیا رو داریم هم آخرت .خلوص به همه جا می رسوندتون . ـ وقتی می خواست بره جبهه از خدا خواستم و گفتم:خدایا من فرستادمش در راهت ولی چند تا چیز می خوام : گمنام نشه ،اسیر نشه و معلول هم نشه و باور کنید این 6 سال که جبهه بود یه دفعه مجروح نشد که ما بریم بیمارستان بستریش کنیم و بعد هم که شهید شد، بدن و چشماش سوخته بود، دستش تقریبا قطع شده بود به خاطر همین شناخته نشده بود و برده بودنش شیراز ـ شبی که برای آخرین بار اومد گفت قسمت شده برا دفعه آخر ببینمتون و با همه خدافظی کرد. پدرش گفتن یه نفر رو برات دیدم که ازدواج کنی اول گفت نه .ولی به خاطر احترام زیاد نسبت به ما گفت چون شما می گید چشم، 15 روز دیگه خبرتون میکنم و سر 15 روز خبر شهادتش رو آوردن... ـ آخرین باری که می خواست بره همه می گفتن این دفعه آخرشه .خودشم گفت مامان خداحافظ برا همیشه. وعده ی ما باب المجاهدین در قیامت. قشنگ روزی که شهید شد والفجر هشت بود تو منطقه فاو. داشتیم کاچی می پختیم که یه لحظه حواسم رفت و دو تا خانوم سیاهپوش اومدن جلوم نشستن و گفتن اگه بدونی بچه ات چقدر برا اسلام خدمت کرد و شهید شد اصلا گریه نمی کنی . البته یه 10 ،20 روز طول کشید تا ایشون شناخته شد و آوردنش، شبی که خبر آوردن، داداشم اومدن ازشون پرسیدم که بچمو آوردن؟ که ایشون گفت من اومدم به شما سر بزنم گفتم نه . همون شب تقریبا نیم ساعت قبل از اذون بود که به خوابم اومد و از حضور حضرت زهرا(س) بالای سرش و شاخه گلی که بهش داده بودند و بو کرده بود و بعدش چیزی نفهمیده بود برام تعریف کرد. گفت هر وقت خواستین گریه کنید برا سر مقدس حسین(ع) اشک بریزید. گفت از قفس آزاد شدم، آزاد شدم و حالا بیاین بریم جامو نشونتون بدم ، دم یه باغ رسیدم، همه ی درخت ها را تزیین کرده بودند،گفت بیاین قصرم رو نشونتون بدم؛ قصرم کنار قصر امام حسینه. گفت فردا این چیزا رو می بینید و فردا قرار بود بریم شناسایی آخه بدنش خیلی سوخته بود... ـ من اصلا حس نمی کنم که ایشون نیست ، الان حس می کنم اینجا داره راه میره و هر وقت یه مشکل و و گرفتاری ای باشه راهنمایی مون می کنن . حاج آقا مریض بودن گفت به فلان آقا بگید بیان حدیث کسا و فلان آقا امن یجیب بخونن،هر نفسی یه اثری داره .که اومدن و خوندن و حاجاقا خوب شدن . ـ ما منزلمون رو فروخته بودیم و هرجا می گشتیم خونه پیدا نمی کردیم.یه شب گفتم تو پسر بزرگ و ارشد مایی و وقت ما هم تموم شده بود . وسط نماز مغرب وعشا بود دیدم آوردمون اینجا و گفت مامان اینجا رو می پسندی؟ فرداش پدرشون رفته بود شیر بگیره که بقال گفته بود این خونه رو می فروشن که اومدیم ومعامله همین جا شد . خلاصه در هرکاری راهنمامونه . https://eitaa.com/Rasool_Akram_Mosque
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