1_1878777546.mp3
12.59M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۷
#استاد_شجاعی 🎤
از طرفی همه میدونیم؛
این قانون خلقته، که کسی بدون زحمت، به پیروزی نمیرسه!
از طرفی عشقِ ذاتی انسان به راحتی و عافیت، مانع سخت کوشی و تحمل مشکلات میشه!
پس چرا بعضیا سخت کوشند
و بعضی ها تنبل و بیحوصله؟
https://eitaa.com/Ravanshenasee
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داشتن همسر، مهمترین نیاز انسان بعد از آب و اکسیژن
👤گزیده سخنرانی حجت الاسلام قرائتی
https://eitaa.com/Ravanshenasee
🔴 سعی کنید فرزندتان روزی 40-30 بار بپرد
طناب زدن هم شامل پریدن میشود
پریدن باعث میشود صفحات رشد زیر زانو ضربه بخورد در نتیجه رشد قد کودک بهتر می شود
لطفا برای دیگران ارسال کنید تا آنها هم عضو شوند
https://eitaa.com/Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رائفی پور :
🔶 بی توجهی ما به امام زمان (عجل الله).....
https://eitaa.com/Roshangaree1
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه علتی که باعث میشه امر به معروف نکنیم
خدایی خیلی قشنگ گفت
https://eitaa.com/Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر انوشه
موضوع :جاده موفقیت
2:47
https://eitaa.com/Roshangaree1
ای که مرا خوانده ایی ...راه نشانم بده ...( ::
جالب است
زن تازه مسلمان شده ای در روسیه میگفت که برای پیدا کردن و خرید یک جنس ایرانی ساعتها در بازارها میگشتم، و وقتی جنس ایرانی پیدا میکردم در پوست خودم نمیگنجیدم، چون معتقد بودم که به عنوان یک مسلمان، باید به اقتصاد تنها کشور اسلامی جهان کمک کنم، تا بتواند در برابر جنگ اقتصادی بی رحمانه مقاومت کند و بجای حامیان داعش و دشمنانِ اسلام، برای برادران دینی من اشتغال ایجاد شود.
اما در اولین سفرم به ایران، با دیدن شعبات متعدد، فروشگاههایِ زنجیره ای و مجوز دارِ لباس ترکیه ای(ال سی وایکیکی) و اجناس اروپایی(نایک و آدیداس و... )، متأسف شدم!
و از این بدتر، حضور گسترده ایرانی در این فروشگاهها بود، اصلا انگار نمیدانستند که ترکیه حامی داعش است!، و یا غرب منتظر فرصتی برای جنگ و حمله به ایران است، و ایرانی ها دارند هزینه جنگ بر علیه خودشان را با خرید این اجناس پرداخت میکنند!!
ایکاش ایرانی ها، به اندازه طرفدارانِ خارجیشان، به فکر اقتصاد کشور و بیکاری جوانانشان بودند...
ارسال یعنی ایران دوستی
ارسال یعنی جهاد تبیین
ارسال یعنی نهی از منکر
پس لطفا ارسال کنید
به کانال روانشناسی بپیوندید 👇
https://eitaa.com/Ravanshenasee
🌸🍃🌸🍃
لقمان حکیم گوید:
روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم
خوشه هایی از گندم که از روی تکبر
سر برافراشته و خوشه های دیگری که از
روی تواضع سر به زیر آورده بودند
نظرم را به خود جلب نمودند
و هنگامی که آنها را لمس کردم،
••• شگفت زده شدم •••
خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه
و خوشه های سر به زیر را
پر از دانه های گندم یافتم
با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز
چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند
اما در حقیقت خالی هستند
https://eitaa.com/Ravanshenasee
در محضر عارف واصل مرحوم حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی
اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی ، اوضاع خیلی بی ریخت می شود ،همیشه بگویید الحمدلله ،شکر خدا بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی
اگر پکر هستی دومرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله آنوقت غمت را ازبین میبرد امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است!
به کانال روانشناسی بپیوندید 👇
https://eitaa.com/Ravanshenasee
1_1976719455.mp3
12.16M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۸
#استاد_شجاعی 🎤
🚫 فرزند سالاریهای دنیای امروز
و حمایتهای بی چون و چرا از فرزندان،
نسل جدید را تنبل و راحت طلب، بار میآورد،
تا جایی که در برابر مشکلات آینده ، و بحرانهای زندگی بیطاقت و ناتوان خواهند بود.
به کانال روانشناسی بپیوندید👇
https://eitaa.com/Ravanshenasee
1_1976720672.mp3
12.12M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۹
#استاد_شجاعی 🎤
شایعترین تنبلی در دنیای امروز؛
#تنبلی_اجتماعی است.
