eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
468 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید یه نکته ے زیبا در وصـ‌‌‌یتــ نامه ش میگه: من به رفقام گفتم هروقت دلتون گرفت یا دوست داشتید دور همے داشته باشید، بیاید سر مزار من، پیش من... نیاز نیست حتما قران بخونید... بیاید با من حرف بزنید... من صداتون رو می‌شنوم...😇🌷 یه خاطره ی قشنگ هم از روزهای شهادتش: شهید مهدی شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد.. دو شب قبل شهادتش یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگه میای امشب باهم شهید بشیم؟ رفیقش میگه نه بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم، قشنگ تره...🖤 شب شهادت امیر المومنین🥀، مهدی یاغی لحظه ی افطار، قبل از این‌ ڪہ روزه‌ش رو باز کنه، به دیدار خدا رفت و چشمش به جمال مولا امیرالمؤمنین و ارباب بی سر روشن شد‌...🕊✨ عند ربهم یُرزقون💔🕊 کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۴۱ و ۴۲ حاج‌خانم براي رفتن به نانوايی از ليلا جدا ميشود و ليلا به همراه امين به طرف خانه به  راه می‌افتد سر كوچه که ميرسد مرد چهارشانه‌اي را جلو در خانه ميبيند كه دو جعبه در كنارش روي زمين  قرار دارد. مرد ليلا را كه ميبيند با خوشحالي به طرفش  می‌آيد و امين را با خوشحالي دربغل ميگيرد: - نيم ساعته پشت در منتظرم ، مسجد رفته  بودين ؟ ليلا سر تكان ميدهد. علي ابرو بالا می‌اندازد ، ميگويد: - رفته بودم ميدون بار، چند جعبه ميوه  خريدم ، دو جعبه هم براي شما آوردم . ليلا به ميوه هاي درون جعبه نگاه ميكند، با خجالت ميگويد:  - علي آقا! شما هميشه ما رو شرمنده‌ی محبت‌هاتون ميكنين . علي دستي به سر امين كشيده و ميگويد: - دشمنتون شرمنده باشه ، ليلاخانم ! علي جعبه‌های ميوه را داخل حياط ميگذارد، سپس می‌ايستد، دست بر دست ميمالد و اين  پا و آن پا ميكند ليلا او را به ناهار تعارف ميكند. علي بعد از كمي تأمل قبول ميكند. علي امين  را كنار حوض ميبرد و مينشيند. ميخواهد دستي در آب حوض فرو برد كه ليلا از كنار حوض عبور ميكند و تصويرش بر آب  حوض می‌افتد علي نگاهي به تصوير درون حوض و سپس  زيرچشمي نگاهي به ليلا كه به طرف اتاق  ميرفت می‌اندازد. آهي كشيده ، مشتي آب  به  صورت ميپاشد. علي وارد اتاق ميشود، كتش را‌ به گوشه‌اي پرت ميكند. زهره به  طرفش ميرود  - دير كردي علي ! علی بی‌آنكه به او نگاه كند با بيحالي ميگويد: - كار داشتم ، ميدوني كه اين روزها خيلي  سرم شلوغه زهره دستي به  كمر زده با كنايه ميگويد: - چند روزه كه سرت خيلي شلوغه  علي نگاه تندي به او ميكند، با پرخاشگري  ميگويد: - به  جای سربه سر گذاشتن ، يك ليوان آب  بده دستم كه از تشنگي مُردم زهره ليوان آب برايش می‌آورد، ميگويد: - ناهار بكشم ؟ 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران «» https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۴۳ و ۴۴ علي خود را به روي كاناپه می‌اندازد، با بی‌حوصلگي ميگويد: - ناهار خوردم ... سيرم . زهره باتعجب  ميگويد: - ناهار خوردي ! من با بچه ها غذا نخوردم ... گفتم تو بياي با هم بخوريم ...