📌جوانان امروز که کودکان نازپرورده ی دیروزند؛
به مشاغل سختتری که از نظر اجتماعی در سطح پایینتری قرار دارند، تن نمیدهند.
و این سرآغاز مشکلات اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی نسل امروز است.
https://eitaa.com/Ravanshenasee
🌸🌸🌸 دُم طاووس
قصه ی طاووس
قصه ایی آموزنده براي کودکان و بزرگسالان
يكي بود يكي نبود
طاووس زيبا در جنگل سبز زندگي مي كرد. او بال و پر و دم بسيار زيبايي داشت. روي پرهايش نقطه هاي بزرگي مثل چشمهاي درشت به نظر مي رسيد. رنگ سبز و آبي پرها، چشم همه ي حيوانات را خيره مي كرد. براي همين وقتي طاووس مي ديد كه حيوانات جنگل با تعجب و تحسين نگاهش مي كنند، دمش را باز مي كرد و باآن چتر زيبايي درست مي كرد و با ناز و غرور جلوي چشم آنها راه مي رفت و فخر مي فروخت. حيوانات جنگل هم كه دم زيباي او را دوست داشتند، به او نمي گفتند كه پاهاي زشتي دارد و صدايش هم اصلاً خوب نيست. طاووس چون خودش را از همه بهتر مي دانست، با هيچ كس دوست نمي شد و هميشه تك و تنها بود.
در كنار جنگل سبز ، رودخانه اي بود كه تمام حيوانات براي نوشيدن آب به آنجا مي رفتند. يك روز طاووس به سوي رودخانه رفت تا هم آب بنوشد وهم دم زيبايش را به حيوانات نشان بدهد. او سرش را بالا گرفته بود و به هيچكس نگاه نمي كرد. دوتا خرگوش كه يكي از آنها رنگش سياه بود و مشكي نام داشت و ديگري سفيد بود و به او برفي مي گفتند، داشتند با هم بازي مي كردند كه طاووس را ديدند و به او گفتند:
« سلام به طاووس قشنگ
پرنده ي خوش آب و رنگ
چتر دُمت چه نازه!
وقتي كه بازِ بازه
گاهي نگاه كن به زمين
دوستاي خوبت را ببين.»
اما طاووس به آنها كه سعي مي كردند توجهش را جلب كنند ، اصلاًاعتنا نكرد وهمان طور كه سرش را بالا گرفته بود، با غرور به راهش ادامه داد. او بوته ي بزرگ خارداري را كه سر راهش بود نديد و دم بلندش به آن گير كرد. طاووس خواست دمش را آزاد كند ، اما كار آساني نبود و تعدادي از پرهايش كنده شدند. طاووس به قدري از اين پيشامد ناراحت شد كه فرياد كشيد وبا صداي بلند گريه كرد.
برفي و مشكي كه كمي از او دور شده بودند، صدايش را شنيدند و پشت سرشان را نگاه كردند و او را ديدند. فوراً برگشتند و كمكش كردند تا از بوته دور شود. برفي پرهاي كنده شده ي طاووس را جمع كرد و به عنكبوت درشتي كه داشت از آنجا رد مي شد گفت:« خاله عنكبوت ، دم قشنگ طاووس كنده شده ، بيا به او كمك كن .» عنكبوت ايستاد و پرسيد:« چه كار بايد بكنم؟» مشكي گفت:« من و برفي پرها را سرجايشان قرار مي دهيم و تو با آب دهانت تار درست كن و آنها را بچسبان.» خاله عنكبوت گفت:« باشد، اينكار را مي كنم.» بعد از آن برفي و مشكي پرها را يكي يكي و با دقت سرجايشان گذاشتند و عنكبوت آنها را با آب دهانش چسباند. دم طاووس به شكل اولش درآمد. طاووس خيلي خوشحال شد و از خاله عنكبوت و برفي و مشكي تشكر كرد و باآنها دوست شد.
آن روز براي طاووس روزي فراموش نشدني بود ؛ چون براي اولين بار دوستاني پيدا كرد و فهميد كه نبايد به خاطر زيبايي ظاهري مغرور باشد. حالا براي او مهم بود كه دوستاني داشته باشد و به آنها محبت كند؛ دوستاني كه در هنگام سختي ها به ياريش بشتابند و هنگام خوشيها در كنارش باشند.
فرداي آن روز طاووس از مشكي و برفي و خاله عنكبوت و دوستان آنها دعوت كرد كه به خانه اش بيايند و مهمانش باشند. آنها آمدند و چند ساعتي را در كنار هم با شادماني سپري كردند.
پس از آن نيز حيوانات جنگل نديدند كه طاووس سرش را با غرور بالا بگيرد و به آنها فخر بفروشد.
قصه ي ما به سر رسيد كلاغه به خونه اش نرسيد
https://eitaa.com/Ravanshenasee