لااقل قبلش يك  خبر ميكردي  علي نگاه تندي به زهره می‌افكند غرولندكنان  ميگويد: - زهره ، بهت گفتم که گرفتار بودم ! ناهار هم  خوردم علي  بی‌حوصله از جاي بلند ميشود. به اتاق بچه‌ها رفته ، در را محكم ميبندد اشك در چشمان زهره جمع ميشود. به در بسته  چشم ميدوزد و زيرلب ميگويد: «من كه حرف بدی نزدم اينطور جوش آوردي ، يك دفعه بگو حوصله تو رو ندارم.» به آشپزخانه ميرود، پشت ميز مينشيند و سرش را ميان دست ميفشرد: «در و همسايه و فك و فاميل به سرش قسم  ميخورن ، خوش و بشش تو بيرونه... اخم و تخمش تو خونه... اونا چي ميفهمن كه  ... تو خونه چه شمر ذي الجوشنيه يكي مثل حسين گُل بايد بره زير خاك ، يكي مثل اين برج زهرماري ... عرصه رو به زن  و بچه‌هاش تنگ كنه ... مردم ظاهرمونو ميبينن  و فكر ميكنند من  چقدر خوشبختم ... از دلم كه خبر ندارن » قطرات اشك روي ميز ميچكد. با دست اشك‌ها را روي ميز ميمالد. از جا بلند مي شود، از پنجره آشپزخانه بيرون را نگاه ميكند، دلش ميگيرد از اين كه ديگر حسين نيست كه  درد دل و شِكوِه و گلايه‌اش را پيش او بكند و حسين با مهرباني و دلسوزي او را دلداري دهد صداي حسين در گوشش ميپيچد: - علي ! خدا رو خوش نمياد، اينقدر زهره رو اذيت كني - چيه! باز زهره اومده چوقوليمو پيش تو كرده - آخه داداشم ! يك كمي به فكر زهره باش ... هر چه باشه همسرته ... مادربچه‌هاته  - حرف‌ها ميزني حسين! ديگه ميخواي خودم  رو به سيخ سرخ بكشم تا خانم راضي بشه ...  مگه خونه‌ی باباش كه بود حلواي تن تناني تو دهنش ميگذاشتن ...خودت ميدوني كه از صبح سحر تا بوق سگ دارم براي اون و بچه‌ها جون ميكَنم  - علي  جان ! اينها رو قبول دارم ولي زندگي  كه فقط خورد و خوراك و پوشاك نيست ... زن  محبت ميخواد... توجه ميخواد... زن مثل گل  نازكه ... دلش از شيشه ست... 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران🌷 «» https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
اولین تصویر از شهید رضا زارعی امروز سپاه پاسداران در سوریه که توسط حمله هوایی صهیونیست‌ها به شهادت رسید https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باشهداصحبت‌ڪنید آنهاصداۍشمارابہ‌ خوبےمۍشنوند وبرایتان‌دعامےڪننددوستے باشهدادوطرفہ‌است🖐🏼 ..!(: 🕊 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
برای شادی دل رهبر عزیزتر از جانم حتی وقتی به سن رای دادن نرسیده باشم با خانواده ام پای صندوق رای حاضر میشوم تا به دشمنان ثابت کنم گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز ...! https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
- نام و نام خانوادگی: شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی سید ابراهیم🕊 تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ محل تولد: خوزستان، شوشتر تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: دو فرزند🌾 📚اسم کتاب های شهید: ¹- سید ابراهیم ²- سرباز روز نهم ³- مرتضی و مصطفی ⁴- قرار بی قرار ⁵- اسم تو مصطفی است🌱 🕊 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
📆 🔆امروز ۱۲ اسفند ماه ۱۴۰۲ مصادف با ۲۱ شعبان 📿 ذکر روز شنبه: یا رَبَّ الْعالَمین: ای پروردگار جهانیان 💐ذکر امروز را هدیه میکنیم به: 🌸خاتم الرسول محمد مصطفی(س) 🕊 عملیات قادر ✅ ذکر روز شنبه به اسم رسول خدا(ص) است. https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